eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
258 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
من شاهکار خلقت😌      تو شاهکارترینی!💗           من احسن الخلایق🌿                آقا تو بهترینی!💖 ☀️ 🖤'@harime_hawra'
••❥᭄🕊〗 🟣 🕊[ من‌ذاالذي‌يقف‌ضدّك إذا‌کان‌الله‌معك..؟ ]🍁 وقتی با‌تـوست✨ چہ‌کسی‌میتواند‌مقابلت‌بایستد!💕 💜 @harime_hawra 💛
5f4c02aad234bcc4e20369e9_-5838564514633181122.mp3
28.44M
🌱 🦋 ⏰کمتر از دوازده دقیقه از امشبی به بعد، به عشق محرمت✨ چله گرفته ام که گُنَه کم کنم؛ ✨ با خواندن 🤲🏻در هر روز میخواهیم گناهامون کم کنیم 🏴 🖤↬@harime_hawra
😴📖 🎀 چند تا ایشان هم خورده بود حاشیه رودخانه؛🌊 همین جا که لباسهایمان را در آورده بودیم. از دودی که نزدیکی نخلستان های اطراف روستا بلند بود معلوم بود که چندتا بمب همان جا افتاده.💣 در این نخلستان مهمات انبار کرده بودیم💣🔫⛓ برای عملیات برای اینکه هواپیماهای عراقی متوجه شان نشوند کلی برزنت از اولین قسمت ها روی مهمات کشیده بود و برای نخلستان سقف درست کرده بودند. و برای این نقش ها همه روی برزت ها را پوشانده بودند و از بالا اصلا معلوم نمی‌شد که آن زیر چه خبر است .🗯 خدا خیلی رم کرده بود که بمب هایشان داخل نخلستان نیفتاده بود .🤯😪 اگر یکی از این بمب ها می خورد داخل نخلستان معلوم نبود چه جهنمی به پا می شد. روز سوم و چهارم استقرار مان در کنار کاروان تردد هواپیماهای عراقی و بمباران رودخانه و حاشیه خیلی بیشتر از روزهای قبل شد🤒 با بچه ها نشستیم دور هم فکر می کنیم و نگذاریم هواپیما آزاد و راحت بالای سرمان مانور بدهند و صحیح و سالم بروند 😡 برای بمباران شهرهای ما فکر هایمان را ریختیم روی هم رفتیم سراغ بچه‌هایی که مسئول ضد هوایی بودند🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ به ایشان گفتیم چرا شما دارید از دو شلیک می‌کنید گفتند خب پس از کجا شلیک کنیم در قسمتی از کاروان جایی جایی که هواپیماها برای ردگیری ارتفاعشان را کم می کردند خشک ای پیشرو کوچکی در آب داشت و منطقه کوچک سرسبزی را درست کرده بودند آنجا را نشان آنها دادیم و گفتیم و گفتیم که توپ ضدهوایی شان را بیاورند آنجا. به ایشان گفتیم اینطوری اگر نشود هواپیماها را زد لااقل می شود یک ضربه کاری به جان زد آتش نشان کرد کمی دوتاچارتا کردند و بالاخره قبول کردند 😍تا زد هایشان را آنجا هم امتحان کند💪 چند ساعت بعد چند فروند هواپیمای عراقی از همه جا بیخبر برای اوج گرفتن آمدند آنجا و جاهم معطر نکردم و سریع شروع کردم به شلیک کردن هواپیما که انتظار روبرو شدن با چنین موقعیتی را نداشتند💪 سراسیمه از آنجا دور شدند اما هر چه کردند نتوانستند خودشان را از تیررس ضدهوایی دور کنند و آسیبی نبینند. خوشحال بودیم نقش همان گرفته بود گلوله‌های توپ ضدهوایی قشنگ و مر می بزرگ قدرت تخریبش به اندازه موشک نبود با این همه به مهز اصابت به هواپیما آن را منفجر می کرد هیچ کدام از این هواپیماهای جلوی چشم های من سقوط نکردند اما آنها که با تجربه بودند می گفتند به دلیل برخورد این گلوله‌ها نقص های فنی جدی برای هواپیماها به وجود می‌آید که گاهی اوقات به آتش گرفتن قسمتی از هواپیما به از کار افتادن ختم می شود. روز اخر بلا خره پل اماده شد دیگر میدانستیم که امروز فردا عملیات است دل توی دلم نبود بچه ها هر قطعه از پل را که نصب میکردند خودم را یک قدم به عملیات نزدیگ تر میدیدم حالا که کارشان تمام شده بود انتظارم هم به سر رسیده بود و دیگر نمیتوانستم صبر کنم .😊😍🌹 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح به سمت حرمت رو کردم دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است السلام ای سبب سینه تنگم ارباب... السلام علیک یا اباعبدالله الحسین🥀🏴 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛
گل دخترایی که در پویش شرکت کردند زهراسادات دهقانی🌺 اجرتون با ارباب خوبی ها😍🖤 شما هم شرکت کنید☺️... ✨{@harime_hawra}✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگه ای در خیابان نصب شده بود که بر روی آن این جمله نوشته شده بود:مبلغ 20هزار تومان را گم کرده ام و خیلی به آن نیاز دارم زیرا هزینه ی زندگی ندارم، هرکسی پیدا کرد بیاره به آدرس فلانی که شدیداً به آن نیاز دارم. شخصی برگه را می بیند و مبلغ 20هزار تومان از جیبش بیرون می آورد و‌به آدرس می برد. می بیند پیرزنی ساکن منزل است. شخص پول را تحویل می دهد، پیرزن گریه میکند و می گوید شما نفر دوازدهمی هستید که آمدید و ادعا میکنید که پولم را پیدا کرده اید! جوان لبخندی زد و به سمت خروجی حرکت کرد، پیرزن که همچنان داشت گریه میکرد گفت:پسرم، ورقه را پاره کن،چون من،نه آن را نوشته ام و نه سواد نوشتنش را دارم، احساس همدردی شما بامن،من را دلگرم و به زندگی امیدوار کرد و این بزرگترین خیر دنیا برای من است. 📜 💌 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛