#آخرین_عروس
#صفحه_بیست_هشتم
بوى بهشت، بوى گل ياس، بوى باران...
اشك و راز و نياز! چه شبى است امشب! در حضور امام مهربانى ها هستيم. سلام مى كنيم. جواب مى شنويم...
امشب حكيمه در كنار امام عسكرى(ع) افطار مى كند. او هنگام افطار همان دعاى هميشگى اش را مى كند: "خدايا! اين اهل خانه را با تولّد فرزندى خوشحال كن".
همه آرزوى حكيمه اين است كه مهدى(ع) را ببيند، اين آرزو كى برآورده خواهد شد؟
ساعتى مى گذرد، حكيمه ديگر مى خواهد به خانه خود برگردد. او به نزد بانو نرجس مى رود و با او خداحافظى مى كند و به نزد امام مى آيد و مى گويد:
ــ سرورم! اجازه مى دهى زحمت را كم كنم و به خانه ام بروم؟
ــ عمّه جان! دلم مى خواهد امشب پيش ما بمانى. امشب شبى است كه تو سال هاست در انتظار آن هستى.
ــ منظور شما چيست؟
ــ امشب، وقت سحر، فرزندم مهدى(ع) به دنيا مى آيد. آيا تو نمى خواهى او را ببينى؟
اشكِ شوق از چشمان حكيمه جارى مى شود. او چگونه باور كند كه امشب به بزرگ ترين آرزوى خود مى رسد.
حكيمه بى اختيار به سجده مى رود و مى گويد: "خدايا! چگونه تو را شكر كنم كه امشب آخرين حجّت تو را مى بينم".
اكنون حكيمه برمى خيزد و به سوى بانو نرجس مى رود تا به او تبريك بگويد.
شايد هم مى خواهد به او گلايه كند كه چرا قبلاً در اين مورد چيزى به او نگفته است.
حكيمه مى آيد و نگاهى به نرجس مى كند. مى خواهد سخن بگويد كه ناگهان مات و مبهوت مى ماند!
مادرى كه قرار است امشب فرزندى را به دنيا بياورد بايد نشانه اى از حاملگى داشته باشد، امّا در نرجس هيچ نشانه اى از حاملگى نيست!! يعنى چه؟
او به نزد امام عسكرى(ع) برگشته و مى گويد:
ــ سرورم به من خبر دادى كه امشب خدا به تو پسرى عنايت مى كند، امّا در نرجس كه هيچ اثرى از حاملگى نيست.
ــ امشب فرزندم به دنيا مى آيد.
ــ آخر چگونه چنين چيزى ممكن است؟
ــ عمّه جان! ولادت پسرم مهدى(ع) مانند ولادت موسى(ع)خواهد بود!
اين جواب امام عسكرى(ع) براى حكيمه، همه چيز را بيان كرد، از اين سخن امام، خيلى چيزها را مى شود فهميد. قصّه نرجس، همان قصّه "يوكابد" است.
از من مى پرسى "يوكابد" كيست؟
او مادرى است كه هزاران سال پيش موسى(ع) را به دنيا آورد.
آيا دوست دارى تا راز تولّد موسى(ع) را برايت بگويم؟
#میلاد_نور
#آخرین_منجی
#کانال_کمال_بندگی
#مسابقه
💐💐💐💐🌿🌿🌿🌿🌿
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110۰
#خطبه_غدیر
#صفحه_بیست_هشتم
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ.
هان مردمان! همانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گران سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ بزرگ تر. هر يك از اين دو از ديگر همراه خود خبر مي دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ. أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخي هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لِاَحَدٍ غَيْرِهِ.
هان! بدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويند.هشدار كه من وظيفه ي خود را ادا كردم. هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ كردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتم. هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من امارت مؤمنان بري كسي جز او روا نباشد.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
🌹🌹🌹🌹🎁🎁🎁
🌹 #همه_جا
🌹 #جارمیزنم
🌹 #فقط_حیدر
🌹 #امیرالمومنین
🌹 #مولام
🌹 #علیست
🎁 #مسابقه_ویژه_غدیر
🎁🎁🎁🎁
@hedye110
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_بیست_هشتم
وقتى پدر بچه اش را براى واكسن زدن مى برد، بچه اين كار را نشانه خشم و ستم پدر مى داند، ولى وقتى او بزرگ مى شود، مى فهمد كه اين كار، نشانه مهربانى پدر بوده است.
وقتى بلا فرا مى رسد، گاه من اين بلا را نشانه خشم و ستم خدا مى دانم و اينجاست كه ديگر هيچ انسى با خدا نخواهم داشت، گاه من آن بلا را نشانه مهربانى او مى دانم و بلا را تازيانه راه مى يابم، اينجاست كه به زندگى به گونه اى ديگر مى نگرم، با خدا انس مى گيرم و از كار او خشنودم، مى دانم او با بلا مرا از خطر بزرگى نجات داد، او مرا از عشق به دنيا جدا نمود و مرا متوجّه راه نمود، من به اينجا آمده ام كه توشه برگيرم، نيامده ام كه بت بسازم و به آن دل خوش كنم، دير يا زود، مرگ من فرا مى رسد، فرصت من محدود است، من بايد از خواب غفلت و خمارى عشق دنيا بيدار مى شدم، اين بلا بود كه مرا هشيار كرد و مستى دنيا را از من گرفت.
من در اين دنيا به دنبال چه هستم؟
خوشى و راحتى.
من به اين دنيا آمده ام تا پخته شوم، بلا و سختى ببينم و از عيب ها و نقص ها پاك شوم، من مسافرى هستم، آمده ام كه بروم، هيچ چيز در دنيا ثابت نمى ماند، بهار مى آيد و مى رود، پاييز هم مى آيد و مى رود، بناىِ دنيا بر اساس تغيير است، من هم در حركت هستم، همه اين ها با خوشى و راحتى نمى سازد.
وقتى من خودم را شناختم، راهم را شناختم و به استعداد خود ايمان آوردم، سختى ها و بلاها را هديه اى مى دانم كه مرا از خودم و از دنياىِ خودم جدا مى كند و نقص ها و عيب هاى مرا به من نشان مى دهد، هر بلايى كه سراغم مى آيد، ضعفى را برايم آشكار مى كند و زمينه رهايى از اسارت ها و دل بستگى ها مى گردد و مرغ روح مرا آزاد مى كند.
💐💐💐💐💐💐💐💐
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef