eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 سامرایے مےشوم وقتے هوایے مےشوم از زمین پر مےڪشم غرق رهایے مےشوم سیّدے اے دومین یاحسنِ آل علے ع تو ڪریمے ڪہ چنین گرم گدایے مےشوم (ع)🖤 🏴             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
﷽ حسین که خیالش از بابت اسکان ما راحت شد داشت آماده رفتن می‌شد که دید زهرا و سارا پشت پنجره ایستاده اند و از لابلای پرده کرکره کوچه و خیابان‌های اطراف را نگاه می‌کنند خواست چیزی بگوید که صدای رگباری اجازه سخن گفتن به او نداد همه مان حتی آن جوان سوری بلافاصله خوابیدیم روی زمین گلوله‌ها وزوز کنان به دیوار مقابل ما اصابت کردند زهرا زودتر از همه مان برخاست و با اشتیاق گفت بابا به ما هم اسلحه بدید حسین نیم نگاهی به من کرد و گفت می دونم که مادرتون دوتا شیر مثل خودش رو به سوریه آورده ولی هنوز زوده که شماها اسلحه به دست بگیرین فقط اینجا خیلی باید مواظب خودتون باشید چون که این اطراف پر از تک تیر اندازه که با اسلحه قناصه منتظر فرصتی هستند برای هدف گرفتن شماها یک آن انگار که نکته مهمی یادش افتاده باشد رو کرد به من و در حالی که یک چیزی از میان محتویات جیب پیراهنش درمی‌آورد سیم کارت را که عربی بود گذاشت کف دستم و گفت محض احتیاط پیشت باشه اما تا جایی که ممکنه نباید از تلفن همراه استفاده کنید مسلحین شبکه شنود قوی دارند به همین علت مجبوریم دائما شماره تلفن ها و محل استقرار و حتی پلاک ماشین هامون را عوض کنیم وقت رفتن و دور از چشم دختر ها و طوری که ببینم یک کلت و یک نارنجک گذاشت زیر مبل و با ابوحاتم که تازه فهمیده بودم راننده و محافظ وحسابدار و رفیقش بود رفتند و ما ماندیم با خانه‌ای پر از غربت و البته دنیایی دلهره برای سالم برگشتن حسین برای اینکه فکر و خیال بیش از این اذیتم نکند و از همه مهمتر دختر ها کمتر نگران پدرشان باشند تصمیم گرفتم تا با کمک آنها خانه را دوباره و البته این بار با سلیقه زنانه بچینیم در حین همین کارها کلت و نارنجکی را که حسین زیر مبل گذاشته بود مخفیانه و دور از چشم بچه ها برداشتم و بالای کمد پنهان کردم تقریبا از سال ۵٩ و بعد از آن آموزش نظامی که در سپاه دیدم دست به اسلحه و اینجور چیزها نزده بودم و آرزو می کردم که بازهم این رویه ادامه پیدا کند و هیچ وقت به کار نیایند کارها که تمام شد سارا و زهرا خیلی زود حوصله شان سر رفت و گفتند مامان اجازه بده بریم بیرون ببینیم دور و اطراف چه خبره؟ با اندکی تحکم و اوقات تلخی گفتم باباو ابوحاتم که گفتند چه خبره؟ کجا میخواید برید تو این مملکت غریب؟ مگه پدرتون نگفت که اینجا خیلی باید مواظب خودتان باشید زهرا با همان روحیه نترس وماجراجویی اش گفت اما اینجا که کسی ما رو نمیشناسه قول میدیم مواظب خودمون باشیم انشاءالله که اتفاقی نمیافته سارا هم خواست با او هم داستان شود که صدای چند رگبار پی‌درپی حرفش را ناگفته گذاشت صدا به قدری نزدیک بود که شیشه‌ها لرزیدند کم کم صدای تیراندازی ها بیشتر و بیشتر شد ساختمان می‌لرزید صدای شلیک آرپی‌جی و رگبار سلاح‌های سنگین برای ما که صبح امروز توی محیط امن تهران بودیم خیلی غیرمنتظره بود و البته سوال برانگیز یعنی چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ سیم‌کارت عربی را که حسین به من داده بود انداختم توی گوشیم و روشنش کردم اما تماس نگرفتم هنوز نمی دانستم کوچه‌ای که ساختمان محل سکونت ما در آن قرار دارد از چند طرف در محاصره مسلحین قرار گرفته است اما دلم شور میزد برای آنکه آرامش داشته باشم به کلام خدا پناه بردم قرآن را باز کردم که بخوانم دیدم باز هم زهرا و سارا بیخیال تیر و تیربار دوباره پشت پنجره ایستاده اند و در کمال خونسردی مردان مسلح را از شکاف پرده کرکره ها به هم نشان می‌دهند احساس کردم هر آن ممکن است که نگاه آن مردان مسلح به زهرا و سارا بیفتد آهسته و خفه دادزدم سرشان که از آنجا بیایید کنار مگه اومدید سینما سارا خندید و زهرا با کمی شیطنت گفت مامان شما توی جنگ صحنه درگیری زیاد دیدید اجازه بدهید ما هم ببینیم دستشان را گرفتم و پشت دیوار نشاندم چشمم توی چشمشان افتاد باز هم اثری از ترس در نگاهشان نبود توی دلم به خودم بالیدم که چنین دخترانی دارم اما چاره‌ای جز این نداشتم که جلویشان را بگیرم چرا که اگر رهایشان می کردم تا کانون درگیری‌ها جلو می‌رفتند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 🌺✨ فرازی از قنوت امام عسکری (ع): خدایا! (مهدی من)؛ 🌺✨ در راه تو، تلخی غم‌های جانگداز را جرعه جرعه می‌نوشد. 🌺✨ غم‌ها یکی پس از دیگری او را در بر می‌گیرند، 🌺✨ حادثه‌های دردناک به او هجوم می‌آورند، 🌺✨ غصّه‌هایی گلوگیر بر او وارد می‌شود، 🌺✨ و دردهایی که هیچ پهلویی تاب تحمّل آن‌ها را ندارد! 🌺✨ این‌ها به خاطر آن است که فرمانی از فرمان‌های تو را می‌بیند که (تحریف شده، ولی چون حضرتش اذن قیام ندارد)، دستش از اصلاح آن کوتاه است، و نمی‌تواند آن گونه که تو دوست داری تغییرش دهد. 🌺✨ پس او را که خواسته‌اش، اصلاح فراگیر امور مردم و عدالت آشکار در امت است آرزو به دل مگذار . . . 🌺✨ اللهم عجِّل لولیک الفرج . . . 📚مهج الدعوات ص۶۶ 🌺✨ عرض تسلیت به مناسبت سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) . . .             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
مهدی فاطمه عزادار است حجت باقیه درین دار است  زین مصیبت پسر بسی گریان در فراق پدر بسی نالان 😔 شاعر: دکتر اکبر بهداد             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
! 🛑دیدین گاهی میریم عروسی یا جشن تولد ، دوربین داره فیلمبرداری میکنه و تا نوبت به ما میرسه خودمون رو جمع و جور میکنیم.. چرا ؟ چون دوربین روی ما زوم میکنه ، نکنه زشت و بد قیافه بیفتیم! اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی ما هم زوم شده ، شاید یه جور دیگه زندگی می کردیم! شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود! شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه میشد!‌ مطمئن باشیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی تک تک ما زوم شده چون خودش فرمود: «ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق/14) 🌸 آیا نمی دانند خدا می بیند             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
⭕️ استوری امروز پویا بیاتی (خواننده) که اینستاگرام ان را پاک کرد             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
ای به فدای قامتت...             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
...❗️ ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: دیدن عالَم وحوش و حیوانات برای اهلش مایه عبرت است، هرچند از عالم اِنس هم می‌شود عبرت گرفت. حیوانات با اینکه مقامشان از انسان پست‌تر است، به جهنم نمی‌روند، ولی انسان با این عظمت به جهنم می‌رود، بلکه محکوم به خلود در نار می‌گردد، با اینکه می‌تواند با یک گام برداشتن به مَلَک برسد، و به بهشت و خلود در بهشت دست یابد! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۹۹             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
🌴 🌴 🌴 اين قلم نمى تواند اوج غربت تو را در آن لحظه ترسيم كند. تو در اوج قله غربت ايستادى و افتخار آفريدى. جانم فداى غربت تو! تو تنها نيستى. هر كس اين كتاب را مى خواند دلش همراه توست. تو را به خدا قسم مى دهم، اشك چشمانت را پاك كن! اى غريب كوفه! تاريخ، نمى تواند اشكِ چشم تو را ببيند. آرى، اكنون مى فهمم چرا وقتى امام حسين(ع) مى خواست با تو خداحافظى كند، تو را در آغوش كشيد و گريه نمود. آيا او هم به غربت تو اشك مى ريخت؟ دل من طاقت ندارد. اين گونه، سر به ديوار غريبى نگذار! تو به غريبى خود گريه نمى كنى. آرى، دلت هواى امام حسين(ع) كرده است و به ياد غربت او اشك مى ريزى. اكنون در اين انديشه هستى كه چگونه به امام حسين(ع) خبر دهى كه كوفيان، پيمان خود را شكسته اند. تو مى دانى كه اكنون نامه ات به دست مولايت رسيده است و او همين روزها به سوى كوفه حركت مى كند. كاش مى شد از اين ديوارهاى بلند كوفه بالا رفت و به دشت و بيابان زد و تا مكّه به پيش تاخت و به امام حسين(ع) خبر داد كه كوفيان وفا ندارند! آنها نامرد هستند و پذيرايى شان با شمشير است! اكنون، مأموران ابن زياد به وى خبر مى دهند كه ياران مسلم متفرّق شده اند. امّا ابن زياد نگران است كه نكند اين يك تاكتيك نظامى باشد و در واقع نيروهاى مسلم در كمين باشند تا شبانه حمله كنند. عجيب است كه ابن زياد هم باور نمى كند كه كوفيان اين قدر بى وفا باشند! به او مى گويند: "به خدا قسم، مسلم ديگر هيچ يار و ياورى ندارد"، امّا او باور نمى كند. ابن زياد مى گويد: "شايد ياران مسلم در مسجد مخفى شده اند، نكند آنها براى ما كمين كرده باشند؟". براى همين سربازان ابن زياد مشعل هاى زيادى را روشن مى كنند و تمام مسجد كوفه را جستجو مى كنند و كوچه ها و محلّه هاى كوفه را با دقّت مى گردند تا اطمينان پيدا كنند كه از ياران مسلم، كسى نمانده است. <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
خیلی سخته مخالف براندازا باشی و سلبریتی باشی چون از زمین و زمان فحش میخوری، واقعا کار این دو نفر مثل جهاد میمونه             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸