#آخرین_عروس
#صفحه_دهم
خدا به مليكا، قدرت فكر كردن داده است. گويا تنها عيب او اين است كه فكر مى كند!!
امروز كسى نبايد خودش فكر كند. روحانيّونى كه نانِ حكومت مى خورند به جاى همه فكر مى كنند. وظيفه مردم فقط اطاعت بدون چون و چرا از آنهاست. آنها مى گويند كه رضايت خدا و مسيح فقط در اين اطاعت است.
در اين روزگار هر كس كه مى فهمد بايد سكوت كند وگرنه سزايش مرگ است.
آخر چگونه ممكن است خدا كليد بهشت را به كسانى بدهد كه دم از خدا مى زنند و از سفره حكومت قيصر نان مى خورند؟
چند روز مى گذرد و مليكا خبردار مى شود كه بايد خود را براى مراسم عروسى آماده كند.
پدربزرگ او، قيصر دستور داده است تا اين عروسى هر چه زودتر برگزار شود. حتماً مى دانى در روم به پادشاهى كه كشور را اداره مى كند "قيصر" مى گويند. مليكا، نوه قيصر روم است.
او دستور داده است تا سران و بزرگان از سراسر كشور در پايتخت جمع بشوند. پيش بينى مى شود كه تعداد آنها به چهار هزار نفر برسد.
سيصد نفر از روحانيّون كليسا هم دعوت شده اند تا در اين مراسم حضور داشته باشند. قصر بزرگ و زيبايى براى اين مراسم در نظر گرفته شده است.
قيصر مى خواهد براى ملكه آينده روم جشن بزرگى بگيرد، جشنى كه نشانه اقتدار و عظمت خاندانش باشد.
مليكا هيچ چاره اى ندارد، بايد به اين عروسى رضايت بدهد.
اكنون، تمام قصر غرق نور است، عدّه اى مى رقصند و گروهى هم مى نوازند. همه مهمانان آمده اند و قيصر بر روى تخت خود نشسته است.
درِ قصر باز مى شود، داماد در حالى كه گروهى او را همراهى مى كنند وارد مى شود.
او به سوى قيصر مى آيد، خم مى شود و دست قيصر را مى بوسد و به سوى تخت دامادى مى رود تا بر روى آن بنشيند.
#مسابقه
❤️❤️❤️❤️❤️☘☘☘☘☘
❇️ #کانال_کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
#لطفا_لبخند_بزنید😊
#صفحه_دهم
نمى دانم نام مرا شنيده ايد يا نه؟
نام من، "اسحاق بن عمار" است كه يكى از ياران امام صادق(ع) مى باشم.
من در شهر كوفه زندگى مى كردم و مردم مرا به عنوان يكى از ثروتمندان شيعه مى شناختند و براى همين، افراد فقير (كه معمولاً شيعه بودند) به منزل من مى آمدند و من هم به آنها كمك مى كردم.
كم كم مراجعه مردم به خانه من زياد و منزلم حسابى شلوغ شد.
رفت و آمد مردم به خانه من، براى حكومت وقت، خوشايند نبود زيرا هر گونه فعاليت شيعيان تحت كنترل بود و از رفت و آمد زياد به خانه شيعيان سرشناس، وحشت داشتند.
براى همين بود كه من در خانه خود را بستم و ديگر كسى را به خانه ام راه نمى دادم.
اين جريان گذشت تا موقع حج فرا رسيد و من براى انجام مراسم با شكوه حج، به سوى سرزمين حجاز حركت كردم.
چون به مدينه رسيدم تصميم گرفتم به ديدار امام صادق(ع) شرفياب شوم.
براى همين به سوى خانه آن حضرت حركت كرده و وارد خانه شدم و خدمت امام سلام عرضه داشتم.
ولى امام صادق(ع) جواب سلام من را با سردى دادند، مثل اينكه از من ناراحت بودند.
من از رفتار امام خويش متعجب شدم و به آن حضرت عرضه داشتم:
اى آقاى من، چه چيز باعث شده است كه شما از من ناراحت باشيد؟
امام صادق(ع) در پاسخ من فرمود:
چرا درب خانه خود را به روى شيعيان من بستى و ديگر آنها را به خانه ات راه ندادى؟
من عرضه داشتم:
فدايت شوم، من از مشهور شدن هراس داشتم، مى ترسيدم كه گرفتار مأموران حكومتى شوم.
امام رو به من كردند و فرمودند:
مگر نمى دانى هنگامى كه دو مؤمن با هم برخورد مى كنند و با يكديگر دست مى دهند خداوند صد رحمت ميان انگشتان آنها نازل مى كند، نود و نه رحمت از آن صد رحمت را براى كسى مى دهد كه با علاقه بيشترى به برادر خود دست مى دهد.
آن حضرت در سخن ديگرى به من فرمودند:
اى اسحاق، تا آنجا كه مى توانى به دوستان و شيعيان من نيكى بنما !
هر گاه مؤمنى به برادر مؤمن خود نيكى كند و او را يارى نمايد قلب شيطان را مملوّ از غم و اندوه مى كند.
به هر حال امام صادق(ع) آن قدر در عظمت و مقام مؤمن براى من سخن گفت كه من از كرده خود پشيمان شدم و تصميم گرفتم چون به كوفه بازگشتم درب خانه خود را به روى همه شيعيان باز بگذارم.
خواننده محترم !
شيطان دشمن سعادت و كمال ما مى باشد و براى همين تلاش مى كند تا هر طور كه بتواند مانع خوشبختى ما شود.
بنابراين ما بايد تلاش كنيم تا به وسوسه هاى او گوش فرا نداده و با او به مبارزه بپردازيم، بياييد با همين لبخند زدنمان به روى مردم، غم و اندوه را به قلب شيطان وارد كنيم.
وقتى كه شما در برخورد با مردم، لبخند مى زنيد، در واقع باعث مى شويد تا ديگران به زندگى دلگرم شوند و نگاه بهترى به دنيا داشته باشند.
لبخند صميمى شما مى تواند چون نور خورشيد، يخ هاى بى تفاوتى را آب كند و باعث شود تا مهر و صميميت ميان مردم ديندار بيشتر شود.
شيطان از اين ناراحت مى شود كه ببيند اهل دين بيش از همه به يكديگر عشق مىورزند و يكديگر را دوست دارند و همديگررا يارى مى كنند.
لبخند، قدم اول براى ايجاد يك رابطه صميمى مى باشد. اگر همه مردم جامعه در همه ديدارهاى خود خ5۹۷۷۸۹لبخند به لب داشته باشند، گامى بسيار بلند براى ايجاد صميميت در جامعه برداشته مى شود و شيطان هم از همين امر، ناراحت مى شود.
💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
🌹 #کانال_کمال_بندگی
🌹 #لطفاً_لبخند_بزنيد😊
🌹 #هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_دهم
همه ياران حسين(ع)، صداى گريه تو را مى شنوند، تو با گريه ات به دل همه آتش غيرت زدى، ياران يكى يكى از جا برمى خيزند و از وفاى خود سخن مى گويند، هر كدام به زبانى خاص، وفادارى خود را اعلام مى كنند، امّا سخن همه آن ها يكى است: "به خدا قسم ما تو را تنها نمى گذاريم و جان خويش را فداى تو مى كنيم".
اكنون حسين(ع) نگاهى پر معنا به ياران با وفاى خود مى كند و در حقّ همه آن ها دعا مى كند و مى گويد: "سرهاى خود را بالا بگيريد و جايگاه خود را در بهشت ببينيد".
همه، به سوى آسمان نگاه مى كنند. پرده ها كنار مى رود و بهشت نمايان مى شود. اينجا بهشت است! چقدر با صفاست! حسين(ع) تك تك ياران خود را نام مى برد و بهشت را به آنها را نشان مى دهد.
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef