eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
40 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
كاروان به حركت خود ادامه مى دهد. مهتاب بيابان را روشن كرده است. هنوز از شام فاصله زيادى نگرفته ايم. نُعمان همراه كاروان مى آيد. يزيد به او توصيه كرده است كه با اهل كاروان مهربانى كند و هر كجا كه خواستند آنها را منزل دهد. ــ اى نُعمان! آيا مى شود ما را به سوى عراق ببرى. ــ عراق براى چه؟ ما قرار بود به سوى مدينه برويم. ــ ما مى خواهيم به كربلا برويم. خدا به تو جزاى خير بدهد ما را به سوى كربلا ببر. نُعمان كمى فكر مى كند و سرانجام دستور مى دهد كاروان مسير خود را به سوى عراق تغيير دهد. شب ها و روزها مى گذرد و تا كربلا راهى نمانده است. اين جا سرزمين كربلاست! همان جايى كه عزيزانمان به خاك و خون غلتيدند. هنوز صداى غريبانه حسين به گوش مى رسد. كاروان سه روز در كربلامى ماند و همه براى امام حسين(ع) و عزيزانشان عزادارى مى كنند. سه روز مى گذرد و اكنون هنگام حركت به سوى مدينه است. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
كاروان آرام آرام به سوى مدينه مى رود. شب ها و روزها سپرى مى شود. نزديك مدينه، امام سجّاد(ع) دستور توقّف مى دهد و سراغ بَشير را مى گيرد، وقتى بشير نزد امام مى آيد، امام به او مى فرمايد: ــ اى بشير! پدر تو شاعر بود، آيا تو هم از شعر بهره اى برده اى؟ ــ آرى! اى پسر رسول خدا! ــ پس به سوى شهر برو و مردم را از آمدن ما با خبر كن. بَشير سوار بر اسب خود مى شود و به سوى مدينه به پيش مى تازد. امام سجّاد()دستور مى دهد تا خيمه ها را برپا كنند و زنان و بچّه ها در خيمه ها استراحت كنند. حتماً به ياد دارى كه اين كاروان در دل شب از مدينه به سوى مكّه رهسپار شد. امام سجاد(ع) ديگر نمى خواهد ورود آنها به مدينه مخفيانه باشد. ايشان مى خواهد همه مردم باخبر بشوند و به استقبال اين كاروان بيايند. مردم مدينه از شهادت امام حسين(ع) باخبر شده اند. ابن زياد روز دوازدهم پيكى را به مدينه فرستاد تا خبر كشته شدن امام حسين(ع) را به امير مدينه بدهد. دوستان خاندان پيامبر در آن روز گريه ها كردند و ناله ها سر دادند، امّا آنها از سرنوشت اسيران هيچ خبرى ندارند. به راستى، آيا يزيد آنها را هم شهيد كرده است؟ همه نگران هستند و منتظر خبراند. ناگهان از دروازه شهر اسب سوارى وارد مى شود و فرياد مى زند: "يا أهلَ يَثْربَ لا مقامَ لَكُم"; "اى مردم مدينه، ديگر در خانه هاى خود نمانيد". همه با هم مى گويند چه خبر است؟ مردم از زن و مرد، پير و جوان، در مسجد پيامبر جمع مى شوند، اى مرد! چه خبرى دارى؟ او به مردم مى گويد: "مردم مدينه! اين امام سجّاد(ع) است كه با عمه اش زينب و خواهرانش در بيرون شهر شما منزل كرده اند". همه مردم سراسيمه مى دوند. داغ حسين(ع) براى آنها تازه شده است. غوغايى برپا مى شود. بَشير مى خواهد به سوى امام سجّاد(ع)برگردد، امّا مى بيند همه راه ها بسته شده و ازدحام جمعيّت است. بنابراين از اسب پياده مى شود و پياده به سوى خيمه امام سجّاد()مى رود. چه قيامتى برپا شده است! بَشير وارد خيمه امام سجّاد(ع) مى شود. امام را مى بيند در حالى كه اشك مى ريزد و دستمالى در دست دارد و اشك چشم خود را پاك مى كند. مردم به خدمت او مى رسند و به او تسليت مى گويند. صداى گريه و ناله از هر سو بلند است. امام مى خواهد براى مردم سخن بگويد. همه مردم ساكت مى شوند. پايان اين سفر رسيده است، پس بايد چكيده و خلاصه اين سفر براى تاريخ ثبت شود: "من خدا را به خاطر سختى هاى بزرگ و مصيبت هاى دردناك و بلاهاى سخت شكر و سپاس مى گويم". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مردم مدينه متعجب اند. به راستى، اين كيست كه اين چنين سخن مى گويد؟ او با چشم خود شهادت پدر، برادران، عموها و... را ديده است. او به سفر اسارت رفته است و آب دهان انداختن اهل شام به سوى خواهرانش را ديده است، امّا چگونه است كه باز خدا را شكر مى كند؟ آرى! تاريخ مى داند كه امام خدا را شكر مى كند. زيرا اين كاروان پيش از بازگشت به مدينه توانسته است اسلام را در سرزمين شام زنده كند. آرى! اين كاروان ابتدا به كربلا رفت و خون هاى زيادى را در راه دين نثار كرد. سپس با وجود رنج ها و سختى ها رهسپار شام شد تا دين پيامبر را از مرگ حتمى نجات دهد. آيا نبايد خدا را شكر كرد كه اسلام نجات پيدا كرده است؟ دينى كه پيامبر براى آن، بسيار خونِ دل خورده بود، بار ديگر زنده شد. خون حسين(ع)، تا روز قيامت درخت اسلام را آبيارى مى كند. يزيد به خاطر كينه اى كه از پيامبر و خاندان او به دل داشت، مى خواست اسلام را ريشه كن كند. او قصد داشت به عنوان خليفه مسلمانان، ضربه هاى هولناكى را به اسلام بزند و اين امام حسين(ع) بود كه با قيام خود اسلام را نجات داد. آرى! تا زمانى كه صداى اذان از گلدسته ها بلند است، امام حسين(ع) پيروز است. گوش كن! اكنون امام سجاد(ع) آخرين سخنان خود را بيان مى فرمايد: اى مردم! پدرم، امام حسين(ع) را شهيد كردند. خاندان او را به اسارت گرفته و سر او را به نيزه كردند و به شهرهاى مختلف بردند. كدام دل مى تواند بعد از شهادت او شادى كند. هفت آسمان در عزاى او گريستند. همه فرشتگان خداوند و همه ذرّات دنيا بر او گريه كردند. ما را به گونه اى به اسارت بردند كه گويى ما فرزندان قوم كافريم! شما به ياد داريد كه پيامبر چقدر سفارش ما را به امّت خود مى نمود و از آنها مى خواست كه به ما محبّت كنند. به خدا قسم، اگر پيامبر به جاى آن سفارش ها، از امّت خود مى خواست كه با فرزندان او بجنگند، امّت او بيش از اين نمى توانستند در حق ما ظلم كنند. اين چه مصيبت بزرگ و جان سوزى بود كه امّتى مسلمان بر خاندان پيامبرشان روا داشتند؟ ما اين مصيبت ها را به پيشگاه خدا عرضه مى كنيم كه او روزى انتقام ما را خواهد گرفت. سخن امام به پايان مى رسد و پيام مهم او براى هميشه در تاريخ مى ماند. مردم مدينه به ياد دارند كه پيامبر چقدر نسبت به فرزندانش سفارش مى كرد. آنها فراموش نكرده اند كه پيامبر همواره از مردم مى خواست تا به فرزندان او عشق بورزند. به راستى، امّت اسلام بعد از رسول خدا با فرزندان او چگونه رفتار كردند؟ آخرين سخن امام نيز، اشاره به روزى دارد كه انتقام گيرنده خون امام حسين(ع)خواهد آمد. آرى! او روزى خواهد آمد. بياييد من و شما هم براى آمدنش دعا كنيم. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌🌷مهدی شناسی ۲۱۷🌷 🌹...و معدن الرحمة...🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 ⚪️ﺭﺣﻤﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﯼ. ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻝ ﺳﻮﺯ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿم.ﺩﻝ ﺳﻮﺯﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ.ﻣﺎ ﻫﻢ ﺩلماﻥ ﻣﯽ‌ﺳﻮﺯﺩ،ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ. 🔴ﺩﻝ ﺳﻮﺯﯼ ﺍﯾشان ﺑﺎ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﯼ ﻣﺎ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ.ﺍﯾشان ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ ﺑﺮﺑﯿﺎﯾﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺳتشانﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ. ⚪️ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩند: "ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﺍﺳت،ﻣﺎ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﯿﻢ." 🔴ﻫﻢ ﺩﺳتﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ و ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﺯ و کریمند. ⚪️ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ نیازمند ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ. ﻧﯿﺎﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺑﯿﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ:"ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﯾﮏ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺭﻡ.ﺍﺯ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﻡ ﻫﻢ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺁﺑﺮﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ.ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ.ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻣﯽ‌ﮔﺸﺘﻢ. ﮐﺮﯾﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺪﯾﺪﻡ.ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ‌ﺧﺮﯼ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺟﻨﺲ ﺑﺰﻧﯽ.ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻡ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.ﺗﻮ ﻗﺪﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﺑﮑﻨﯽ" ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻏﻼ‌ﻣشان فرمودند:ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﻏﻼ‌ﻡ ﮔﻔﺖ:ﺳﯽ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ.ﺭﻗﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﻻ‌ﯾﯽ ﺑﻮﺩ. ﮔﻔﺖند ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ. ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻢ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﺮﺩ: ﺍﯾﻦ ﮐﻢ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺬﯾﺮ. ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﯽ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ. 🔴ﯾﻌﻨﯽ ﺁﺑﺮﻭﯾﺖ ﻫﻢ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ.ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﺩﻫﺶ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ. ⚪️ﺭﺣﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﻓﻮﺭﯼ و ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﮐﺠﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿم؟ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﯾﮕﺎﻧﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﯽ...معدن رحمت است... 🌿ﻣﻌﺪﻥ ﺍﺯ ﺍﻧﻔﺎﻝ ﺍﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ. ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ،ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. 🌿ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖ و ﭼﻪ ﺩﺷﻤﻦ،ﻫﺮ ﮐﺲ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﯾشان ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ. 🌿ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ،ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ.ﭘﯿﮏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ،ﺍﻭ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ. ﺣﻀﺮﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ‌ﯼ ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ:ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺳﻌﺪ! ﻧﻤﯽ‌ﺗﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﻭﺳﺖ؟ 🌿ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺠﻨﮕﯽ؟!ﻭ ﺗﻮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ؟ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ. ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻘﺮﺑﺎﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ. 🌿ﺍﯾﻦ حرف ﯾﮏ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺍﺭﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯽ. ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﻘﺮﺑﺎﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯼ. 🌿ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺳﺎﺯﻡ. ﮔﻔﺖ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ و ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﮐﻨﻨﺪ. 🌿ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ،ﻭﻋﺪﻩ‌ﯼ ﺳﺮ ﺧﺮﻣﻦ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻢ. ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﺪﻫﻢ. 🌿ﻣﻦ ﺛﺮﻭﺗﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺣﺠﺎﺯ ﺑﺎ ﺛﺮﻭتﻡ ﻣﺰﺭﻋﻪ‌ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻬﯿﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ. ﻭﻟﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﻤﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﺩ ﻭ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﯿﻤﻪ‌ﯼ ﺍﻭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ... 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❀࿐❁💖💖❁࿐❀ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ❀࿐❁💖💖❁࿐❀
‌🌷مهدی شناسی ۲۱۸🌷 🌹... و خزان العلم...🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🔷ﮐﻌﺒﻪ در زمان قدیم ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ. ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ،ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻌﺒﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ که ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﻨﻨﺪ داخل شوند. 🔷ﻋﺮﺏ‌ﻫﺎ به کلید دار ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺧﺎﺯﻥ. ﺟﻤﻊ ﺧﺎﺯﻥ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ،ﺧُﺰّﺍﻥ.ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﺍﻥ. 🔷ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﺻﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ. 🔷ایشان ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺩﺍﻧشند. ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﮐﻌﺒﻪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻌﺒﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪﻧﺪ،ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ؛ ﻋﻠﻢ و ﺩﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ اهل بیت،ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻧﯿﺴﺖ. 🔷 ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾشان ﻏﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ.ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾشان ﻣﺠﻬﻮﻝ ﻧﯿﺴﺖ.ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﺸﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. البته ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ.این که ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻢ است... 🔵ما ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻼ‌ﺵ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ. ﻭﻟﯽ ﺍهل بیت علیهم السلام ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ،ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ را ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ. 🔵ﯾﺎ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻠﻢ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺍﺭﺍﺩﯼ ﺍﺳﺖ.ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ. 🔵ﺍﻵ‌ﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﯾﺪ،ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯿﺪ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ و ﺍﻵ‌ﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺁﺩﻣﯽ.ﻭﻟﯽ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ و ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ این صحنه ناراحت کننده را ﻧﺒﯿﻨﯽ.ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯽ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ. 🔵 ﺍمام زمان عجل الله فرجه ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﯾﻦ گونه ﻫﺴﺘﻨﺪ .ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ. ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ. 🔵ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ این ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ. ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺘﯿﺪ.ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ‌ﺑﯿﻨﯿﺪ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ،ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ.ﻫﺮ ﺩﻭ ﯾﮑﺴﺎﻧﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻕ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﯽ.ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﭘﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ... 💖💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
ــ آيا شما مى دانيد خانه اَصبغ كجاست؟ ــ كدام اصبغ! ــ همان كه يكى از ياران حضرت على(ع) مى باشد. ــ آرى، انتهاى همين كوچه، دست چپ، خانه دوّم. از اينكه بعد از ساعت ها جستجو در شهر كوفه، سرانجام خانه اصبغ را پيدا كردم، در پوست خود نمى گنجم. من يار باوفاى حضرت على(ع) را خواهم ديد. درِ خانه را مى زنم و صداى آن پيرمرد مهربان به گوشم مى خورد كه مى گويد: صبر كن، آمدم. با مهربانى مرا به خانه خويش دعوت مى كند و با نوشيدنى گوارايى از من پذيرايى مى كند. اين پيرمرد چه چهره نورانى و جذّابى دارد! خودم را معرّفى مى كنم: نويسنده اى هستم كه براى جوانان كتاب مى نويسم، امروز آمده ام با شما همراه باشم. او سرى تكان مى دهد و با مهربانى به من نگاه مى كند و مى گويد: خوب، مى خواهى با اين كتاب خود به جوانان چه بگويى؟ گفتم: مى خواهم عشق به مسجد را در دل جوانان زنده كنم. آيا مى توانى در اين راه كمكم كنى؟ نگاه كن، غبار غمى بر چهره اين پيرمرد مى نشيند و اشك از گوشه چشمان او جارى مى شود. خدايا! چه شد من كه حرف بدى نزدم، پس چرا اصبغ ناراحت شد. ــ آيا از سؤال من ناراحت شديد؟ ــ نه پسرم، با سخن تو به ياد خاطره اى افتادم و دلم بهارى شد. ــ چه خاطره اى؟ ــ ياد مولاى خود حضرت على(ع) افتادم، آن يار مهربانم كه مرا تنها گذاشت و رفت. و اين جا بود كه اين پيرمرد شروع به سخن كرد: يادش به خير، آن روزها كه مولايم بود، من به خانه آن حضرت مى رفتم; در كنار او مى نشستم و آن حضرت برايم سخن مى گفت. سخنان آن حضرت چنان شيرين و ارزشمند بود كه هيچ گاه از آن سير نمى شدم. هر روز آن حضرت مطالبى تازه برايم مى گفت، آرى يك روز هم سخن از مسجد به ميان آمد. يادم هست كه مولايم فرمود: "اى اصبغ! سعى كن نمازت را در مسجد بخوانى. كسى كه نماز خود را در مسجد بخواند، خداوند به او توفيق دوستى با يكى از بندگان خوب خود را مى دهد تا از دوستى با او بهره ببرد و يا به او شناخت و معرفتى مى دهد كه قبلا از آن بى بهره بوده است و يا توانايى دورى از گناه و معصيت را به او عطا مى كند". 🌹🦋🌹🦋 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
آرى، بى جهت نبود كه اصبغ با اين سن و سال زيادى كه داشت سعى مى كرد تا نماز خود را در مسجد بخواند. او مى دانست كه خداوند متعال براى مسجد رفتن اثر خاصّى قرار داده است. پس اى جوانانى كه به دنبال پيدا كردن دوست صميمى و خوب هستيد، به سوى مسجد بشتابيد تا صاحب خانه براى شما طرح يك دوستى بزرگ را بريزد. آرى، موفّقيّت در سايه دوستى با يار و همراهى مناسب حاصل مى شود. اگر خواهان عرفان هستى و مى كوشى تا به معرفت برسى به سوى مسجد رو كن. بيا و با خانه خدا دوست شو كه صاحب خانه از قلبِ تو، با معرفتى راستين پذيرايى مى كند. اگر مى خواهى رحمت خدا را به سوى خود جذب كنى; اگر دوست دارى مهربانى خدا را به صورت ويژه در زندگى خود بيابى، به سوى مسجد بشتاب تا زير باران مهربانى خدا قرار بگيرى. اگر فاصله گرفتن از گناه برايت سخت شده است; اگر شيطان وسوسه ات مى كند و تو در مقابل وسوسه هاى او احساس ضعف مى كنى به مسجد بشتاب، آن جا است كه خداوند ايمان تو را شارژ مى كند. بدان با همين حضور در خانه خدا مى توانى ايمان خود را تقويت كنى. شيطان در كمين تو است و تو بايد آماده باشى. بايد شيطان را از خود نااميد كنى. تو با مسجد رفتن مى توانى هر آنچه براى خوشبختى معنوى لازم دارى به دست آورى. آيا ديگر تنهايى ها براى تو بس نيست؟ درمانِ روح تو همين حضور در مسجد است و صاحب خانه كه خيلى آقا و مهربان است، از همه نيازهاى تو آگاه است. او مى داند كه در اين لحظه به راهنمايى يك دوست نياز دارى. براى همين مى بينى از راهى كه باور نمى كنى يك دوست خوب روزيت شد و آنگاه زندگى تو متحوّل مى شود.🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
حاجى! مى دانم دلت براى صحراى عرفات تنگ شده است. خدا مى داند كه انسان در سفر حج چه صفاى معنوى را تجربه مى كند! شايد براى اين سفر ثبت نام كرده اى و منتظرى كه نوبتت شود تا به سوى حرم دوست پرواز كنى! شايد هم هنوز نتوانسته اى حتّى ثبت نام اين سفر را انجام دهى. بيا دعا كنيم كه خدا اين سفر را نصيب همه آرزومندان بنمايد. خدايا! به زودى ديدار خانه خودت را قسمت همه آرزومندان بگردان. راستى، مى دانى خداوند براى حاجىِ خانه خود چه پاداشى را آماده نموده است؟ يك روز كه خدمت امام باقر(ع) بودم، شنيدم كه آن حضرت فرمودند: "وقتى كه حاجى به سوى خانه خدا به راه مى افتد، براى هر قدمى كه برمى دارد، خداوند ده حسنه و كار نيك در پرونده او مى نويسد و ده گناه او را مى بخشد و مقام او را ده درجه بالا مى برد". خوشا به حال حاجى ها! كاش من هم جزء دعوت شدگان به اين سفر بودم! خدايا! مگر من دل ندارم، چه مى شد كه من هم مى توانستم مهمان تو باشم و گردِ خانه ات طواف كنم. شما كه غريبه نيستى، راستش وقتى فهميدم كه خداوند براى حاجى اين همه ثواب قرار داده است از اين كه نمى توانستم به سفر حج بروم، خيلى ناراحت شدم. روز عرفه پارسال را مى گويم، خيلى دلم براى عرفات تنگ شده بود، دلم هواى خانه دوست را كرده بود. خدايا! من هم مى خواستم بيايم! خلاصه، خيلى با محبوبم حرف زدم و گلايه كردم، دست خودم نبود، كار دل بود. به او گفتم: "خودت يك جورى دلم را آرام كن". ساعتى گذشت و من مشغول تحقيق و نوشتن بودم; امّا حالم گرفته بود، دائم به فكر اين بودم كه از چه ثواب بزرگى محروم مانده ام، خدا به حاجى به اندازه هر قدمى كه در اين سفر برمى دارد، ده حسنه مى دهد و ده گناه او را مى بخشد. امّا يك وقت با خود گفتم: من و خيلى ها كه توفيق تشرّف به حرم امنِ الهى را پيدا نكرده ايم، آيا مى توانيم به گونه اى ديگر اين ثواب بزرگ را به دست آوريم؟ خواننده عزيز! من به دنبال كارى مى گردم كه ثواب آن مانند ثواب سفر حج باشد. كارى كه چون آن را انجام دهم، خداوند به هر قدمى كه در راه آن برمى دارم، ده حسنه در نامه عمل من بنويسد، ده گناه مرا ببخشد و ده مقام به من بدهد. آيا شما مى توانيد به من كمك كنيد؟ به نظر شما اصلا چنين چيزى ممكن است؟ حاجى بعد از سالها چشم انتظارى به مكّه رفته است و سختى هاى سفر را تحمّل كرده است، گردِ خانه خدا طواف نموده، در صحراى عرفات در آفتاب گرم عربستان وقوف كرده، به منى رفته و قربانى كرده است. حالا من مى خواهم در شهر خودم، كنار زن و بچّه ام باشم و همان ثواب را به دست آورم. باز به سراغ كتاب ها رفتم و مطالعه خود را ادامه دادم. مطالعه من به طول انجاميد امّا چون گمشده اى داشتم و مى خواستم حتماً آن را بيابم اين مطالعه و پژوهش برايم لذّت بخش بود. سرانجام آن را يافتم! جواب، واضح و روشن بود. حتماً شما هم مى خواهيد از آن باخبر شويد. پيامبر فرموده است: "هر كس براى خواندنِ نماز به سوى مسجد حركت كند به هر قدمى كه برمى دارد خداوند ده حسنه و كار نيكو در پرونده اعمال او مى نويسد و ده گناه او را مى بخشد و مقام او را ده درجه بالا مى برد". آرى، همان ثوابى كه خدا براى حاجى قرار داده، همان را هم به كسى كه براى خواندنِ نماز به مسجد برود، عنايت مى كند. من خيلى خوشحال شدم و يقين كردم كه اين جوابى بود كه خدا براى من فرستاده بود. ديگر نزديك اذان ظهر بود، برخاستم، وضو گرفتم و با عشقى بيشتر و معرفتى بهتر به سوى مسجد شتافتم. فكر مى كنم، بدانى كه آن روز من در مسير رفتن به مسجد چه حالى داشتم. گويى كه در آسمان ها سير مى كردم! <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
بزرگى انسان ها به بزرگى آرزوى آنها است. تو در زندگى چه آرزويى دارى؟ نكند دچار روزمرّگى شده اى و ديگر جز جلوى پاى خود را نمى بينى. نه، تو بايد به فردايى زيبا بينديشى و تلاش كنى كه به آن برسى. زيرا ما به آرزوهايمان نمى رسيم، بلكه آن را مى سازيم. به هر حال براى ساختنِ آرزو بايد زحمت كشيد، خون دل خورد و به خدا توكّل كرد. وقتى تو حركت خود را آغاز نمودى بايد از خدا هم يارى بگيرى و از او بخواهى كه تو را با كمك هاى غيبى كمك كند. اينجا است كه اهميّت دعا مشخص مى شود، دعا مى تواند نيروهاى مخفى اين جهان را به سوى تو بكشاند و تو را كمك كند تا به خواسته دل خود برسى. امّا خيلى وقت ها مى شود كه تو دعا مى كنى امّا اثر آن را نمى بينى. رو به آسمان مى كنى و مى گويى: خدايا! چقدر صدايت بزنم و تو جوابم را نمى دهى؟! شايد گاهى هم از دعا كردن خسته شوى و آن وقت ندانى كه چه بايد بكنى. دعا كردن آدابى دارد كه ما بايد آن را مراعات كنيم. چطور وقتى بخواهى نامه و درخواستى از رئيس اداره اى بنمايى از چند نفر در مورد پيش نويس تقاضاى خود سؤال مى كنى، موقعى كه مى خواهى دعا كنى، سعى كن راه و رسم آن را هم مراعات كنى. البتّه سخن در مورد آداب دعا كردن بسيار است ولى اگر به من اجازه بدهى يكى از برنامه هاى امام صادق(ع) را براى شما بازگو كنم. آيا مى دانيد آن حضرت هر وقت مى خواست دعا كند چه برنامه اى را اجرا مى كرد؟ به طور خلاصه برايت بگويم كه طبق گفته امام(ع) براى دعا بايد اين چهار مرحله را طى كنى: الب . بايد صبر كنى تا موقع اذان ظهر فرا برسد. ب . در آن هنگام مقدارى صدقه به فقرا و بيچارگان بدهى. ج . مقدارى عطر به خود بزنى و خود را خوشبو كنى. د . به سوى مسجد بشتابى و در آنجا براى حاجت خود دعا كنى. به راستى چند بار اين آداب را هنگام دعا انجام داده ايم؟! مگر ما شيعه امام صادق(ع) نيستيم؟ پس چرا براى گرفتن حاجت خويش به مسجد پناه نمى بريم. چقدر جوانانى را ديده ام كه براى استجابت دعا، ذكر و وردهايى كه هيچ مدرك معتبرى ندارند را خوانده اند. چقدر به اين طرف و آن طرف دويده اند! امّا از مسجد محلّ خويش، غافل بوده اند. چقدر ماهرانه ما را از آن چه بايد باشيم دور ساخته اند. به اسم، شيعه امام صادق(ع) هستيم ولى اعمال و كردار ما با برنامه هاى آن حضرت فاصله زيادى دارد! مسجد خانه خدا است و تو وقتى در آن جا حضور پيدا مى كنى، مهمان صاحب خانه هستى. در كجاى اين دنيا مى توانى به اين راحتى اين قدر به خدا نزديك شوى؟ پس فرصت را غنيمت بشمار و به مسجد برو، با خداى خويش خلوت كن و از او بخواه تا كمكت كند كه به خواسته خود برسى.🦋🦋🦋🦋 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شما مى دانيد كه خطرات زيادى، زندگى ما را فرا گرفته است، براى مثال همين خطرات رانندگى را در نظر بگيريد كه هر روز جان چقدر از هموطنان عزيز ما را مى گيرد. رعايت نكات ايمنى و آموزش كافى در اين زمينه بسيار مهمّ است و بايد بيشتر مورد توجّه قرار گيرد. آيا شما راهى را مى شناسيد كه بتواند بلاها را از ما و زندگى ما دور سازد؟ آيا شركت بيمه اى را مى شناسيد كه بتواند از وقوع بلا جلوگيرى كند؟ من در اينجا مى خواهم كارى را به شما معرّفى كنم كه اگر آن را انجام دهيد، بسيارى از بلاها را از خود دور كرده ايد. كار بسيار ساده اى است و خرجى هم ندارد. امام صادق(ع) در يكى از سخنان خود به اين نكته اشاره مى كند كه دعا كردن در مسجد مى تواند بلاها را از شما دور سازد. خداوند چنين اثرى را براى دعا كردن در خانه خودش قرار داده است. وقتى كه تو مهمان خدا مى شوى، به مسجد مى روى، با او خلوت مى كنى و با او سخن مى گويى، او هم تيرهاى بلا را از تو دور مى سازد. لباس هاى ضد گلوله را ديده اى؟ وقتى يك نفر آنها را به تن كند، گلوله ها به او برخورد مى كند امّا در او اثر نمى كند! تو با حضور خود در مسجد يك لباس ضد بلا به تن مى كنى! چقدر افراد را مى شناسم كه از صحنه مرگ جان سالم به در برده اند. شايد تو خودت هم يكى از آنها باشى. همه اين ها به خاطر اين است كه خداوند مى خواسته تا بلا را از تو دور كند. آرى، تو مى توانى با حضور در مسجد و دعاكردن، از بلاها بيمه شوى.🦋🦋🦋 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
من هم مثل خيلى ها هميشه فكر مى كردم كه ما بايد جوانان را تشويق كنيم كه به مسجد بيايند. آخر از اين پيرمردها چه كارى برمى آيد؟ آنها را هيچ كجا راه نمى دهند و براى همين به مسجد مى آيند، اين كه ارزش ندارد. امّا امروز فهميدم كه اين فكر اشتباه است. فهميدم كه حضور پيرمردان در مسجد چقدر براى جامعه اثر خوبى دارد. خداوند وقتى مى بيند كه پيرمردان به مسجد مى آيند خيلى خوشحال مى شود. حتماً مى گويى: اين سخن را از كجا آوردى؟ فكر مى كنم اگر در اين جا سخن رسول خدا را بيان كنم، برايت جالب باشد: گاه مى شود كه در روى زمين معصيت و گناه فراگير مى شود، به گونه اى كه ديگر صبر خدا لبريز مى شود و خدا تصميم مى گيرد كه عذاب خود را بر اهل زمين نازل كند. عذابى سخت و دردناك! فرشتگان عذاب آماده مى شوند تا سزاى اعمال زشت انسان ها را بدهند. آخر بى حيايى تا كجا؟ خدا هم آخرين نگاه هاى خود را به زمين مى كند.به يكباره از تصميم خود منصرف مى شود. دستور مى دهد: اى فرشتگان! من از عذاب اين مردم صرف نظر كردم. بار ديگر رحمت خدا بر غضب او پيشى مى گيرد، به راستى چه شد كه خدا از تصميم خود منصرف شد؟ اين سخنى است كه فرشتگان با يكديگر مى گويند. آنها اين گونه به راز اين كار پى مى برند: خدا در آن لحظات آخر به زمين نگاه كرد، ديد كه پيرمردانى به سوى مسجد در حال حركت هستند. آنها در حالى كه با سختى راه مى روند به خانه خدا مى روند. كودكانى را مى بيند كه در حال ياد گرفتن قرآن هستند. خدا به خاطر ديدن اين دو منظره، از عذاب كردن انسان ها، صرف نظر مى كند. آرى، در آن لحظه اوّل چيزى كه براى خدا جذّاب بود و توانست دل او را به رحم بياورد، همان پيرمرد يا پيرزنى بود كه آرام آرام به سوى مسجد مى رفت. همان پيرمردى كه با عصا به سوى مسجد مى رود، مى تواند طوفان غضب خدا را آرام كند و رحمت بى انتهاى الهى را به جريان اندازد. پس بيا قدردان حضور تمام پيرانى باشيم كه به مسجد مى آيند. از آنان احترام بگيريم كه در واقع از رحمت خدا احترام گرفته ايم.🌹🌹🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
آيا مى دانى "حديث قُدسى" يعنى چه؟ سخن هايى كه خدا با بندگان خود دارد دو نوع است: الف) آنچه در قرآن به پيامبر اسلام نازل شده است. ب) آنچه كه بر پيامبر وحى شده امّا جزء قرآن نمى باشد. به اين سخنانى كه جزء قرآن نيست، حديث قدسى مى گويند. امروز مى خواهم شما را با يكى از اين حديث هاى قدسى آشنا سازم: آگاه باشيد كه خانه هاى من در روى زمين مسجدها مى باشند. چگونه وقتى انسانها به آسمان نگاه مى كنند، ستارگان را مى بينند كه نورافشانى مى كنند، همين طور وقتى فرشتگانِ من به زمين نگاه مى كنند مساجد را مى بينند كه نورافشانى مى كنند. خوشا به حال بنده اى كه در خانه اش وضو بگيرد و مرا در خانه ام زيارت كند! دوست من! هر وقت براى ما مهمان بيايد، از او پذيرايى مى كنيم، چرا كه مهمان احترام دارد. وقتى كه ما به مسجد مى رويم، مهمان خدا هستيم و بر صاحب خانه لازم است كه از مهمان خود پذيرايى كند. شما فكر مى كنيد كه آيا خدا از مهمان خود پذيرايى نمى كند؟ تو كه به مسجد مى روى، زائر خدا هستى. تو مى روى تا مهربانى او را در آغوش بگيرى; تو مى روى تا در سايه رحمت او آرام بگيرى; تو با اميد به لطفِ صاحب خانه، قدم به اين خانه مى گذارى. خدا به زائر خانه خويش با مهربانى مى نگرد و رحمتش را بر او نازل مى كند.🌹🌹🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef