#سرزمینیاس
#برگنهم
امشب تو در خيمه خودت در خواب هستى، زيرا امروز خيلى خسته شده اى. ولى من نمى دانم چرا خوابم نمى برد. از خيمه بيرون مى آيم. نگاهى به آسمان مى كنم. هيچ ستاره اى در آسمان نمى بينم. هوا ابرى است.
صداى رعد و برق هم به گوشم مى رسد. شايد در آن دور دست ها هم باران مى بارد.
الله اكبر! الله اكبر!
صداى اذان بلال است كه همه را به نماز فرا مى خواند. همه در صف هاى منظّم به نماز مى ايستند.
بعد از نماز سريع خيمه ها جمع مى شود، همه آماده حركت مى شوند.
ما بايد از آن مسير كوهستانى برويم تا از چشم دشمن پنهان بمانيم. مسير حركت ما سخت تر مى شود. بايد از سنگلاخ ها عبور كنيم تا بتوانيم آنها را غافلگير نماييم.
خداى من! چقدر آب در اينجا جمع شده است!
راه بسته شده است. الآن چگونه از اينجا عبور كنيم؟
تو نگاهى مى كنى و مى خندى و مى گويى: اين كه چيزى نيست، اين آب عمق زيادى ندارد، درست است كه پاهايمان خيس مى شود; امّا مى توانيم از آن عبور كنيم.
يكى از همراهان ما با نيزه اى به اين طرف مى آيد. او آرام وارد آب مى شود، آب تا زانوى او مى رسد. جلوتر مى رود، آب تا سينه او مى رسد. او با نيزه به جلوى پاىِ خودش مى زند، نيزه به زمين نمى خورد، واى! آنجا درّه بزرگى است كه از آب پر شده است!!
از اوّل فصل زمستان تا به حال، هر چه باران در اطراف باريده است به اين درّه ريخته شده و درياچه اى درست شده است.
اكنون چه بايد بكنيم؟ دو طرف ما، كوه ها سر به فلك كشيده اند. از كوه كه نمى توان بالا رفت. بايد برگرديم و از راه اصلى برويم; امّا از راه اصلى رفتن همان و باخبر شدن يهوديان خيبر همان!!
پيامبر به لطف خدا اميدوار است. او مى داند كه خدا او را يارى خواهد كرد.
اكنون موقعى است كه بايد دعا كرد. خدا وعده داده است كه دوستان خود را يارى مى كند.
🌻🌻🌻🌻🌸🌻🌻🌻🌻
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#بانوی_چشمه
#برگنهم
من تو را به چه شهرى آورده ام! مى خواستم شهر خدا را نشانت بدهم; امّا همه سياهى ها را نشانت دادم.
چيزهاى ديگرى هم هست كه خجالت مى كشم بگويم. آرى، ما به عصر جاهليّت آمده ايم. فساد همه جا را فرا گرفته است. بسيارى از زنان و مردان گرفتار شهوت رانى شده اند.
همه پليدى ها و سياهى را مى توان در اينجا ديد.
آن خانه را ببين كه در بالاى آن، خيمه اى آبى رنگ نصب شده است. عدّه اى در زير آن خيمه نشسته اند. به راستى آنجا چه خبر است؟ از چند نفر سؤال مى كنم، آنها به ما مى گويند: آنجا خانه "طاهره" است.
آيا مى دانى "طاهره" به چه معنا است؟
در زبان عربى به زنى كه پاكدامن باشد، طاهره مى گويند. آنجا خانه كسى است كه در دلِ سياهى ها، همچون ستاره اى مى درخشد. آرى، آنجا خانه بانوى پاكدامن اين شهر است.
نامش "خديجه" است و خدا به او ثروت زيادى داده است. او بسيار سخاوتمند و مهمان نواز است.
ما به سوى خانه خديجه حركت مى كنيم.
💖💖💖💖🦋💖💖💖💖
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه_سلامالله
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلامالله
#شهداءومهدویت
#کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشر_حداکثری
#کپی_آزاده
#چهارمینمسابقه
@shohada_vamahdawiat
@hedye110
#آسمانیترینعشق
#برگنهم
در مسجد نشسته ايم كه جوانى وارد مى شود و سراغ پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى گيرد و نزد ايشان مى رود.
بعد از سلام، مى گويد: اى رسول خدا! من خيلى علاقه دارم كه به جهاد بروم و در راه خدا با دشمنان جنگ نمايم.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: به جهاد برو و بدان كه اگر شهادت نصيب تو شود، به سعادت بزرگى دست يافته اى و اگر بازگردى، خداوند تمام گناهانت را مى بخشد، همانند روزى كه از مادر متولّد شده اى.
جوان چون سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را شنيد، به فكر فرو رفت. او كه مشتاق جهاد و شهادت بود، مشتاق تر شد و بى قرار. امّا نمى دانم كه چرا اين جوان اين گونه ناآرام است؟
مثل اين كه بر سر دو راهى گير كرده است. آيا موافقى كنار او برويم و با او سخن بگوييم. شايد بتوانيم به او كمكى كنيم.
ــ اى جوان! چرا اين قدر در فكر هستى؟
ــ من عاشق جهاد هستم و مى خواهم هر چه زودتر خود را به لشكريان اسلام برسانم و در راه دين و مكتبم جان فشانى كنم.
ــ خوب اين كه ناراحتى ندارد، يك يا على بگو و حركت كن!
ــ آقاى نويسنده! من نمى توانم، اين قدر سريع تصميم بگيرم! براى اين كه پدر و مادرم پير شده اند و كسى را جز من ندارند، دلخوشى آنها در تمام دنيا، من هستم و دوست دارند، در كنارشان باشم، زيرا آنها با من انس دارند.
ــ پس مشكلت اين است، پدر و مادرت تنها هستند و مى خواهند در كنار آنها بمانى.
ــ آرى، آنها با رفتن من به جهاد ناراحت مى شوند، زيرا آنها كسى را جز من ندارند.
ــ خوب است در اين مورد با پيامبر(صلى الله عليه وآله) مشورت كنى.
جوان بار ديگر به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى رود و مى گويد: اى رسول خدا! مى خواهم به جهاد بروم، امّا پدر و مادرم پير شده اند و از رفتن من ناراحت مى شوند، زيرا آنها با من انس مى گيرند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا اين سخن جوان را مى شنود، مى فرمايد: اى جوان! كنار پدر و مادر خود بمان. به خدايى كه جانم در دست قدرت او است، اين كه يك شب كنار پدر و مادر خود بمانى و آنها با تو انس بگيرند از يك سال جهاد در راه خدا بالاتر است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#آسمانیترینعشق
#عشقبهپدرومادر
#خشنودیپروردگار
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#انتخابات
#کانالکمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#روشنىمهتاب
#برگنهم
كتاب تاريخ طَبرى در دست من است. اين سخن استاد طَبرى است:
عُمَر اوّلين كسى بود كه با ابوبكر بيعت كرد، بعد از بيعت او، بيشتر مردم با ابوبكر بيعت كردند، امّا گروهى خلافت ابوبكر را قبول نداشتند، آن ها مى خواستند با على بيعت نمايند و براى همين در خانه على جمع شده بودند. عُمَر به سوى خانه على آمد و گفت: "از اين خانه خارج شويد! به خدا قسم اگر اين كار را نكنيد، اين خانه را آتش مى زنم".
من امروز متوجّه مى شوم كه استاد طَبرى هم اين ماجرا را قبول داشته است!
او در سخن اشاره مى كند كه عُمَر تهديد كرد خانه فاطمه(س) را آتش خواهد زد، چرا آن آقاى سُنّى همه اين ماجرا را افسانه مى داند؟ آيا او كتاب تاريخ طَبرى را نخوانده است؟
آيا كتاب "صحيح بخارى" را مى شناسى؟ آيا مى دانى اين كتاب چقدر مهم است؟
صحيح بخارى، بهترين كتاب اهل سنّت مى باشد. آن ها به اين كتاب، اعتقاد زيادى دارند و آن را برادرِ قرآن مى خوانند.
نويسنده اين كتاب، استاد بُخارى است، او در شهر "بخارا" به دنيا آمد، براى همين او را استاد بُخارى نام نهاده اند، او براى كسب علم و دانش، از شهر خود به عربستان و مصر و عراق سفر نمود. استاد بُخارى، به هر استادى اعتماد نمى كرد، همين ويژگى اوست كه باعث شده تا كتاب او، حرف اوّل را در ميان صدها كتاب بزند.
من خبردار شده ام كه استاد بُخارى در شهر كوفه است. من دوست دارم او را ببينم، براى همين از فرصت استفاده مى كنم و به شهر كوفه مى روم. يادت نرود ما قرن سوم هجرى هستيم. استاد بُخارى به كوفه آمده است تا نزد استاد ابن ابى شَيبه شاگردى كند.
●●●☆☆☆☆☆●●●
#روشنىمهتاب
#مظلومیتفاطمهسلامالله
#نشرحداکثری
#صلواتیادتنره
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🦋❤️🦋
﷽
#بهباغخدابرويم
#برگنهم
همه ما مى دانيم كه گناه و معصيت، روح انسان را آلوده مى كند و مانع بزرگى براى رشد و كمال او محسوب مى شود. گناه باعث سياهى قلب انسان مى گردد، به طورى كه ديگر لذّت مناجات با خداوند را درك نمى كند، نمى تواند با او معاشقه نمايد و در درگاه او قطره اشكى بريزد.
اين گناه است كه انسان را از نماز شب محروم مى دارد و هم چنين مانع نزول باران مى شود و امواج بلا را به سوى انسان مى كشاند.9
به همين دليل انسان بايد براى بخشش گناهانش فكرى بكند تا اثرات آن بيش از اين در زندگى او باقى نماند.
البتّه گناهانى كه مربوط به حقّ النّاس است بايد نسبت به پرداخت حقّ مردم اقدام نمود، امّا گناهانى را كه مربوط به حقّ الله است، چگونه از پرونده اعمال خود پاك كنيم؟
آيا اطّلاع داريد، امامان معصوم(عليهم السلام) در سخنان خود حضور در مسجد را به عنوان يكى از مهمّ ترين عوامل بخشش گناهان معرّفى كرده اند؟
آيا در فصل پاييز كه برگ درختان زرد مى شود به يك باغ رفته ايد تا ببينيد موقعى كه باد مىوزد، چگونه برگ درختان بر روى زمين مى ريزند؟
موقعى كه شما هم در مسجد حضور پيدا مى كنيد، اين گونه گناهان از وجود شما مى ريزد.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
"سعى كنيد كه همواره به مسجد برويد زيرا كه مسجد، خانه خدا در روى زمين است. هر كس وضو بگيرد و به مسجد برود، خداوند او را از گناهانش پاك مى سازد."
خواننده عزيز!
حتماً موقعى كه به مسجد رفته اى، يك احساس سبكى و نشاط روحى را در وجود خود احساس كرده اى؟!
اين احساس سبكى به خاطر قرار گرفتن در زير باران رحمت و بخشش خداوند است كه حضرت حق نصيب تو كرده است.
وقتى كه اين گناهان تو به خاطر حرمت مسجد فرو مى ريزد، روح تو سبك مى شود و تو مى توانى پرواز كنى.
مسجد خانه خدا است و خدا هم پاكيزگى را دوست دارد، وقتى تو جسم خود را پاكيزه مى كنى و وضو مى گيرى و به سوى مسجد مى روى، خدا هم به خاطر حرمت مسجد آلودگى هاى روح تو را پاك مى كند.
آرى، اگر با چشم باطن نگاه كنى، همان لحظه اى كه مى خواهى به مسجد بروى، بارانى از رحمت خدا بر سر تو فرو مى بارد و روح تو را پاك مى سازد و تو را آماده آن مى كند كه بتوانى در مسجد حضور پيدا كنى.
اين جا خانه دوست است، و او هم دوست دارد كه خانه اش پاك بماند، خانه اش زيبا باشد و در آن آلودگى نباشد.
تو مهمان او هستى و او در همان لحظه ورود به خانه اش، از تو پذيرايى مى كند، روح تو را پاك مى كند تا لايق حضور در اين خانه شوى.
بى جهت نبود كه بعضى ياران پيامبر هنگامى كه به گناه آلوده مى شدند به مسجد پناه مى بردند و آنقدر در آنجا مى ماندند تا خدا گناه آنها را مى بخشيد.
🌹🦋🌹🦋
<=====●○●○●○=====>
#بهباغخدابرويم
#آشنائبامسجد
#فضیلتنمازدرمسجد
#سیزدهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگنهم🌴
مسجد كوفه پر از جمعيّت مى شود; همه مى خواهند ببينند كه چه خبر شده است.
امير كوفه (نُعمان) به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد:
اى مردم!
به سوى فتنه ها نرويد كه باعث ريخته شدن خون هاى زيادى خواهد شد!
با كسانى كه با ما جنگ نكنند، كارى نداريم; امّا اگر آنان دست به شمشير ببرند، ما هم تا پاى جان با آنها به جنگ خواهيم پرداخت.
مثل اين كه زياد جاى نگرانى نيست; چرا كه سياست امير كوفه همان سياست حفظ آرامش است.
گوش كن!
يك نفر از ميان جمعيّت بلند شده است و با صداى بلند امير كوفه را خطاب قرار مى دهد و چنين مى گويد: "اى امير كوفه! اين فتنه اى كه كوفه را آشفته كرده است، جز با شمشير پايان نمى گيرد، اين سخن تو نشانگر ضعف توست".
خدايا! اين كيست كه چنين گستاخانه سخن مى گويد؟!
او عبد الله حَضرَمى است كه از طرفداران سرسخت يزيد است; او از اينكه دوستان مسلم در اين شهر به آزادى، رفت و آمد مى كنند، سخت غضبناك شده است.
به راستى امير كوفه جواب او را چگونه خواهد داد؟
آيا سخن او را خواهد پذيرفت؟ آيا او دستور حمله به مسلم و دستگيرى او را خواهد داد؟
امير كوفه جواب مى دهد: "من اطاعت از خدا را بيشتر از معصيت خدا دوست دارم".
چون سخن او به اينجا مى رسد، از منبر پايين مى آيد و به سوى قصر خود مى رود.
خواننده محترم!
دلم مى خواهد، روى اين سخن امير كوفه خوب فكر كنى.
اين يك سند تاريخى بسيار مهم است.
آرى، فضاى عمومى كوفه به گونه اى آماده شده است كه امير كوفه هم مى داند كه اگر براى مقابله با مسلم و ياران او اقدامى انجام دهد، معصيت خدا را نموده است.
اين يك برگ برنده در دست مسلم است.
در واقع اين سخن امير كوفه نشان دهنده اين است كه مسلم و يارانش به يك حركت فرهنگى دست زده اند و تا حدود زيادى در اين كار موفّق بوده اند.
مسلم در اين مدّت كوتاه توانسته است، فضاى كوفه را به گونه اى آماده كند كه حتّى امير كوفه هم مخالفت كردن در مقابل قيام امام حسين(ع) را گناه مى داند.
خبر سخنرانى نُعمان به گوش مسلم مى رسد و او به اين نتيجه مى رسد كه شرايط از هر جهت آماده است.
از آن طرف، مردم گروه گروه به نزد مسلم مى روند و با او بيعت مى كنند.
آيا مى دانيد تاكنون چند نفر با مسلم بيعت كرده اند؟
ديگر چه شرايطى بهتر از اين مى تواند باشد؟
هجده هزار نفر با او بيعت كرده اند.
امروز، دهم ذى القعده سال شصت هجرى مى باشد و مسلم سى و پنج روز است كه در شهر كوفه است.
اكنون ديگر لحظه موعود فرا رسيده است.
مسلم قلم در دست مى گيرد.
او مى داند كه امام حسين(ع) در مكّه، منتظر رسيدن نامه اوست.
قرار بر اين شده است كه مسلم پس از بررسى اوضاع شهر كوفه، نامه اى براى امام خويش بفرستد و او را از شرايط اين شهر، باخبر كند.
او در اين نامه خطاب به امام اين چنين مى نويسد:
هجده هزار نفر با من بيعت كرده اند. هنگامى كه نامه من به دست شما رسيد، هر چه زودتر به سوى كوفه بشتابيد!
مسلم اين نامه را به يكى از يارانش مى دهد تا هر چه سريعتر آن را به امام حسين(ع) برساند.
چرا مسلم در نامه خود از امام مى خواهد كه با عجله به سوى كوفه بيايد؟
مسلم مى داند، اكنون بهترين شرايط براى قيام، فراهم شده است; بيعت هجده هزار نفر و سياست صلح آميز امير كوفه!
اكنون بايد هر چه زودتر از اين شرايط بهره بردارى كرد.
قبل از اينكه يزيد از خواب خويش بيدار شود، بايد كوفه را تصرّف كرد; زيرا قلب جهان اسلام در كوفه مى تپد.
<========●●●●●========>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<==≈=====●●●●●========>