eitaa logo
370 دنبال‌کننده
129 عکس
42 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود . از شعر . @hasankhosravivaghar
هوالنّور . «آنقدر صدمه‌ای که اسلام از یک آخوند فاسد می‌خورد از محمدرضا نمی‌خورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملّای فاسد در جهنم از بوی تعفّنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفّن بعضی از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی‌کنیم، ما طرفداری از اسلام می‌کنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید، پیش هر کس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام [از] مُعمّم باشد بدتر است از آن کسی که غیر مُعمّم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است ...» (صحیفه - ج 10 - ص 278) . . . غبار مِه گرد ماه بود و به شبچر آمد ستاره دزدی شبان فریبی و گرگ چشمی و برّه پوشی و باره دزدی تفنگ تاریکی از سر صبح در کمین چراغ هم بود تمام خود را چکاند در دشت یاغی ماهپاره دزدی قشون قشون خان کوه خواری شکوه ایلاتی مرا برد که باره را با سوار برده پیاده پای سواره دزدی به مرتعم خوک می چراند، سیاه چادر اگر نماند گره گره باز محکمش کن! رسیده از راه، چاره دزدی تو را به هر صورتی که می شد به جان شعرم نهفته بودم کنار خون در رگم _دریغا_ نشسته بود استعاره دزدی شبانه امّا خیال او را به غار تنهایی ام کشیدم ولی ندیدم که رفته در من نگاه باز نگاره دزدی! تکان تکان با زبان دستم، تنم تنش را هوار می زد برای او نقشه در سرش ریخت نکته گیر اشاره دزدی روایتی از شب غریبان، حکایت خان و دخت چوپان به گوش او باز روضه می خواند تیزی گوشواره دزدی نمک بریزید شوربختان! سیاه زخمی ست بر درختان سر سپیدار را بریده ست خشک دست بهاره دزدی همان که آن شب به دشتمان تاخت، از سپیدار منبری ساخت _نگفتم و قصد خير هم داشت واعظ استخاره دزدی_ دروغ از شیخ؟ بر می آید! بگو چرا از مآذن ده اذان فقط از تو در می آید؟ مؤذّنی یا مناره دزدی؟ خدا کند مثل گلّه ی ما به شبچری بی شبان نماند که بیم گرگ عبا به دوش است و وحشت خان باره دزدی... . . اردیبهشت ۱۳۹۹ . @hasankhosravivaghar
هوالنّور . . . می دود در برّه ی چشمم هراس زوزه ای رو به آغل ها نگاه گرگ خونین پوزه ای شب شد و سگ های گلّه گربه زاییدند و من مِم مِ می ترسم مِ مثل جوجه ی یک روزه ای تا بمیراند شبان را، با فسونش کدخدا زهر را در بحر کرد و بحر را در کوزه ای تشنه بودم، چشمه را در رهن دزدان داد و رفت تر نشد امّا لبم از کاسه ی دریوزه ای شیخ باشد یا نباشد، در ده ما مانده است باز هم _شکر خدا_ شوق نماز و روزه ای «زیر این سقف بلند ساده ی بسیار نقش» گم نخواهم کرد خود را در پی فیروزه ای دشمنان _امّا به لطف دوستان_ خواهند دید عاقبت سردیسی از ما را میان موزه ای . . اردیبهشت ۱۳۹۸ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از سیدخندان
امشب کی سیدخندانه؟! 📎 سیدخندان 😁 🗓️ پنجشنبه ۱ تیر 🕘 ساعت ۲۱:۰۰ 📺شبکه دو سیما ❇️ @seyedkhandaan_tv
میراث
امشب کی سیدخندانه؟! 📎 سیدخندان 😁 🗓️ پنجشنبه ۱ تیر 🕘 ساعت ۲۱:۰۰ 📺شبکه دو سیما ❇️ @seyedkhandaan_tv
هوالعزیز . شعرخوانی این کمترین در برنامه ی با حضور دریاداران دلاور پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۲۱، از شبکه ی دو سیما . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . . به رود رود شهادت که هانی است قتیل همیشه در جریان است مسلم بن عقیل ببین که از سر دارالاماره ی کوفه هنوز خون خدا می چکد به روی سَبیل هنوز چک چک شمشیر و چاک چاک لباس برای کوچ از این خاک می زنند رحیل قدم قدم همه از جور حاکمان گفتند نمی رسد مگر اندوهشان به گوش دلیل؟ برادران که سواران اسب مرگ شدید! مگر نه جان شما را قبیله اند کفیل؟ ولی به درهمی از حقّ خون کنار کشند! که در تعبّد دنیا شدند عبد ذلیل پری گشوده، ز دام تعلّق آزادید! به پیشواز شما آسمان شده ست گسیل یزید، ابرهگی را به گور خواهد برد حسین، کعبه و امسال، سال عام الفیل . . بهمن ۱۳۹۹ . برگرفته از . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
. . هم از گناه فراری، هم از ثواب گریزان چنان که حضرت شیخ است از شراب گریزان به خاک ساختگان را چه حاجتی ست به دریا؟ شدیم از همه کس غير بوتراب گریزان سحاب از تو نگوید، به خویش ره ندهیمش! هلا شگفت کویریم و از سراب گریزان «تو را چنان که تویی، هر نظر هنوز ندیده ست!» ز چشم مدّعیان هم نگشته خواب گریزان و تاب درک تو در عصر ما نبوده و دیدیم هماره شب‌پره ها را از آفتاب گریزان پس از تو مرگ به تن کرد و در سیاهی خود ماند شبِ ولی نشناسانِ ماهتاب گریزان ولی تو حقّی و جاری، _غدير در جریان است!_ نمی شود بشود رحمت از سحاب گریزان! که آیه آیه کتاب خدا به شرح تو پرداخت اگرچه تارک علم است از کتاب گریزان! محبّت تو ز سیمای عاشقان تو پیداست خراب جام ولاییم و از نقاب گریزان خمار میثمیانیم و همپیاله ی ما نیست به پای دار، کسی که شد از طناب گریزان علی علی ز لبم می چکد، چه مستی نابی! خدا کند نشوم از شراب ناب گریزان زیارتی عنبی از ضریح کردم و افسوس هنوز حضرت شیخ است از ثواب گریزان . . اردیبهشت ۱۴۰۱ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . وَ قَالَ (عليه السلام :( لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ.» و درود خدا بر او، فرمود: دنيا پس از سركشى، به ما روى مى كند، چونان شتر مادّه ی بد خو كه به بچّه ی خود مهربان گردد. (سپس اين آيه را خواند): «و اراده كرديم كه بر مستضعفين زمين، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم.» . «نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹» . . گفتم که می شود آن روز ناگزیر...؟ ۱ گفتی که می شود! آنگاه از مسیر_ _بی تاب می رسد بر تشنه های زار شادانه ی بهار _باران دستگیر_ فرقی نمی کند در چشم های او کاکوتی جوان یا کاکتوس پیر با خویش همدم اند، آغوشی هم اند بابونه های گل با بوته های سیر عشق است و کو به کو از روز بعد او هی جار می زنند شب های جیر جیر با مهر آسمان دیگر نمی شود یک تکّه قرص ماه رؤیای آبگیر امّا بهار من! دیدم که می شکست بغض سفالی ام در غربت کویر بعد از تو سال هاست در گرد و خاک شهر مهتاب مرده است، بیچاره آبگیر... لب‌بسته ابرها در بند بادها در شهر گرد و خاک آزاده ها اسیر تقویم های ما از مردگی پر اند خردادهای ترس، مردادهای تیر شلّاق می کشد سرمای خانه سوز ۲ تا گزمکان مست گرم گرفت و گیر... گفتم که فتنه را سر می بُرد، دریغ! طغیان برآمده ست از دوش مارگیر می خواند و می گذشت ابواب توبه را گیج گناه بود منبرنشین پیر خون گریه می کنیم، لبخند می زنند شوخان سرکشند شیخان سربزیر توحیدیان حرف عبد تو نیستند مردان ادّعا بیگانه با غدیر هر آنِ بعد تو یک عمر بی کسی ست انسان بعد تو غمگین و گوشه گیر امّا هنوز هست او که خود تویی ای من فدای تو، ای اوی در مسیر...! چشم انتظارها از دست می روند او می رسد چه دور، او می رسد چه دیر! ترسان یأسم و لرزان شک، ولی دلبسته ی توأم یا حضرت امیر! . . مرداد ۱۳۹۶ . اشاره ها: ۱) اين روزها که مي گذرد، هر روز احساس مي کنم که کسی در باد  فرياد می زند  احساس می کنم که مرا  از عمق جاده های مه آلود يک آشنای دور صدا می زند  آهنگ آشنای صدای او  مثل عبور نور مثل عبور نوروز مثل صدای آمدن روز است آن روز ناگزير که می آيد روزی که عابران خميده يک لحظه وقت داشته باشند  تا سربلند باشند و آفتاب را در آسمان ببينند.... «قیصر امین پور» ۲) سوز سردی می كشد شلّاق و می چرخاند و من درد را حس می كنم در بند بند استخوانم «محمد علی بهمنی» . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از سیدخندان
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی حسن خسروی وقار در مورد امام زمان (عج) 😍 📎 سیدخندان 😁 🕘پنجشنبه و جمعه ساعت ۲۱:۰۰ شبکه دو 🔁بازپخش :شنبه و یکشنبه ساعت ۱۷:۰۰ / سه‌شنبه و چهارشنبه ساعت ۱۳:۰۰ ❇️ @seyedkhandaan_tv
هوالعزیز . بهمن ۱۳۹۸ بود که میان من و به واسطه ی فیضی که شرحش را برای بعد می گذارم، الفتی افتاد. شبانروزم عجین بود با اشک بر حسین _که درود خدای بر او باد_. برآیندش شد ترجمه ی آزاد شعرهای منقول در آن. اگر خدای بخواهد، برخی از آن شعرها را به همراه برش هایی از مقتل ابومخنف که آن هم با ترجمه ی آزاد و کوتاه نگاشت این کمترین همراه است را در صفحه ی نشر خواهم داد. امید که به چشم امام زمان مان بیاید. هو یا علی مدد. . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالعزیز . بهمن ۱۳۹۸ بود که میان من و #مقتل_ابومخنف به واسطه ی فیضی که شرحش را برای بعد می گذارم، ال
هوالشّهید . ۱) ابومخنف به نقل از عبدالمالک بن نوفل بن مساحق به نقل از ابی سعد المَقبُری گفت: حسین _که درود خدای بر او باد_ را دیدم در مسجد مدینه که با دو مرد بساط مصاحبت گسترانده بوده و گاه به این و گاه به آن رو می کرد و تمثیل بن مفرّغ را می خواند: «در پی آهو دویدم صبح را رام من بود و نمی ترساندمش در کمین من پلنگ مرگ بود ماه بودم، سوی خود می خواندمش» . . ۲) ابومخنف از حارث بن کعب والبي از عقبة بن سمعان نقل کرد: ... آنگاه که ابن عبّاس از آهنگ حسین _که درود خدای بر او باد_ به سوی کوفه اطمینان یافت، عبداللّه بن زبیر را گفت: « تنها شدی و لانه شد آخر برای تو پرواز کن از این پس و آواز هم بخوان آهنگ کوفه کرد حسین و به گوش باش! در گوشه ی حجاز بزن، از حرم بخوان » . . ۳) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: ... حسین _که درود خدای بر او باد_ در ذی‌حُسُم برخاست و پس از حمد خدای گفت: «کارها چنان شده ست که می بینید. دنیا دگرگون گشته و نیکویی از آن رخت بربسته و جز مقدار ناچیزی چنان آب ته مانده ی ظرفی از آن نمانده ست. زندگی آنسان پست گردیده که به چراگاه کم مایه و زیان باری می ماند. آیا نمی بینید که حق را معطّل گذاشته و بر گرداگرد باطل آمده اند؟ در چنین روزگاری مرگ، مؤمن را سزاوارتر است. من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز خواری نمی بینم.» ... سپس حُر با حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین گفت که: «خدا را! خدا را! به فکر خود باش. بر آنم که اگر با ایشان بجنگی یا با تو بجنگند، کشته خواهی شد.» حسین _که درود خدای بر او باد_ با او گفت: « مرا از مرگ بیم می دهی؟ آیا جز کشتن من کار دیگری هم می توانید کرد؟ فقط سخن آن برادر اوسی که آهنگ دیدار رسول خدا _صلّی الله علیه و آله و سلّم_ را داشت و پسرعمویش او را از کشته شدن می هراساند را برایت بازگو می کنم: گاه پیکار است، خواهم رفت! پیشاپیش من مرگ هم باشد، برای پهلوانان عار نیست دل که چیزی نیست، جان را بذل و بخشش می کنم سر بخواهد؟ «با کریمان کارها دشوار نیست» دامن گردنکشان را خون ما خواهد گرفت اشک های دوستان ما که بی مقدار نیست!» . . ۴) ابومخنف به نقل از قدامة بن سعید بن زائدة بن قدامة الثقفي گفت: « کارزاری میان مسلم و هفتاد یا هشتاد نفر از اوباشِ بن زیاد از قبیله ی قیس در پیشگاه همان خانه ای که پناه تنهایی آن مرد خدا بود، به راه افتاد. بکیر بن حمران احمری با ضربتی لب بالای مسلم را گسست و دو دندان جلویش را شکست. مسلم نیز چنان با ضربتی سخت به سر و شانه اش زد که نزدیک بود تا میانه اش را بشکافد. وقتی دشمنان، مسلم را اینسان دژم و پیکارجو یافتند، به بام خانه ها رفتند و سنگ و آتش به رویش باراندند. امّا جنگ آموز علی از پای نمی نشست و بر معرکه می پیچید و چنین رجز می خواند: «جهانی بود و جانی بود و مرگی بود و جنگی بود فغانی بود و نانی بود و نامی بود و ننگی بود تنور حرص اگر گرم است، آنک سرد باید شد و جان را در ازای نان نداد و مرد باید شد به خورشیدی که از کوفه بتابد، احتیاجم نیست که چونان سکّه ی عهد علی دیگر رواجم نیست که راز مرگ را در کربلا مکشوفه می بینم علی نشناس های شام را در کوفه می بینم ولیّ الله کافر دیده و شیطان مسلمانش فریبش را نخواهم خورد، زرکوب است قرآنش! نبیند کس که در بند قفس افتاده می میرم که من دلبسته ی آزادی ام، آزاده می میرم» . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّهید . ۱) ابومخنف به نقل از عبدالمالک بن نوفل بن مساحق به نقل از ابی سعد المَقبُری گفت: حسین _ک
هوالشّهید . ۵) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: طرمّاح با چهار نفر از کوفه به سوی حسین _که درود خدای بر او باد_ آمدند و در منزل عُذیب الهِجانات دیدارش کردند. طرمّاح هنگامی که سوار بر مرکبش بود، چنین نغمه سرایی می کرد و این شعر را برای حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز خواند: وقتی که من می رانمت، پروانه ای در باد باش باید ببینی نور حق را در طلوع کوکبش نقش فتوّت در میان پرچمش افتاده است آزادگی تصویر تاری از غبار مرکبش چشم جهان را با مداد مرگ، رنگی می کند صبح شهادت طرحی از یک ماه خونین در شبش او را خدا با قصد خیری از حجاز آورده، پس اینک سراپا گوش باش از شور يارب یاربش حسين _که درود خدای بر او باد_ گفت: «امیدوارم آنچه از از جانب خدای به ما می رسد، به نیکی باشد. چه در خیل کشتگانش باشیم و چه در خیل پیروزمندانش.» ... سپس از آن آمدگان پیرامون کوفه پرسید. مجمّع بن عبداللّه عائذی گفت: «بزرگان کوفه را با حقّه ی زر فریفته اند تا از کنار تو پراکنده گردند. دل هایشان با تو و شمشیرهایشان بر تو کشیده خواهد شد...» پس از این گفتگوها بود که طرمّاح از مولایش اجازتی خواست که آذوقه هایی را به اهل خانه اش در کوفه برساند و به سوی امام بازگردد. اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ فرمود: «زود باش که خدایت بخشش آورد.» امّا طرمّاح وقتی آمد که کار از کار گذشته و آب ها بر زمین ریخته شده بود... . . ۶) ابومخنف گفت: حارث بن کعب و ابوالضّحّاک از از علی بن حسین بن علی _که درود خدای بر او باد_ نقل کردند: در شب عاشورا که در بستر بیماری بودم و عمّه ام زینب _که درود خدای بر او باد_ از من پرستاری می کرد، پدرم این شعر را می خواند: اُف بر تو ای دنیا! که سور نارفیقانی از دشمنانم در بساط خاصه ات داری حتّی حواست نیست! از دستت نیفتد باز خون عزیزان مرا در کاسه ات داری هم زندگی از جاده ای رد شد که من رفتم هم مرگ با من راه آمد، بیمی از جان نیست! اشک من از چشم خدا جایی نیفتاده ست در بستر این روزها سیلاب تاوان نیست پدرم این شعر را دو سه باری خواند و دانستم منظورش را. بغضی گلویم را فشرد، امّا نگذاشتم که گریه ام بیاید و سکوت کردم. بی گمان شدم که بلا باریده ست. عمّه ام نیز این شعر را شنید و از آن روی که زنان دل نازک اند، نتوانست از گریه خود را نگه دارد و دامن کشان و سربرهنه به سوی پدرم رفت و گفت: « ای وای از این مصیبت! کاش مرده بودم! مادرم و پدرم و برادرم رفتند، حالا نوبت توست؟ ای جانشین رفتگان و فریادرس نامدگان!» حسین _که درود خدای بر او باد_ به او نگاه کرد و گفت: «مبادا شیطان شکیبایی ات را بفرساید!» زینب _که درود خدای بر او باد_ گفت: «پدرم و مادرم به فدایت، آیا چشم انتظار کشته شدن هستی...؟» امّا گریه امان نداد سخنش را ادامه دهد. حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز گریست و گفت: «اگر مرغ قطا را آرام بگذارند، می خوابد.» عمّه ام گفت: «ای وای بر من، آیا جان تو را به زور می گیرند؟ این سخن بسیار دل‌شکسته ام کرده و جانم را می آزارد.» آنگاه به خود لطمه زد و گریبان چاک داد و بیهوش بر زمین افتاد... . . ۷) ابومخنف از ابوجناب نقل کرد: هنگامی که عبداللّه بن عُمَیر کلبی که به همراه امّ وهب به کربلا آمده بود، به میدان زد و يسار _غلام زياد بن ابي سفیان_ را با یک ضربه به دوزخ انداخت، سالم _غلام عبیدا... بن زیاد_ به وی حمله ور شد و با شمشیر به دستان سپر شده ی کلبی ضربتی سخت وارد آورد و انگشتان دست چپ او تکّه شد. در این حال، پهلوان کلبی به کارزار با او برآمد و او را هم روانه ی آتش قهر خدای ساخت. عبداللّه در حال بازگشت از نبرد، چنین رجز می خواند: در دشت بلا گرگ‌شکارم، بشناسید! از تیره ی کلب است تبارم، بشناسید! جنگ است اگر، سینه دران است غرورم مرگ است اگر، ناله نیاید سر گورم! ای امّ وهب! دار شوم ددمنشی را با نیزه ی خود راست کنم کج روشی را آیات عذابی به سر کاخ دمشقم از کوخ جنون آمده ام، مؤمن عشقم . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar