#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدشصتدوم🪴
🌿﷽🌿
نه خیابانی بود نه فلکه ایی و نه خانه ایی، همه جا را تخریب و صاف کرده بودند.
همه جا بیابان شده بود و از خانه ها جز تلی از خاک و آهن پاره
چیزی به چشم نمی خورد. فقط میدان های وسیع مین ما را
محاصره کرده بود. عراقی ها راه به راه تابلو میدان های مین
نصب کرده بودند. آنها آنقدر غافلگیر شده بودند که حتی فرصت جمع کردن این تابلوها را که برای نیروهای خودشان زده بودند
نکرده بودند
اول رفتیم به طرف مسجد جامع مسجد خیلی صدمه دیده بود، ولی پابرجا بود. داخل مسجد شدم. یاد روزهای اول جنگ افتادم که چه
ها گذشت. از مطب شیدائی جز تلی از خاک چیزی به جا نمانده بود. توی خرابه های مطب دنبال کیف علی گشتم. خاک ها را زیر و
رو کردم اما چیزی پیدا نکردم. بعدها صباح گفت چند روز بعد از
رفتن تو کیف علی گم شد
وقتی حیب مرا به طرف خانه مان برد، باز هم نتوانستم تشخیص
بدهم کجا هستیم. هرچند محله طالقانی مثل محدوده های دیگر
تخریب نشده بود ولی خانه ها به قدری آسیب دیده بودند که احساس
می کردم به شهر و محله ایی غریب وارد شده ام. با دیدن خانه مان
یاد علی و بابا برایم زنده شد صدای آنها را می شنیدم، صدای روزهایی که داشتند این خانه را
می ساختند. خانه ایی که همه ما با کمک یکدیگر و زحمت
خودمان آن را ساخته بودیم. صدامی ها علاوه بر اینکه
صاحب خانه را کشته بودند، خانه را هم خراب کرده و اموالش را به
غارت برده بودند. حتی از در سه لنگه ایی حیاط دو لنگه اش را
برده بودند. آنها از درهای آهنی معمولا برای سقف سنگرهایشان
استفاده می کردند. آشپزخانه و سرویس بهداشتی که سمت راست حیاط خانه بود، از بین رفته و دیوار سمت کوچه خراب شده بود.
سقف خانه فرو ریخته بود این حال خانه ما نسبت به دیگر خانه
های طالقانی آسیب کمتری دیده بود
از خانه به طرف جنت آباد رفتیم. وضعیت قبرستان به هم ریخته و
نشانه هایی که روی قبر گذاشته بودم از بین رفته بود. کمی گشتم تا قبر بابا و علی را پیدا کردم. ولی آنقدر بهت زده بودم که حتی نتوانستم گریه کنم. حبیب سر مزار علی برایم
تعریف کرد که ما از شب دهم تا فردای آن روز توی میدان راه آهن
با عراقی ها درگیر بودیم، تانک های زیادی حمله کرده بودند. بچه
ها به من خبر دادند سید علی اومده گفتم: کدوم سید علی؟ گفتند: سید علی حسینی بعد از چند دقیقه علی
را دیدم، آرپیچې دستش بود و تانک عراقی هم رو به رویش،
على به طرف تانک عراقی نشانه رفت که شلیک کند. قبل از
شلیک او تانک گلوله ایی به شلیک کرد گلوله به دیوار پشت
سر علی اصابت کرد و دیوار خراب شد گرد و خاک بدی بلند شد و
ما دیگر چیزی ندیدیم....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef