eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح شد بازهم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیم ِخنکی! دل به صفا می‌آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می‌آید سلام صبحتون بخیر🌺 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای رفته سفر، یوسف گمگشته کجایی هیهات از این خون دل و درد جدایی دنیا شده لبریز ز ظلم و ستم و جور ای کاش خــدا امـر کنـد تا که بیایی @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir) ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
1_1096243830.mp3
1.72M
🔸ترتیل صفحه 113 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام حجاز 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه 🕊👇 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
113-maede-ta-1.mp3
7.92M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
113-maede-ta-2.mp3
6.9M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
🪴 🪴 🌿﷽🌿 در حالی که هم خندمان گرفته بود و هم از این مساله ناراحت بودیم. توی ساحل هر کسی چیزی میگفت. صباح که از اولش فکر میکرد ما راه دیگر و بهتری برای رسیدن به آبادان پیدا می کنیم، گفت: هي من گفتم؛ صبر کنید می گفتم عجله نکنید، گوش نکردید این هم عاقبت مون من که حرصم گرفته بود به لیلا گفتم: همه اش تقصیر توئه. اگه تو مونده بودی پیش دا این منطوری نمیشد به صباح هم گفتم: تو هم از بس غر زدی و نه تو کارمون آوردی این طور شد. گفت: برو بابا، تو که خودت همه اش دعوا راه می اندازی چی؟ و زهره گفت: چقدر بدشانس بودیما این همه دوندگی کردیم امریه بگیریم دست آخر هم با گفتن اینکه خواست خدا بوده، رفتیم در تخلیه مهمات کمک کردیم. خیلی به ما اجازه کار ندادند. آمدیم عقب و مثل خیلی های دیگر منتظر ماندیم، قسمتی که آتش گرفته بود، در دید ما نبود. فقط انعکاس آتش را روی آب می دیدیم. بعد از مهار آتش گروه مهندسین مشغول تعمیر شد. ولی باز گفتند: تا درست نشده حرکت نمی کنیم. ساعت از دوازده گذشته بود. هاورکرافت دیگری که موقع حرکت ما آمده و مشغول بارگیری بود، از حرکت منصرف شد اعلام کردند اسکله را تخلیه کنید. بروید و صبح خیلی زود بیایید. آن موقع حرکت می‌کنیم تا قبل از روشنایی به آبادان برسیم. نیروها سوار بر ماشین هایشان به تدریج اسکله را ترک می کردند و ما هاج و واج مانده بودیم چه کنیم. تکاورها و آقا پدی را که دیدیم، گفتیم ما چه کار کنیم؟ نمی گذارند اینجا بمونیم. وسیله هم نداریم که برگردیم. اگر هم برویم آن موقع صبح نمی تونیم خودمون رو برسونیم. گفتند: خب اگه قرار باشه برید ما هم نمی تونیم اون موقع صبح دنبال شما بیاییم، تا صبح هم که چیزی نمانده بیایید برویم قرارگاه ما کمی به هم نگاه کردیم که چه کار کنیم. برویم یا نرویم. می توانیم به اینها اعتماد کنیم قرارگاه کجاست ؟ در مانده بودیم چه بگوییم. اگر می‌گفتم: نمی آییم، آنها می فهمیدند به خاطر عدم اعتماد مان همراهشان نمی رویم، آن وقت می گفتند: اگر به ما اعتماد نداشتید چرا از ما خواستید برایشان امریه بگیریم. اگر هم با این گروه که تا آن موقع هیچ بدی از آن ها ندیده بودیم، نرویم، چه کار کنیم نه می توانیم به کمپ برگردیم و نه می توانیم اینجا بمانیم، با هم حرف زدیم و مشورت کردیم. یکی می گفت: برویم. آن یکی می گفت: نه نرویم. ما که این ها را نمی شناسیم. من هم نظرم همین بود، می گفتم. درسته که آقا پدی داماد مریم خانم است وما هم از زمانی که توی خرمشهر این ها را دیدیم و شناختیم تا به الان هیچ حرکت یا حرف نامربوط و نسنجیده از آنها ندیدیم و تشنیدیم ولی باز هم شناخت کافی نداریم. از طرفی معلوم هم نیست اینجا ماندن بدتر و مسأله سازنر نشود. آن بندگان خدا هم که حس کرده بودند. ما چه فکری می کنیم، گفتند: خودتون هر طور صلاح میدونید، عمل کنید. اگر هم بخواهید ما شما را تا کمپ می رسونیم ولی صبح سحر دیگر نمی تونیم دنبالتون بیایم با همه این تفاسیر، بر خدا توکل کردیم و سوار ماشین شدیم. دو نفر از آنها کنار راننده نشست و یکی دیگر به عقب وانت آمد. ماشین توی تاریکی و خلوتی پیش می رفت و ما ذكر از دهانمان نمی افتاد، در حالی که می ترسیدم، دست لیلا را گرفتم. فکر می کردم هر خطری پیش بیاید من می توانم از خودم دفاع کنم ولی لیلا که کم سن و سال تر از من است آسیب پذیرتر است، نگران بقیه هم بودم. انگار به طور ناخودآگاه توی این جمع مسئولیت همه به عهده من افتاده بود. از بس توی حرف زدنها پیشتاز بودم و دنبال کارها را می گرفتم، خودشان هم از من می خواستند با دیگران طرف صحبت بشوم. می دانم الان توی دل بچه ها هم مثل دل من غوغاست. اما به روی خودشان نمی آورند هر وقت ماشین رو به فرعی می رفت شک و دلهره ام بیشتر می شد. دوباره که به خیابان اصلی می افتاد خیالم کمی آرام می گرفت. بالأخره ماشین وارد یک محوطه نظامی شد. به محل گذشتن از جلوی دژبانی و کنترل ورودمان، به خودم گفتم: ای داد و بیداد اینجا که همان جای دیروزی است که نزدیک بود سرمان بالای دار برود. آهسته گفتم: بچه ها فهمیدید کجایم گفتن: آره، حالا چی کار کنیم؟ گفتم هیچی چاره نداریم. خیلی راحت می رویم داخل، هر کس هم حرف زد، جوابش رو میدهیم. این را گفتم ولی دل توی دلم نبود.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 با ینکه به خودم امیدواری می دادم: من قوی هستم و دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد اما حرفهای أن تکاورها موقع بیرون آمدن از ساختمان خوب یادم مانده بود، گفته بودند: صبر کنید نشونتون می دهیم. هر طور شده با شما رو تحویل دادگاه نظامی می دهیم و سرتون رو بالای دار می فرستیم ماشین که نگه داشت، پیاده شدیم. صاف ما را به همان سالن دیروزی راهنمایی کردند بیرون ساختمان تاریک و تمام در و پنجره ها استتار شده بود. وارد ساختمان که شدیم آقا بدی رفت صحبت کرد تا اتاقی را به خانم ها اختصاص بدهند. بعد ما را به سالن دیگری هدایت کردند که چهار، پنج اتاق داشت، در یکی از اتاق ها را باز کردند. اتاق بزرگ و تر و تمیزی بود که غیر از چند تحت چیز دیگری تویش نبود. آقایدی گفت: اینجا استراحت کنید در را هم از پشت قفل کنید. موقع رفتن می آیم و در می زنیم آمد که برود، برگشت و گفت: من بروم ببینم می توانم چیزی برایتان بیاورم بخورید.... در حال تشکر کردن بودیم که یک دفعه در اتاقی باز شد و دو، سه نفر از تکاورهای پیروزی بیرون آمدند. می خواستند ببینند چه خبر است که چشم شان به ما خورد. با تعجب از آقا یدی پرسیدند: اینا اینجا چه کار می کنند؟ و آقا یدی گفت: اینها قراره فردا با ما بیایند آبادان سرشب داشتیم با هاو می رفتیم که آتشي گرفت و مجبور شدیم برگردیم. ممکنه حرکت نیمه های شب باشه که دیگر همه با هم آمدیم اینجا الان از اینکه آقا یدی این قدر مفصل ماجرا را برای آنها توضیح می داد، عصبانی شدم. در این بین یکی از آن تکاور ها توی اتاق شان برگشت و چند لحظه بعد سرگرده تکاورهای دیروزی با بقیه افراد یکی یکی بیرون آمدند. آن ها آقا یدی و دوستانش را کنار کشیدند و شروع به صحبت کردند. ما می دیدیم آقا یدی و دوستانش به ما نگاه می کنند و میگویند: نه بابا این طور هم که شما می گوید نیست. این ها منافق نیستند. ما این ها را خوب می شناسیم از خرمشهر با این ها آشنا شده ایم. این خواهرها خیلی زحمت کشیده اند، حتي توی خطوط درگیری هم رفته اند. چطور ممکنه منافق باشند. دوباره آنها آهسته حرف زدند و آقا یدی و دوستانش با عصبانیت و ناراحتی جوابشان را دادند. من و دخترها جلوی در ایستاده بودیم و صدایشان را می شنیدیم. من گاهی سرکی میکشیدم و می دیدم آنها سعی در متقاعد کردن آقا یدی و همراهانش دارند. این ها هم عصبی شده، صدایشان بالا رفت، یک دفعه در بین حرف هایشان شنیدم که آقا یدی می گوید: این طور نیست این خواهری که تو میگویی منافقه، پدر و برادرش رو خودش توی خاک گذاشته این حرف خیلی ناراحتم کرد از اینکه آنها تا این حد علیه ما سمپاشی می کردند و آقا یدی و دوستانش این طور از ما دفاع می کردند، احساس خفت کردم. به خودم گفتم اصلا ما چرا اینجا بمانیم که بخواهیم تحقیر بشویم. روی همین حساب صدا زدم: آقا یدی ببخشید اگر ماندن ما اینجا برای شما ایجاد مشکل می کنه ما از اینجا می رویم. دختر ها هاج و واج نگاهم کردند و گفتند: کجا برویم این موقع شب ؟! چی داری میگی ؟ دو، سه ساعت که بیشتر به آبادان رفتن مون نمونده گفتم: شده قید آبادان رفتن مونرو میزنیم و منت این عتیقه ها رو نمیکشیم که به خاطر دو، سه ساعت این طور هیاهو می کنند آقایدی در جواب من گفت: شما نگران نباشید همانجا بایستید ما خودمون حلش میکنیم گفتم: شما چه مسأله ایی رو می خواهید حل کنید؟ گفت: هیچ مسأله ایی نیست گفتم: اگر هیچ مسأله ایی نیست چرا همه جمع شدید اونجا پچ پچ میکنید؟ بیایید مرد و مردونه حرف تون رو بزنید........ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
لااله‌الا‌الله ۱۲.mp3
16.39M
مجموعه‌ صوتی ۱۲ عشق، خود یک سلوک است، یک حرکت رو به جلو، در جاده‌ای که انتهایش بسته نیست و تا بی‌نهایت، امکانِ رسیدن دارید! باید در این جاده، تا زنده‌اید، با و حرکت کنید! قرآن دو عامل برای سرعت و سبقت در این جاده، معرفی کرده است. ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
✍العبد آیت‌الله محمدتقی بهجت(ره): کسی‌که می‌خواهد روزی‌اش فراوان شود، این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن یک صلوات هم بفرستد: «اللّهُمَّ أغْنِني بِحَلالِکَ عَنْ حَرامِکَ وَ بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِواکَ» (خدایا! مرا به‌وسیلۀ حلالت از حرام خویش بی‌نیاز کن؛ و با فضل و بخشش خودت از هرچه غیر خودت، بی‌نیازم ساز!) 📚(گوهرهای حکیمانه، ص ٢٨) ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
@hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
🟣 تجربه‌گری که در برزخ بخاطر یک لُپ کشیدن باید صد سال صبر می‌کرد! 🔸یکی از مواردی که در تجربه نزدیک به مرگ و در مرور اعمالم مشاهده کردم مربوط به فرزند یکی از بستگانم بود. این فامیل برای ناهار به منزل ما آمده بودند. او دختری شش ماهه داشت که خیلی تپل بود. این بچه در اتاق آقایان خوابیده بود. چند دقیقه بعد بیدار شد و شروع به غر زدن کرد. پدرش هم بیرون رفته بود. می‌خواستم مادرش را خبر کنم تا بچه را ببرد. با خودم گفتم بگذار لپ بچه را بکشم، خیلی صورت گرد و لپ آویزان و با مزه‌ای داشت. لپ بچه را کشدم ولی کمی بیش از حد فشار دادم و صورتش سرخ شد و شدید گریه کرد. مادرش آمد و بچه را با خود برد. این صحنه و این ماجرا در مرور زندگی به من نشان داده شد و گفتند: چرا این کار را کردی؟ اگر شما را حلال نکند باید بمانی تا به برزخ بیاید و از او رضایت بگیری. با تعجب پرسیدم این دختر خانم الان هفت ساله است کی به برزخ می‌آید؟ خیلی عجیب بود، گفتند این دختر بالای صد سال عمر میکند! 📗کتاب نسیمی از ملکوت ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
✍اثرات نیّات پلید داشتن... 🔹مرحوم علامه رحمة الله علیه: 🔸نیت های پلید و بد آنچنان انسان را میشوراند و آشفته و درهم و برهم میکند و از اعتدال و استقامت باز میدارد که حتی در خواب‌هایش اثر می‌گذارد ،خوابهایی که میبیند همه آشفته و کج و معوج خواهند بود... 📚کتاب ولایت تکوینی صفحه ۱۱ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥احسان کرمی: «بیش از ۱۰ ساله از بیماری افسردگی رنج می‌برم و قرص مصرف می‌کنم!» آثار دوری از معنویات @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 سراپا من گرفتارم اباصالح دعایم کن برایت عبد سربارم اباصالح دعایم کن گنهکارم، بدم، بی چاره ام، آلوده دامانم تمام آلوده رفتارم اباصالح دعایم کن😞 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110