باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم👌🏻📚
کتاب #سرمهای
به قلم #حامد_عسکری
#برشی_از_کتاب 👇🏻
هر نسیمی که نصیب از #گل و #باران ببرد
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از #عشق که یکمرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از #دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سُرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد
دودلم اینکه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
#مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
#شعر کوتاه ولی حرف به اندازهی #کوه
باید این قائله را “آه” به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!
***
عنوان عجیبی است. چرا #سرمه_ای !؟ نویسندهاش را میشناسیم. #حامد_عسکری ست. همان که از گذاشتن واژهها روی هم خانهای برای افکارمان میسازد، همان که #کلمات را اگر مثل دارو، تلخ باشند در معجونی از جملات شیرین به خوردت میدهد. همان که کلمات را چون گلولهای به ذهنت شلیک میکند؛ وقتی میگوید سرمهای، باید چشم بچرخانی میان ابیاتش تا منظورش را بفهمی.
#سرمهای عاشقانهای ساده و بی آلایش است. از سرمۀ چشم معشوق گرفته تا تکاندن #روسری سرمهای رنگش. از یعقوب و درد فراق یوسف، تا زلیخا و درد #تنهاییاش، از شیری که #عاشق آهو شده و سایر تمثیلات عاشقانۀ پر شیطنت...
با وجود اینکه این ابیات پر از عشق است، در عین حال طنازی شیرینی، زیرکانه به آن ضمیمه شده است.
خلاصه هم عنوان عجیبیست و هم کتابیعجیب! بدوناغراق #کتاب را که باز کنی، تا تمام نشود، نخواهی بست!!!
قطعا برای تزریق #آرامش در روزهای پر دغدغه پیشنهاد مناسبی است👌🏻
https://t.me/havadaran_ketab
https://ble.im/havadaran_ketab
https://eitaa.com/havadaran_ketab
https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم👌🏻📚
کتاب #من_میترا_نیستم
به قلم #معصومه_رامهرمزی
انتشارات #آوای_کتاب_پردازان
#برشی_از_کتاب 👇🏻
کنار #زینب نشستم وصورت لاغر و استخوانیاش را بوسیدم، چشمهای بستهاش را یکی،یکی بوسیدم. لبهایش را بوسیدم. سرم را روی سینهاش گذاشتم. قلبش نمیزد. روسریاش هنوز به سرش بود.
چندتار مویی را که از #روسری بیرون زده بود، پوشاندم. دخترم راضی نبود #نامحرم موهایش را ببیند. زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود.
سرم را روی سینه اش گذاشتم و بلندگفتم:«بِأیِ ذَنبٍ قُتِلَت»
***
این کتاب تکمیل شده ی کتاب «#راز_درخت_کاج» و سرگذشت یک دختر #نوجوان ۱۴سالهی #انقلابی بهنام میترا است که از زبان مادرش نقل میشود. میترا سرسختانه پای عقایدش میایستد و حتی تصمیم میگیرد که نام خودش را به زینب تغییر دهد.
او نوجوانی اهل #خودسازی و برنامهریزی برای رشد و تعالی روح و جسم خود بوده است و از این لحاظ الگو و نمونه مناسب و قابلدرکی برای سایر نوجوانان محسوب میشود.
#زینب_کمایی در مدرسه نیز با بسیاری از همکلاسیهایش بر سر عقاید خود دچار بحث و مشاجره میشد که در نهایت به دلیل فعالیتهایش انقلابیاش مورد خشم وکینهی سازمانمنافقین قرار گرفته و به دست آنها به #شهادت رسید.
https://t.me/havadaran_ketab
https://ble.im/havadaran_ketab
https://eitaa.com/havadaran_ketab
https://www.instagram.com/havadaran_ketab/