eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 آن جوان ها که رفتند یک عده دیگر آمدند. این ها هم حرف ها و رفتارشان مثل قبلی ها بود توی حیاط مسجد چند نفر ایستاده بودند و داد و بیداد می کردند. می گفتند: چرا مردم را نگه داشتین ؟ زودتر بفرستین برن. نذارین اینا اسیر بشن مردهای مسجد سعی می کردند، این چند نفر را آرام کند. نمی خواستند مردم بترسند و جو نا آرام شود. اما فایده ایی نداشت. این چند نفر بریده بودند. می گفتند چند روزه تو خط درگیریم. روز ما اونا رو می زنیم عقبه شب که میشه نیروها آنقدر خسته می شوند که توانی برای جنگیدن ندارند. عراقی ها از این فرصت استفاده می کنند و می آیند جلو، تمام مواضع ما رو اشغال میکنن که هیچ، پیشروی هم می کنن. ما اسلحه نداریم، تجهیزات کافی نداریم. تن بچه هامون جلوی تانک هاست آقای مصباح می گفت: نباید رعب و وحشت تو دل مردم بندازید چرا اینجوری میکنن؟ توكل ما به خداست. اسلحه نداریم، ایمان که داریم امام رو که داریم با اینکه دلم می خواست توی مسجد بمانم تا اگر علی می آمد او را ببینم ولی به خواست آقای نجار از مسجد بیرون آمدیم خبر آورده بودند اطراف حیدریه را کوبیده اند و مجروح ها را به حیدریه برده اند. : تا آنجا راه زیادی نبود. عده ای از مردم هم در حیدریه پناه گرفته بودند. رفتیم، توی کوچه ایی پیچیدیم آقای نجار دو، سه تا معاینه اول به مجروحها گفت که باید خودشان را به بیمارستان برسانند. بعد ترکش را از پای پسر هجده نوزده ساله ایی بیرون کشید و بخیه کرد و من جراحت را بستم. پیشانی پسر بچه ایی که ترکش خورده بود را نگاه کرد. ترکش فقط پوست را خراسانده و رد شده بود، جراحت این را هم پانسمان کردیم. نوبت به دختر بچه ده دوازده ساله ایی رسید که ترکش بزرگی پشت ران پایشی را شکافته بود. دخترک گریه می کرد و اجازه نمی داد، زخمش را بخیه بزنیم. حق با او بود. سوزن به سختی در پوستش فرو می رفت. مادر او برخلاف مادر آن پسر بچه خیلی آرام بود و با دلداری دادن دخترش کمک زیادی به ما کرد. وقتی میخواستیم از حیدریه بیرون بیاییم، جوانی وارد آنجا شد و شروع کرد به داد و فریاد کردن او هم مثل کسانی که در مسجد جامع دیده بودم حرف می زد و می گفت: عراقی ها دارن میان شهر داره از دست می ره حال خیلی بدی پیدا کردم. همه می‌گفتند: شهر داره سقوط می کند. وحشت و اضطراب وجودم را گرفت. مردم هم در کمتر از ثانیه ایی هیاهو به پا کردند بعضی ها از ما می پرسیدند: حالا چی کار کنیم؟ این چی داره میگه؟ عراقی ها تا کجا جلو اومدن؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef