eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 عید است ولی بدون او غم داریم عاشق شده ایم و عشق را کم داریم ای کاش که این عید ظهورش برسد این گونه هـزار عیـد با هم داریم 😍 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🪴 🌿﷽🌿 روزی نبود که در شهر پیکر شهیدی تشیع نشود زمانی که اهواز بودم، به گلستان شهدای اهواز سر می زدم احساس میکردم رفتن به گلزار شهدا یک وظیفه است. در این جور مکانها احساس خاصی داشتم. هربار هم که به بهشت زهرا میرفتم، دوست داشتم بروم دفتری را که شناسنامه بابا و علی را مهر ابطال زدند، ببینم. انگار دیدن آنجا یاد آنها را برایم زنده می کرد. اتفاقا یکبار با خواهر حبیب و شوهرش رفته بودیم گلستان شهدا، سر مزار یکی از بچه های آشنا مشغول خواندن فاتحه بودیم که یک عده از برادران بسیجی و سپاهی از نزدیکی ما رد شدند. عبدلله با همان لحن کودکانه اش شروع کرد به بابا، بابا گفتن و دست و پا زدن عادت کرده بود حبیب - پدرش را در لباس نظامی ببیند و بشناسد. آنها که رد شدند عبدلله زد زیر گریه. انگار انتظار داشت آنها به طرفش بیایند و او را در بغل بگیرند کم کم نبود حبیب برای من هم سخت و دلتنگ کنده شد. دوست داشتم حضور همیشگی اش را احساس کنم. گرچه خودم خواسته بودم همسر کسی باشم که همیشه در جبهه باشد. این جزو شرایط ازدواجم بود. شرطی که بعدها برای خیلی ها که میشیدند عجیب می آمد و می گفتند: این چه شرطی بود که تو گذاشتی مردم شرط میگذارند همسرشان این و آن را برایشان بخرد، آنوقت تو این شرط را گذاشتی؟! حبیب هر وقت به خانه می آمد یک دسته گل محمدی با خودش می آورد. گلهای خوش عطری که بویش در تمام خانه می پیچید. توی حیاط خانه های ویران شده محرزی پر بود از بوته های گل که از دیوار خانه ها به کوچه ها سرازیر شده بودند. حبیب زیر آتش توپ و خمپاره در حالی که مواضیع عراقی ها روبه رویشان بود، به هر وسیله ایی شده گلها را می آود. وقتی گل ها را دستم می داد، می دیدم تیغ گل ها دستش را زخمی کرده است با گذشت زمان و خطراتی که حبیب را تهدید می کرد، نگرانی ام بیشتر می شد. حتی زمانی هم که عبدلله را داشتم، همیشه موقع رفت، عبدلله را بغل می کردم، می رفتم توی محوطه می ایستادم تا او را بینم که خارج می شود. بعد که از محوطه بیرون می رفت، می آمدم این طرفتر سرک می کشیدم. ماشین که توی جاده می پیچیده میرفتم سمت پارک می ایستادم. تا ماشینش در دید بود، نگاهش می کردم، آن قدر که از دیدم خارج شود. چون حضور حبیب در جبهه مؤثر بود، خودخواهی می دانستم بخواهم او را برای خودم نگه دارم. حبیب همیشه از من می پرسید: اگر می خواهی اینجا توی منطقه باشی یا نمی خواهی من اینجا باشم، بگو من می توانم قبول کنم. می دانستم که او طاقت یک لحظه دوری از جنگ را ندارد. خودم هم همین طور بودم. عبدلله سه ماهه بود که خانه مان را عوض کردیم و به خانه دیگری در همان منازل رادیو و تلویزیون رفتیم خانه اولی زمانی که ما اهواز بودیم، خمپاره خورده بود. در شکسته اش از جا درآمده و جلوی خانه خراب شده بود. ما که دیدیم آنجا دیگر قابل سکونت نیست، به خانه دیگری که تفریا وسط محوطه و نزدیک مقر خواهران بود، نقل مکان کردیم. این خانه یک مقدار کوچک تر از قبلی بود ولی به مراتب وضعیت بهتر بود. اجاق گاز و بخچال داشت شیشه بعضی از پنجره هایش هم سالم مانده بود و روی هم رفته تمیز بود. از همه مهمتر تانکر آبی که بیرون ساختمان قرار داشت را به لوله کشی ساختمان وصل کرده بودند و با بودن آب در آشپزخانه و دستشویی، مقداری از مشکلات من حل می شد..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنگ تفریح:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حواصیل سبز باهوش «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 محراب جمکران| انتشار برای نخستین‌بار 🔹تشرف به مسجد جمکران یکی از برنامه‌های مستمر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است که در زمان‌های مختلف سال اتفاق می‌افتد و فیلم منتشر شده نیز یکی از همین برنامه‌هاست که چندی پیش انجام شد. 🔹عنوان «محراب جمکران» نیز برگرفته از غزلی است که سال‌ها پیش رهبر انقلاب برای حضرت ولی‌عصر عج‌الله‌ سروده‌اند: «گزاره غم دل را مگر کنم چو امین جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤ این خوابها که همسفر هر شب من است یک روز مو به مو همه تعبیر میشود فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود😔🙏 خدایا برسان مهدی موعودت را...😔 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🪴 🌿﷽🌿 گاهی اوقات سپاه اعلام می کرد همه خانم ها سعی کنند یکجا جمع شوند. به خاطر آزار و اذیت منافقین ما باید دقت زیادی در رفت و آمدها و تنها ماندن هایمان به خرج می دادیم. شنیده بودیم که منافقین رفت و آمدهای یکی از برادرهای سپاه آبادان را زیر نظر گرفته بودند و در فرصتی زن و سه بچه اش را سر بریده اند.بعضی روزها با وجود گرمای شدید و افتاب سوزان بعدازظهرهای آبادان مردان غریبه ایی را می دیدم که دور و بر محوطه می گشتند و این طرف و آن طرف سرک می کشیدند. برای امنیت بیشتر هربار خانه یکی از بچه ها جمع میشدیم یک شب برق رفته بود، من و عبدلله تنها بودیم. در آن سکوت شب صدای مشکوکی شنیدم. دقت کردم. صدا از کانال کولر می آمد و هر لحظه شدیدتر می شد. فکر کردم گربه ایی توی کانال گیر کرده است. چون کولر کار نمی کرد موشي ها به راحتی می توانستند از دریچه کولر رفت و آمد کنند. ترس برم داشته بود. مانده بودم با عبدلله کجا بروم. این قدر که موش ها مرا می ترساندند صدای توپ و خمپاره صدام رویم اثری نداشت. عبدلله را بغل کردم و در خانه خانم جباربیگی و خواهر شهید جمشید پناهی رفتم. در زدم و گفتم: از کانال کوثر مان خیلی سر و صدا می آید. فکر می کنم موش ها حمله کرده باشند خانم جباربیگی که می دانست بچه دومی در راه دارم، گفت، بیا اینجا بمان گفتم: نه، نمی خواهم مزاحم شما بشوم. فقط به آقای جباربیگی بگویید کاری کنند موش ها امشب دست از سرما بردارند. طبق معمول وقتی حبیب نبود، خانواده جباربیگی هوای ما را داشتند. آمدند و کولر را وارسی کردند. سر و صدا راه انداختند تا موش ها پا به فرار گذاشتند. ولی وقتی به خانه برگشتم، باز سر و صدای موش ها در آمد. آن شب در هوای گرم تابستان تا صبح عبدلله را بغل گرفتم و بیدار نشستم. می ترسیدم موش ها به عبدلله آسیبی برسانند. از طرفی چون چند روزی می شد برق قطع بود، پشه ها مجال پیدا کرده بودند و حمله می کردند. یک دفعه احساس می کردم به تمام بدنم سوزن فرو می رود. چون بیماری زیاد شده بود نگران بودم گزش حشرات باعث بیماری عبدلله شود چند وقت بعد من و عبدلله به اصفهان رفتیم و بعد از چند روز همراه لیلا عازم تهران شدیم. هنوز پای مان به تهران نرسیده عبدلله تب کرد. خیلی نگران شدم. چون آب آپادان خیلی آلوده بود همه توصیه می کردند مراقب باشید وبا و تیفوس در حال شیوع است. با اینکه فکرم مشغول آب آلوده بود به لیلا گفتم: مثل اینکه عبدلله تو راه سرما خورده تب داره لیلا گفت: قرص تب بر بلده، چیزی نیست به عبدلله قرص خوراندم. افاقه نکرد. تبش همچنان ادامه دانسته در طول دو روز چند بار به پزشک اطفال مراجعه کردم. دکتر میگفت سرماخوردگی است. کارم شده بود پاشویه عبدلله، بچه ضعیف شده بود و ناله می کرد. دست آخر او را به بیمارستان بردم. بعد از ظهر آمپولی به عبدلله تزریق کردند. او را به خانه آوردم. چند لحظه بعد حالش به هم خورد. خیال کردم بچه ام مرده است. دوباره او را به بیمارستان بردم. پزشکان او را معاینه کردند. من و لیلا را هم به خاطر گریه هایمان از اتاق بیرون کردند و در را از داخل بستند می شنیدم که هر کاری می کنند عبدلله واکنشی از خود نشان نمی دهد. دکتر درخواست آمپول ضد تشنج کرد و بعد از آن صدای عبدلله در آمد. در را باز کردند و با سرعت در حالی که عبدلله در بغل یکی از دکترها بود، به طرف داروخانه دویدند. من و لیلا هم پشت سرشان رفتیم. دکتر شیر آب را باز کرد و عبدلله را زیر آن گرفت. هوا سرد بود و آب سردتر پنج دقیقه ایی بچه را زیر آب نگه داشتند. دلم طاقت نیاورد، گفتم: زیر این آب الان بچه منجمد می شه دکتر گفت: نگران نباشید، طوری نمی شود وقتی بچه را روی تخت خواباندند، جلو رفتم. چشم های عبدلله باز مانده بود و بسته نمی شد. عبدلله را تکان دادم واکنشی نشان نداد، دکتر گفت: نگران نباشید، بیهوشی است، این عوارض تشنج است، به مرور خوب میشه 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😳یک دعا که اگه جن و انس هم جمع بشن نمیتونن به ما ضرر بزنن... ✅دعای مجرب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الاَْسْماءِ بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الاَْرْضِ وَ السَّمآءِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لايَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ سَمُّ وَلا دآءٌ بِسْمِ اللَّهِ اَصْبَحْتُ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ بِسْمِ اللَّهِ عَلى قَلْبى وَ نَفْسى بِسْمِ اللَّهِ عَلى دينى وَ عَقْلى بِسْمِ اللَّهِ عَلى اَهْلى وَ مالى بِسْمِ اللَّهِ عَلى ما اَعْطانى رَبّى بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لايَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَىْءٌ فِى الاَْرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ اَللَّهُ اَللَّهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً اَللَّهُ اَكْبَرُ اَللَّهُ اَكْبَرُ وَ اَعَزُّ وَ اَجَلُّ مِمّا اَخافُ وَ اَحْذَرُ عَزَّ جارُكَ وَ جَلَّ ثَناؤُكَ وَلا اِلهَ غَيْرُكَ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَ منْ شَرِّ كُلِّ سُلْطانٍ شَديدٍ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ مِنْ شَرِّ قَضآءِ السّوُءِ وَ مِنْ كُلِّ دابَّةٍ اَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ وَ اَنْتَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ حَفيظٌ اِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصّالِحينَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ. 📒منبع: مفاتیح الجنان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاجزانه تقاضا مندم برای رضای خدا فقط ۴ دقیقه وقت بگذارید ومنصفانه قضاوت کنید کارامدی انقلاب ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیجی با همین بلاها بسیجی شده ... «برشی‌ازفیلم‌از‌کرخه‌تاراین» eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef        □■□■□
و چنین فرمود مهربان پروردگار لا اله الا الله دژ(امان) من است، کسی که وارد آن شود، از عذاب من در امان است. (امالی‌الصدوق235) @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄