eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
258 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺 قبل از اينکه حتي بتونيم با هم صحبت🗣 کنيم. شکنجه گرها اومدن تو...😢 من رو آورده بودن تا جلوي چشمهاي 👁علي شکنجه کنن. علي هيچ طور حاضر به همکاري نشده بود، سرسخت و محکم استقامت کرده💪 بود و اين ترفند جديدشون بود. اونها، من رو جلوي چشمهاي👁 علي شکنجه 😓مي کردن و اون ضربه ميزد و فرياد🗣 مي کشيد. صداي يازهرا گفتنش يه لحظه قطع نميشد. با تمام وجود، خودم رو کنترل مي کردم ميترسيدم... 😰مي ترسيدم؛ حتي با گفتن يه آخ کوچيک، دل علي بلرزه و حرف بزنه، با چشمهام به علي التماس🙏 مي کردم و ته دلم خدا خدا مي گفتم. نه براي خودم... نه براي درد... نه براي نجات مون، به خدا التماس مي کردم به علي👳 کمک کنه. التماس مي کردم مبادا به حرف بياد، التماس مي کردم که... بوي گوشت سوخته بدن من...🙍 کل اتاق رو پر کرده بود... 😔ثانيه ها به اندازه يک روز و روزها به اندازه يک قرن طول مي کشيد... ما همديگه رو مي ديديم؛ اما هيچ حرفي بين ما رد و بدل نميشد از يک طرف ديدن علي خوشحالم😊 مي کرد از طرف ديگه، ديدنش👀 به مفهوم شکنجه هاي😔 سخت تر بود. هر چند، بيشتر از زجر شکنجه، درد ديدن علي توي اون شرايط آزارم مي داد... 😭 فقط به خدا التماس🙏 مي کردم... - خدايا! حتی اگر توي اين شرايط بميرم برام مهم نيست به علي کمک کن طاقت بياره، علي رو نجات بده...🙏 بالاخره به خاطر فشار تظاهرات 👊و حرکت هاي مردم... شاه 👑مجبور شد يه عده از زنداني هاي سياسي رو آزاد کنه، منم جزءشون☺️ بودم... از زندان، مستقيم من رو بردن بيمارستان🏥، قدرت اينکه روي پاهام بايستم رو نداشتم. تمام هيکلم بوي ا*د*ر*ا*ر 🤢 ساواکي ها و چرک و خون مي داد. بعد از 7 ماه، بچه 👼هام رو ديدم. پدر و مادر علي، به هزار زحمت اونها رو آوردن توي بخش تا چشمم👀 بهشون افتاد اينها اولين جمالت من بود... علي زندهست... من علي رو ديدم👁، علي زنده بود... 🤗 بچه هام👶 رو بغل کردم. فقط گريه😭 مي کردم! همه مون گريه مي کرديم. شلوغي ها به شدت به دانشگاه ها🏢 کشيده شده بود. اونقدر اوضاع به هم ريخته بود که نفهميدن يه زنداني سياسي برگشته دانشگاه.😐 منم از فرصت استفاده کردم☺️ با قدرت و تمام توان درس 📚مي خوندم. ترم آخرم و تموم شدن درسم📙 با فرار شاه و آزادي تمام زندانيهاي سياسي همزمان شد. التهاب مبارزه اون روزها، شيريني🍰 فرار شاه👑، با آزادي علي همراه شده بود😍 😍 💌 🙆🏻‍♀ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ولی خیرخواه من،مهدی جان❤️ چقدر خوب است که می دانم در پناه دعای توام.☺️ چقدر خوب است که تلولو مقدس نگاهت هر روز مرا در برمی گیرد.🤗 چقدر خوب است که زلال بارش یادت هر لحظه تازه ام کند.😇 چقدر خوب است که چشمه سار بی دریغ محبتت مدام سیرابم می کند.😌 چقدر خوب است که تو را دارم.💚 چقدر خوب است که با تو زنده ام.💛 چقدر خوب است که بیقرار توام.🧡 🕊أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🕊 ❤️ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پس_زمینه😋 #فانتزی🌸 #دختران_حریم_حوراء❤️ @harime_hawra✨
❢❢ شاگرد: استاد چه کار کنم که خواب امام زمان (عج) رو ببینم ؟ استاد: شب یک غذای شور بخور ، آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت. شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم. خواب میدیدم بر لب چاهی آب مینوشم. کنار نهر آبی در حال خوردن هستم در ساحل رودخانه ای مشغول. ◁استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی. تشنه امام زمان (عج) بشو تا خواب امام زمان (عج) ببینی... ••✾🌻🍂🌻✾••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸✨🌸✨🌸 هر روز، روز توست! هر ثانیه و هر دقیقه، به بهانه‌ی نام و یادت نان بر سفره‌مان است و دل‌ِمان قرصِ قرص است از این‌که امام زمان داریم!! از پدر مهربان‌تَر ... از مادر دل‌سوزتَر ... و رفیقی شَفیق!! خوش‌بحال ما که تو را داریم ...☺️❤️ علیه السلام 😇 ❤️ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅زینتِ صاحب الزمان باشیم🌱 باید طوری زندگی کنیم و با مردم به نحوی معاشرت نمائیم که مایه زینت و سرفرازی امام باشیم، نه این که موجب رنجش و شرمندگی آن حضرت باشیم. ✍امام صادق فرمودند : اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺 صداي زنگ در 🚪بلند شد... در رو که باز کردم... علي بود!😳 علي 26ساله من... مثل يه مرد چهل👴 ساله شده بود.😔 چهره شکسته، بدن پوست به استخوان چسبيده با موهايي که مي شد تارهاي سفيد رو بين شون ديد و پايي که مي لنگيد...🤕 زينب 👧يک سال و نيمه بود که علي رو بردن 😔و مريم👼 هرگز پدرش رو نديده بود. حالا زينبم داشت وارد هفت سال مي شد و سن مدرسه🏢 رفتنش شده بود و مريم به شدت با علي غريبي ميکرد. مي ترسيد😰 به پدرش نزديک بشه و پشت زينب قايم شده بود. من اصلا توي حال و هواي خودم نبودم! نمي فهميدم بايد چه کار کنم🤔. به زحمت خودم رو کنتر ل مي کردم... 🙂 دست مريم و زينب رو گرفتم🤝 و آوردم جلو... - بچه ها بيايد، يادتونه 🤔از بابا براتون تعريف مي کردم😊؟ ببينيد... بابا اومده...😍 بابايي برگشته خونه... علي با چشم 👁هاي سرخ، تا يه ساعت پيش حتي نميدونست بچه دوممون دختره، خيلي آروم دستش✋ رو آورد سمت مريم، مريم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توي دست علي کشيد. چرخيدم سمت مريم... - مريم مامان... بابايي اومده... 😍 علي با سر بهم اشاره کرد ولش کنم. چشم👁 ها و لب 👄هاش مي لرزيد! ديگه نميتونستم اون صحنه رو ببينم... 😫چشمهام آتش🔥 گرفته بود و قدرتي براي کنترل اشک هام 😭 نداشتم. صورتم رو چرخوندم و بلند شدم... - ميرم برات شربت🍺 بيارم علي جان... چند قدم دور نشده بودم که يهو بغض زينبم شکست و خودش رو پرت کرد توي بغل علي... بغض علي هم شکست😭! محکم زينب رو بغل کرده بود و بيامان گريه مي کرد. من پاي در آشپزخونه، زينب توي بغل علي و مريم غريبي کنان شادترين☺️ لحظات اون سال هام به سخت ترين شکل مي گذشت... 🙃 بدترين😰 لحظه، زماني بود که صداي در دوباره بلند شد. پدرومادر علي، سريع خودشون رو رسونده بودن. مادرش با اشتياق و شتاب، علي گويان... 😞 روزهاي التهاب بود. ارتش👮 از هم پاشيده بود، قرار بود امام برگرده.😍 هنوز دولت جايگزين شاه، 👑سر کار بود. خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ايران رفتن، اون يه افسر شاه دوست بود 😡و مملکت بدون شاه براي اون معنايي نداشت☹️؛ حتی نتونستم براي آخرين بار خواهرم رو ببينم😓. علي با اون حالش بيشتر اوقات توي خيابون 🌉بود. تازه اون موقع 😍 💌 🙆🏻‍♀ @harime_hawra
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺 بود که فهميدم کار با اسلحه رو عالي😍 بلده! توي مسجد🕌 به جوانها، کار با اسلحه و گشت زني رو ياد مي داد. پيش يه چريک لبناني توي کوه هاي اطراف تهران آموزش ديده بود.😌 اسلحه ميگرفت دستش ✋و ساعت ها با اون وضعش توي خيابون ها گشت ميزد.🙃 هر چند وقت يه بار خبر درگيري عوامل شاه👑 و گارد با مردم پخش مي شد. اون روزها امنيت شهر،🏞 دست مردم عادي مثل علي👳 بود و امام آمد🤗. ما هم مثل بقيه ريختيم توي خيابون... مسير✈️ آمدن امام و شهر رو تميز مي کرديم. اون روزها اصالا علي رو نديدم،😔 رفته بود براي حفظ امنيت مسير حرکت امام همه چيزش امام بود. نفسش بود و امام بود. نفس مون بود و امام بود. با اون پاي👣 مشکل دارش، پا به پاي همه کار مي کرد. برميگشت خونه🏡؛ اما چه برگشتني...🙁 گاهي از شدت خستگي، نشسته خوابش 😴 مي برد. ميرفتم براش چاي☕️ بيارم، وقتي برميگشتم خواب😴 خواب بود. نيم ساعت، يه ساعت همون طوري مي خوابيد و دوباره مي رفت بيرون... هر چند زمان اندکي توي خونه🏡 بود؛ ولي توي همون زمان کم هم دل❤️ بچه ها رو برد. عاشقش😍 شده بودن، مخصوصا زينب! هر چند خاطره اي ازش نداشت؛ اما حسش نسبت به علي قويتر از محبتش نسبت به من بود☺️. توي التهاب حکومت نوپايي که هنوز دولتش موقت بود، آتش 🔥درگيري و جنگ ☄شروع شد، کشوري که بنيان و اساسش نابود شده بود، ثروتش به تاراج رفته بود، ارتشش از هم پاشيده شده😔 بود. حالا داشت طعم جنگ و بي خانمان شدن مردم رو هم ميچشيد 😰و علي مردي نبود که فقط نگاه👀 کنه و منم کسي نبودم که از علي جدا بشم. سريع رفتم دنبال کارهاي درسيم📚. تنها شانسم اين بود که درسم📖 قبل از انقالب فرهنگي و تعطيل شدن دانشگاه ها🏢 تموم شد. بلافاصله پيگير کارهاي طرحم شدم. اون روزها کمبود نيروي پزشکي👩‍⚕ و پرستاري غوغا مي کرد. اون شب علي مثل هميشه دير وقت و خسته اومد خونه🏠. رفتم جلوي در 🚪استقبالش، بعد هم سريع رفتم براش شام🍛 بيارم، دنبالم اومد توي آشپزخونه... - چرا اينقدر گرفته اي؟🤔 حسابي جا خوردم... 😳من که با لبخند 😊و خوشحالي☺️ رفته بودم استقبال! با تعجب، چشم 👁 هام رو ريز کردم و زل زدم بهش...👀 خنده اش😆 گرفت. - اين بار ديگه چرا اينطوري نگام 👀مي کني؟ - علي جون من رو قسم بخور تو، ذهن آدم ها رو مي خوني🤔؟ صداي خنده اش😄 بلندتر شد، نيشگونش گرفتم... - ساکت باش بچه‌ها خوابن...😴 😍 💌 🙆🏻‍♀ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸به نام مونس دلها🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ سلام خسته نباشید. میخواستم بدونم یه کسی که خیلی دوسش دارم رو چجوری فراموش کنم؟
واما اگه دنبال جواب این سوال هستین باما همراه باشین گل دخترا😘👇 سرکار خانم رشید نیا☺️❤️