#آخرین_عروس
#صفحه_نوزدهم
چند روز مى گذرد، همراه با بِشر به كنار رود دجله مى رويم.
چند كشتى از راه مى رسند، كنيزهاى رومى را از كشتى پياده مى كنند. آنها در آخرين جنگ روم اسير شده اند.
كنيزان را در كنار رود دجله مى نشانند. چند نفر مأمور فروش آنها هستند.
ما چگونه مى توانيم در ميان اين همه كنيز، مليكا را پيدا كنيم؟
بِشر رو به من مى كند و مى گويد: اين قدر عجله نكن! همه چيز درست مى شود.
بِشر به سوى يكى از مأموران مى رود. از او سؤال مى كند:
ــ آيا شما آقاى نَحّاس را مى شناسى؟
ــ آرى، آنجا را نگاه كن! آن مرد قد بلند كه آنجا ايستاده است، نَحّاس است.
ما به سوى او مى رويم. او مسئول فروش گروهى از كنيزان است.
بِشر از ما مى خواهد تا گوشه اى زير سايه بنشينيم. ساعتى مى گذرد، كنيزان يكى پس از ديگرى فروخته مى شوند. فقط چند كنيز ديگر مانده اند. يكى از آنها صورتش را با پارچه اى پوشانده است.
يك نفر به اين سو مى آيد، مثل اينكه يكى از تاجران بغداد است كه هوس خريدن كنيز كرده است.
مرد تاجر رو به نحّاس مى كند و مى گويد:
ــ من آن كنيز را مى خواهم بخرم!
ــ براى خريدن آن چقدر پول مى دهى؟
ــ سيصد سكّه طلا!
ــ باشد، قبول است، سكّه هاى طلايت را بده تا بشمارم.
ــ بيا اين هم سه كيسه طلا! در هر كيسه، صد سكّه طلاست.
صدايى به گوش مى رسد: آهاى مردِ عرب! اگر سليمانِ زمان هم باشى به كنيزى تو در نمى آيم. پول خود را بيهوده خرج نكن! به سراغ كنيز ديگر برو.
نحّاس تعجّب مى كند، اين كنيز رومى به عربى هم سخن مى گويد.
او جلو مى آيد و به كنيز مى گويد:
ــ درست شنيدم، تو به زبان عربى سخن مى گويى؟
ــ آرى.
ــ نكند تو عرب هستى؟
ــ نه، من رومى هستم. ولى زبان عربى را ياد گرفته ام.
مرد تاجر جلو مى آيد و به نحّاس مى گويد: حالا كه اين كنيز عربى حرف مى زند، حاضر هستم پول بيشترى برايش بدهم.
بار ديگر صداى كنيز به گوش مى رسد: يك بار به تو گفتم من به كنيزى تو در نمى آيم.
نحّاس رو به كنيز مى كند و مى گويد:
ــ يعنى چه؟ آخر من بايد تو را بفروشم و پول آن را تحويل دهم. اين طور كه نمى شود.
ــ چرا عجله مى كنى؟ من منتظر كسى هستم كه او خواهد آمد.
ــ چه كسى خواهد آمد؟ نكند منتظر هستى كه جناب خليفه براى خريدن تو بيايد؟
ــ به زودى كسى براى خريدن من مى آيد كه از خليفه هم بالاتر است.
نحّاس تعجّب مى كند، نمى داند چه بگويد، در همه عمرش كنيزى اين گونه نديده است.
اكنون بِشر از جاى خود بلند مى شود. او الآن يقين كرده است كه گمشده خود را يافته است. خودش است. او مليكا را يافته است!
مليكا همان نرجس است!!
تعجّب نكن! او براى اين كه شناسايى نشود نام خود را تغيير داده است. اگر مسلمانان مى فهميدند كه او دخترِ قيصر روم است هرگز نمى گذاشتند به محبوب خود برسد.
من فكر مى كنم كه در آن ديدارهاىِ شبانه، امام از او خواسته است تا نام نرجس را براى خود انتخاب كند. وقتى او اسير شد و مسلمانان از نام او سؤال كردند و او در جواب همين نام جديد را گفت.
آرى، تاريخ ديگر اين نام را هرگز فراموش نمى كند، به زودى "نرجس" مايه افتخار هستى خواهد شد!
ما هم ديگر نبايد بانو را به نام اصلى اش صدا بزنيم; زيرا با اين كار خود باعث مى شويم تا همه به رازِ او پى ببرند.
ما از اين لحظه به بعد او را به نام جديدش مى خوانيم:
نرجس! چه نام زيبايى
#مسابقه
❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
#لطفا_لبخند_بزنید😊
#صفحه_نوزدهم
روان شناسان در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده اند كه در ارتباط ميان انسان ها 70% پيام ها با زبان بدن (حالات و نشانه هاى غير كلامى) صورت مى گيرد و فقط 30% پيام ها با سخن گفتن منتقل مى شود.
در مورد پيام هاى غير كلامى، سخن بسيار گفته شده است و محققان در زمينه مقايسه پيام هاى كلامى و غير كلامى، بررسى هايى انجام داده اند.
اگر دقّت كنيد متوجّه مى شويد كه واكنش به پيام هاى غير كلامى بسيار سريع تر از واكنش به پيام هاى كلامى است. وقتى طرف مقابل شما به روى شما تبسّم مى زند يا به شما خيره مى شود، در تفسير و واكنش به اين علامت ها درنگ نمى كنيد; به بيان ديگر ما نيازى به فكر كردن براى درك اين پيام هاى غير كلامى نداريم.
اما در زمينه پيام هاى كلامى، ما نياز به زمان بيشترى داريم تا منظور طرف مقابل را درك كنيم; چون فهم و درك يك پيام كلامى نياز به فكر كردن دارد.31
خلاصه آن كه پيام هاى غير كلامى در مقايسه با پيام هاى كلامى، كمتر مورد بازبينى آگاهانه قرار مى گيرند; به اين معنا كه ما به سرعت مى توانيم به مقصود و معناى اين پيام ها پى ببريم.
جالب است بدانيد كه پيام هاى غير كلامى از نظر فرهنگى، همگانى هستند و در هر زمان و مكانى به كار مى آيند. وقتى شما با فردى روبرو مى شويد كه زبان او با زبان مادرى شما فرق دارد و قادر به ايجاد ارتباط كلامى نيستيد، مى توانيد با همين لبخند، صميميّت خود را به قلب او ارسال كنيد.
از طرف ديگر در ارزيابى هايى كه انجام شده اين نكته روشن شده است كه اثر پيام هاى غير كلامى (مثل دست دادن، لبخند زدن و...) سه تا چهار برابر اثر پيام هاى كلامى مى باشد.
يكى از مهمترين مهارتهاى گفتگو با ديگران از ناحيه مهارت "زبان تن"، جلوه پيدا مى كند و تحقيقات نشان داده است كه "زبان تن" قبل از اينكه ما حرفى به زبان بياوريم احساسات و نگرش هاى ما را به ديگران مخابره مى كند.
اغلب كسانى كه در گفتگو و ارتباط برقرار كردن با ديگران مشكل دارند، متوجّه نيستند كه حالت بدن آنها، دليل اصلى عدم موفقيت آنها در زمينه ارتباطات است.
ما همواره با نخستين علامت ها و اشاره هايى كه به مخاطبان خود ارسال مى كنيم درك مى شويم و مورد قضاوت قرار مى گيريم و اگر اين علامت اوّليه، دوستانه نباشد داشتن يك صحبت خوب و خوشايند دشوار مى شود.
شما مى توانيد با رعايت روشهايى كه در علم "زبان تن" مورد بحث قرار مى گيرد، كارى كنيد كه نخستين اشاره هاى بدن شما، به نفع شما (و نه بر ضرر شما) كار كنند.
وقتى شما از زبان تن استفاده مى كنيد در اصل، پيامى به اين شرح را به مخاطب خود مخابره مى كنيد: "من شخصى دوست داشتنى هستم و اگر تو بخواهى حاضرم با تو ارتباط برقرار كنم".
لازم به ذكر است كه پيام هاى غير كلامى به پنج شيوه به مخاطب ارسال مى شود:
1. حالات چهره: سخنور رومى "سيسرون" بيش از دو هزار سال قبل گفته است: "چهره، تصوير روح است". امروزه علم روان شناسى اين مطلب را ثابت كرده است كه احساسات و عواطف ما در چهره ما منعكس مى شود.
2. تماس چشمى: شعراى قديمى چشم را پنجره اى براى روح مى دانستند; زيرا عموماً از اين پنجره مى توان نكات زيادى را درباره احساسات ديگران به دست آورد.
روان شناسان، نگاه معمولى و مداومِ مخاطب به شما را نشانه دوستى و محبّت مى دانند; ولى اگر مخاطب شما از تماس چشمى دورى كند اين چنين نتيجه گيرى مى كنند كه او شما را دوست ندارد و يا اين كه فردى خجالتى است.
3. تُنِ صدا: زير و بم صدا، بلندى، آهنگ و سرعت صداى ما، معانى زيادى را به ديگران منتقل مى كند كه ما در ارتباط خود با ديگران بايد به اين نشانه ها توجّه كنيم.
معمولاً سرعت كم و تغيير كم در زير و بم صدا نشان دهنده هيجان هاى منفى مثل غم، خشم و ترس مى باشد و در مقابل اگر شما با سرعت زياد سخن بگوييد و در هنگام سخن گفتن، دائماً زير و بم صداى خود را تغيير دهيد، اين نشانه هيجان هاى مثبت مانند خوشحالى، فعاليت و تعجّب است.
4. حالت بدن: حالت هاى مختلف بدن، حركات سر و دست، لرزش و يا آرامش بدن، پيام هاى زيادى را به مخاطب منتقل مى كند.
روان شناسان معتقدند كه ما با حركات بدنى خود به ابراز حالت هاى عاطفى پرداخته و به نحوى به كنترل ديگران مى پردازيم.
شما مى توانيد از راه ديدن، نحوه راه رفتن، حركت كردن و تغيير دادن وضعيت بدن، به اضطراب، افسردگى، نگرانى و يا بر عكس به تحرّك، آرامش و خوشحالى طرف مقابل خود پى ببريد.
این صفحه ادامه دارد
💕💕💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
🌹 #کانال_کمال_بندگی
🌹 #لطفاً_لبخند_بزنيد😊
🌹 #هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_نوزدهم
اى عبّاس! مشك را پر از آب مى كنى و آن را بر دوش مى گيرى و همراه برادران خود به سوى خيمه ها حركت مى كنى. تو مى دانى كه راه برگشت، بسيار سخت تر از راه آمدن است.
دقّت مى كنى كه تيرى به مشك اصابت نكند، مشك بر دوش توست و سه برادر تو، همچون پروانه، دور تو مى چرخند، آن ها جان خود را سپر اين مشك مى كنند تا مشك سالم به مقصد برسد. همه بچّه ها در خيمه ها، منتظر اين آب هستند.
آيا اين مشك به سلامت به خيمه ها خواهد رسيد؟ صداى "آب، آب" بچّه ها هنوز در گوش شماست.
شما تيرها را به جان مى خريد و به سوى خيمه ها مى آييد.
اى عبّاس! مشك بر دوش توست و اشك در چشم دارى... به سوى خيمه ها مى آيى، وقتى از علقمه جدا شدى، سه برادر همراه داشتى، وقتى دشمن شروع به تيرباران كرد، جعفر روى زمين افتاد. او تيرها را به جان خريد.
تو دوست داشتى بايستى و برادر را در آغوش بگيرى، امّا فرصتى نمانده است. جعفر با چشم، به تو اشاره كرد كه اى عبّاس برو، بايد مشك را به خيمه ها برسانى!
آيا مشك به سلامت به خيمه ها خواهد رسيد؟
اشك در چشمان تو حلقه مى زند، به راه خود ادامه مى دهى، كمى جلوتر، برادر ديگر بر زمين مى افتد... تو فقط يك برادر ديگرت را همراه خود دارى، به سوى خيمه ها پيش مى روى، ديگر راهى تا خيمه ها نمانده است، امّا سرانجام برادر ديگر تو در خون خود مى غلتد.
همه كودكان چشم انتظارند. آن ها فرياد مى زنند: "عمو آمد، سقّاى كربلا آمد"، امّا چرا او تنهاى تنها مى آيد؟
تو نگاهى به كودكان تشنه مى كنى و مى گويى: "عزيزانم! بياشاميد، كه من سه برادر را براى اين آب از دست داده ام".
آيا باز هم براى آوردن آب به سوى علقمه خواهى رفت؟!
اكنون نزديك ظهر است و گرماى آفتاب بيداد مى كند.
اين همه زن و بچّه و يك مشك آب و آفتاب گرم كربلا!
ساعتى ديگر، باز صداى "آب، آب" كودكان در صحرا مى پيچد.
آن وقت تو چه خواهى كرد، تو كه ديگر سه برادر ندارى، آن ها پر كشيدند و رفتند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🏴🏴🏴🏴🏴