eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای بابا،اجازه ی ابراز هیجان نمیدهد:از مانی جان هم ممنونم،همینطور از پسرعزیزم،مسیح و دختر یکی یه دونه ام هم ممنونم که اومدن. اما مطلب مهمی که هست،این که من و محمود، تصمیم داریم باهم یه همکاری بزرگی رو شروع کنیم. اینطور که،ایده از من باشه و ساخت محصول،با محمود..این یه همکاری دو سر سوده،یعنی ادغام اعتبار برند من و سرمایه ی محمود. حس میکنم چشمهایم میسوزند. پرده ی اشک برابر چشمانم جمع میشود،با تعجب میپرسم :+بابا پس... یعنی شما و عمومحمود،باهم...آشتی کردین؟؟ صدای شکستن چیزی از کنار گوشم میآید. *مسیح* با تعجب نگاهی به لیوان خرد شدهی زیرپایم نگاه میکنم. دانم کِ ی است. اصال نمی ی و چطور لیوان، از روی میز افتاد،فقط چشمم به دنبال نیک زنعمو میگوید:فدای سرت مسیح جان..الان میگم منیر میاد جمعش میکنه... سر تکان میدهم و با شرمندگی میگویم:ببخشید دستم خورد افتاد.. نیکی با تعجب میگوید:خوبی؟ سر تکان میدهم،چطور خوب باشم،وقتی خبر آشتی بابا و عمو را میشنوم. جدایی این دو نفر،مسبب بهم رسیدن من و نیکی بود،حالا این سبب از میان برداشته شده. یعنی دیگر دلیلی برای کنارهم بودن من و نیکی نیست... بابا به جای عمو جواب میدهد:آره نیکی جان..ما آشتی کردیم... با امیدواری به عمو نگاه میکنم،تا شاید حرفهای بابا را انکار کند. اما در کمال تعجب،عمو لبخند میزند و سر تکان میدهد. تمام امیدم به باد میرود. نیکی با شوق بلند میشود و به طرف عمو میدود. عمو هر دو دستش را باز میکند و نیکی را در آغوش میگیرد. زنعمو میگوید:حالا قراره فردا بریم لندن،من و بابات با خونواده ی عمومحمود.. نیکی خودش را از بغل عمو کنار میکشد و با تعجب میگوید:چرا به ما نگفتین؟ زنعمو نگاهی به من میکند و جواب میدهد:آخه شما که میخواین برین دوبی... نیکی سر تکان میدهد:نه اون سفر کنسل شد.. یعنی مسیح خیلی دوست داشت بریم،ولی خب یه کم درسای من سنگین بود؛گفتم این تعطیلات رو تو خونه بمونیم. بعد با حسرت میگوید:حیف..کاش مام میتونستیم بیایم ،دلم برای عمووحید یه ذره شده... * سنگ زیرپایم را بی هدف شوت میکنم. هر دو دستم را درون جیبهایم فرو میبرم و هوای اولین روز سال را با تمام وجود میبلعم. نگرانی،شیره ی جانم را میبلعد. اگر نیکی قصد رفتن کند.. :+نگران نباش،دوتایی حلش میکنیم.. صدای مانی،فکر و خیال را از سرم بیرون میکند. به طرفش برمیگردم. :_پس این بود فکر بابا؟ مانی سر تکان می دهد و قدمی به سمتم برمیدارد :+با گل اومده اینجا و رسما از زنعمو افسانه معذرت خواهی کرده.ازش خواسته واسطه ی بابا و عمو بشه.. زنعمو هم به خاطر نیکی قبول کرده و عمو هم که حرفش رو زمین نمیزنه هیچوقت.. به شمام هیچی نگفتن تا سورپرایز بشید با لحن مسخره ای میگویم :_آره واقعا،خیلی سورپرایز شدیم... برمیگردم و دستم را بین موهایم میلغزانم. مانی میگوید:جای نگرانی نیست مسیح..مطمئن باش نیکی دوست داره.. من مطمئنم..انتخابش رو ندیدی؟به ظاهر سیگار رو انتخاب کرد،ولی با همه ی وجود داشت داد میزد که مسیح دوست دارم! حرفاش رو نشنیدی؟من و مسیح فرقی نداریم؟!هر پک تو دودش میره تو ریه ی من! وای این دختر خیلی زرنگه..بعدم مگه ندیدی گفت اسمش سین داره؟ با عصبانیت برمیگردم:آره،سین حرف مشترک بین اسم من و سیاوش... مانی برادرانه می گوید :+من عمدا سین رو گفتم.. هر حرف دیگه ای میگفتم شک میکرد و به دروغ یه چیزایی میگفت... برمیگردم :_نیکی هیچوقت دروغ نمیگه.. دست مانی روی شانه ام قرار میگیرد :+نگران نباش داداش باهم از پسش برمیایم.. نیکی ،خانم ماله توعه...مطمئن باش 🔷🦋🌹🔷🦋🌹🔷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
دلم آرام میگیرد. نیکی تا ابد مال من است.. میدانم! * صدای "دینگ دینگ" دوباره ی آیفون،خواب را از سرم میپراند. نگاهی به ساعت دیواری میاندازم و زیرلب میگویم:کیه ساعت شش صبح روز تعطیل؟؟ در را باز میکنم،از اتاق بیرون میروم و خودم را جلوی آیفون میرسانم. تصویر خندان مانی که از پشت دوربین برایم زبان درازی میکند! نیکی در حالی که روسری اش را سر میکند،با چشمهایی پف کرده به طرفم میدود:کیه؟ دکمه ی باز شدن در را میزنم و میگویم:مانی! نیکی با تعجب نگاهی به تصویر مانی که وارد ساختمان میشود و نگاهی به من میاندازد:این موقع؟ شانه بالا میاندازم و به طرف در میروم. قبل از اینکه دستش را روی زنگ بگذارد،در را باز میکنم. پر انرژی وارد خانه میشود و چمدانش را به دنبال خودش میکشد. :_صبح بخیر هموطن..صبح بخیر ایران.. سلام،صبح زیبای بهاریتون بخیر. سریع لحنش عوض میشود :_یکی نیست به این گوینده های رادیو بگه اول صبح این همه پرانرژی حرف میزنی آخه کسی حال داره جوابت رو بده؟ نگاهی به صورت من و نیکی میاندازد و با تعجب میگوید :_خوابیده بودین؟؟ببینم نکنه از اینایی هستین که روزای تعطیل تا دوازده ظهر میخوابن؟ خب مشکلی نیست چون من خودم از اونام! و پشت بندش،قاه قاه میخندد. با بیحوصلگی میگویم:اینجا چی کار میکنی مانی صبح اول صبح؟؟ مانی با خنده میگوید:خبرخوبی براتون دارم،من دم آخر،از پرواز در رفتم! اومدم که تعطیلات رو در کنار برادر و زن برادر عزیزم باشم... به طرف نیکی برمیگردم،او هم به من نگاه میکند. نمیتوانم خودم را کنترل کنم و یکصدا با نیکی،بمب خنده مان در خانه میپیچد. پر از حال خوب میشوم.! * نیکی سینی چای را روی میز میگذارد و روبه روی من مینشیند. مانی همچنان با آب و تاب تعریف میکند. :_شما که با بغض و اشک و آه و گریه با مامانینا خداحافظی کردین و اونطور مظلوم از خونه رفتین بیرون،من به خودم نهیب زدم... گفتم "مانی،ببین این دو نفر دو تا آدم افسرده ی بیحال و دپرس و کم حرف و حوصله سربر هستن... حالا تعطیلات رو هم که پیش هم باشن،ای وای... دیگه بدتر... با وجود اینکه اونجا خیلی بیشتر بهم خوش میگذشت،ولی فداکاری کردم که تعطیلات شما رو با حضور خودم طلایی کنم... ظرف خامه را جلوی نیکی میکشم. به طرف مانی برمیگردم :+خدای اعتمادبه نفسیها!من تو رو میشناسم بچه! مانی لب به دندان میگیرد و دست روی دست میکوبد. با حالت بهت و تأسف میگوید :_نوچ نوچ نوچ...مسیح واست متاسفم... این بود جواب خوبی؟؟ به خاطر شما قید سفر لندن رو زدم،از دیدن عمووحیدجونم صرفنظر کردم... حالا این جای تشکرته؟ به طرف نیکی برمیگردد،مانی استادِمظلوم نمایی است! :_میبینی نیکی؟؟تو چجوری این آدمو بیستوچهارساعت در روز تحمل میکنی؟؟ مثل یه برجزهرماره،آه نیکی با لبخند کنترل شده،زیرچشمی نگاهی به من میکند و بعد به طرف مانی برمیگردد:من از شما ممنونم که به خاطر ما قید سفرو زدین.واقعا ممنون،دیشب که با مامان و بابا خداحافظی کردم ،حس غربت ،داشت دیوونم میکرد...ولی الان که شما هستین حالم خوبه.. مانی همچنان با حالت مسخره ی چهره اش می گوید :_آخه من که میدونم تو چقدر خوبی...ولی راجع این آدم دارم حرف میزنم... میبینی؟ ِ حالا الان بهتره..مجرد که بود یه گوشت از خودراضی بود که لنگه نداشت ِ مغرور تلخ ، بداخلاق ... من نمیدونم معیار مامانمینا واسه نامگذاری چی بوده!نه چشم رنگی و خوشگله مثل حضرت عیسی مسیح! نه اخلاق انبیا رو داره که بگیم مامان و بابا رو یاد حضرت عیسی میانداخته! 🔷🦋🔷🦋🔷🦋🔷🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
@Ostad_Shojaeانسان شناسی ۱٠۹.mp3
زمان: حجم: 11.11M
➖ از نظر قرآن، ویژگی‌های اصلی اهل بهشت چیست؟ ➖ چه کسانی اذن ورود به بهشت را دارند؟ ➖ آیا ما تا اینجای عمرمان، چنین ویژگی‌هایی را کسب کرده‌ایم؟             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
💚السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه ِالْحُسَیْنِ💚 اشڪ💧ـــ... نگـ👁ـاهُ... حسـ💔رتُ... تصـویرڪربــــــــــلا... 😔این است روزگارِ زیارت نرفته ها... الّلهُمَّ ارزُقنا توفیق زیارت             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✏️من اگر شهردار بودم؛ مرده‌شور خانه را در میدان اصلی شهر می‌ساختم! تا هر صبح به مردم یادآور شوم بیدار شدن، اختیاری نیست، و امروز، تکرار روز قبل نیست... (علیه‌السلام): «بدان که تو در پی دنیایی و مرگ در پی توست.» ✍️             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
پنجشنبه است ✨ 🌺یاد عزیزانی که 🕯در بین ما نیستند 🌺اما دعایشان 🕯یادشـان 🌺خاطرشان با ماست خدایـا ✨ 🌺عزیزان مارا ببخش و بیامرز 🕯و جایگاه آنها را در بهشت 🌺همنشین خوبانت قرار ده الهی آمین 🙏 @delneveshte_hadis110
Amir Kermanshahi ~ Music-Fa.ComAmir Kermanshahi - Inja Irane (320).mp3
زمان: حجم: 12.58M
☑️امیر کرمانشاهی 💠اینجا ایرانه و دورم از کربلا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
@Maddahionlinمداحی آنلاین - من امام حسین دوست دارم - رمضانی.mp3
زمان: حجم: 4.92M
☑️ مجتبی رمضانی 💠 من امام حسین(ع) دوست دارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
💕اگـر بـرای بدست آوردن پــول دروغ بگــویی و فریبکـاری کنی تهیــدسـت بمـان! اگـر بـرای آوردن جــاه و مقــامی بـایـد کنی و تملّــق بگــوئی ، از آن چشـم بپــوش! اگـر بـرای آنکه شـوی مجبــور می شــوی خیــانـت کنی در گمنــامی کن! تـو گمنــام و تهیــدسـت و قـــانـع بــاش! ، زیـرا تـو ای را به دسـت آورده ای و آن « شـــرافـت » است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
💕 نکن! هرگز افراد را با بلند حتی برای شوخی از خواب بیدار نکنید، بر اساس صدا کردن بلند افراد زمانی که در خواب هستند احتمال جنون و را در آنها افزایش می دهد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
╰☆♡﷽♡☆╮ 💠چند عمل ساده براي چند صد برابر كردن ثواب نمازها☘ ❶ «اذان و اقامه» باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن نماز بخوانند. 📚(ثواب الاعمال صدوق ص٧٢) ❷ «ركوع كامل» باعث نداشتن وحشت قبر ميشود. 📚(ثواب الاعمال صدوق ص٧٣) ❸ «انگشتر عقيق» دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است. 📚(عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠) ❹ «مسواك زدن» دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتادركعت نماز بدون مسواك است. 📚(من لايحضره الفقيه صدوق) ❺ «خواندن سوره قدر» خواندن سوره قدر در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود. 📚(ثواب الاعمال ص٢٦٧) ❻ «استنشاق و مزه مزه در وضو» باعث آمرزش و غلبه بر شيطان است. 📚(ثواب الاعمال صدوق ص٤٣) ❼«عطر» باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود. 📚(ثواب الاعمال ص١٢٠) ❽ «تسبيحات حضرت زهراء س» بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق (عليه السلام) است. 📚فلاح السائل ص١٥٥ ∞═┄༻↷💚↶༺┄═∞ ✨ 🖤 ¦ ‌             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸