eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
129-anam-ta-1.mp3
5.46M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
129-anam-ta-2.mp3
5.17M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
🪴 🪴 🌿﷽🌿 اکیپ پزشکی بعدی که آمدند شب ها را هم می ماندند. توی اتاق تزریقات، ما امدادگران بومی استراحت می کردیم و در اتاق بیماران، اکیپ اعزامی می خوابیدند. آقای آتشكده که مسئول هلا احمر آبادان شده بود، مرتب به درمانگاه می آمد و سرکشی می کرد و دارو و وسایل می آورد. مسئول اکیپ جدید، دکتر حسینی نام داشت. از همان اول کارهای درمانگاه را تقسیم کرد. حتی شستشوی ظرف ها و نظافت درمانگاه را که تا آن موقع دخترها انجام می دادند، در جدول کاری افراد درمانگاه آورد. ما گفتیم: کار شما طبابت است. این کارها رابه ما واگذار کنید می گفت: چه فرقی می کند؟ کار کار است. دکترها هم مستثنی نیستند. ما آمده ایم اینجا کار کنیم و اگر لازم باشد اسلحه هم میگیریم و می جنگیم، وقتی مریض نیست ما هم باید کار کنیم. در ضمن مگر شما تعهد داده اید اینجا را نظافت کنید؟! با همه سختی کارش به این برنامه ریزی مقید بود. من وقتی میدیدم دکتر حسینی از اشپزخانه کمپ غذا می گیرد و بعد از خوردن غذا سالن درمانگاه را که به سختی جارو شده با دقت نظافت می کند یاظرفها را می شوید، خیلی شرمنده می شدم. اصرار می کردم: آقای دکتر اجازه بدهید، من انجام بدهم می گفت: این وظیفه منه. شما برو به کارهای دیگه ات برص،. روزها می گذشت و من همچنان از درد کمر و پاهایم رنج می بردم در بیمارستان شیراز دکترها گفته بودند برای معاینه مجدد و ادامه درمان باید بروم تهران یار من از طریق یکی از برادرهای سپاه تلفنی با برادر جهان آرا صحبت کردم و موضوع را گفتم، برادر جهان آرا معرفی نامه ایی برایم فرستاد که در آن مرا به بیمارستان سیاه در تهران معرفی می کرد.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 معرفی نامه که دستم رسید، نمی دانستم چه کار کنم. تا به حال تهران نرفته و هیچ جای تهران را بلد نبودم، هیچ آشنایی هم آنجا نداشتیم که به خانه اش بروم همان روزها یونس محمدی که نماینده مردم خرمشهر در مجلس شورای اسلامی بوده برای سرکشی از مردم جنگزده به کمپ B آمد. در این فرصت با او صحبت کردم و گفتم امید دارم به تهران بروم تا پیگیر معالجة جراحتم باشم آقای محمدی گفت کمکم می کند، خودش هم می خواهد به تهران برگردد. منتهی او اول خواست بهبهان برود و از خانواده های جنگزده خرمشهری که آنجا ساکن بودند، عیادت و بعد از من خواست اگر امکان دارد همراهش بروم. می گفت: خانواده ها با بودن یک و دو گروه راحت تر مسائل شان را مطرح می کنند. بعد از مشورت با دا پذیرفتم. یکی، دو روز بعد با آقای محمدی و برادرش عبدالعظیم و خسرو نوعدوستی یکی، دو نفر دیگر که اسم شان را به خاطر ندارم، یا مینی بوس به ماهشهر رفتیم. چون ماشینی نبود که یکسره ما رو بهبهان بیرد تا آنجا مسیر را تگه تگه با هر وسیله ای که به راه ما می خورد، رفتیم تا به ان رسیدیم. شب شده بود. خسرو نوعدوستی ما را به خانه شان برد. مادر خسرو با دیدن پسرش کل کشید و همان لحظه یادم افتاد مادر خسرو یکی از دخترهایی که توی مسجد کار میکرد و چشمان سبزی داشته برای خسرو زیر سر گذاشته بود هی قربان صدقه دختر می رفت و از خدا می خواست جنگ هر چه زودتر تمام شود تا بساط عروسی پسرش را راه بیندازد. مادر خسرو از ما هم به گرمی استقبال کرد بعد از دیدن او به خانه پدر حسین فخری که دیوار به دیوار خانه اجاره ایی مادر خسرو بوده رفتیم. این ها هم، خانه را اجاره کرده بودند. آقای فخری که از وضعیت بی پولی ما خبردار شد، گفت: با برادر زاده ام صحبت می کنم تا اگر بشود بلیت هواپیما بگیریم، از اینجا به بعد را با هواپیما بروید گویا برادرزاده ی فرماندار با شهردار بهبهان بود. دو، سه روزی که آنجا بودیم به دیدن خانواده های جنگزده خرمشهری رفتیم. من با خانم های خرمشهری درباره مشکلات خانه وضعیت زندگی و کمبودهایشان صحبت کردم و آقای محمدی را در جریان گذاشتم..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و پیروزی رزمندگان اسلام در تمامی جبهه های حق علیه باطل و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ایرانی‌هایی که روز قیامت با نتانیاهو محشور میشن ! ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
در مراسم ولیمه‌ ولادت زینب (س)، پیامبر گرامی اسلام(ص) بعد از نامگذاری طفل، رو به بزرگان اصحاب فرمودند: «أوصیکُم بِأن تُحبّوا زینب» زینب را دوست داشته باشید. و ادامه دادند: حاضرین به غائبین این توصیه مرا بیان کنند که این دختر را گرامی داشته، حرمت او را پاس بدارند، همانا او به خدیجه کبری(س) شبیه‌ترین است.💖 @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهکار جدید حاج محمودکریمی در شب میلادحضرت زینب سلام الله علیه 🔴 ❤️❤️❤️❤️❤️
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
حضرت مهدی (عج) فرمودند: بـه شـیـعـیـان مـن بـگـویـیـد خـدا را بـه حـق عـمـه ام زیـنـب سـلام الله عـلـیـهــا، قـسـم دهـنـد تــا خـداونـد در فــرج مـن تـعـجـیـل نـمـایـد.... " اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها " @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir) ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
4_6035028628314522869.mp3
2.26M
🔸ترتیل صفحه 130 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام سه گاه 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه ☘️☘️☘️☘️ ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
130-anam-ta-1.mp3
4.43M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
130-anam-ta-2.mp3
5.08M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
🪴 🪴 🌿﷽🌿 کارمان که تمام شده برای تهیه بلیت پیش برادرزاده آقای فخری رفتیم اما او گفت: این کار از نظر شرعی اشکال دارد و نمی تواند بلیت ما را تهیه کند حالا من مانده بودم چطور خودم را به تهران برسانم هیچ پولی نداشتم، تا آنجا هم آقای محمدی هزینه کرده بود اما به نظر می رسید وضع جیب او هم خوب نیست بلاخره یک مقدار پول جور کردند و به ما دادند. آقای یونس محمدی برای ادامه کارهایش بهبهان ماند. من، برادرش و یکی، دو نفر دیگر با اتوبوس عازم تهران شدیم. قبل از حرکت آقای محمدی به من گفت، پیش خانوادهایی که بعد از شدت گرفتن آنشي جنگ به تهران آمده بودند، بروم. وقتی به ترمینال جنوب رسیدیم، نمی دانستیم چه کار کنیم، هیچ کداممان راه را بلد نبودیم. گفتیم: على لله برویم مرکز شهر، از یک نفر برسیدیم: مرکز شهر کجاست؟ گفت: میدان توپخانه اولین بار بود این اسم را می شنیدیم. این اسم برایمان آنقدر عجیب بود که وقتی به میدان توپخانه رسیدیم، از چند نفر پرسیدیم برای چیه اسم اینجا توپخانه است؟ هوا خیلی سرد بود. من هنوز همان روپوش ترکش خورده تنم بود. فقط یک بلوز آستین کوتاه از دخترهای درمانگاه گرفته بودم تا تنم از زیر مانتوی ترکش خورده معلوم نباشد. به همین خاطره از شدت سرما ستون فقراتم تیر می کشید و می لرزیدم. حرف که میزدم دندانهایم می لرزید. بقیه هم همین طور بودند. سعی می کردیم توی آفتاب راه برویم. توی این شرایط چون لباس دیگری نداشتم عوض کنم، روپوشی را که در می آوردم، چادر یا لبایی دا را دور خودم میپیچیدم تا آن مانتو شسته و خشک شود. دوست نداشتم از کمک های دیگران استفاده کنم. حتی یک بار با صباح وطنخواه رفتیم ماهشهر تا به آبادان برویم، در جایی که به کمیته امداد بود منتظر برادری بودیم که ما را به آبادان ببرد. خیلی علاف شدیم، مردم آمده بودند. از آنجا غذا بگیرند. خیلی شلوغ و پر سر و صدا بود. آنقدر که ما آنجا ایستاده ایم، یکی از کارکنان آنجا تو نخ ما رفته بود که چه کاره ایم، این همه مدت نه کاری می کندم، دنبال چیزی می رویم. آمد و گفت: ببخشید خواهرها، شما چیزی می خواستید؟ گفت: غذایی، لباسی، چیزی نمی خواهید؟ با اینکه خیلی گرسنه بودیم، باز گفتیم: نه ولی او رفت و برایمان غذا آورد. واقعا پلو خورشت گرمی بود. خوردیم و کلی دعایش کردیم اینم دوباره آمد، گفت: اگر لباسی می خواهید بیایید، بروید توی انبار هر چه می خواهید ببرید. گفتیم: نه مردم واجب ترند..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 توی میدان توپخانه در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودیم. سایه ساختمان بلند مخابرات الفتاده بود و من چون خیلی سردم بود به همراهانم گفتم: تو رو خدا برویم آنورتر توی سایه بایستیم .زیر نور آفتاب ایستادیم. در همین حین یک دوچرخه سوار آمد و کمی دورتر بود رکاب زد به سمت ما. یک نگاه به ما می کرد، یک نگاه به اسلحه ایی که در دست من بوده انداخت. بعد به سرعت رکاب زد و به طرف ساختمان مخابرات رفت به خودم گفتم: مگر ما چه مان است که او این طوری ما را نگاه کرد. اسلحه ایی که در دستم از سوی آقای محمدی بود. او اصرار داشت، اسلحه دست من باشد. می گفت: اینا کله شق اند. یک وقت کاری دستمان می دهند. به هیچ وجه اسلحه را دست آنها ندم از چند دقیقه دوچرخه سوار با مامور مسلحی آمد. به ما اشاره کرد و گفت: ایناهاشن۔ اینکه منافقند، اسلحه هم دارند امور حراست مخابرات از ما پرسید چه کاره‌ایم، از کجا می آییم و اسلحه مال کیست و مجوز حمل اسلحه را که آقای محمدی به من داده بود، نشانش دادم و توضیح دادم برای چه به تهران آمده ایم. او برگه مجوز را نگاه کرد و چند سؤال دیگر هم برسید و دست آخر دعایمان کرد و رفت اول قرار بود به بیمارستانی که من به آنجا معرفی شده بودم، برویم. نمی دانستیم اسمش عوض شده از هر کسی می پرسیدیم: بیمارستان میثاقیة کجاست و چطور باید به آنجا رفت، کسی نمی دانست. بالاخره یک نفر گفت که اسم بیمارستان میثاقیه به شهید مصطفی خمینی تغییر پیدا کرده به هر مصیبتی بود خودمان را به آنجا رساندیم. چون پول چندانی نداشتیم، بیشتر راه را تا خیابان ایتالیا پیاده آمدیم. جلوی در بیمارستان با خودم گفتم: اینجا پیش کی بروم، کی منو میشناسه؟ دوباره با خودم گفتم: چاره چیه این همه راه را آمدم. می روم پیش همین برادرهای سپاه، بینم چه می شود. همین که رفتم جلوی پذیرشی و خودم را معرفی کردم دیدم همه می گویند: خواهر کجا بودید؟ چند روزه که منتظر شماییم. برادر جهان آرا با ما تماس گرفتند و گفتند شما تشریف می آورید بعد مرا به خانم های پرستار معرفی کردند. آنها چنان با من گرم گرفتند که انگار سال هاست مرا می شناسند. کارکنان بیمارستان خیلی احترام می گذاشتند. می گفتند: شما بوی علی رو می دهید. پادگار على هستی. با دیدن شما انگار شهید را می بینیم. معلوم بود علی در آن سه، چهار ماهی که اینجا بستری بوده خوب توجه همه را به خودش جلب کرده که همه به او علاقه پیدا کرده بودند و انس خاصی با او داشتند مشتاق بودم اتاقی را که علی در آن بستری بوده،ببینم، به پرستارها گفتم که اتاق علی را نشانم بدهند، گفتند: صبر داشته باشید تا اول کارهای پذیرش تون انجام بشه، بعد گفتم: نه، می خواهم ببینم على آن چند ماه را در کجا گذرانده قبول کردند، رفتیم طبقه دوم. جلوی در اتاقی ایستادند و گفتند: اینجا اتاق برادرت بوده على وقتی خبر جنگ را شنید و پزشک ها اجازه ترخیص از بیمارستان را به او ندادند با گره زدن ملافه ها خودش را از طبقه دوم توی خیابان انداخت. اون بار موفق نشد و کادر بیمارستان فهمیدند. دفعه بعد وقتی برای زیارت قبور شهدا به بهشت زهرا رفته بودند فرار کرد...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگه با دینامیت باید حرم امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیها سلام و مساجد رو منفجر کنیم. نقشه هایی که برای ایران کشیده اند. ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
لااله‌الاالله ۱۷.mp3
13.02M
مجموعه‌ صوتی ۱۷ مسیر عشق، مسیر نفیِ همه إلهه‌های دیگر جز خداست... و بزرگترینِ این الهه‌ها "خودمان" هستیم. که گذشتن از آن نیز، دردناک‌ترین زایمان است! حالا این الهِ غول و سرکش را چگونه می‌توان ذبح کرد؟ و چگونه می‌توان الهه‌ای بنام خدا را جای آن نشاند؟ ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄