🌷مهدی شناسی ۱۸۸🌷
🔷زیارت آل یاسین🔷
🌹 أَنِّی أَشْهد أَنْ لَا إِلَه إِلَّا اللَّه وحده لَا شَرِیک لَه🌹
🌼از این فراز به بعد در واقع بیان یک دوره عقاید حقه شیعه از زبان حضرت بقیه االله الاعظـم اسـت کـه در قالب این زیارت شریف به محبین و ارادتمندان خود تعلیم فرموده اند .
🌼اولین و اساسی ترین عقیده برای مسلمان، آموزه ی یکتا پرستی و شهادت به یگانگی خداوند متعـال اسـت.
🌼" لَا إِلَه إِلَّا اللَّه" که به شکل ذکر جلیله و از آن به کلمه ی توحید، کلمه اخـلاص و یـا تهلیـل تعبیر می شود مقرون به عبارت "وحده لَا شَرِیک له" شده است.
🌼می توان گفت ایـن جملـه تاکید و یا تفسیر کلمه توحید است. در جمله اول شهادت می دهیم که حقیقتا هیچ معبـودی جـز ذات پـاک الله شایسته ی پرستش نیست و در عبارت بعدی تبیین می شود که هیچ موجود دیگری همتـا و شـریک او نیست و تنها اوست که شایستگی این عظمت و تقدیس را دارد .
⬅️ اهمیت کلمه توحید
🌼 این ذکر شریف اساس بندگی و مسلمانی است و از نظر آثار و برکات دنیوی و اخروی جایگاه خاصی دارد و شایسته است مومنین به رعایت حق آن توجه لازم را داشـته باشـند تـا انشـاء الله بـه عمـق معنای آن دست یابند.
🌼 پیامبر خاتم « : فرمودند هـر کـس از روی اخـلاص "لا اله الا الله" بگویـد وارد بهشـت می شود و اخلاصِ آن این است که این جمله او را بـاز دارد، از آنچـه خداونـد متعـال حـرام کرده است.
🌼 حضرت صادق علیه السلام فرمودند:"قلب بر اثر گناه و غفلت زنگار می گیرد و هرگاه او را به کلمـه "لا اله الا الله" یادآوری نمودی،شفاف و منجلی شده و زنگارش زدوده می شود.
⬅️حقیقت توحید، ولایت اهل بیت علیهم السلام
🌼 نکته اساسی، درک حقیقت این ذکر است و درک این حقیقت جز با محبت و ولایت اهل بیـت میسر نخواهد بود زیرا حقیقت آن، پذیرش ولایت الهیه در تمام شئون به نحو اتم و اکمـل اسـت و
ائمه معصومین جانشینان و صاحبان ولایت خدا در روی زمین هستند.
🌼 امام باقر علیه السلام فرمودند هرکس در مقابل امام تکبیر بگوید و سپس بگویـد:"لَـا إِلَـه إِلَّـا اللَّـه وحده لَا شَرِیک له" خداوند رضوان اکبرش را برای می نویسد و هر کـس خداونـد بـرای او
رضوان اکبرش را نوشت، واجب است او را همراه حضرت ابراهیم و حضـرت محمـد و سایر پیامبران در دار جلال جمع کند و یک جا قرار دهـد.
🌼 راوی گویـد پرسـیدم دار جـلال چیست؟ حضرت فرمودند ما اهل بیت دار جلال هستیم و این همان قـول خداونـد متعـال است که فرمود:" تلْک الدار الْآخرَۀُ نَجعلُها للَّـذینَ لا یرِیـدونَ علُـوا فی الْـأَرضِ ولا فَسـاداً و آن خانه برتر و والاى آخرت را برای کسانى قرار مى دهـیم کـه در روى زمین اراده ی برترى و تسلط و فسـاد و تبـاهى ندارنـد، و سـرانجامِ نیک از آنِ پرهیزگاران است."والعاقبه للمتقین"
💖💙💖💙💖💙💖
#مهدی_شناسی
#قسمت_188
#زیارت_آل_یاسین
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
براى تو مى نويسم !
به راستى كه نوشتن براى تو افتخار من است.
اى كه عشق حضرت على(ع) به سينه ات دارى !
و چون نام زيبايش را مى شنوى، اشك شوق در چشم هايت حلقه مى زند.
من مى خواهم تو را به سفرى آسمانى ببرم.
آيا با من مى آيى؟
من و تو مى خواهيم به همراه پيامبر به آسمان ها برويم و ببينيم كه در آن بالا، چه خبرهايى بوده است؟
حتماً سؤال مى كنى كه چگونه؟
با خواندن اين كتاب، مى توانى از همه آنچه در سفر معراج پيامبر روى داده است با خبر شوى !
من با مراجعه به احاديث اهل بيت(ع)، اين سفر را برايت به تصوير مى كشم.
اميدوارم كه اين كتاب برايت مفيد باشد.
اين كتاب را به مادر مهربان خود، اهدا مى كنم چرا كه مهر او، معراج دل من است.
قم، شهريور 1386
مهدى خدّاميان آرانى
هر روز برگی از این کتاب را باهم ورق میزنیم..........
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💜💧💜
#قصهمعراج🌷
#برگاول🎗
از خيلى ها سؤال كرده ام كه درباره معراج پيامبر چه مى دانيد؟
و اين چنين جواب شنيده ام: "پيامبر از مكه به بيت المقدس رفت و از آنجا به آسمان ها سفر كرد و سپس به مكه بازگشت".
اما در اين سفر، جريان هاى زيادى براى پيامبر پيش آمد كه بسيار شنيدنى و جالب است.
حتماً شنيده اى كه امام صادق(ع)، اعتقاد داشتن به معراج پيامبر را از نشانه هاى شيعه مى داند.
آرى، پيامبر ما با جسم خود (و نه در خواب و خيال)، به آسمان ها سفر كرد.
اگر ما بخواهيم همراه پيامبر در اين سفر باشيم بايد خودمان را به آن حضرت برسانيم.
اين سفر بعد از نماز عشاء شروع شده و تا صبح به طول خواهد انجاميد.
پس بيا خودمان را به شهر مكه برسانيم.
كنار خانه خدا.
داخل "حجر اسماعيل" را نگاه كن !
مولا و آقاى خود را شناختى !
او پيامبر توست كه امشب قرار است به مهمانى بزرگ خدا برود.
نگاه كن.
اين جبرئيل است كه از آسمان به سوى زمين مى آيد.
او تنها نيامده است، دو فرشته ديگر هم همراه او هستند !
آنها ميكائيل و اسرافيل هستند.
جبرئيل آمده است تا پيامبر را به "معراج" ببرد.
خداوند مى خواهد تا همه اهل آسمان ها به فيض ديدن رسول خدا برسند.
او مى خواهد تا فرشتگانى كه در آسمان ها هستند از بركت وجود پيامبر استفاده كنند.
آرى، فرشتگان مدت ها است كه در انتظار چنين شبى بوده اند.
شبى كه عزيزترين پيامبر خدا به آسمان ها مى آيد.
جبرئيل، "بُراق" را مى آورد.
حتماً مى گويى "بُراق" چيست؟
براق، مركبى بهشتى است كه خدا براى پيامبر آماده نموده تا پيامبر ما بر آن سوار شود و سفر خود را آغاز كند.
من نمى دانم در وصف اين براق چه بگويم؟
اگر اجازه بدهى سخن خود رسول خدا را برايت نقل كنم كه فرمود:
خدا "براق" را برايم آماده ساخت كه از دنيا و آنچه در دنيا مى باشد، بهتر است.
و تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل !
بُراق، همچون اسب بهشتى، دو بال دارد و با سرعت برق پرواز مى كند و مى تواند تمام دنيا را در يك چشم به هم زدن بپيمايد.
براق، بسيار نورانى است و خداوند او را به انواع جواهرات بهشتى، زينت نموده است.
او مركب مخصوص حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) است و تا به حال هيچ كسى بر آن، سوار نشده است.
گوش كن !
براق، با پيامبر سخن مى گويد.
اى پيامبر به من قول بده كه روز قيامت، مركبى جز من نداشته باشى.
و پيامبر به او قول مى دهد كه روز قيامت هم "براق"، مركب او باشد.
و آن گاه سفر آغاز مى گردد...
آن جا را نگاه كن !
آن زن آرايش كرده، اين جا چه مى كند؟
او براى چه جلو راه پيامبر آمده است؟
گوش كن !
او چه مى گويد؟
اى محمد !
به من نگاه كن، تا با تو سخن بگويم !
اما پيامبر به او توجهى نمى كند.
آيا شما مى دانيد آن زن كيست؟
آيا مى خواهيد نام او را براى شما بگويم؟
نام او "دنيا" است.
اما چرا پيامبر جواب او را نداد؟
اگر پيامبر امشب با "دنيا" سخن مى گفت، تمام أمّت او، عاشق دنيا مى شدند و همواره دنيا را بر آخرت ترجيح مى دادند.
پيامبر به سفر خويش ادامه مى دهد...
صداى ترسناكى به گوش مى رسد!
اين صداى چيست؟
جبرئيل اين چنين پاسخ مى دهد:
هفتاد سال قبل سنگ بزرگى، به داخل جهنم انداخته شد.
و اكنون آن سنگ به قعر جهنم رسيد و اين صدا، صداى برخورد آن سنگ با قعرِ جهنم بود.
خدايا از شرّ آتش جهنم به تو پناه مى بريم.
سفر ادامه پيدا مى كند تا اينكه جبرئيل به براق دستور مى دهد كه توقف كند.
اى پيامبر پياده شو و نماز به جا بياور !
اينجا سرزمين پاكى است كه بعداً به آن مهاجرت خواهى كرد.
اينجا مدينه است.
و پيامبر از براق پياده مى شود و نماز مى خواند.
حتماً مى دانى كه پيامبر در شهر مكه زندگى مى كند و هنوز به "يثرب" هجرت نكرده است.
اما اين سرزمين آنقدر مقام و منزلت دارد كه پيامبر، امشب اينجا نماز مى خواند.
بى جهت نيست كه تو هم چون پا بر سرزمين مدينه مى گذارى دلت بى قرار مى شود!
و واقعاً چه جاى دنيا را با مدينه عوض مى كنى!
سفر ادامه پيدا مى كند...
بعد از مدتى جبرئيل مى گويد:
اى رسول خدا.
آيا مى دانى اكنون كجا هستى؟
الآن مقابل مسجد كوفه هستى.
جبرئيل محل مسجد كوفه را نشان پيامبر مى دهد و مى گويد:
اينجا جائى است كه حضرت آدم و همه پيامبران، در آن نماز خوانده اند.
و پيامبر نيز در اينجا نماز مى خواند.
تو خوب مى دانى كه اينجا يك بيابان است.
هنوز شهر كوفه بنا نشده است و اثرى هم از مسجد نيست.
اما اينجا مكان مقدسى است كه بعدها در آن مسجد كوفه بنا خواهد شد.
مسجدى كه اگر در آن نماز واجب خويش را بخوانى خدا ثواب حج واجب به تو مى دهد و اگر نماز مستحب بخوانى ثواب عمره خواهى داشت.
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💜💧💜
#قصهمعراج🌷
#برگدوم🎗
سفر ادامه پيدا مى كند و پيامبر به "مسجد الأقْصى" نزديك مى شود.
مسجد الاقصى، يا بيت المقدس، قبله گاه اول مسلمانان !
آرى، اول پيامبر بايد به مسجد الاقصى برود و از آنجا به سوى آسمان ها پرواز كند.
چرا خداوند پيامبر را از مكه مستقيم به آسمان ها نمى برد؟
براى اينكه خداوند در اين مسجد براى پيامبر برنامه ويژه اى دارد.
آيا مى دانيد اين برنامه چيست؟
خداوند روح همه پيامبران خود را در اين مسجد، جمع كرده است.
چه اجتماع با شكوهى شده است و در مسجد جاى سوزن انداختن نيست.
پيامبر سؤال مى كند:
او كيست كه به استقبال من مى آيد؟
جبرئيل مى گويد:
او پدر شما، حضرت ابراهيم(ع) است.
پيامبر به او سلام مى كند.
گوش كن !
آيا اين صدا را مى شنوى:
اى محمد، جلو برو.
و آرام آرام، صف ها را مى شكافد و جلو مى رود.
آيا صداى اذان را مى شنوى؟
اين جبرئيل است كه به امر خدا، اذان مى گويد.
اذان تمام مى شود.
و آنگاه جبرئيل مى گويد:
اى محمد !
در محراب بايست و نماز را اقامه كن !
نماز بر پا مى شود.
و فرشتگان نگاه مى كنند كه همه انبياء، پشت سر پيامبر ما صف بسته اند.
آرى، يك روز فرشتگان بر حضرت آدم(ع) سجده كردند، امروز حضرت آدم(ع) هم به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) اقتداء كرده است.
امشب، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، امام جماعت همه انبياء شده است.
نماز تمام مى شود.
اى محمد !
از آنان سؤال كن كه به چه چيزى مبعوث شده اند؟
اين سخن خداست كه به گوش پيامبر مى رسد.
و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) از جا بر مى خيزد و خطاب به پيامبران مى كند:
شما به چه چيزى مبعوث شديد؟
و آنان جواب مى دهند:
ما به خداپرستى و نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب(ع)، مبعوث شديم.
پيامبر از راه دورى آمده است.
براى همين براى پيامبر، نوشيدنى مى آورند آب و شير و...
پيامبر شير را انتخاب مى كند.
نگاه كن !
آن فرشته را مى گويم كه به سوى پيامبر مى آيد.
او خدمت پيامبر مى رسد !
سلام مى كند و در حالى كه كليدهاى همه گنج هاى دنيا را به پيامبر عرضه مى كند، مى گويد:
خداوند به من مأموريت داده است تا اين كليدها را به شما بدهم و شما مى توانيد آن را قبول نموده و يا آن را رد كنيد.
اما پيامبر آن كليدها را قبول نمى كند، زيرا او مى خواهد پيامبرى باشد كه چون بندگان زندگى كند.
در اين ميان چشم پيامبر به صخره اى در بيت المقدس مى افتد.
و بر روى آن نوشته اى مى بيند.
به نظر شما آن بر روى آن صخره چه چيزى نوشته شده است؟
لا الهَ إلاّ الله، وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله، أيَّدْتُهُ بِوزيرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ.
خدائى جز الله نيست، محمد رسول خداست و من او را به وسيله وزيرش يارى كردم.
و تو خود مى دانى كه منظور از وزير پيامبر در اين جا چه كسى مى باشد.
بله، او حضرت امير مؤمنان، على بن ابى طالب(ع) است.
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💜💧💜
#قصهمعراج🌷
#برگسوم🎗
پيامبر وارد عرش الهى مى شود.
نگاه پيامبر به ستون هاى عرش مى افتد و بر روى آن نوشته هايى مى بيند.
لا إلهَ الاّ الله
مُحَمدٌ رَسُولُ الله
عَليُّ بن أبي طالِب أميرُ المُؤمنين
آرى توحيد و نبوّت و امامت، بر ستون هاى عرش نوشته شده است.
پيامبر نگاهش به گوشه اى ديگر از عرش مى افتد.
حضرت على(ع) را مى بيند كه به نماز ايستاده است ! !
اى جبرئيل !
آيا على(ع) زودتر از من به عرش رسيده است؟
و جبرئيل جواب مى دهد:
نه، اى محمد !
اين حكايتى دارد !
خداوند، در بالاى عرش خود، مدح و ثناى على(ع) مى كرد و بر او، درود مى فرستاد !
و عرش خدا، اين مدح و ثنا و صلوات را مى شنيد.
اينجا بود كه عرش مشتاق شد تا اين على(ع) را ببيند.
آرى عرش، بى قرار على(ع) شده بود !
خدا، فرشته اى را به شكل على(ع) خلق كرد تا عرش به او نظر كند وبه آرامش برسد.
اين فرشته دائماً در حال عبادت است.
تا روز قيامت، ثواب عبادت او براى شيعيان او نوشته مى شود.
آنجا را نگاه كن !
آن فرشته را مى گويم كه همواره در حال شمردن و حساب كردن است.
جبرئيل او را مى شناسد براى همين به پيامبر مى گويد:
او فرشته باران است و از اول دنيا تا به حال، حساب همه قطرهاى باران را دارد.
پيامبر نزديك مى شود و به او مى گويد:
آيا تو تعداد قطره هاى باران هايى كه از اول خلقت تا كنون باريده است مى دانى؟
و آن فرشته جواب مى دهد:
آرى، يا رسول الله، من حتى مى دانم كه چند قطره باران در دريا چكيده است و چند قطره در خشكى.
پيامبر از حافظه و دقّت اين فرشته تعجب مى كند.
و چون اين فرشته تعجب رسول خدا را مى بيند چنين مى گويد:
اى رسول خدا !
چيزى هست كه من با اين حافظه و حساب گرى قوى، نمى توانم آن را محاسبه كنم !
هر گاه گروهى از امت تو جمع شوند و اسم تو را ببرند و بر تو صلوات بفرستند من نمى توانم ثواب آن صلوات را حساب كنم.
خوبِ من، تو هم اكنون بر پيامبر و خاندان پاكش، صلوات بفرست !
الّلهُمّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💜💧💜
🌷مهدی شناسی ۱۸۹🌷
🔷زیارت آل یاسین 🔷
🌹و أَنَّ محمداً عبده و رسوله🌹
🍃بعد از پذیرش توحید و اقرار به یگانگی خداوند، شـهادت بـه عبودیـت و نبـوت حضـرت ختمـی مرتبـت مهم ترین اعتقاد است و لازمه ی ایمان به حق تعالی ایمان به رسولان و اوصیاء اوست .
🍃امام صادق علیه السلام فرمودند: بعد از شناخت خدا، معرفـت و شهادت به نبوت حضـرت رسـول صلی الله علیه و آله واجب است و کمترین حد معرفت رسول این است که به پیامبری او اعتراف کنـی و معتقـد باشـی هـر
آنچه آورده از طرف خداوند متعال است.
💠 عبودیت مقدم بر رسالت💠
🍃 قبل از اقرار به رسالت و محبت خـاص پیـامبر ابتـدا بـر مقـام عبودیـت آن حضـرت اعتـراف می کنیم. این تقدم بیانگر این حقیقت است که عبودیت آن حضرت زمینه ی رسیدن به مقـام رسـالت و سایر مقامات ایشان بوده است.
🍃 در موارد متعددی در قرآن شریف وقتی خداوند متعال می خواهد، از بلندای مقام آن فخر کائنـات و
اشرف مخلوقات سخن به میان آورد؛ مثلا نزول قرآن و یا ماجرای اختصاصی معـراج پیـامبر را ذکر کند، با مدال بندگی و مقام عبودیت از حبیب خود یاد می کند.
💠 حقیقت عبودیت 💠
🍃 رسیدن به عبودیت حقیقی، قطعا نیازمند درک حقیقت و شناخت ارکان و اجزاء اصلی آن است.
🍃 امام صادق علیه السلام سه رکن حقیقت بندگی را معرفی فرمودند:
🍃 کلمـه عبـد:
🔸حرف "عین": علم و معرفت بنده بـه پروردگـار خـود
🔸 حرف "باء":بریدن و دور شدن از غیر خدا
🔸حرف "دال":نزدیکى و قرب عبد به خداوند عزیز
💠ولایت اهل بیت محور بندگی خدا💠
🍃دست یافتن به حقیقت پرستش و بندگی خدا، در گـروی درک صـحیح از حـق و معرفـت بـه دیـن خداست.
🍃ائمه معصومین به عنوان جانشینان پیامبر و عالمان الهی تمـام عمـر خـود را در مسیر تبیین و دفاع از دین حق مجاهدت کردند و چه بسیار مصـائب و مشـقات کـه در ایـن مسـیر تحمل کردند؛ تا حق بر اهلش مخفی نماند و آیندگان بهـره و بـه برکـتی از حـق داشـته باشـند.
با تلاش و مجاهدت آن ذوات مقدسه است که حق به حق جویان می رسـد و خداونـد متعـال عبـادت می شود.
🍃 بر اساس همین حقیقت است که امام صادق علیه السلام می فرمایند:"با تلاش و مجاهدت ما امامان، خداوند عزوجل عبـادت مـی شـود و اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی شد...
💧💜💙💧💜💙
#مهدی_شناسی
#قسمت_189
#زیارت_آل_یاسین
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#قصهمعراج🌷
#برگاولچهارم 🎗
اكنون پيامبر مى خواهد وارد بهشت شود.
آن هشت در بزرگ را مى بينى !
آنها درهاى بهشت هستند.
نوشته هاى روى درهاى آن را مى بينى !
سعى كن آنها را بخوانى !
عَليُّ بن أبي طالب أميرُ المُؤمنين
آيا مى دانى اين جمله را چه موقعى بر درهاى بهشت نوشته اند؟
هفتاد هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم(ع).
اكنون پيامبر وارد بهشت مى شود...
صداى بلندى در سرتاسر بهشت مى پيچد !
پيامبر از جبرئيل سؤال مى كند كه اين صداى كيست؟
و جبرئيل پاسخ مى دهد:
اين صداى درخت طُوبى است كه فرياد شوق سر داده است.58
و پيامبر به سوى اين درخت پيش مى رود.
نگاه كن !
چه درخت با عظمتى است.
اگر پانصد سال زير سايه آن راه بروى، باز از سايه آن بيرون نمى روى !
هر شاخه آن صد نوع ميوه دارد !
هر ميوه اى كه بخواهى مى توانى از آن بچينى !
هرگاه از شاخه آن ميوه بچينى، فورى جاى آن ميوه ديگرى سبز مى شود.
در همه خانه هاى بهشتى شاخه اى از آن وجود دارد !
و واقعاً كه اين درخت چه عظمتى دارد.
به راستى اين درخت از كيست؟
پيامبر اين سؤال را از جبرئيل مى كند.
جبرئيل مى گويد:
اين درخت، از برادرت على مى باشد.
و جالب است بدانى كه اصل اين درخت در خانه بهشتى حضرت على()است !
زير اين درخت چهار نهر جارى است !
نهرى از آب گوارا، نهرى از شير، نهرى از شراب بهشتى، نهرى از عسل.60
پيامبر كنار اين درخت مى آيد.
عجب صفايى دارد اين درخت طوبى !
نگاه كن !
درخت طوبى فهميده است كه پيامبر مهمان اوست !
براى همين شاخه اى از آن، جلوى پيامبر مى رود ! !
و پيامبر دست مى برد و ميوه اى از ميوه هاى آن را مى چيند !
مى توانى حدس بزنى كه چه ميوه اى را پيامبر انتخاب كرده است؟
پيامبر، خرماى تازه را چيده است.
رطبى كه از عسل شيرين تر و از مشك خوشبوتر است.
پيامبر به سير خود در بهشت ادامه مى دهد...
آن قصر باشكوه كه از ياقوت سرخ ساخته شده است را مى بينى !
اى جبرئيل، اين قصر از كيست؟
جبرئيل مى گويد:
اين قصر از كسى است كه سخنش نيكو باشد و زياد روزه بگيرد و مردم را غذا دهد و شب هنگام كه مردم در خواب هستند نماز شب بخواند.
و آنجا را نگاه كن !
فرشتگان مشغول ساختن ساختمانى هستند !
آيا به آنان "خسته نباشيد" نمى گويى؟
خسته نباشيد !
آنان چه سخت مشغول كار خويش هستند...
نگاه كن !
چرا آنان ديگر كار نمى كنند؟
پيامبر جلو مى رود و سؤال مى كند شما چرا كار خود را رها ساختيد؟
آنان مى گويند:
اين خانه را براى مؤمنى مى سازيم.
و هرگاه آن مؤمن به ذكر خدا مشغول باشد، مصالح به ما مى رسد.
اما اگر از ياد خدا غافل شود، مصالحى به ما نمى رسد و كار ما تعطيل مى شود.
آن قصرهاى بهشتى را نگاه كن كه بسيار زيبا است و از پنجره هاى آن مى توانى همه بهشت را ببينى.
اين قصرها از كيست؟
جبرئيل مى گويد:
اين قصرهاى زيبا از آنانى است كه خشم خود را فرو خورند و مردم را عفو كنند.
پيامبر همچنان در بهشت به سير خود ادامه مى دهد...
به به ! عجب بوى خوشى مى آيد !
اين بوى خوش از چيست كه تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه پيدا كرده است؟
پيامبر مدهوش اين بو شده است.
براى همين از جبرئيل سؤال مى كند:
اين عطر خوش چيست؟
جبرئيل مى گويد:
اين بوى سيب است !
سيصد هزار سال پيش، خداى متعال، سيبى با دست خود آفريد.
اى محمد !
سيصد هزار سال است كه اين سؤال براى ما بدون جواب مانده است كه خداوند اين سيب را براى چه آفريده است؟
و ناگهان دسته اى از فرشتگان نزد پيامبر مى آيند.
آنان همراه خود همان سيب را آورده اند !
پس خطاب به پيامبر مى گويند:
اى محمد !
خدايت سلام مى رساند و اين سيب را براى شما فرستاده است.
آرى، پيامبر ما، مهمان خدا شده است و خدا مى داند از مهمان خود چگونه پذيرايى كند.
خداوند، سيصد هزار سال قبل، هديه پيامبر خود را آماده كرده است.
هدف خدا از خلقت آن سيب خوشبو چه بود؟
به نظر شما آيا فرشتگان به جواب سؤال خود رسيدند؟
بايد صبر كنى تا پيامبر اين سيب را تناول كند و از آن حضرت زهرا(س)، پا به عرصه گيتى گذارد، آن وقت، رازِ خلقت اين سيب برايت معلوم مى شود.
حتماً شنيده اى پيامبر بارها و بارها حضرت زهرا(س) را مى بوسيد؟
و عايشه (همسر پيامبر) كه اين منظره را مى ديد زبان به اعتراض گشود.
يك روز پيامبر به او فرمود:
فاطمه من از آن ميوه بهشتى خلق شده است.
من هرگاه دلم براى بهشت تنگ مى شود فاطمه ام را مى بويم و مى بوسم.
چرا كه فاطمه من بوى بهشت مى دهد !
آيا اجازه مى دهى كلامى را به رسول خدا بگويم:
اى رسول خدا !
تو مى آمدى و زهرا را مى بوسيدى و از او بوى بهشت استشمام مى كردى ولى چه شد كه بعد از رفتنت، ميخِ درب خانه همان جايى را بوسه زد كه تو بارها و بارها مى بوسيدى؟ !
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَ
#قصهمعراج🌷
#برگپنجم🎗
پيامبر از بهشت عبور مى كند و به ملكوت أعلى مى رسد.
او مى بيند كه فرشتگان در اينجا، دعائى را با هم زمزمه مى كنند !
بار خدايا !
حاجت ما را بر آورده كن !
براى من خيلى جالب است كه بدانم حاجت اين فرشتگان چيست؟
گوش كن !
مى توانى دعاى آنها را بشنوى !
بار خدايا، راهى براى ما قرار ده تا ما هم على(ع) را ببينيم.
آيا مى دانى در ملكوت، "لوح محفوظ" نگهدارى مى شود.
در اين لوح، به دستور خداوند مطالب مهمى نوشته شده است.
عده اى از فرشتگان، مسئول نگهدارى اين لوح هستند.
آنان به پيامبر اين چنين مى گويند:
اى پيامبر، ما در اين لوح اين جمله را خوانده ايم:
"على از هر گونه خطايى، به دور است".
آنجا را نگاه كن !
چه جمعيت بزرگى از فرشتگان جمع شده اند.
چه خبر است !
گويا مجلسى در اينجا بر پا شده است.
چه كسى سخنران است؟
يكى از فرشتگان، بر بالاى منبر نشسته و دارد سخن مى گويد.
بيا برويم و ببينيم چه مى گويد.
او مى گويد:
صلوات و درود خدا بر على(ع) باد كه همه خوبى ها در او جمع شده است.
آرى، اينجا هم سخن از فضائل مولايمان على(ع) مى باشد.
آيا سخن فرشتگان را مى شنوى كه چنين دعا مى كنند:
بار خدايا
تو را به حق على(ع) قسم مى دهيم
و ما با محبت على(ع)، به تو تقرب مى جوييم.
و پيامبر به سوى"سِدْرَةُ الْمُنْتَهى" مى رود.
آيا "سدره منتهى" را مى شناسى؟
درخت بزرگى كه در ملكوت اعلى است و هزاران فرشته در اطراف آن هستند.
اما چرا اين درخت را به اين نام مى خوانند؟
چون اين درخت آخرين ايستگاه است !
پيامبران و فرشتگان تا اينجا بيشتر نمى توانند جلو بيايند.
به اين درخت كه برسى، هر كس كه باشى بايد متوقف شوى !
اينجا آخر خط است.
جبرئيل خطاب به پيامبر نموده و عرضه مى دارد:
اى محمد !
اين صداى خداوند است كه مى گويد:
"مهربانى من بر غضبم سبقت گرفته است".
و اينجاست كه پيامبر عرضه مى دارد:
بار خدايا، عفو و بخشش تو را مى طلبم.
اكنون ديگر موقع خداحافظى است !
جبرئيل با پيامبر خداحافظى مى كند.
جبرئيل از مكه تا اينجا همراه پيامبر آمده است ويك همسفر خوب براى پيامبر بوده است اما چرا رفيق نيمه راه مى شود؟
پيامبر به او مى فرمايد:
چرا همراه من نمى آيى؟
جبرئيل عرضه مى دارد:
اگر به اندازه سر سوزنى جلوتر بيايم، پرو بال من مى سوزد.
و جبرئيل كنار سدرة المنتهى منتظر پيامبر مى ماند تا او برگردد.
و پيامبر به سفر خود ادامه مى دهد...
اين كيست كه سخن مى گويد؟
اين سدرة المنتهى است كه به اذن خدا به سخن آمده است و به پيامبر چنين مى گويد:
تا به حال كسى از من عبور نكرده است.
او به نهرى از نور مى رسد كه هيچ كس تا به حال از اين نهر عبور نكرده است !.
اكنون او به هفتاد هزار حجاب (پرده هاى از نور) مى رسد كه از هر حجاب تا حجاب ديگر پانصد سال راه است !
و پيامبر داخل اين حجاب ها مى شود.
حجاب عزت، حجاب قدرت، حجاب كبرياء، حجاب نور،....
آخرين حجاب، حجاب جلال است.
بر روى هر حجاب، اين جملات نقش بسته است:
لا إِلهَ الاّ الله
مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله
عليُّ بن أبي طالب أميرُ المؤمنين
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💜💧💜
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهصدیکم
مُجَمَّع، اهل كوفه است، امّا اكنون مى خواهد در مقابل سپاه كوفه بايستد.
او به سوى سه نفر از دوستان خود مى رود. گوش كن! او با آنها در حال گفتوگو است: "بنگريد كه چگونه دوستان ما به خاك و خون كشيده شدند و چگونه دشمن قهقهه مستانه سر مى دهد. بياييد ما با هم يك گروه كوچك تشكيل دهيم و با هم به جنگ اين نامردها برويم".
دوستان با او موافق اند. آنها مى خواهند پاسخى دندان شكن به گستاخى دشمن بدهند.
چهار شير كربلا به سوى امام مى روند تا براى رفتن به ميدان، از ايشان اجازه بگيرند. امام در حق آنها دعا مى كند و بدين ترتيب به آنها اجازه رفتن مى دهد. چهار جوانمرد مى آيند و در حالى كه شمشيرهاى آنها در هوا مى چرخد، به قلب سپاه حمله مى برند.
همه فرار مى كنند و سپاه كوفه در هم مى ريزد. آنها شانه به شانه يكديگر حمله مى كنند. گاه به قلب لشكر مى زنند و گاه به سمت چپ و گاه به سمت راست. هيچ كس توان مقابله با آنها را ندارد. آنها مى خواهند انتقام خونِ شهيدان را بگيرند. خدا مى داند كه چقدر از اين نامردها را به خاك سياه مى نشانند.
عمرسعد بسيار عصبانى مى شود. اين چهار نفر، يك لشكر را به زانو در آورده اند. يك مرتبه فكرى به ذهن عمرسعد مى رسد و دستور مى دهد تا هنگامى كه آنها به قلب لشكر حمله مى كنند لشكر راه را باز كند تا آنها به عقب سپاه برسند و آن گاه آنها را محاصره كنند.
اين نقشه اجرا مى شود و اين چهار تن در حلقه محاصره قرار مى گيرند. صداى "يا محمّد" آنها به گوش امام مى رسد. امام، عبّاس را به كمك آنها مى فرستد. عبّاس همچون حيدر كرّار مى تازد و با شتاب به سپاه كوفه مى رسد. همه فرار مى كنند و حلقه محاصره شكسته مى شود و آنها به سوى امام مى آيند.
همسفرم، نگاه كن! با اينكه پيكر آنها زخم هاى زيادى خورده است، امّا باز هم عزم جهاد دارند. ماندن، رسمِ جوانمردى نيست. آنها مى خواهند باز گردند. ولى اى كاش آبى مى بود تا اين ياران شجاع، گلويى تازه مى كردند!
با ديدن امام و شنيدن كلام آن حضرت، جانى تازه در وجودشان دميده مى شود. بدين ترتيب به سوى ميدان باز مى گردند. باران تير و نيزه شروع مى شود و گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. نبرد سنگين شده است... و اندكى پس از آن در خاموشى فريادها و نشستن غبار، پيكر چهار شهيد ديده مى شود كه كنار هم خفته اند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
.
و سخن هاى محرمانه ديگرى ميان خدا و پيامبر رد و بدل شد كه خداوند پيامبر خود را امر به مخفى نمودن آن نمود.
و براى همين آن گفتگوها به رازى ميان خدا و رسولش تبديل شد و هيچ كس از آن خبر ندارد.
همفسر خوبِ من، آيا مى خواهى بدانى خدا، چقدر مولاى تو را دوست دارد؟
خداوند خطاب به پيامبر خود كرد و فرمود:
سلام مرا به علىّ برسان.
و آخرين سخن خدا اين بود:
يا ابا القاسم !
خوش آمدى !
خوشا به حال تو و پيروان تو.
○○○○○☆☆☆○○○○○
#قصهمعراج
#شناختامیرالمؤمنینعلیهالسلام
#نشرحداکثری
#دعایبرایظهور
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💜💧💜
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهصددوم
تاكنون نام نافِع بن هلال را شنيده اى؟ آن كه تيرانداز ماهر كربلاست.
او تيرهاى زيادى همراه خود به كربلا آورده و نام خود را بر روى همه تيرها نوشته است. اينك زمان فداكارى او رسيده است.
او براى دفاع از امام حسين(ع)، تير در كمان مى نهد و قلب دشمنان را نشانه مى گيرد و تعدادى را به خاك سياه مى نشاند. تيرهاى او تمام مى شود. پس خدمت امام حسين(ع) مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد.
امام نيز به او اجازه جنگ مى دهد. گوش كن اين صداى نافع است: "روى نيازم كجاست، سوى حسين است و بس".
او مى رزمد و به جلو مى رود. همه مى ترسند و از مقابلش فرار مى كنند.
عمرسعد، دستور مى دهد هيچ كس به تنهايى به جنگ ياران حسين نرود. آنها به جاى جنگ تن به تن، هر بار كه يكى از ياران امام حمله مى كند، دسته جمعى حمله كرده و او را محاصره مى كنند.
دشمنان دور نافع حلقه مى زنند و او را آماج تيرها قرار مى دهند و سنگ به سوى او پرتاب مى كنند، امّا او مانند شير مى جنگد و حمله مى برد. دشمن حريف او نمى شود. تيرى به بازوى راست او اصابت مى كند و استخوان بازويش مى شكند.
او شمشير را به دست چپ مى گيرد و شمشير مى زند و حمله مى كند. تير ديگرى به بازوى چپ او اصابت مى كند، او ديگر نمى تواند شمشير بزند.
اكنون دشمنان نزديك تر مى شوند. او نمى تواند از خود دفاع كند. دشمنان، نافع را اسير مى كنند و در حالى كه خون از بازوهايش مى چكد، او را نزد عمرسعد مى برند.
عمرسعد تا نافع را مى بيند او را مى شناسد و مى گويد: "واى بر تو نافع، چرا بر خودت رحم نكردى؟ ببين با خودت چه كرده اى؟".
نافع مردانه جواب مى دهد: "خدا مى داند كه من بر اراده و باور خود هستم و پشيمان نيستم و در نبرد با شما نيز، كوتاهى نكردم. شما هم خوب مى دانيد كه اگر بازوان من سالم بود، هرگز نمى توانستيد اسيرم كنيد. دريغا كه دستى براى شمشير زدن نمانده است".
همه مى فهمند اگر چه نافع بازوان خود را از دست داده، امّا هرگز دست از آرمان خويش بر نداشته است. او هنوز در اوج مردانگى و دفاع از امام خويش ايستاده است.
شمر فرياد مى زند: "او را به قتل برسان". عمرسعد مى گويد: "تو خود او را آورده اى، خودت هم او را بكش". شمر خنجر مى كشد.
(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ اجِعُونَ).
روح نافع پر مى كشد و به سوى آسمان پرواز مى كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#هفتشهرعشق
#یازدههمینمسابقه
#صفحهصدسوم
دشمن قصد جان امام را كرده است. اين بار دشمن مى خواهد از سمت چپ حمله كند.
ياران امام راه را بر آنها مى بندند. مسلم بن عوسجه سوار بر اسب، شمشير مى زند و قلب دشمن را مى شكافد. شجاعت او، ترس و وحشت در دل دشمن انداخته است. اين پيرمرد هشتاد ساله، چنين رَجَز مى خواند: "من شير قبيله بنى اَسَد هستم".
آرى! همه اهل كوفه مسلم بن عَوْسجه را مى شناسند. او در ركاب پيامبر شمشير زده است و همه مردم او را به عنوان يار پيامبر مى شناسند.
لشكر كوفه تصميم به كشتن مسلم بن عوسجه گرفته و به سوى او هجوم مى آورند. او دوازده نفر را به خاك سياه مى نشاند. لشكر او را محاصره مى كنند. گرد و غبار به آسمان مى رود و من چيز ديگرى نمى بينم. بايد صبر كنم تا گرد و غبار فروكش كند.
امام حسين(ع) و ياران به كمك مسلم بن عوسجه مى شتابند. همه وارد اين گرد و غبار مى شوند، هيچ چيز پيدا نيست. پس از لحظاتى، وسط ميدان را مى بينم كه بزرگ مردى بر روى خاك آرميده، در حالى كه صورت نورانيش از خون رنگين شده است و امام همراه حبيب بن مظاهر كنار او نشسته اند.
مسلم بن عوسجه چشمان خود را باز مى كند. سر او اكنون در سينه امام است.
قطره هاى اشك، گونه امام را مى نوازد. سر به سوى آسمان مى گيرد و با خداى خويش سخن مى گويد.
حبيب بن مظاهر جلو مى آيد. او مى داند كه اين رفيق قديمى به زودى او را ترك خواهد كرد. براى همين به او مى گويد: "آيا وصيتّى دارى تا آن را انجام دهم؟"
مسلم بن عوسجه مى خندد. او ديگر توان حركت ندارد، امّا گويى وصيّتى دارد. پس آخرين نيرو و توان خود را بر سر انگشتش جمع مى كند و به سوى امام حسين()اشاره مى كند: "اى حبيب! وصيّت من اين است كه نگذارى اين آقا، غريب و بى ياور بماند".
اشك در چشمان حبيب حلقه مى زند و مى گويد: "به خداى كعبه قسم مى خورم كه جانم را فدايش كنم".
چشمان مسلم بن عوسجه آرام آرام بسته مى شود و در آغوشِ امام جان مى دهد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#یازدههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef