eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
سرش را پایین میاندازد و آرام و زمزمه وار میگوید :+اینقدر پول نقد ندارم.. یه سری از پروژه ها هنوز بهم بدهکارن،اگه اونا طلبشون رو صاف کنن،شاید بتونم یه مقدارشو... چند لحظه میگذرد. سرش را بالا میآورد و در مردمکهای لرزانم خیره میشود. لبخند میزند. میخواهد آرامش را میهمان قلبم کند. میخواهد به او تکیه کنمـ میخواهد امن باشد برایم. :+نگران نباش...تا حالا رو پای خودم وایسادم...اینبارم خودم از پس مشکلاتم برمیام.. لبخندش آرامم میکند. بلند میشود. به رفتنش خیره میشوم. شاید تا به حال تنها بوده ای..اما این بار نمیگذارم تنها بمانی.کنارت میایستم. با چنگ و دندان از تو و زندگی ام حفاظت میکنم. من نمیگذارم ریالی پول حرام بپردازی... حیف است... پدرهایمان هرطور که بودهاند،به خاطر جلوگیری از زیان،اصلا به سمت این وامها و سودها و بهره ها نرفته اند. با پول حلال دست رنج پدرهایمان قد کشیده ایم. نمیگذارم،آینده ی خودت،مانی و فرزندانتان را تباه کنی... ★ مسیح با عجله،کیف سامسونت به دست از جلوی آشپزخانه میگذرد. :_من رفتم نیکی.. سریع به دنبالش میروم و جلویش را میگیرم. :+صبحونه... مهربان نگاهم میکند :_دیره... باید برم... مصرانه میگویم :+اول صبحونه... مسیح بی اختیار میخندد و نگاهم میکند. مثل بچه های بازیگوش که به خواسته اش رسیده،جلوتر از او وارد آشپزخانه میشوم. :_چند لقمه میخورم،باید برم نیکی جان مثل برقگرفته ها از جا میپرمـ. نگاهش مٻکنم. کلمات محبت آمیزش بدجور مرا وابسته کرده. نمیخواهم به این فکر کنم که چند روز از آن قرار کذایی مانده. ' بعد از اسمم،با صدای'جان بقیه ی عمرم کافیست تا با ذوق او خوش باشم. سریع به خودم میآیمـ :+باشه فنجان چایش را جلویش میگذارم. نگاهم میکند. :_سیصد تومن تو حسابم هست... نمیدانم چرا،ولی از فکر اینکه خیلی پولدار نیست،خوشحالم! هیچ نمیگویم. :_نزدیک دویست میلیون دیگه سر پروژه ِ های پاساژ و مجتمع الهیه بهم طلب دارن،ولی طول میکشه تا وصولش کنن....باید برم شاید حداقل یه کمش رو بهم بدن... مانیم خودش صد،صد و پنجاه داره...اوف،هنوز خیلی کم دارم... :+خدا بزرگه... 🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
*🏵️ذکر روز دوشنبه* *🤲یا قاضی الجاجات* *🌸ای برآورنده حاجتها*
4_5866159318918761938.mp3
11.37M
✖️ چرا نمی‌تونم برای نماز صبح بیدار بشم؟ ✖️چرا سرِ نماز، اصلاً نمی‌تونم حواسمو جمع کنم؟ ✖️چرا نیاز به تلاوت قرآن، در من احساس نمیشه؟ ✖️چرا برای خدا دلتنگ نمیشم؟ ✖️چرا عطش ارتباط با اهل بیت علیهم‌السلام رو ندارم؟ و .... اگر این سؤالات و سؤالاتی از این قبیل، مشکل شما هم هست، چند دقیقه‌ای گوش و دل بسپارید!             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
انسان شناسی ۸۳.mp3
11.46M
🎯 هدف شما از عبادت و دینداری چیست؟ ـ رسیدن به حاجات و رفع گرفتاری‌ها؟ ـ در امان ماندن از جهنم و رسیدن به بهشت؟ ــ رشد در معنویات؟ ـ ادراک لذت‌های معنوی؟ ـ رسیدن به خرق عادات و کشف و کرامات؟ ـ رسیدن به اعتبار و مقبولیت در میان مردم؟ و ....... 📌اینکه کدام گزینه را انتخاب می‌کنید، نشان می‌دهد سلامت "قلب" شما چقدر است؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
من هم مثل خيلى ها هميشه فكر مى كردم كه ما بايد جوانان را تشويق كنيم كه به مسجد بيايند. آخر از اين پيرمردها چه كارى برمى آيد؟ آنها را هيچ كجا راه نمى دهند و براى همين به مسجد مى آيند، اين كه ارزش ندارد. امّا امروز فهميدم كه اين فكر اشتباه است. فهميدم كه حضور پيرمردان در مسجد چقدر براى جامعه اثر خوبى دارد. خداوند وقتى مى بيند كه پيرمردان به مسجد مى آيند خيلى خوشحال مى شود. حتماً مى گويى: اين سخن را از كجا آوردى؟ فكر مى كنم اگر در اين جا سخن رسول خدا را بيان كنم، برايت جالب باشد: گاه مى شود كه در روى زمين معصيت و گناه فراگير مى شود، به گونه اى كه ديگر صبر خدا لبريز مى شود و خدا تصميم مى گيرد كه عذاب خود را بر اهل زمين نازل كند. عذابى سخت و دردناك! فرشتگان عذاب آماده مى شوند تا سزاى اعمال زشت انسان ها را بدهند. آخر بى حيايى تا كجا؟ خدا هم آخرين نگاه هاى خود را به زمين مى كند.به يكباره از تصميم خود منصرف مى شود. دستور مى دهد: اى فرشتگان! من از عذاب اين مردم صرف نظر كردم. بار ديگر رحمت خدا بر غضب او پيشى مى گيرد، به راستى چه شد كه خدا از تصميم خود منصرف شد؟ اين سخنى است كه فرشتگان با يكديگر مى گويند. آنها اين گونه به راز اين كار پى مى برند: خدا در آن لحظات آخر به زمين نگاه كرد، ديد كه پيرمردانى به سوى مسجد در حال حركت هستند. آنها در حالى كه با سختى راه مى روند به خانه خدا مى روند. كودكانى را مى بيند كه در حال ياد گرفتن قرآن هستند. خدا به خاطر ديدن اين دو منظره، از عذاب كردن انسان ها، صرف نظر مى كند. آرى، در آن لحظه اوّل چيزى كه براى خدا جذّاب بود و توانست دل او را به رحم بياورد، همان پيرمرد يا پيرزنى بود كه آرام آرام به سوى مسجد مى رفت. همان پيرمردى كه با عصا به سوى مسجد مى رود، مى تواند طوفان غضب خدا را آرام كند و رحمت بى انتهاى الهى را به جريان اندازد. پس بيا قدردان حضور تمام پيرانى باشيم كه به مسجد مى آيند. از آنان احترام بگيريم كه در واقع از رحمت خدا احترام گرفته ايم.🌹🌹🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
📌بی نماز ها از شفاعت محرومند 🌟یکی از آشنایان، خواب شهید سید احمد پلارک را دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد، شهید پلارک بهش گفت: من نمیتوانم شما را شفاعت کنم... فقط وقتی میتوانم شما را شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان تان را نگه دارید در غیر این صورت هیچ کاری از من بر نمی آید... 📌خاطره ای از شهید سید احمد پلارک             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
گفت : من از نماز خواندن لذت نمی برم!!! آیا ذکر؎ هست کہ....... آیت الله شاه آبادی↯ بلافاصلہ گفت : شما موسیقی حرام گوش میکنی؟! طرف یکباره جاخورد! وحرف ایشان را تایید کرد. آیت الله شاه آبادی↯ بلا فاصله می گوید : ذکࢪ لازم نیست !!! موسیقی حرام را ترک کنید ❌ صدا؎ حرام ، انسان را به گناهان علاقه مند، و در نتیجه از نماز دور و بی علاقہ کرده و راه حضور شیطان را فراهـم می کند! 🤔             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💬 این دوتا نخودفرنگی رو صبح تو مترو دیدم داشتن قرآن حفظ میکردن، عاشقشون شدم اگر فکر کنید دین تو جامعه کمرنگ شده و دیگه به نسل جدید چیزی نمی‌رسه، اشتباهه! ✍️فارا             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ⃣1⃣ کمک به فقرا 🍃زنگ تفریح بود که دیدیم یکی از بچه ها که هیکل لاغر و نحیفی داشت وسط حیاط افتاد و غش کرد. مثلا یک جنازه دراز کشیده بود و تکون نمی خورد. بچه ها آب ریختن روی صورتش و کمی پلک هایش باز شد. حبیب الله هم چند تا نان خامه و یک بیسکویت خرید و برای آن دانش آموز آورد. او با ولع آنها را می خورد. بعدش رو کرد به حبیب الله و گفت: ممنون چند روزی بود هیچی نخورده بودم. حبیب الله گفت: برای چی؟ نوجوان گفت دو شب هست غذا نخوردیم. چیزی تو خونمون نبود. 🍃یکباره صدر تا ذیل حبیب الله زیر و رو شد. انگار با تبر بزرگی کوبیدند توی قلبش. رفت پشت دیوار مدرسه و یک دل سیر گریه کرد! حبیب الله بهم گفت: بنده خدا چند روزه غذا نخورده، خدا می دونه چند شبه گرسنه بودن و من و تو با شکم سیر و خیال راحت می گیریم می خوابیم. رفتیم قلک هایمان را شکستیم و پولهایش را داد به آن خانواده. 🍃حبیب الله بعدش بهم گفت: مگر پیامبر نگفته هر کس شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه بماند مسلمان نیست؟ چرا ما الان باید بفهمیم این خانواده فقیر و محتاج بوده؟ چرا تا به حال از آنها غافل بوده ایم؟ از آن به بعد قلک هایمان را می شکستیم و تابستان ها هم که کار می کردیم، حبیب الله سهم عظیمی از آن پول را می برد و به آن خانواده می داد. هیچ زمانی هم آن دانش آموز متوجه کمک کردن حبیب الله به خانواده اش نشد. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 67 الی 69 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‏رفتم تعمیرگاه گفتم کولر نداری؟ گرمت نیست!؟ گفت پنکه دارم اما فعلا تعطیله! سقف رو نگاه کردم اینو دیدم! کسی که سختی رو به جون خودش میخره تا رفاه دیگران رو خراب نکنه❤️ زوم کن رو پنکه @hedye110
📚داستان مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه ‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است! گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست. زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم. مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است. دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم. مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد. گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است. *شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد...🦋🦋🦋             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸