┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
#سلام_امام_زمانم
#یابن_الحسن(عج)
من معمای دلم را به نگاه تو فقط حل کردم؛
تو بیا تا گره کار جهان باز شود …
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدسیپنجم🪴
🌿﷽🌿
های عزاداری بابا دائم در حال گفتن کیر و تشهد بود، بارها بلند
بلند می گفت: چرا من مادم و داغ سید علی و سیدحسین را دیدم بعد
مرا نوازش می کرد و سرم را می بوسید و می گفت: دختر تو چه
دلی داشتی؟ چطور بار گران را تحمل کردی یه شیرزنی تو،
شیرزن، افتخار می کنیم به وجودت، ما را سربلند کردی با این
حرفها می خواست مرا دلداری بدهد. می می هم خیلی ناراحت بود ولی میمی و دا در این یک هفته آب شدند. اصلا دا پیر
و شکسته شده بود و این چند روز زینب که پنج سال بیشتر نداشت،
توی مجلس خانم ها دست به دست میگشت می بوسیدندش و
نوازشش می کردند، ولی سعید خیلی مظلومانه می آمد، آرام و میرفت
کنار من می نشست و مردم را نگاه می کرد. بلند هم که می شدم،
دنبالم می آمد رفتن دایی سلیم . که به تپه های لله اکبر ' اعزام شده بود . ناراحتی مان را بیشتر می کرد
بعد از یک هفته عزاداری ها تمام شد و دایی به ما گفت: دیگه
آماده بشید بریم تهران
خداحافظی سختی بود، با اوضاعی که پیش آمده بود و وضعیت
بحرانی کشور، امیدی دوباره تا بتوانیم همدیگر را بینیم. انگار
این آخرین خداحافظی بود، آخرین دیدار
با گریه و زاری از پاپا و میمی و بقیه جدا شدیم و به خرم آباد
رفتیم. از آنجا به مقصد تهران سوار اتوبوس شدیم. مردم با راننده
بر سر کرایه چانه می زدند و دعوا می کردند
طرفهای عصر رسیدیم تهران. لیلا یک بار بعد با من به تهران
آمده بود و بنیاد شهید به او نامه ایی داده بود. در آن نامه آدرس
خانه هایی که باید به آنجا می رفتیم، نوشته شده بود. اما لیلا نامه را
گم کرده بود و آدرس را دقیقا نمی دانست. می گفت، خانه طرفهای
یک میدان است
خدا را شکر اسم خیابان کوشک به یادش مانده بود، از این و آن
پرسیدیم و نشانی را پیدا کردیم. با بار و بندیلی که داشتیم، پای
پیاده از میدان توپخانه تا میدان فردوسی آمدیم و دوباره تا خیابان
منوچهری برگشتیم. از عابران می پرسیدیم: خیابان کوشک
کجاست؟ کسی بلد نبود
دیگر هوا تاریک و غروب شده بود. با بدبختی خیابان کوشک را
پیدا کردیم، وارد خیابان شدیم. لیلا ساختمان را چون قبال دیده بود،
گفت: همین جاست
ورودی ساختمان، آقایی از حراست بنیاد شهید مستقر بود. دایی
جریان را برای او توضیح داد مأمور حراست با بنیاد شهید تماس
گرفت. به ما اجازه ورود داده شد. مأمور حراست ما را به اتاقی
در انتهای راهرو راهنمایی کرد و اتاقتي تو در تویی را نشان داد
و گفت که یکی از این اتاق ها مال شماست.
این ساختمان هفت طبقه، قبلا محل سازمان برنامه و بودجه بود و
اتاق های زیادی داشت. همه اتاق ها تو در تو بودند و به همراه
داشتند از سر و روي ساختمان دوده و كثافت میبارید. کف اتاق ها
موکت شده بود. شوفازها کار می کرد و آب گرم بود. منتهی
شوفاژ اتاق ما خراب بود. خواستم اتاق را تمیز کنیم، چیزی
همراهمان نبود. اثانیه ایی که توی کمپ به ما داده بودند، نیاورده
بودیم. فقط وسایل ضروری مان را برداشتیم. دایی از همسایة روبه
رویی، جارو و خاک اندازی گرفت و خودش شروع کرد به جارو
کردن اتاق چون من و لیلا هنوز هم از تهران آمدن مان دلخور بودیم،
او برای اینکه دل ما را به دست بیاورد، هر کاری کرد. بالأخره با
هم دست به کار شدیم و در و دیوار را تمیز کردیم. هوای اتاق
خیلی سرد بود. این قدر سرد که دندان هایمان به هم می خورد. پتو
و متکا نداشتیم. به دایی گفتیم: حالا چکار کنیم؟
گفت: الان که جایی باز نیست. حالا بروم شام بگیرم بعد ببینم چه
می شود. دایی و محسن چند نان بربری و کباب گرفتند. اولین بار
بود که نان بربری میخوردیم و خیلی برایمان کیف داشت. گرسنه و
خسته بودیم، خیلی غذا به دهانمان مژه کرد. ولی سرما خیلي
اذیتمان می کرد.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
MP3 Recorderجلسه دوم عنوان بصری.mp3
زمان:
حجم:
17.29M
جلسه دوم
💌نکته اول: علم السلوک
🪧علم و سعادت انسان
🏷ارکان مراقبه علمی
📧جهاد علمی و موفقیت
📝پشیمانی در دنیا و برزخ
📄سه علم مورد نیاز
#عنوان_بصری
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
✨امام صادق عليه السلام فرمودند:
إنَّ أفضَلَ ما دَعَوتُمُ اللّهَ بِالأَسحارِ، قالَ اللّهُ تَعالى: «وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»
بهترين زمانى كه در آن به درگاه خدا دعا مى كنيد ، سحرگاهان است . خداوند متعال فرموده است : «و در سحرگاهان ، طلبِ آمرزش مى كردند»
📚بحارالأنوار جلد87 صفحه165
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
❇️ علامه طباطبایی رضواناللّهعلیه:
❖ گردش زبان، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد، دل نیز در حرم خدا حرکت میکند، و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان میکند. یک علت مهم آشوب دلها همانا تکثیر در کلامها است؛ به روایت عامه حضرت رسول ﷺ فرمودند: "اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً میدیدید آنچه را من میبینم و میشنیدید آنچه را من میشنوم.
📗 المیزان، ج ۵، ص ۲۷۰
#شاه_کلید
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
🌠 #حجاب_در_آخرالزمان
✨حضرت علی علیه السلام فرمودند :
در آخرالزمان که بدترین دوران است
جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه
برهنه اند لباس دارند اما آنقدر نازک و
کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند
و از خانه با آرایش بیرون میآیند، اینها
از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد
شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..
و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند
و حرام ها را حلال میدانند و اگر توبه
نکنند در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار
میشوند ..
📚وسائلالشعیه ج14ص19
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
.
💥هـمـه مدل زیر ۱۹۵ ت😳👆
🧕زیـنـب بـانـو هـسـتـم،ارائه دهنده
پوشاک کودک بدون واسطه👶👧
✅فروش اقساطی وسبدخرید
✅مـرجــوعـی وتـعـویـض سایز
✅تـضـمـیـن کـیفیت و قـیمـت
✅پـزیرش همکاربدون سرمایه
↙️از اجناس حراجی جانمونید
همه زیر قیمت 😳👇
https://eitaa.com/joinchat/2916418255C082240bedf
━َ━َ━َ━َ❥❥❥❥❥•°❤️🔥°•❥❥❥❥❥•━┅┄
✅«حضوری وآنلاین»ارسال ازشهر قم
Farahmand1_898400391.mp3
زمان:
حجم:
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷