eitaa logo
حرکت در مه
195 دنبال‌کننده
442 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 ح‌ق: اولین باری که تصویر حجت‌الاسلام حاج‌علی‌اکبری را در مطبوعات دیدم، بی‌اختیار یاد یک حجت‌الاسلام دیگر افتادم که با حفظ سمت، دکتر هم بود. بعدها با دقتی مضاعف، مواضع جناب حاج‌علی‌اکبری را دنبال کردم و انکشف که ایشان علاوه بر قیافه، در قافیه هم هم‌وزن شهید حسین اسکندری است. فی‌الحال خاطرم نیست که حجت‌الاسلام اسکندری دقیقا چه کاره‌ی سپاه بود. شاید نماینده‌ی نماینده‌ی حضرت آقا بود در سپاه. هم‌چین سمتی داشت. آن‌چه می‌خواهم برای‌تان تعریف کنم، نقل بیست و پنج سال پیش است؛ روزهایی که ما هم مثل حاج‌آقا اسکندری ساکن شهرک شهید محلاتی بودیم. من آن روزها همه‌ی فکر و ذکرم بود و به جز بازی در تیم جوانان پاس، در تیم محلی شهرک هم می‌پلکیدم. محمد ناظری که بعدها به رسید، مربی بود و من کاپیتان. القصه! یک روز قبل از بازی با بچه‌های شهرک نفت، رفتم در خانه‌ی حاج‌آقا اسکندری که فردا بیا زمین چمن سر شهرک، بنا داریم قرتی‌های شهرک نفت را سوسک کنیم. قول داد و خوش‌قولی کرد و آمد اما وقتی دید همه‌ی تماشاگرها دارند ما را تشویق می‌کنند، عبا را درآورد و را گذاشت روی و یک شیپور گرفت دستش و بنا کرد تشویق بچه‌های شهرک نفت که یک خط در میان، زیرابرو برداشته بودند. در تیم ما فقط من سابقه‌ی شیطنت داشتم ولی همه‌ی بچه‌های شهرک نفت در کل محله‌ی مینی‌سیتی شهره بودند به دختربازی و پارتی شبانه و بزن و برقص و الباقی امور خاک‌برسری. بین دونیمه رفتم پیش حاج‌آقا اسکندری که داری با آبرویت چه کار می‌کنی؟ درآمد: «همه‌ی تماشاگرها دارند شما را می‌کنند. تو بگذار من شیپورچی سوسول‌ها باشم!» از این مصاحبه، از این مسابقه دو سه ماه بیش‌تر نگذشته بود که عصاره‌ی مطهری به روایتی مطهری سپاه در یک مأموریت تصادف می‌کند و می‌شود. بودم روز تشییع حجت‌الاسلام اسکندری را. بودم و با همین چشم‌های خودم دیدم که زیر آن تابوت مطهر را فقط سپاهی‌ها و بسیجی‌ها و حزب‌اللهی‌ها و محجبه‌ها نگرفته بودند. بچه‌های شهرک نفت هم آمده بودند و شگفتا! بعضا دوست‌دخترهای‌شان را هم آورده بودند. بگذار شگفتی‌تان را کامل کنم. شهرک نفتی‌ها بیش‌تر از ما داشتند برای شهادت روحانی‌ای گریه می‌کردند که تازه، سپاهی هم بود. ورق متن را برگردانم. جناب حاج‌علی‌اکبری! از تلویزیون صحبت‌های شما را در راه‌پیمایی روز نمی‌دانم چندم مهر شنیدم. عاقلانه بود و کمافی‌السابق مرا یاد شهید اسکندری انداختید. خطیب عزیز! سوپرانقلابی‌ها چیزی که زیاد دارند بوق‌چی؛ شما برای تیم بی‌هوادار شهرک دهه‌ی هشتادی‌ها بزن... ▫️سایت حق‌دیلی haghdaily.ir @ghete26
🍂 ح‌ق: مارادونا پیوند و است؛ خودش را نمی‌گویم، کتابش را می‌گویم که نوشته و عادل فردوسی‌پور به هم‌راه علی شهروز در اوج مهارت به ترجمه‌اش کرده‌اند. از نگذریم که در خلق این کتاب، سنگ‌تمام گذاشته و از جلد و پشت‌جلد بگیر تا صفحه‌آرایی صفحات کتاب، به احسن وجه عمل کرده. القصه! دیشب در به نظام، در اعتراض به اصحاب اعتراض، در اعتراض به این پاییز آدم‌ریز لعنتی و بل‌که در اعتراض به خودم و این همه تنهایی ویران‌کننده، دست به یک جانانه زدم و تا خود صبح، یک کله از باده‌ی دل‌ربای مارادونا نوشیدم. آخ که چقدر این بشر را دوست می‌دارم؛ فقط می‌داند. یعنی هر را که می‌خواندم، پشت‌بندش داد می‌زدم: «مرگ بر تو ای مارادونا؛ نه! تو حق نداشتی این همه باشی.» دیشب با حضرت فقر را تا اعماق وجودم احساس کردم؛ ساکن حلبی‌آبادهای ویافیوریتو در حومه‌ی بوئنس‌آیرس شدم؛ با درب و داغون‌ترین توپ‌چهل‌تکه‌ی تمام تاریخ، هم‌راه روپایی زدم و صدالبته که بند کفش‌هایم هم بود: «آهای دیگو آرماندو مارادونا! به ما ربطی ندارد که تو با زندگی خودت چه کار کردی؛ ممنون بابت کاری که با زندگی ما کردی!» آن سوپرگل که اگر خودش هم داور بازی بود، باز را قبول می‌کرد؛ یا همان گل قرن که برداشتی از نیمه‌ی زمین، همه‌ی شیاطین را، همه‌ی عاقل‌ها را، همه‌ی بچه‌مثبت‌های بوگندو را، همه‌ی شاگرداول‌های پاچه‌خوار را، همه‌ی ماله‌کش‌های ظلم ظالمین را، همه‌ی پاپ‌های بچه‌باز را، همه‌ی آخوندهای خودخداپندار را، همه‌ی فراعنه را، همه‌ی ملکه‌ها را و اصلا بگو همه‌ی الیزابت‌پرست‌های مروش را که شعار مرگ بر انگلیس سرمی‌دهند اما تا تخم‌شان باد می‌کند سر از بیمارستان‌های لندن درمی‌آورند، یکی پس از دیگری، به عشق ما پابرهنه‌های تیله‌باز جنوب‌شهری جا گذاشتی و دست‌آخر را هم فرستادی دنبال سرنوشتش. آخر بگو عوضی! چه کار کردی با ما؟ ما در این بودیم که فوتبال هم ورزشی در کنار دیگر ورزش‌های قهرمانی است ولی تو به ما آموختی که در حکم یک معبد باستانی، چیزی جز و ندارد. کاش بودم و در امتداد شعار زن، زندگی، آزادی، دوست‌دخترت می‌شدم و چنان شب‌هایت را ستاره‌باران می‌کردم که دیگر حتی به دختر شاه پریان هم ندهی. خودت که دیدی پای همه‌ی این چهارصد و چهل و هشت صفحه، قطره‌های اشکم را به گذاشتم. الساعه بنا دارم سرم را از بکنم بیرون و بزنم: زنده باد مارادونا... ▫️سایت حق‌دیلی haghdaily.ir @ghete26