🏴 در محکومیت اهانت به پیامبراکرم(ص)
#نذرسلامتی_وظهورامام_زمان_عجل_الله_فرجه🏴
در جهل، سرآمدی و بی مانندی
از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی
توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س)
با دست خودت گورِ خودت را کندی
شد عالَم و آدم به پیمبر(ص) مدیون
شد قلبِ امام عصر(عج) آشفته و خون
اعلام برائت مرا ثبت کنید
در نشریۂ فرانسویِ ملعون
با فکر پلید و شوم و خام آمده ای
با فتنه و با کفرِ تمام آمده ای
ما خاک درِ محمّدیم(ص) اما تو...
از نطفۂ ناپاک و حرام آمده ای
داده ست به باد، فتنۂ دشمن را
یک ضربه زده! دو نیم کرده تن را
رمزِ غضبِ علی(ع) جسارت به نبی ست(ص)
آمادۂ ذوالفقار کن گردن را
شد هر قدمش مسیری از راهِ نجات
نامش به خدا خیرِ حیات است و ممات
تا کور شود چشم أبوسفیان ها
بر خاتم أنبیا محمد(ص) صلوات!
#أللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم_بحق_الزهرا_س
#من_محمد_ص_را_دوست_دارم
#مرضیه_عاطفی
@hedye110
🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶
نذر رحلت شهادت گونۂ پیامبرِ رحمت
#حضرت_محمد_صلوات_الله_علیه_وآله 🏴
لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد...
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع)
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
🔸شاعر: #مرضیه_عاطفی
#ألسلام_علیک_یا_رسول_الله
#صلی_ألله_علیک_یا_أباعبدالله
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@hedye110
🏴🏴🏴🏴🏴
نذر شهادت پیامبرِ رحمت
#حضرت_محمد_صلوات_الله_علیه_وآله 🏴
لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد...
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع)
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
🔸شاعر: #مرضیه_عاطفی
#ألسلام_علیک_یا_رسول_الله
#صلی_ألله_علیک_یا_أباعبدالله
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🏴🏴🏴🏴