eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 در محکومیت اهانت به پیامبراکرم(ص) 🏴 در جهل، سرآمدی و بی مانندی از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س) با دست خودت گورِ خودت را کندی شد عالَم و آدم به پیمبر(ص) مدیون شد قلبِ امام عصر(عج) آشفته و خون اعلام برائت مرا ثبت کنید در نشریۂ فرانسویِ ملعون با فکر پلید و شوم و خام آمده ای با فتنه و با کفرِ تمام آمده ای ما خاک درِ محمّدیم(ص) اما تو... از نطفۂ ناپاک و حرام آمده ای داده ست به باد، فتنۂ دشمن را یک ضربه زده! دو نیم کرده تن را رمزِ غضبِ علی(ع) جسارت به نبی ست(ص) آمادۂ ذوالفقار کن گردن را شد هر قدمش مسیری از راهِ نجات نامش به خدا خیرِ حیات است و ممات تا کور شود چشم أبوسفیان ها بر خاتم أنبیا محمد(ص) صلوات! @hedye110 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 ‌
نذر رحلت شهادت گونۂ پیامبرِ رحمت 🏴 لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد... تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع) بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا- تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد! 🔸شاعر: @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
نذر شهادت پیامبرِ رحمت 🏴 لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد... تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع) بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا- تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد! 🔸شاعر: eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🏴🏴🏴🏴