eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 پل را که رد کردیم و در جاده آبادان - ماهشهر افتادیم، باز هم جمعیت بود که پیاده از توی جاده و خیابان به طرف ماهشهر می رفتند. تراکم آدم ها خیلی زیاد و بالطبع سرعت ماشین کم شده بود. راننده مرتب بوق می زد تا جمعیت را بشکافد و راه باز کند. دلم خیلی برای این مردم آواره و جنگزده می سوخت. همه شان خسته و رنگ پریده بودند. خیلی هایشان دیگر کفشی به پا نداشتند و به زحمت گونی و بقچه های در دستشان را دنبال خود می کشیدند. بعضی ها هم از شدت خستگی روی شیب کنار جاده ولو شده بودند. باز هم با التماس هایشان برای سوار شدن روبه رو می شدیم. حسین و عبدلله از بس با مردم کل کل می کردند، کلافه و عصبانی می شدند. طوری که عبدلله به لکنت می افتاد. میگفت: میگم جا نیس، خب بیا بشین روی سر من یا می گفت: می خواید من پیاده بشم شما بیایید جای منا دردناک تر از همه این بود که بعضی ها با یک امیدی دست به رانت می گرفتند و وقتی شهدا را می دیدند که روی هم گذاشته شده اند، وا می رفتند. با ناراحتی ماشین را رها می کردند و نا امید برمی گشتند در این وضعیت آشفته دوباره سر و کله هواپیماها پیدا شد. چون ارتفاعشان کم و سرعتشان زیاد بود، صدای غرش شان زهره آدم را می ترکاند. مردم مستأصل و خسته به محض شنیدن این صدا از روی جاده پراکنده شدند و به دل بیابان دویدند. هواپیماها آنقدر پاین پرواز می کردند که سایه شان را بر روی وانت می دیدیم. بعضی ها فریاد کشیدند بزنیدشون شما که اسلحه دارید. بزنید بزنید. حسین هم اسلحه اش را رو به هواپیماها گرفت و شلیک کرد. دوباره صدای یک عده درآمد. نزن نزن. الان اینجا رو بمبارون می کنه، همه از آن طرف راننده از این فرصت استفاده کرد و توانست در جاده خلوت سرعت بگیرد. هرچه به ظهر نزدیک تر می شدیم، آفتاب داغ تر می شد و مستقیم می تابید. دیگر میله های وانت که به آنها تکیه داده بودم هم داغ شده بود، کمرم را می سوزاند. خیس عرق شده بودم هرقدر با پر چادرم خودم را باد می زدم فایده ایی نداشت. خیلی کلافه بودم. گرما بدجوری اذیتم میکرد. لبهایم خشک شده بود و گلویم میسوخت. دلم یک لیوان آب خنک می خواست. از همان جلوی پمپ بنزین که داد و فریاد کرده بودم، تشنه شده بودم و تا این موقع دیگر طاقتم طاق شده بود. وضعیت جنازه ها هم هر لحظه بیشتر از قبل نگرانم میکرد. آب و خون، کف وانت راه افتاده، کف کفشم خونی شده بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 ذهنم دیگر از شلوغی و هیاهو رها شده بود و به شهدا فکر می کردم. خصوصا به اسماعیل سعبری که توی خانه عیدی صدایش می کردند. مادرش عیدی را عاشقانه دوست داشت. پدر خانواده سعبری چند وقت مریض احوال بود و در بستر افتاده بود. من که در کودکی با خواهران اسماعیل خصوصا رقیه دوست و همبازی بودم، از طریق آنها در جریان وضعیت شان قرار می گرفتم، اسماعیل و ابراهیم برای گذران زندگی کار می کردند و کمک خرج مادرشان بودند، مادرشان هم خیلی تقلا می کرد، بچه هایش در سختی نباشند. وقتی پدر اسماعیل به رحمت خدا رفت، بار تمام زندگی بر دوش این ها افتاد. عاقبت، اسماعیل بعد از آن دوران سخت این طوری قربانی شد، بین شهدا یک کشته عراقی هم بود که روز قبل بچه های سپاه او را آورده بودند. طبق گفته آنها به غسال ها، این نیروی عراقی در حال تسلیم شدن به نیروهای ما بود که از پشت او را می زنند. غیر این کشته، چند جنازه عراقی هم روزهای قبل، مردها دفن کرده بودند و من فقط توی دفتر مینوشتم؛ قبر شماره فلان عراقی است چهره این کشته عراقی را خوب دیده بودم. تیر از پشت به سرش خورده بود و از جلو بیرون آمده بود. به خاطر همین، صورتش به هم ریخته بود. بیست و هفت، هشت سالی سن داشت. پوستش خیلی تیره و جثه اش هیکلی بود. روی کفنش هم نوشته بودند، سرباز عراقی، از خودم می پرسیدم: الان به خانواده این جوان عراقی چه می خواهند بگویند؟ حتما با اینکه خودشان او را زده اند با کمال وقاحت می گویند: پسر شما اسیر شده یا شاید هم بگویند مفقود شده، حالا جسد او را با خودمان به ماهشهر میبردیم در حالی که زن و بچه اش، مادر و خواهرش چشم به راه او هستند و فکر میکنند دارد می جنگد و روزی بر می گردد. بعید هم نیست سراغ خانواده اش بروند و بگویند: پسر شما خائن بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
👤آیت الله (رحمه الله ) : 🔆ای ‌کاش می دانستیم زود خوابیدن در شب وبیداری قبل از اذان صبح تا طلوع آفتاب چه فواید جسمی و دنیوی ،معنوی وروحی بی شماری دارد. @hedye110
🪐 آثار فوق العاده وضو آیت الله بهجت (ره) زیاد بگیرید تا خداوند عمرت را طولانی کند اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی این کار را انجام بده زیرا اگر در حال طهارت بمیری شهید خواهی بود.👌 ‌‌‌‌ ‌‌➥ @hedye110
🌷 علامه طباطبایی (ره) : 🖌 من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کرده ام چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود. 📖 خودسازی آیت الله امینی ، ص۲۴۸ ‌‌‌‌ ➥ @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✋🌺 هر دم که زنم دم ز تو دردم به سرآید دردم همه دردم رود و خنده درآید پس دم به دم و در همه دم ازتو زنم دم تا آن دم آخر که دم از سینه برآید ✨🕊 ➥ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ امام موسی بن جعفر علیه السلام امام رضا علیه السلام امام جواد علیه السلام امام هادی علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، أَيُّهَا الْكاظِمُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، أَيُّهَا الرِّضا، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 بعد آن بیل و کلنگ بود. بعضی از بیل و کلنگ ها از برقی که می زدند، معلوم بود تر هستند. دسته های چوبی شان هم تمیز بود. کم کم جمعیت دور وانت جمع شدند و سرک کشیدند. با دیدن شهدای به خون خفته توی سر و صورت خود می زدند و واویلا میگفتند. زنها گریه می کردند، پسر بچه های ده، دوازده ساله با تعجب نگاه می کردند. این روحیه مردم ترغیبم کرد درباره مظلومیت شهدا چیزی بگویم. چون گریه و تأسف دردی را دوا نمی کرد. این ها که رفته بودند و باید فکری به حال زنده ها می شد. الان فرصت خوبی برای گفتن این حرف بود. روز قبل سرگردی را جلوی مسجد جامع دیده بودم که روی وانت رفته بود و با صلابت درباره وضعیت خطوط حرف می زد و سربازها و نیروها را برای رفتن و جنگیدن تهییج میکرد. اسمش را همانجا پرسیدم. گفتند: سرگرد ارتشه. اسمش سرگرد شریف نسبه وقتی دیدم تمام مسئولین ماهشهر هم آمده اند و به ردیف ایستاده اند در تصمیمم مردد شدم. تا چند دقیقه با خودم کشمکش داشتم، چیزی بگویم یا نگویم. فکر می کردم اگر حرف نزنم در حق مردمی که در خرمشهر هستند، ظلم کرده ام. حرف بابا یادم افتاد که گفته بود هنوز خبر این بدبختی ها به گوش مردم شهرهای دیگر نرسیده. اگر امام بداند توی خرمشهر و این اتفاق ها می افتد آرام نمی نشیند. من آن موقع ازش پرسیدم: کی نمی ذاره؟ کی مانع میشه خبرها درست منتقل بشه؟ بابا گفت: این بنی صدر خائن. به خاطر همین، به خودم گفتم: حالا که می توانم چیزی از جریانات خرمشهر بگویم اگر ساکت بمانم و حرف نزنم من هم خیانت کرده ام. ولی اگر حرف هایم فایده ای نداشته باشد چی؟ یک دفعه دل به دریا زدم و گفتم: هر چه بادا باد. نهایتا می گویند. دختره دیوانه شده، خب بگویند. چادرم را مرتب کردم. یک دفعه بلند شدم و لبه وانت ایستادم. شروع کردم به صحبت و گفتم: مردم اینا جوانهای مظلوم خرمشهر هستند که به این روز افتادند. اینها به خاطر دفاع از ناموس و شرفشان، به خاطر دین و مملکتشان کشته شدند، سه روزه که به خاطر نبود آب و کفن، به خاطر بمباران هواپیماها نتونستیم اینا رو به خاک بسپاریم. سه روزه که بدن اینا مثل شهدای کربال روی زمین زیر آفتاب مونده همین طور که حرف میزدم اشکهایم می ریخت. چند بار بغض گلویم را فشرد و حلقم سوخت. ساکت شدم و دوباره ادامه دادم: توی خرمشهر مردم آب و برق ندارن. تو مضیقه اند. امنیت ندارد. حتی جرأت نمیکنن بروند لب شط آب بردارن. توی این شرایط که مردم با چنگ و دندون از آب و خاکشون دفاع میکنن، نیروهای ما اسلحه ندارن درحالی که من از سربازها و ارتشیها خودم شنیدم ما از نظر اسلحه و تجهیزات در مملکتمان کمبودی نداریم. ما به زمانی ژاندارم منطقه بودیم. ولی خائنها نمی گذارن نیرو و اسلحه وارد خرمشهر بشه. شماها مظلومیت خرمشهری ها را به گوش مسئولین برسونید. هر کس هر طور میتونه کمک کنه، برادرهای سپاه، ارتشیها اگه اسلحه دارید، بفرستید خرمشهر فرمانداری، شهرداری از هیچ کمکی دریغ نکنید. مردم توی مضیقه اند و.. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef