┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح شد
بازهم آهنگ خدا می آید
چه نسیم ِخنکی!
دل به صفا میآید
به نخستین نفسِ
بانگِ خروس سحری
زنگِ دروازه ی
دنیا به صدا میآید
سلام صبحتون بخیر🌺
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🏴🏴🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام
اے مانده در میان قائله تنها، تو را سلام
ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہے توییم
از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
Farahmand1_898400391.mp3
زمان:
حجم:
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام
يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🌹
يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🌹🦋
يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
Valizadeh & Ghaderpanah4_5773975748649944610.mp3
زمان:
حجم:
2.2M
🔸ترتیل صفحه 42 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام بیات
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
صفحه 42 بخش اول042-baghare-ta-1.mp3
زمان:
حجم:
3.66M
صفحه 42 بخش دوم042-baghare-ta-2.mp3
زمان:
حجم:
14.13M
#کتابدا🪴
#قسمتدویستشصتپنجم🪴
🌿﷽🌿
دست فوزیه را گرفتم و به طرف مسجد رفتیم. فوزیه با دیدن دایی
اش بیشتر گریه کرد. من با دایی فوزیه سلام و علیک کردم و
گفتم: حالا نمیشه فوزیه هم بمونه؟
گفت: فوزیه بمونه، این یکی بمونه، اون یکی بمونه، پس من اومدم
برای چی؟ چه کسی رو ببرم؟ مادرشون هم که بدون دخترها
نگران می مونه
چون باید سریع بر میگشتم، فوزیه را دلداری دادم. صورتش را
بوسیدم و گفتم: ایشالله زود برمی گردی،
بعد فوزیه را در همان حال تنها گذاشتم و از مسجد بیرون آمدم.
شب که به مسجد برگشتم، خانواده وطنخواه رفته بودند. فقط صباح
مانده بود و صالحه که جزو نیروهای ذخیره سپاه بود و با آنها
همکاری می کرد. وقتی از فکر دخترهایی که رفته بودند درآمدم
دیدم بچه ها همچنان مشغول حرف زدن و یادآوری خاطرات شان
هستند. تا دیر وقت زیر نور کم سوي فانوس کار کردیم.
آن شب یک اکیب چهار، پنج نفره پزشک هم از بهبهان آمدند. فردا
صبح هم اسلحه به دست گرفتند و به خط رفتند. قبل از آمدنمان به
مطب یک دکتر داروساز به اسم دکتر سعادت هم از بهبهان برای
کمک آمده بود. او معمولا توی مطب می ماند. فردی لاغر اندام و
قد بلند بود که چشمانی تقریبا سبز رنگ و موهای فرفری داشت.
موقع حرف زدن خیلی آرام صحبت می کرد. شدیدة اهل مقررات
و انضباط بود. حتی لباس خوابش را هم آورده بود. شب ها لباس
کارش را در می آورد و لباس خوابش را می پوشید. موقع
رسیدگی به مجروح آن چنان آرام و ظریف کار انجام می داد که
احساس می کردیم ما در مقابل او آدم های خشن و بی دقتی هستیم.
بچه ها می گفتند: معلومه تو یه خانوادش مرفه بزرگ شده که این
طوریه. هنوز سختی های اینجا رو ندیده انفجارها که شدید بشه،
باید ببینم چی کار میکنه اون گروهی که روز اول مطب اومدن و
از گروهک ها طرفداری می کردند، با اینکه دکتر سعادت
شیک نبودند، در رفتند، این با این کارهاش ببینیم چقدر دوام میباره، هر چه می گذشت تعجب مان درباره دکتر سعادت بیشتر می شد.
او آنقدر متواضع بود که اگر کسی نمی دانست فکر می کرد،
امدادگر است. کارش که تمام می شد توی یکی از اتاق های خالی
می رفت، در را می بست و دور از چشم همه به نماز و دعا می
ایستاد. آنقدر زیبا دعا می خواند که ما با صدای پر سوز و گداز او
پشت در اشک می ریختیم. حالت های روحانی دکتر سعادت در
روحیة ما تأثیر می گذاشت. من به این نتیجه رسیده بودم که آرامش
دکتر در کارها و رفتارش در اثر همین دعاها و نمازهای با توجه و
جهادی است. آنوقت ما همه ظرافت ها و دشت هایش را به حساب
مرفه بودن او گذاشته بودیم. برخلاف آقای نجار که از او حساب
می بردیم و میترسیدیم، با دکتر سعادت خیلی راحت تر بودیم، او
محترمانه با ما صبوری می کرد. همیشه به او به چشم یک
بزرگتر و فردی قابل اعتماد نگاه می کردیم، یادم می آید بعد از
ظهر روزی که علی را به خاک سپردم وقتی مرا دید، پرسید:
کجایی خواهر
حسینی؟ از صبح تا حالا پیدات نیست. بغض کردم. اما سعی کردم
اشکهایم نریزد. در حالی که صدایم می لرزید گفتم: مگه نمی دونید
دیشب برادرم علی شهید شد، رفته بودم جنت آباد برای دفنش. چشم
هایش پر اشک و صورتش قرمز شد. نگاهش را پایین انداخت.
وقتی گفتم: علی هم مثل بابا من رو تنها گذاشت و رفت، یکهو
بغضش ترکید و صدای گریه اش بلند شد. دستش را روی
صورتش گذاشت و به طرف اتاق راه افتاد.
گفتم: دکتر چرا این طوری می کنید؟ من اومدم اینجا که شما به من
دلداری بدید.
با گریه گفت: نه خواهر حسینی من نمی توانم، من مثل شما طاقت
ندارم. این را گفت و رفت توی اتاق، صدای گریه اش از پشت در
بسته اتاقش می آمد، نتوانستم دیگر بایستم. از مطب زدم بیرون.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef