eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7.1هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 فصل سی و هشتم بهمن سال ۱۳۶۱ حبیب سر زده به خانه آمد. دیدم حالت خاصی دارد پرسیدم: چیزی شده؟ با خنده ایی که طبیعی نبود و حالت عصبی داشت، گفت: حسین رفت، حسین عیدی شهید شد. از شنیدن این خبر شوکه شدم. باورم نمی شد. حسین نوجوان سیه چرده و موفرفری که او را از بچگی می شناختم هم رفته بود. یاد روزهایی که با هم کار می کردیم افتادم. روز اولی که او و عبدلله را دیدم، فکر می کردم به درد کار در جنت آباد نمی خورند اما بیشتر از هر کی دیگر دلسوز بودند، زحمت می کشیدند و حواسشان به ما بود. تقریبا هم سن و ساله بودیم او همیشه مرا آبجی صدا می زد. من هم واقعا او را مثل برادرم می دانستم، باز داغ علی تازه شده بود. آنقدر ناراحت شدم که آرزوی مرگ کردم. ولی حبیب مثل همیشه گفت: این ها راهی را که خودشان دوست داشتند رفتند شهادت آنها ناراحتی ندارد. این را گفت ولی هیچ وقت سر مزار دوستان شهیدش نمی آمد، هروقت میگفتم برویم گلزار شهداء طفره می رفت. بعد از اصرارهای من که راضی میشد و به گلزار می رفتیم، حالش خیلی بد می شد و تا چند روز توی خودش می رفت. معلوم بود خاطرات بودن با بچه ها برایش تداعی می شود. می گفت: عجب دنیایی است همه بچه ها رفتند و ما را جا گذاشد حسین عیدی هم از نیروهای حی به حساب می آمد و حیب خیلی به او علاقه داشت از جیب درباره چگونگی شهادت حسین پرسیدم گفت: در جریان پاکسازی خرمشهر حسین و محمدرضا پورحیدری و مرتضی کاظمی خمپاره ها و توپ های عمل نکرده را از سطح شهر جمع آوری کرده داخل وانت می گذارند تا برای خنثی کردن به محل دیگری میرن. توی میر ماشین در دست اندازی می افتد. یکی از خمپاره ها عمل می کنند و باعث انفجار تمام گلوله ها می شود. با این انفجار حسین که رانندگی ماشین را بر عهده داشته بیرون پرتاب می شود ولی تمام بدنش به شکل دلخراشی می سوزد. پیکر محمدرضا حیدری و مرتضی کاظمی هم متلاشی می شود. من عکس پیکرها را دیدم. از مرتضی تنها یک تکه از گوشش سالم باقی مانده بود و از محمدرضا تنها یکی از پاهایش، حسین را به بیمارستان منتقل کرده بودند ولی به علت سوختگی شدید بیشتر از بیست و چهار تدوام نیاورد برادران سپاه صدای حسین را توی بیمارستان ضبط کرده بودند. شب همان روز که این شهید را در جنت آباد به خاک سپردند، از طرف سپاه مراسم بزرگداشتی برگزار شد خانواده های هر سه شهید در مراسم حضور داشتند. نوار صدای حسین را هم در مراسم پخش کردند. صدا واضح بود. به خاطر سوختگی شدید حتی حنجره اش هم سوخته و صدا پر بود از حسین پرسیده بودند. شفایت را از که می خواهی می گفت: از امام می خواهم من بعد از آمدن ما به آبادان، خصوصا بعد از تولد عبدلله مرتب به خانه ما سر می زد. پاپا را خیلی دوست داشت. فردای روزی که شنیده بود خانه ما توپ خورده، آمد تو عبدلله را بغل کرد و بوسید. با خنده به عبدلله می گفت: عبدلله تو ضد ضربه ایی..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 هروقت می خواست برای ماموریتی به تهران بیاید، در خانه می آمد و می گفت: آبجی من می روم تهران. کاری ندارید، برای عبدلله چیزی نمی خواهید بیاورم؟ حضور حسین برای من یادآور خاطرات روزهای اول جنگ بود. من که عبدلله معاوی را در حال فراموشی دیده بودم، هر بار با دیدن حسین و سلامتی اش خوشحال می شدم. آن یه خبر شهادتش را شنیدم، دوست داشتم بمیرم. از خدا خواستم جانم را بگیرد این آشناها یکی یکی می رفتند، همچنان که خیلی از مردانی که همسرانشان در همسایگی منند به شهادت می رسیدند. برایم باور کردنی نبود با یکی حرف میزدی، یک ساعت بعد می گفتند: شهید شده، کسی را می دیدی، ساعتی بعد در تشییع جنازه اش بودی رفتم پیش سیمابندری زاده، احساس می کردم مهمان مادرم است حرفهایش به دلم می نشست، به آدم دلگرمی و امیدواری می داد، به سیما گفتم: سیما حسین شهید شده دوست دارم اصلا بمیرم سیما گفت: وقتی مجید خیاط زاده شهید شد، بتول کازرونی هم همین حرف تو را می زد هم می گفت: دیگر دوست ندارم زنده باشم مادر حسین بعد از شهادت او به منازل رادیو و تلویزیون آمد و همانجا ماندگار شد مراسم ختم حسین را هم در این منازل برگزار کردند. روز چهلم حسین با ماه رمضان مصادف بود. چون حسین ماهی بیاح' خیلی دوست داشته مادرش برای افطار مهمان های مراسم چهلم، مقدار زیادی ماهی بیاح خرید. من هم برای تمیز کردن ماهی ها به کمک او رفتم همان شب خواهر حسین دخترش را به دنیا آورد. تأثیر شهادت حسین روی او باعث شد نتواند بچه را نگه دارد. روحیه مادر حسین خیلی بهتر از دخترش بود. او نوه اش را پیش خودش آورد و از او نگهداری کرد. من مرتب به مادر حسین سر می زدم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef