حاج اقا رحیم ارباب :
آسيد جمال نامهاي براي من نوشته اند و در آن نامه سفارش كرده اند که:
در طول هفته هر عمل مستحبي را يادت رفت،اين را يادت نرود كه عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانی
@tareagheerfan
4_5785009438028989691.m4a
زمان:
حجم:
3.38M
سيدابن طاووس مي فرمايد
اگراز هرعملي در #عصر_جمعه غافل شدي از :صلوات
#ابوالحسن_ضراب_اصفهاني غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است
salavat256.ir.pdf
حجم:
1.12M
﷽
#پی_دی_اف
🌹فایل پی دی اف خلاصه کتاب گنج پنهان ، فوائد صلوات امام زمان معروف به صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهانی
✅صلواتی که کلید صد قفل بسته است وبیش از صد فضیلت و فایده دارد وگنجی است که در همه ی خانه ها موجود است ولی اکثر مردم از برکات آن بی خبرند.
⚠️✅ سعی شده در این فایل مطالب اصلی در رابطه با این صلوات شریف بیان بشه،
به همراه متن و ترجمه صلوات .
✅⚠️این فایل را به عزیزانی که دسترسی به کتاب گنج پنهان ندارند برسونید تا با این دعاء آشنا شوند و از فوائد خاصّ این دعاء بهره مند گردند.
⚠️ طبق جمله امام زمان ،این صلوات فقط مخصوص روز جمعه نیست.
✅⚠️نشر حدّاکثری
✅ التماس دعا
🌹جزاکم الله خیرا
کانال #گنج_پنهان 👇
🔑 اینجا کلیک کنید 🔑
زمان:
حجم:
4.81M
دلتنگی های غروب جمعه))):
◉━━━━━━───────♡
↻ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
#ترکی | #یابن_الزهرا
AUD-20221204-WA0000.
زمان:
حجم:
3.6M
🌺صوت حدیث کسا
🎤محسن فرهمند
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🥰 ٠٠"٠٠ 🥰
#دعای_سلامتی_امام_زمان_(عج)
اَللّهُمَّ
کُنْ لِوَلِیِّکَ
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة
وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً
وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ
طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طَویلا..
#اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
#ساعت صفر عاشقی
# ساعت ٠٠ : ٠٠
❃✿❃✿❃✿❃✿❃❃✿❃✿❃✿❃✿
شروع هر روز با قرآن☑️
باهم تا ختم قرآن
صفحه ٤٢٠
هر روز حداقل یک صفحه قرآن بخوانیم.
#نور_نوش☀️
❁♡❁♡❁♡❁♡❁♡
@hayateghalam
❁♡❁♡❁♡❁♡❁♡
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀
#نقاب_هیولا
#قسمت_صدوهشت
توی اتاق تاریک، دراز کشید. یک دست را گذاشت زیر سر. چشمها را بست. دلش خواب میخواست. سرخوش، رها. مثل وقتهایی که مادر برایش قصه میخواند و میبوسیدش. لنا نرم خود را میسپرد دست امواج خیال.
ای کاش صبح در یکی از داستانهای کتاب کودکیاش بیدار میشد. سرزمینی دور. جایی که نشانی از جنگ و خون و گلوله نباشد. جزیرهای کوچک وسط اقیانوس آرام. فارغ از هیاهو و ویرانی....
جشن شروع شد. خواننده میکروفون به دست، از این ور سن میرفت آن ور. مخروط نوری که از سقف میتابید؛ همراه با او، روی صحنه میدوید.
صدای جیغ و داد و گومگوم آهنگ، فضا را میانباشت. این طرف، جمعیت با موسیقی راک بالا و پایین میپریدند و همسرایی میکردند. بوی ادکلن قاطی شده بود با آروغ الکل. جمعیت فریاد میکشید. از دهانهایشان به جای آواز، آتش میپاشید بیرون. شعله جمع شد تو صحنه. وزنش، سن را ویران کرد.
سیل آتش، راه افتاد. همانطور که خانهها را میبلعید، رسید به بیمارستان کودکان.
حاخام سرتا پا سیاهپوش، تورات در دست، ایستاده بود آنجا. سر را به جلو و عقب تکان میداد و عهد عتیق میخواند. با آن کلاه و ریش و موهای بلند کنار شقیقه، مثل دکل کشتی در طوفان، جابجا میشد:« و اما موسی گله پدر زن خود، یترون، کاهن مدیان را شبانی میکرد، و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد. و فرشته خداوند در شعله آتش از میان بوتهای بر وی ظاهر شد، و چون او نگریست، اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمیشود.
و موسی گفت: اکنون بدان طرف شوم و این امر غریب را ببینم که بوته چرا سوخته نمیشود. چون خداوند دید که برای دیدن مایل بدانسو میشود، خدا از میان بوته به وی ندا در داد و گفت: ای موسی.»
حاخام کنار رفت. اشاره کرد به آتش. آتش اژدها شد. جهید تو بیمارستان.
شعله افتاد به جان ساختمان سفید. اژدهای آتشین با پنجولهای سیاه به دیوار چسبیده بود و طبقه به طبقه بالا میرفت. فرشتههای کوچولو با لباس صورتی و آبی آسمانی، سرم در دست، به هر طرف میگریختند.
آتش چنگ انداخت به بالهایشان. ضجهی ملائک، آسمان را پر کرد. بوی دود و خون و پارچه و پلاستیک و پر سوخته پیچید توی هوا.
فرشتههای کوچک دور هم جمع شدند. مثل یک پرندهی شعله ور. پرنده بال بال میکرد. آواز غمگینش، از حنجرهی مشتعل میپیچید توی هوا. پرهایش جرق جرق میسوخت و نور میپاشید تو سیاهچالههای کهکشان. شعله تمام شد. آتش خوابید.
اژدها سر کج کرد سمت مدرسه. ساختمان بیمارستان با صدای هولناک ریخت پایین. خاکستر و خاک جوشید تو هوا. جابجا، از میان آوارها دود میزد بیرون. گهگاه صدای جرقهای، سیاهی شب را میشکست.
لنا دور زمین سوخته گشت. گرما از زیر کفش، پاها را میسوزاند. هرم آتش صورتش را گل انداخت.
چشم چرخاند به دور و بر. پر سفیدی از زیر آوار زده بود بیرون.
رفت نزدیک. خم شد. بلوکههای سرخ سیمانی را انداخت کنار. دستها سوخت. قلبش بیشتر.
زیر تلنبار خاکستر، تخم مرغی نورانی تکان خورد. ترک از یک نقطه شروع شد و راه افتاد دور پوسته.
پرندهای کوچک با تنی از جنس زلال فرشتگان، آنرا شکست و بیرون آمد. جیک جیک کرد. دور خودش چرخید. بال گشود. آمد سمت او.
لنا نگاه کرد تو چشمهای پرنده. تصویر خودش را دید. رفت نزدیکتر. دست کشید به پرها. مثل پرنیان لطیف بود.
با هم پریدند سمت خورشید. زمین برایش کوچک شد. نور آفتاب، در بلور تن پرنده میشکست و دنیا را رنگی کرد.
🖋د.خاتمی « نارون»
منتظر نظرات شما هستم.
@Akhatami
🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
دعای فرج.mp3
زمان:
حجم:
5.7M
🥰 ٠٠"٠٠ 🥰
#دعای_سلامتی_امام_زمان_(عج)
اَللّهُمَّ
کُنْ لِوَلِیِّکَ
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة
وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً
وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ
طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طَویلا..
#اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
#ساعت صفر عاشقی
# ساعت ٠٠ : ٠٠
باصدای:مهدی تهوری
❃✿❃✿❃✿❃✿❃❃✿❃✿❃✿❃✿
شروع هر روز با قرآن☑️
باهم تا ختم قرآن
صفحه ٤٢١
هر روز حداقل یک صفحه قرآن بخوانیم.
#نور_نوش☀️
❁♡❁♡❁♡❁♡❁♡
@hayateghalam
❁♡❁♡❁♡❁♡❁♡