eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆یحیی ♨️حضرت يحيى پيامبر وقتى ديد روحانيون بيت المقدس روپوش هايى موئين و كلاه هاى پشمين بر تن و سر دارند، از مادر تقاضا كرد برايش چنين لباسى درست كند بعد در بيت المقدس همراه با اءحبار مشغول عبادت شد. روزى نگاهى به اندامش كه لاغر شده بود ♨️انداخت و گريه كرد. خداوند به او وحى كرد: به اين مقدار از جسمت كه لاغر شده گريه مى كنى ؟ به عزت و جلالم سوگند اگر كمترين اطلاعى از آتش داشتى بالاپوشى از آهن مى پوشيدى تا چه رسد به اين بافته شده ها. ♨️يحيى از اين خطاب آنقدر گريست كه گوشت بر گونه او نماند. زكريا روزى به فرزندش گفت : پسر جان من از خدا خواستم تا ترا به من بدهد كه مايه روشنى چشمم باشى چرا چنين مى كنى ؟ ♨️عرض كرد: پدر مگر تو نفرمودى ، همانا در ميان بهشت و جهنم گردنه اى است به جز كسانى كه از خوف خدا بسيار گريه كنند از آن گردنه نتوانند بگذرند؟ فرمود: چرا من گفتم !! ♨️حضرت زكريا هرگاه مى خواست بنى اسرائيل را موعظه كند به طرف راست و چپ نگاه مى كرد اگر يحيى را مى ديد نامى از بهشت و جهنم نمى برد. روزى زكريا عليه السلام مردم را موعظه مى كرد، يحيى در حالى كه سر خود را در عبايش پيچيده بود آمد و در ميان مردم نشست و زكريا او را نديد. ♨️شروع به موعظه كرد و گفت : خدا فرموده ، در دوزخ كوهى است به نام سكران ، كه در دامنه اين كوه ، بيابانى است به نام غضبان و در اين بيابان چاهى است كه عمق آن يك صد سال راه است و در اين چاه تابوت هايى از آتش است كه درونش صندوق هائى از آتش است و لباسهائى و زنجيرهائى از آتش درون صندوق مى باشد. ♨️چون يحيى نام سكران شنيده سر برداشت و ناله اى كرد و آشفته روى به بيابان نهاد. ♨️زكريا و مادر يحيى به دنبال پيدا كردن يحيى رفتند و جمعى از جوانان بنى اسرائيل هم به احترام مادر يحيى در بيابان همراه شدند تا رسيدند به جايگاهى كه چوپانى بود و گفتند: جوانى به اين خصوصيات نديدى ؟ چوپان گفت : حتما شما يحيى بن زكريا را مى خواهيد؟ ♨️گفتند: آرى . چوپان گفت : الان در فلان گردنه در حاليكه قدمهاى خود را در آب گذاشته و ديده بر آسمان دوخته و راز و نياز با خداى مى كند هست . رفتند و او را يافتند. و مادر يحيى سر فرزند را به سينه نهاد و به خدا قسم داد تا بيايد، پس همراه مادر به خانه آمد. ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨قول داده بود چاقویش را کنار بگذارد 🎥حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی- دانشگاه امیر کبیر - داستان تحول طیب حاج رضایی در حرم مطهر ابا عبدالله علیه السلام ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
🖊 آیت_الله_بهجت ره: ⛔️ گناه شنونده ، مثل است ، مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند یا از مجلس برخیزد و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد و در دل غضبناک گردد. ◾️ و اگر به زبان گوید : ساکت شو ، اما در دل ، مایل و طالب باشد ، این از اهل است . ⚠️ پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند ، والا مستوجب نکال (عقوب و عذاب) می گردند. 📕 معراج السعاده،ص۵۶۲ ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی به خواب 💫دوستـانم آرامـش، 🌸به بیداریشان آسایش، 💫به ‌زندگیشان عافیت، 🌸به ایمانشـان ثبـات، 💫به عمـرشـان عـزت، 🌸به رزقشـان برکـت، 💫وبه وجودشان سلامتی، 🌸عطا بفرما 💫شبتـون آروم ⭐️🌟✨🌙💫 @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام صبح زیباتون بخیر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💚 خوش به حال دشت و صحرا و دمن که ‌مسافرشان از سفر آمد ولی ولی ما سالها چشم انتظار بهار زندگی مان هستیم الا که راز خدایی خدا کند که بیایی ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 صدای عثمان سکوتم را بهم زد:( سارا.. اگه حالتون خوب نیست.. بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه) با تکان سر مخالفتم را اعلام کردم... دختر آرامشی عصبی داشت:(بار سفر بستم..و عجب سوپرایزی بود...رفتیم مرز...از اونجا با ماشینها و آدمهای مختلف که همه مرد بودن به مسیرمون ادامه میدادیم...مسیری که نمیدونستم تهش به کجا میرسه و تمام سوالهام از دانیال بی جواب میموند...ترسیده بودم،چون نه اون جاده ی خاکی و جنگ زده شبیه مکانهای توریستی بود نه اون مردهای ریش بلند و بد هیبت شبیه توریست.... میدونستم جای خوبی نمیریم...و این حس با وجود دانیال حتی یک لحظه هم راحتم نمیذاشت...چند روزی تو راه بودیم...حالا دیگه مطمئن بودم مقصد، جایی عرب زبان مثله سوریه ست...و چقدر درست بود و من دلیل این سوپرایز عجیب شوهرم رو نمیفهمیدم... بالاخره به مقصد رسیدیم...جایی درست روی خرابه های خانه ی مردم در سوریه...نمیدونستم این شوهر رذل چه نقشه ایی برای زنانگی هام داره... اون شب دانیال کنار من بود و از مبارزه گفت...مبارزه ای که مرد جنگ میخواست و رستگاری خونه ی پُرش بود...اون از رسالت آسمانی و توجه ویژه خدا به ما و انتخاب شدنمون واسه انجام این ماموریت الهی گفت! اما من درک نمیکردم.و اون روی وحشی وارش رو وقتی دیدم که گفتم: کدوم رسالت؟ یعنی خدا خواسته این شهر رو اینطور سر مردمش خراب کنید؟؟ و من تازه فهمیدم خون چه طعمی داره،وقتی مزه دهنم شه...منه کتک نخورده از دست پدر...از برادرت کتک خوردم...تا خود صبح از آرمانهاش گفت از شجاعت خودشو و هم ردیفاش،از دنیایی که باید حکومت واحد اسلامی داشته باشه! اون شب برای اولین به اندازه تک تک ذرات وجودم وحشت کردم...ببینم تا حالا جایی گیر افتادی که نه راه پس داشته باشی،نه راه پیش؟؟ طوری که احساس کنی کل وجودت خالیه؟؟که دست هیچ کس واسه نجات،بهت نمیرسه؟؟که بگی چه غلطی کردم و بشینی دقیقه های احتمالی زندگیتو بشماری؟؟ من تجربه اش کردم...اون شب برای اولین بار بود که مثل یه بچه از خدا خواستم همه چی به عقب برگرده...اما امکان نداشت.صبح وقتی بیدار شدم، نبود...یعنی دیگه هیچ وقت نبود... ساکت و گوشه گیر شده بودم،مدام به خودم امید میدادم که برمیگرده و از اینجا میریم...اما...) نفسهایم تند شده بود...دختره روبه رویم،همسره دانیالی بود که برای مراسم ازدواجش خیال پردازی های خواهرانه ام را داشتم؟؟در دل پوزخند میزدم و به خود امیدی با دوز بالا تزریق میکردم که تمام اینها دروغهایی ست عثمانی تا از تصمیمم منصرف شوم.... عثمان از جایش بلند شد:(صوفی فعلا تمومش کن..) و لیوانی آب به سمتم گرفت (بخور سارا.واسه امروز بسه) اما بس نبود...داستان سرایی های این زن نظیر نداشت...شاید میشد رمانی عاشقانه از دلش بیرون کشید...ای عثمان احمق.... چرا در انتهای دلم خبری از امید نبود؟؟؟خالی تر این هم میشد که بود؟؟ (من خوبم.. بگو..) لبهای مچاله شده ی صوفی زیر دندانهایش،باز شد:(زنهای زیادی اونجا بودن که….) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷☀️⛰سلاااام🤚😊 دوستان عزیز و‌گرامی 🍃🌻☀️روزتون بخیر و سعادت و‌نیکبختی 🍃🌺☀️آرزوی بهترینها رو برا شما و‌همه عزیزاتون داریم. 🍃🌸☀️الهی در زندگیتون شاد و سلامت و‌موفق باشین ... 🍃💦☀️ عاقبت بخیر بشین و بهشت نصیبتون ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
انسان شناسی ۲۴۴.mp3
12.82M
۲۴۴ شما همین الآن در حال عبورید! از روی همان صراط که بارها نامش را شنیده‌اید. تنها کار مهم شما نیز این است که: در این مسیر، ۱ـ کسی را نسوزانید! ۲ـ خودتان نسوزید! ✘ چگونه می‌توان نسوخت و نسوزاند؟ @hedye110
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
انسان شناسی ۲۴۵.mp3
10.9M
۲۴۵ • شیطان اگر نباشد؛ هیچ کس بهشتی نمی‌شود! • شیطان اگر نباشد؛ هیچ کس، انسان نمی‌شود! ✘ آیا ما بلدیم با شیطان چگونه رفتار کنیم که در صراط نسوزیم و نسوزانیم؟ @hedye110
اللهم اغفر ... که امانتت سیاه و کثیف شده اللهم اغفر ... که این "من" آن منی نیست که تحویلم دادی اللهم اغفر ... که ظالم بر خودم و عهد توام و ببخش جمیع تعدی هایم از حدود الهی تو را ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
مقصد دل من هر پنج شنبہ سامراستـــــ😍💖 اگر با من همراه مۍ‌شوید بسم الله ... السلام علیک یا اباالامام المنتظر💚 ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 در نگاه شیعیان 🌸 کسی که ۴۰ روز برای خدا خالص شود، خداوند متعال حب الدنیا را از او جدا و او را الهی میکند. ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بعضی ها میگویند ما نماز نمی خوانیم اما همیشه به یاد خداوند هستیم. پاسخ شنیدنی حجت الاسلام عالی به این دسته از افراد ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
🌷آیت الله : اصل بر این است که باید خودش کند. من که کاره‌ای نیستم، به قدری که خودت برای خودت زحمت می‌کشی، می‌رسی. 📚 سوخته ، ص 107 ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی به خواب 💫دوستـانم آرامـش، 🌸به بیداریشان آسایش، 💫به ‌زندگیشان عافیت، 🌸به ایمانشـان ثبـات، 💫به عمـرشـان عـزت، 🌸به رزقشـان برکـت، 💫وبه وجودشان سلامتی، 🌸عطا بفرما 💫شبتـون آروم ⭐️🌟✨🌙💫 @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که باقیست و همه چیز، غیر او فانیست شروع کارها با نام مشکل گشایت: یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ الهی به امید لطف و کرمت💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
به امیـدِ دَم زیبـای وصـالِ رخ تو، زنده در سِیرِ جهانِ گذرانیم هنوز تاکه توکِی بِرسی زین سفرِ دورو دراز حیف وصدحیف که ازبیخبرانیم هنوز ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 صدای آرام عثمان بلند شد:(کمی صبرکن صوفی..)و دو فنجان قهوه ی داغ روی میزِ چوبی گذاشت:(بخورید.. سارا داری میلرزی..) من به لرزیدنهاعادت داشتم...همیشه میلزیدم.. وقتی پدر مست به خانه می آمد... وقتی کمربند به دست مادرم را سیر از کتک میکرد...وقتی دانیال مهربان بود و میبوسیدم...وقتی مسلمان شد... وقتی دیوانه شد...وقتی رفت...پس کی تمام میشد؟؟ حقم از دنیا، سهم چه کسی شد؟؟ صوفی زیبا بود...مشکیِ موهای بلندِ بیرون زده از زیر کلاه بافت و قهوه ای رنگش،چشم را میزد...چشمان سیاهش دلربایی میکرد اما نمی درخشید...چرا چشمانش نور نداشت؟؟ شاید.... صوفی با آرامشی پُرتنش کلاه از سرش برداشت و من سردم شد... فنجان قهوه را لابه لای انگشتانم فشردم...گرمایش زود گم شد...و خدا را شکر که بازیگوشیِ قطرات بارون روی شیشه بخار گرفته ی کنارم،بود! و باز صوفی:(صبح وقتی از اتاقم زدم بیرون،تازه فهمیدم تو چه جهنمی گیر افتادم...فقط خرابه و خرابه...جایی شبیه ته دنیا...ترسیدم...منطقه کاملا جنگی بود...اینو میشد از مردایی که با لباسها و ریشهای بلند،و تیرو تفنگ به دست با نگاههایی هرزه وکثیف از کنارت رد میشدن،فهمید.... اولش ترسیدم فکر کردم تنها زن اونجام..اما نبودم...تعداد زیادی زن اونجا زندگی میکردن.که یا دونسته و ندونسته با شوهراشون اومده بودند یا تنها و داطلب...یکی از فرمانده های داعش هم اونجا بود.رفتم سراغش و جریانو بهش گفتم.خیلی مهربون و باوقار مجابم کرد که این یه مبارزه واسه انسانیته و دانیال فعلا درگیره یه ماموریته اما بهم قول داد تا بعد از ماموریت بیاد و بهم سر بزنه... حرفهاش قشنگ و پر اطمینان بود.منو به زنهای دیگه معرفی کردو خواست که هوامو داشته باشن...اولش همه چی خوب بود...یه دست لباس بلند و تیره رنگ با پوشیه تحویلم دادن تا بپوشم که زیادم بد نبود...هرروز تعدادی از زنها با صلابت از آرمان و آزادی میگفتن و من یه حسی قلقلکم میداد که شاید راست بگن و این یه موهبت که،برای این مبارزه انتخاب شدم... کم کم یه حس غرور ذره ذره وجودمو گرفت...افتخار میکردم که همسر دانیال،یه مرد خدا هستم...از صبح تا شب همراه بقیه زنها غذا می پختیم و و لباس رزمنده ها رو می دوختیم و می شستیم... دقیقا کارهایی که هیچ وقت تو خونه پدرم انجام ندادم رو حالا با عشق و فکر به ثواب و رضایت خدا انجام میدادم.اونجا مدام تو گوشمون میخوندن که جهاد شما کمتر از جهاد مردانتون نیست و من ساده لوحانه باور میکردم...و جز چشمهای کثیف این مثلا رزمنده ها،چیزی ناراحتم نمیکرد... هروز بعد از اتمام کارها به سراغ فرمانده میرفتم تا خبری از برادرت بگیرم تا اینکه بعد دو هفته بهم گفت که به صورت غیابی طلاقت داده!!) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️سلام و روز بخیر خدمت همه شما عزیزان 🍃🏕☀️امروز هم مثل همیشه براتون آرزو و دعا میکنیم که زیر سایه لطف و فصل خدا؛ شاد و سلامت و سربلند باشین. 🍃🏕☀️لحظاتتون شیرینترین... ◇مارو به دوستانتون معرفی کنید◇ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇