🍂
#شیپور_جمهور
حق: اولین باری که تصویر حجتالاسلام حاجعلیاکبری را در مطبوعات دیدم، بیاختیار یاد یک حجتالاسلام دیگر افتادم که با حفظ سمت، دکتر هم بود. بعدها با دقتی مضاعف، مواضع جناب حاجعلیاکبری را دنبال کردم و انکشف که ایشان علاوه بر قیافه، در قافیه هم هموزن شهید حسین اسکندری است. فیالحال خاطرم نیست که حجتالاسلام اسکندری دقیقا چه کارهی سپاه بود. شاید نمایندهی نمایندهی حضرت آقا بود در سپاه. همچین سمتی داشت. آنچه میخواهم برایتان تعریف کنم، نقل بیست و پنج سال پیش است؛ روزهایی که ما هم مثل حاجآقا اسکندری ساکن شهرک شهید محلاتی بودیم. من آن روزها همهی فکر و ذکرم #فوتبال بود و به جز بازی در تیم جوانان پاس، در تیم محلی شهرک هم میپلکیدم. محمد ناظری که بعدها به #شهادت رسید، مربی بود و من کاپیتان. القصه! یک روز قبل از بازی با بچههای شهرک نفت، رفتم در خانهی حاجآقا اسکندری که فردا بیا زمین چمن سر شهرک، بنا داریم قرتیهای شهرک نفت را سوسک کنیم. قول داد و خوشقولی کرد و آمد اما وقتی دید همهی تماشاگرها دارند ما را تشویق میکنند، عبا را درآورد و #عمامه را گذاشت روی #عبا و یک شیپور گرفت دستش و بنا کرد تشویق بچههای شهرک نفت که یک خط در میان، زیرابرو برداشته بودند. در تیم ما فقط من سابقهی شیطنت داشتم ولی همهی بچههای شهرک نفت در کل محلهی مینیسیتی شهره بودند به دختربازی و پارتی شبانه و بزن و برقص و الباقی امور خاکبرسری. بین دونیمه رفتم پیش حاجآقا اسکندری که داری با آبرویت چه کار میکنی؟ درآمد: «همهی تماشاگرها دارند شما را #تشویق میکنند. تو بگذار من شیپورچی سوسولها باشم!» از این مصاحبه، از این مسابقه دو سه ماه بیشتر نگذشته بود که عصارهی مطهری به روایتی مطهری سپاه در یک مأموریت تصادف میکند و #شهید میشود. بودم روز تشییع حجتالاسلام اسکندری را. بودم و با همین چشمهای خودم دیدم که زیر آن تابوت مطهر را فقط سپاهیها و بسیجیها و حزباللهیها و محجبهها نگرفته بودند. بچههای شهرک نفت هم آمده بودند و شگفتا! بعضا دوستدخترهایشان را هم آورده بودند. بگذار شگفتیتان را کامل کنم. شهرک نفتیها بیشتر از ما داشتند برای شهادت روحانیای گریه میکردند که تازه، سپاهی هم بود. ورق متن را برگردانم. جناب حاجعلیاکبری! از تلویزیون صحبتهای شما را در راهپیمایی روز نمیدانم چندم مهر شنیدم. عاقلانه بود و کمافیالسابق مرا یاد شهید اسکندری انداختید. خطیب عزیز! سوپرانقلابیها چیزی که زیاد دارند بوقچی؛ شما برای تیم بیهوادار شهرک دههی هشتادیها #شیپور بزن...
#حسین_قدیانی
▫️سایت حقدیلی haghdaily.ir
@ghete26
🍂
#مارادونا
حق: مارادونا پیوند #فوتبال و #ادبیات است؛ خودش را نمیگویم، کتابش را میگویم که #گیم_بالاگه نوشته و عادل فردوسیپور به همراه علی شهروز در اوج مهارت به #فارسی ترجمهاش کردهاند. از #حق نگذریم که #نشر_چشمه در خلق این کتاب، سنگتمام گذاشته و از جلد و پشتجلد بگیر تا صفحهآرایی صفحات کتاب، به احسن وجه عمل کرده. القصه! دیشب در #اعتراض به نظام، در اعتراض به اصحاب اعتراض، در اعتراض به این پاییز آدمریز لعنتی و بلکه در اعتراض به خودم و این همه تنهایی ویرانکننده، دست به یک #اغتشاش جانانه زدم و تا خود صبح، یک کله از بادهی دلربای مارادونا نوشیدم. آخ که چقدر این بشر را دوست میدارم؛ فقط #خدا میداند. یعنی هر #صفحه را که میخواندم، پشتبندش داد میزدم: «مرگ بر تو ای مارادونا؛ نه! تو حق نداشتی این همه #جذاب باشی.» دیشب با حضرت #دیگو فقر را تا اعماق وجودم احساس کردم؛ ساکن حلبیآبادهای ویافیوریتو در حومهی بوئنسآیرس شدم؛ با درب و داغونترین توپچهلتکهی تمام تاریخ، همراه #آرماندو روپایی زدم و صدالبته که بند کفشهایم هم #باز بود: «آهای دیگو آرماندو مارادونا! به ما ربطی ندارد که تو با زندگی خودت چه کار کردی؛ ممنون بابت کاری که با زندگی ما کردی!» آن سوپرگل #دست_خدا که اگر #خداوند خودش هم داور بازی بود، باز #گل را قبول میکرد؛ یا همان گل قرن که برداشتی از نیمهی زمین، همهی شیاطین را، همهی عاقلها را، همهی بچهمثبتهای بوگندو را، همهی شاگرداولهای پاچهخوار را، همهی مالهکشهای ظلم ظالمین را، همهی پاپهای بچهباز را، همهی آخوندهای خودخداپندار را، همهی فراعنه را، همهی ملکهها را و اصلا بگو همهی الیزابتپرستهای مروش را که شعار مرگ بر انگلیس سرمیدهند اما تا تخمشان باد میکند سر از بیمارستانهای لندن درمیآورند، یکی پس از دیگری، به عشق ما پابرهنههای تیلهباز جنوبشهری جا گذاشتی و دستآخر #شیلتون را هم فرستادی دنبال سرنوشتش. آخر بگو عوضی! چه کار کردی با #زندگی ما؟ ما در این #توهم بودیم که فوتبال هم ورزشی در کنار دیگر ورزشهای قهرمانی است ولی تو به ما آموختی که #مستطیل_سبز در حکم یک معبد باستانی، چیزی جز #اصالت و #قداست ندارد. کاش #دختر بودم و در امتداد شعار زن، زندگی، آزادی، دوستدخترت میشدم و چنان شبهایت را ستارهباران میکردم که دیگر حتی به دختر شاه پریان هم #امضاء ندهی. خودت که دیدی پای همهی این چهارصد و چهل و هشت صفحه، قطرههای اشکم را به #یادگار گذاشتم. الساعه بنا دارم سرم را از #پنجره بکنم بیرون و #فریاد بزنم: زنده باد مارادونا...
#حسین_قدیانی
▫️سایت حقدیلی haghdaily.ir
@ghete26