eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
40 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
من به كربلا آمده ام، كنار ضريح عبّاس ايستاده ام، زيارت نامه اى را كه امام صادق(ع) سفارش كرده اند، مى خوانم: "سلام خدا، سلام فرشتگان، سلام پيامبران، سلام خوبان، سلام شهيدان و سلام راستگويان، هر صبح و شام، بر تو باد اى پسرِ اميرالمؤمنين...". به فكر فرو مى روم، با خود مى گويم من در زيارت نامه عبّاس چه خواندم؟ امام صادق(ع) مى خواست به من چه پيامى بدهد؟ راست گفته اند كه يك ساعت فكر بهتر از هفتاد سال عبادت است. اكنون من هشت قسمت از اين زيارت نامه را انتخاب مى كنم و درباره آن، مطالبى مى نويسم: قسمت اوّل اين است: "اى عبّاس! من گواهى مى دهم كه تو نهايت تلاش و فداكارى را در راه حسين(ع)نمودى...". عبّاس راه حسين(ع) را انتخاب كرد و تصميم گرفت تا به پيمانى كه با او بسته است، وفادار بماند، او در اين راه ،نهايت تلاش خود را نمود و سنگ تمام گذاشت. اين كه من امروز در راه امام زمانم باشم، مهم است، امّا مهمتر از آن اين است كه در اين راه، سنگ تمام بگذارم و با تمام وجودم تلاش كنم. وقتى من به اداره اى مى روم مى بينم يك نفر فقط به اندازه اى كار مى كند كه از اداره اخراجش نكنند، امّا يك نفر با تمام وجود كار مى كند و از هيچ چيز فروگذار نمى كند. ميان اين دو نفر، خيلى تفاوت است. عبّاس به من ياد مى دهد كه كارهاى خود را با عشقى بزرگ انجام بدهم، كارى كه با عشق همراه باشد، حتماً كارِ كاملى خواهد بود. راه و روش عبّاس، مرا از روزمره شدن زندگى باز مى دارد، كسى كه راه عبّاس را در پيش گرفته است، كم كارى نمى كند، او براى هر كارى كه دست به آن مى زند، سنگ تمام مى گذارد. 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اين قسمت دوم زيارت نامه است: "اى عبّاس! بدان كه دل من، تسليم شماست، من از فرمان شما اهل بيت اطاعت مى كنم، من پيرو شما خاندان هستم". خدا اهل بيت پيامبر را براى هدايت انسان ها برگزيد و به آنان مقامى بس بزرگ عطا كرد. خوشا به سعادت كسى كه از راه و روش آنان پيروى كند و آنان را سرمشق خود قرار دهد. خيلى ها هستند كه ادّعا مى كنند على(ع) را دوست دارند، امّا چند نفر از آنان واقعاً تسليم سخنان على(ع) هستند؟ على(ع) كيست؟ چقدر ما با مرام او آشنا هستيم؟ وقتى دشمنان به مرزهاى كشور اسلامى حمله مى كنند و جواهرات يك زن يهودى را (كه در سايه امنيّت جامعه اسلامى زندگى مى كند) مى ربايند، على(ع) برمى آشوبد و مى گويد: "اگر كسى از اين غصّه بميرد، او را سرزنش نكنيد". على(ع) اين قدر نسبت به آنچه در جامعه اسلامى مى گذرد، حساس است و چنين سخن مى گويد و بر سر يارانش فرياد مى زند كه چرا در خانه نشسته ايد كه دشمن با آن زن، چنان رفتار كند؟ آيا من كه خود را به بى خيالى زده ام و هزاران درد جامعه مرا به درد نمى آورد، پيرو على(ع) هستم؟ روزگارى كه ياس و نااميدى، سياهى و دين گريزى، جوانان جامعه را فرا گرفته است، وظيفه من چيست؟ اگر بى خيال به خلوت خانه ام خزيدم، پيرو چه كسى هستم؟ بايد فكر كنم... از آن روزى كه "پيرو اهل بيت بودن" را در يك عشق و اظهار علاقه خلاصه كردم، راه را گم كردم. اين چه جمله عجيبى است! چه كسى به اين نكته فكر مى كند؟ چرا در اين زيارت نامه نمى گويم: "اى عبّاس! من عاشق تو هستم"؟ چرا امام صادق(ع) به من ياد مى دهد كه چنين بگويم: "من تسليم شما و پيرو شما هستم"؟ زيرا بين عاشق بودن و پيرو بودن، خيلى تفاوت است! عاشق بودن، زحمت ندارد! امّا پيرو بودن، زحمت دارد، بايد همواره كارهاى خود را بررسى كنم و ببينم كه آيا كارهاى من با روش اهل بيت(عليهم السلام)سازگارى دارد يا نه؟ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اين قسمت سومى است كه من از زيارت نامه انتخاب كرده ام: "اى عبّاس! من پيرو شما هستم، زمانى كه دولت و حكومت شما فرا برسد، براى يارىِ كردن شما، آماده ام". دولت و حكومت اهل بيت(عليهم السلام) چه زمانى است؟ اين همان زمان ظهور مهدى(ع) است، من بايد براى يارى كردن مهدى(ع)آماده باشم. راهى كه عبّاس آن را پيمود، راه دفاع از امامت بود، امامت امروز در مهدى(ع) جلوه كرده است، درست است كه امروز مهدى(ع) در پس پرده غيبت است، امّا سرانجام ظهور مى كند... بار خدايا! از تو مى خواهم تا به من توفيق دهى تا در لشكر امام زمان حضور يابم و انتقام خون حسين(ع) را بگيرم. من آرزو دارم آن روز كه مهدى(ع) ظهور مى كند او را يارى نمايم، آن روز كه او با پرچمى بر خون نشسته در غم حسين(ع) مى آيد تا درد و داغ صدها ساله را التيام بخشد. روز ظهور مهدى(ع)، روز پايان همه سياهى ها و پليدى ها خواهد بود، و چه شكوهى خواهد داشت آن روز! روزى كه مهدى(ع) كنار كعبه باشد و خدا فرشتگان زيادى را به مسجد الحرام مى فرستد.61 آن روز مسجد الحرام پر از صف هاى طولانى فرشتگان مى شود. جبرئيل با كمال ادب خدمت امام مى رسد و سلام مى كند و مى گويد: "اى سرور و آقاى من ! اكنون دعاى شما مستجاب شده است". مهدى(ع) رو به آسمان مى كند و با تو چنين سخن مى گويد: "بار خدايا! تو را حمد و ستايش مى كنم كه به وعده خود وفا كردى و ما را وارثِ زمين قرار دادى". بعد از آن، مهدى(ع) از جاى خود برمى خيزد و ياران خود را صدا زده و مى گويد: "اى ياران من ! اى كسانى كه خدا شما را براى ظهور من ذخيره كرده است به سويم بياييد". با قدرت تو، ياران مهدى(ع) يكى بعد از ديگرى، خود را به مسجد الحرام مى رسانند. همه آن ها كنار درِ كعبه دور امام جمع مى شوند... امام به كعبه، خانه تو تكيه مى زند و اين آيه قرآن را مى خواند: (بَقيَّةُ اللهِ خَيرٌ لَكُم إِن كُنتُم مُؤمِنينَ). و سپس مى گويد: "من بَقيّةُ الله و حجّت خدا هستم. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اين قسمت چهارم زيارت نامه است: "اى عبّاس! من به شما و رجعت شما باور دارم". منظور از رجعت چيست؟ عبّاس همراه با امام حسين(ع)قبل از قيامت، به دنيا باز مى گردد و در اين دنيا حكومت مى كند. "رجعت"، همان زنده شدن دوباره بندگان خوب خدا مى باشد، خدا آنان را (قبل از برپا شدن قيامت) زنده خواهد نمود تا بر اين دنيا حكومت كنند، آرى! باور داشتن به رجعت، نشانه شيعه واقعى بودن است. مى دانم كه قرآن هم از رجعت سخن گفته است. من آيه 259 سوره بقره را خوانده ام:(أَو كَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَريَة وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا...فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَام ثُمَّ بَعَثَهُ...). در اين آيه، قرآن داستان عُزَير (يكى از پيامبران) را بيان مى كند: او از شهرى عبور كرد كه استخوان هاى مردگان زيادى در آنجا افتاده بود. آن شهر ويران شده بود. او مدّتى به آن استخوان ها و جمجمه ها نگاه كرد و با خود گفت: در روز قيامت، خدا چگونه اين مردگان را زنده خواهد نمود؟ در اين هنگام، خدا به عزرائيل دستور داد تا جان او را بگيرد، مرگ عُزَير فرا رسيد. صد سال گذشت. خدا بعد از صد سال، دوباره او را زنده كرد، او به سوى شهر خود حركت كرد، وقتى به شهر خود رسيد ديد همه چيز تغيير كرده است، آرى!صد سال گذشته بود، همسر او از دنيا رفته بود و... آرى! رجعت، همان زنده شدن بعد از مرگ است و قرآن از رجعت و زنده شدن دوباره عُزَير سخن گفته است. خدايى كه من او را مى پرستم به هر كارى تواناست، او وعده داده است كه بار ديگر، عبّاس را به اين دنيا بازگرداند. عبّاس همراه با امام حسين(ع)در اين دنيا حكومت مى كند، خدا به وعده هاى خود عمل مى كند. ➿➿➿➿➿➿➿➿ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
قسمت پنجم زيارت نامه اين است: "اى عبّاس! خدا لعنت كند كسانى كه با شما دشمنى كردند... از راه و رسم دشمنان شما بيزارم...". من براى زندگى در اين دنيا، دو راه بيشتر ندارم، يا بايد به حزبِ خدا بپيوندم يا به حزبِ شيطان. وقتى من از دشمنان شما بيزارى مى جويم، از شيطان و حزب او و دوستانش بيزار شده ام. من مى دانم كه دين، هم اصول دارد و هم فروع. "تولّا" و "تبرّا" از فروع است، تولّا، يعنى با دوستان خدا دوست بودن! تبرّا، يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن! مگر دين چيزى به غير از دوست داشتن و دشمن داشتن مى باشد؟ دين يعنى اين كه دوستان خدا را دوست بدارى و دشمنان خدا را هم دشمن بدارى. تبرّا، يعنى شيطان ستيزى و شيطان گريزى! تبرّا، يعنى بى رنگى تمام جاذبه ها و جلوه هاى شيطانى در زندگى من! تبرّا، براى هميشه، بريدن از همه پليدى ها و پيوستن به همه خوبى ها مى باشد. من به مسلمانانى كه در زمان هاى گذشته بوده اند، احترام مى گذارم و فقط از گروهى كه با اهل بيت دشمنى كردند، بيزارى مى جويم، من هرگز ناسزا و دشنام به كسى نمى گويم. لعن با دشنام فرق مى كند، خدا در قرآن از دشنام دادن نهى نموده است، امّا در قرآن، ستمكاران لعنت شده اند. من در اينجا گروهى را لعنت مى كنم كه بر خاندان پيامبر، ظلم و ستم روا داشتند و خون آنان را بر روى زمين ريختند. ========🌺========= eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اين قسمت ششم زيارت نامه است: "سلام بر تو اى بنده شايسته خدا". چرا عبّاس به اين مقام رسيد؟ آيا براى اين كه او فرزند على(ع) يا برادر حسين(ع)بود؟ هرگز. على(ع) فرزندان ديگرى هم داشت، حسين(ع) هم برادران ديگرى داشت، پس چرا در ميان آنان، عبّاس به اين جايگاه بزرگ رسيد؟ اين جمله راز مهمى را آشكار مى كند. اين بزرگ ترين مدال افتخار عبّاس است! "بندگى خدا". عبّاس، بنده شايسته خدا بود. بندگى او بيش از ديگران بود و براى همين خدا به او اين مقام را عطا كرد و او "باب الحوائج" شد و مقامش از همه شهيدان بالاتر شد، همه شهيدان در طول تاريخ بشر آرزو دارند كه اى كاش مقام عبّاس را مى داشتند. خدا به پيامبران و امامان، مقام عصمت داده است، بعد از آنان، اوّلين كسى كه به بالاترين مقام بندگى رسيد، عبّاس بود، هيچ كس نمى تواند به جايگاه عبّاس برسد زيرا هيچ كس نمى تواند مانند عبّاس بندگى خدا را بنمايد. ديگر وقت آن است كه درباره "بندگى" مقدارى توضيح بدهم، بندگى اين است كه من كارى را براى خدا انجام بدهم و از ريا و خودنمايى دورى كنم و دقّت كنم كارهاى من با دين مطابق باشد. اگر نماز مى خوانم يا به فقيرى كمك مى كنم، بايد فقط خشنودى خدا را در نظر بگيرم و قصد من رياكارى نباشد، كسى كه كارى را براى ريا انجام مى دهد، از رحمت خدا دور مى شود. گاهى پيش مى آيد كه بين دو راهى مى مانم، دو كار خوب در مقابل من است، من آن دو كار را براى خدا مى خواهم انجام بدهم و هر دو كار هم در دين سفارش شده است، در اينجا بايد كارى را كه مهمتر است و اهميت بيشترى دارد، انجام دهم. اگر من لب دريا باشم و صداى اذان را بشنوم، از طرف ديگر، فرياد كسى را بشنوم كه دارد غرق مى شود و كمك مى خواهد، بايد به كمك او بروم. اگر در آن لحظه نماز بخوانم، عبادت كرده ام امّا بندگى نكرده ام، خدا از من مى خواهد كه جان يك انسان را بر نماز مقدّم بدارم. من بايد حواسم را جمع كنم و كار مهم تر و لازم تر را انجام بدهم! كسى كه پزشك ماهرى است و مى تواند شاگردان خوبى تربيت كند و صدها نفر مثل خود را آموزش بدهد، چه كار بايد بكند؟ اگر او به مطب برود و بيماران را درمان كند، كار او، عبادت هست، امّا اين عبادت او، روحِ بندگى ندارد، او بايد به دانشگاه مى رفت و وقت خود را صرف تربيت شاگردان مى كرد. هر كس به اين سه نكته توجّه كند به راز بندگى رسيده است: اخلاص، پيروى از دين، انجام كار مهم تر. ♦️♦️♦️♦️🌸♦️♦️♦️♦️ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
بعد از ظهر عاشورا عبّاس براى آوردن آب به سوى علقمه حركت كرد. عبّاس اهميت اين موضوع را درك كرد، شايد اگر او به سپاه كوفه هجوم مى برد، مى توانست به ظاهر موفّق تر باشد، امّا او به موفّقيت فكر نكرد، او مى دانست كه كدام كار، اهميت بيشترى دارد، تشنگى در خيمه ها بيداد مى كرد، او مشك را بر دوش گرفت و به سوى علقمه رفت، مشك را پر از آب كرد و به سوى خيمه ها حركت كرد. وقتى دشمن او را محاصره كرد، او مى توانست مشك را رها كند و با آنان پيكار كند، امّا در آن شرايط، اطاعت فرمان امامش از همه چيز مهمتر بود. او اين اهميّت را درك كرد، او موفّق نشد آب را به خيمه ها بياورد، امّا مدال بندگى را به دست آورد. خيلى ها كار خوب انجام مى دهند، امّا چه كسى كار مهمتر را انجام مى دهد؟ چه كسى كار مهمتر را تشخيص مى دهد و آن را انجام مى دهد؟ معلوم است هر كس كه پيرو عبّاس است چنين مى كند. من بر سر دو راهى قرار دارم، دو كار خوب و زيبا. يك كار را اگر انجام بدهم، مردم مرا تشويق مى كنند و موفّقيت مرا جشن مى گيرند، امّا يك كار مهم ترى روى زمين مانده است، اگر من آن را انجام بدهم، مردم مرا تشويق نمى كنند، چرا كه اهميت آن را درك نكرده اند و چه بسا كه بر من، سنگ هم بزنند. در اينجا چه بايد بكنم؟ من راه خود را از تو گرفته ام، من از تو آموخته ام كه كار مهم تر را انجام بدهم. اى عبّاس! تو به من ياد دادى كه اين قدر به موفّقيت و پيروزى فكر نكنم، من بايد به اهميت كارها بيش از همه چيز فكر كنم، اگر اهميت كارى را درك كردم، آن را آغاز كنم، هر چند ممكن است آن را به پايان نرسانم. اين فرياد تو در دل تاريخ است، به نظر من، اين زيباترين پيام تو براى انسانيت است: "تلاش براى انجام كار مهم، مهم تر از پيروزى و موفّقيّت است". اى عبّاس! تو باب الحوائج هستى. امروز حاجت مهمّى دارم. حاجت من اين است: "ياريم كن بتوانم كار مهم تر را زودتر از ديگران تشخيص دهم". 💚💚💚💚🍀💚💚💚💚 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اين هشتمين قسمتى است كه من از زيارت نامه انتخاب كرده ام: "اى عبّاس! اميدوارم خدا بين من و تو در بهشت، در آنجا كه جايگاه اهل تواضع و فروتنى است، جمع كند". در اين سخن فكر مى كنم، گويا در اين سخن، راز مهمى نهفته است، كسانى كه اهل تواضع و فروتنى هستند در بهشت با عبّاس خواهند بود. چرا از ميان اين همه صفت هاى خوب، فقط به فروتنى اشاره شده است؟ چرا از علم و عبادت، ايثار و... سخنى به ميان نيامده است؟ چراكسانى كه فروتن باشند، در بهشت با عبّاس خواهند بود؟ چه رازى در اين فروتنى است؟ من مدّت ها به اين موضوع فكر كردم. يك شب تا به سحر انديشه كردم، مى خواستم به راز اين سخن پى برم. نمى دانم چه شد كه به ياد فرعون افتادم. سؤال كردم: چرا فرعون، ادّعاى خدايى كرد؟ چرا او به اين جا رسيد و مردم مصر را فريب داد و آنان را به پرستش خود فرا خواند؟ از خود پرسيدم: اگر من هم در آن فضا قرار مى گرفتم، شايد همان ادّعا را مى نمودم، الآن در محيط خانه و محل كار خود، فرعون كوچكى هستم. خودخواهى من در محيط كوچكى كه در آن هستم، جلوه مى كند، اين خودخواهى، همان خودخواهى فرعون است، فقط مصرِ من، كوچك است و مصرِ فرعون، يك كشور بود! يك روز، صبح زود مى خواستم به مسافرت بروم، سوار اتوبوس شدم، اتوبوس خالى بود، من روى اوّلين صندلى نشستم، راننده فرياد زد: "از اينجا بلند شو و آنجا بنشين". گفتم: "اينجا جاى كسى است؟"، گفت: "نه، امّا من مى گويم تو آنجا بنشين". اين راننده، خودخواهى خود را نشان داد، فقط مصر او، همان اتوبوس او بود! اگر به او پادشاهى مصر را مى دادند، مانند فرعون ادّعاى خدايى مى كرد. وقتى كه شيطان گناهى را در چشم من زيبا جلوه مى دهد، آن وقت است كه من خود و هر كارى را كه انجام مى دهم بر حقّ مى دانم، من خودم را دوست دارم، رياست و ثروت و خانواده خود را دوست دارم، وقتى آن ها را در خطر ببينم، چه كار خواهم كرد؟ شيطان از همين راه مى آيد و كار مرا، حق جلوه مى دهد. آنان كه حسين(ع) را كشتند، خيال مى كردند كه كارِ خوبى مى كنند... ♦️♦️♦️♦️💖♦️♦️♦️♦️ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اكنون وقت اين سؤال است: چه چيزى به من در راه خدا، استقامت مى دهد؟ چه چيزى مرا از آن گناهان بزرگ دور مى كند؟ من بايد به چه چيزى اميدوار باشم؟ آنان كه حسين(ع) را كشتند، خود را مسلمان مى دانستند و به خيال خود، نماز هم مى خواندند. معلوم مى شود من نمى توانم به عبادت خود، اميدوار باشم! شنيده ام كه شيطان سال هاى سال، خدا را عبادت كرد، او دو ركعت نماز خواند كه چهار هزار سال طول كشيد. يك نماز او، چهار هزار سال طول كشيد! پس چرا اين عبادت، باعث رستگارى او نشد؟ من نمى توانم به كارهاى خوب خودم اميد داشته باشم، من با هيچ گناهى فاصله ندارم، ترس بر دل من سايه مى افكند، من چه بايد بكنم؟ يكى به من مى گويد: بايد نماز شب خواند و همه عبادت ها را انجام داد، يكى مى گويد: بايد به فقيران كمك كرد و به خلق خدا خدمت كرد. من مى دانم كه اگر همه اين كارها را انجام بدهم، باز ممكن است دچار غرور شوم، مگر چه چيزى شيطان را هلاك كرد؟ او كه هزاران سال، عبادت كرده بود، وقتى خدا از او خواست تا بر آدم(ع) سجده كند، اين كار را نكرد، او دچار يك غرور شد و اين غرور او را بيچاره كرد. ❣❣❣❣💖❣❣❣❣ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
كدام راه مرا به خدا نزديك مى كند؟ راه عبادت؟ شيطان هم هزاران سال، عبادت كرد؟ به راستى راه سعادت كدام است؟ من مى دانم كه اگر عبادت كنم و به غرور گرفتار شوم از خدا دور مى شوم. رسيدن به مهربانى خدا، فقط از راه "فروتنى" ممكن است، براى همين است كه در اين زيارت نامه چنين مى خوانم: كسانى كه اهل تواضع و فروتنى هستند در بهشت با عبّاس خواهند بود. اگر من عبادت كردم و از دستورات دين اطاعت كردم، نبايد فكر كنم كه ديگر به رحمت خدا رسيده ام، گاهى من با اطاعت و عبادت، گرفتارى خود را زيادتر مى كنم، غرور من زيادتر مى شود، همانگونه كه شيطان به غرور گرفتار شد. من بايد به جاى غرور، دل شكسته باشم! بايد فروتن باشم و با تمام وجود از خدا، يارى بخواهم، من بايد حس شرمسارى از خدا داشته باشم... شيطان يك عمر عبادت كرد، امّا به خاطر غرور خود از درگاه خدا دور شد، خيلى از گناهكاران هم وقتى توبه واقعى كردند، خدا گناه آنان را به خوبى ها تبديل نمود. عبادتى كه با غرور و تكبر همراه باشد، ارزشى ندارد، آن چيزى كه خدا از من مى خرد، همان فروتنى و دل شكستگى من است، لطف خدا به دل هاى شكسته، بسيار نزديك است، اين دل ها، حرم خدا مى باشند. وقتى من در مقابل خداى خود، نهايت تواضع را داشته باشم، زمينه ريزش فضل خدا را در خود ايجاد كرده ام و مى توانم عنايت او را به ثمر بنشانم. 🌹🌹🌹💖🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
خدا موسى(ع) را به پيامبرى برگزيد و از او خواست تا مردم را به سوى راه راست هدايت كند، خدا او را به عنوان "كليم الله" انتخاب نمود، "كليم الله" يعنى كسى كه خدا با او سخن مى گويد، اين مقامى بس بزرگ بود. موسى(ع) دوست داشت بداند كه چرا خدا اين مقام را به او داده است؟ يك روز خدا به او چنين گفت: ــ اى موسى! آيا مى دانى چرا تو را به اين مقام رساندم و تو را برگزيدم؟ ــ نه. ــ من در ميان بندگان خود جستجو كردم، ديدم تو از همه آنان تواضع و فروتنى بيشترى دارى. تو صورت خود را در مقابل عظمت من، برخاك مى گذارى، براى همين من تو را انتخاب نمودم. اگر موسى(ع) به اين مقام بزرگ رسيد براى اين بود كه در مقابل خدا، بيش از همه فروتنى مى كرد. راز جذب مهربانى خدا در همين فروتنى است. وقتى كه من دعايى مى خوانم و حالى به من دست مى دهد، چه بسا اين حال خوش، باعث غرور من مى شود، خوشا به حال كسى كه اين حال خوش را ندارد، امّا دلش از غرور خالى است! وقتى اشكى از چشم من جارى مى شود، چنان دچار غرور مى شوم كه فكر مى كنم بايد فرشتگان مرا بر روى دست بگيرند! اين چه خيال باطلى است! اشكى كه بعد از آن، چنين انتظارى در من ايجاد شود، بلاىِ رشد من است. به راستى كه حالت من، چقدر عجيب است، من راه را گم كرده ام! چند ركعت نماز مى خوانم و چند قطره اشك مى ريزم، آن وقت خيال مى كنم چه بنده خوبى شدم و ديگر خدا بايد به سخن من گوش كند. اين غرور، روح و جان مرا به تباهى مى كشاند. ♦️♦️♦️♦️🔷♦️♦️♦️♦️ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
خدا مى داند كه اين غرور چقدر براى بنده اش ضرر دارد، خدا به بنده اش مهربان است. بنده او هر شب براى نماز شب بيدار مى شود و در تاريكى شب، نماز مى خواند، خدا مى داند كه اگر او امشب هم بيدار شود، دچار غرور خواهد شد، براى اين كه او را از غرور نجات بدهد، خواب او را سنگين مى كند. چند ساعت مى گذرد، آفتاب طلوع مى كند، آن بنده از خواب بيدار مى شود، مى بيند كه نماز صبح او هم قضا شده است. او از خودش ناراحت مى شود و بر خودش خشم مى گيرد، در او حالت شكستگى پيش مى آيد، او از خودش جدا مى شود، از غرورش فاصله مى گيرد و از تباهى نجات پيدا مى كند. آرى، اين حالت غم و اندوه او از حال خوشى كه در نماز شب به او دست مى داد، ارزش بيشترى دارد! اگر او امشب بيدار مى شد و نماز شب مى خواند و اشك مى ريخت، دچار غرور مى شد. من بايد با اين دعاى امام سجّاد(ع) آشنا شوم و آن را همواره زمزمه كنم: "بارخدايا! وقتى مرا نزد مردم بزرگ مى كنى، به همان اندازه مرا در نزد خودم، كوچك و فروتن نما!". اين دعا چقدر حرف براى گفتن دارد، وقتى من در نزد خودم، خوار و زبون باشم، به راز سعادت دست يافته ام، كسانى كه خود را بزرگ مى بينند و دچار غرور مى شوند، از سعادت دور شده اند. من بايد تلاش كنم كه همواره فروتن باشم! اين چه دردى است كه وقتى چند ركعت نماز خواندم، خيال مى كنم از آسمان آمده ام و ديگر خود را بالاتر از ديگران مى دانم؟ من بايد به فروتنى درون خود رسيده باشم، اگر اين فروتنى نباشد، غرور مرا از پاى در مى آورد، همان گونه كه شيطان بعد از هزاران سال عبادت از درگاه خدا دور شد. بار ديگر اين جمله زيارت نامه را مى خوانم: "اى عبّاس! اميدوارم خدا بين من و تو در بهشت، در آنجا كه جايگاه اهل تواضع و فروتنى است، جمع كند". من راز اين سخن را فهميدم، از خدا مى خواهم مرا همواره فروتن قرار دهد و از غرور نجاتم دهد. عبّاس در اوج شجاعت و قدرت بود ولى دلى شكسته و فروتن داشت، او هرگز دچار غرور نشد و اين راز جاودانگى اوست. كسى كه پيرو عبّاس است، مانند او دلى فروتن دارد و از غرور به دور است. 🔶🔶🔶🔶🌻🔶🔶🔶🔶 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef