دانشگاه حجاب
تجربه پس از مرگ 🎵جلسه ششم #شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت #براساس واقعیت 🔺تجربه نزدیک به
سه دقيقه در قيامت 07.mp3
20.13M
تجربه پس از مرگ
🎵جلسه هفتم
#شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت
#براساس واقعیت
🔺تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز #مدافع_حرم
👤استاد امینی خواه
🏴@hejabuni|دانشگاه حجاب🎓
چادر رنگی را به روی سر کشیدم و پرده سبز را کنار زدم تا اینکه گنبد ات قاب عکس چشمانم شد😍
چشمانم را روی گنبد تنظیم کردم.
چه قاب عکس دلچسبی!🖼
یک گنبد طلایی و چند کبوتر که پریدن یاد می گرفتند...🕊
اشک پرده چشمانم را تیره و تار کرد،پاهایم دیگر رمق نداشت😔
روی زمین زانو زدم و گوشه از صحنت به تماشای غریبی خودم و آشنایی تو نشستم...
انگار خیلی وقت بود حرم ات رنگ گنه کار ندیده😭
همه جور عجیبی بغضم را می فهمیدند و تو عجیب تر می دانستی!
چشمانم با صدای اذان بیدار شدند...
چه خواب قشنگی بود✨
شاید حرم زائر های زیادی دارد اما یاد من هم بود کسی⁉️
چشمم به تقویم افتاد📆
۲۹صفر
روز شهادت تو🖤🖤
و من به طعم عشق می نوشم جام غم را....🕊🕊
🏴شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد🏴
#تولیدی_کامل
#پروفایل ویژه شهادت💔
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌱خیـــــال زیارت...
ما به بیابان زدیم؟!
یا بیابان به ما زده؟؟!!
اینهمه دوری از حرمِ اهل ولا‼️
بی کربلا،بی مدینه،بی قم،بی امام رضا (ع)
حتی،روضه ها به سبکِ تلاش برای زنده ماندن در دنیا🥺🥺
دلم لک زده،راهی مشهد شَم،غرق در رویا
پیاده،با قطار،بر مرکب،،،،،به هر حال
بی خیال،
در خیالم می آیم آنجا
زیارت در شلوغی
در همهمه،در ازدحام
من بیایم و قَد اَم نَکِشَد...ای واااای
تو بگویی: بیا
من بگویم،شلوغ ست،،،چطور در ازدحام⁉️
و با بغض بگویم؛ مدد یا امام رضا(ع)
باز از خیال،
می آیم بیرون،
این خیال بود یا مرورِ خاطره ها⁉️‼️
لبیک از راهِ دورُ دلشوره از اینکه،نَکُنَد،گناه،مانع شده بِرِسَم به ضریحِ مسمومُ مدفون به طوس،در ایران...
در همین دلشوره ها وُ غرق در ذهنِ خیال پرداز...
به یاد آن روزها
که
تو دستم می گرفتیُ،می کِشاندییَم بسویِ پنجره فولاد
خوشحال،سبکبال،میگویم؛یا رضا(ع)،شکرا لله
قدم ها،نورها،صداها،این تراکم شکستِ طرح ها در آیینه هااااا...
باز می روم در خیال
این بار به منزل جدید الاحداث،در قبرِ تنگ و دهشتناک...من می روم به سمت درهایِ سوزان...تاریک،،،،بی آب،،،، مغموم،،،،با اکراه،،،،کم کم،،،،خِجِل،،،،بی یار،،،،گریه کنان....
باز فریاد میزنم؛
مدد،مدد،مدد،مدد،مدد مولا
ناقوسِ ساعتِ آفتاب هم دم می زند،ای ایرانی!
یک،دو،سه،چاهار،پنج،شش،هفت،...
یک نفر آمده به دیدار....بلند شو ای بی حیا...گره از کارت شد باز....آمد ضامن آهوان...
دیدم تورا باز،،،،این بار دستم می کشیدی به سمت،بالاها،
نورها
اصوات دلنشین داوودها
...دور میشدم از تنگی و فشار...اَلوعده وفا...تازه شد دیدارها
باز می آیم این پایین،
در همین زمین
دور از خیال
زمانِ حزن و اندوه و ماتمِ اهل بیت (ع) ست،
که اخرین گام اَش ختم می شود به روزِ وفاتِ شما...باز در بیابانی که زده بر این روزگارِ ما...بیابان شده آن نعمتی که بود در سفره،هر ساله باز
دور،
دورِ دورِ،دور
اما،
از همین دور،پشتِ حصار و قرنطینه ها،سلام...
#تولیدی
#از_تو_دورم_به_تو_سلام
#یاضامن_آهو
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پرسش_پاسخ
#ناامیدی_و_افسردگی
❓حالا که کرونا دست از سر ما برنداشته و مشکلات اقتصادی هم روز به روز بیشتر میشه راه چاره چیه؟ آیا باید زانوی غم بغل گرفت و دائما گلایه کرد؟
😔نا امیدی از جمله صفاتی که در قرآن و روایات به شدت مورد نکوهش قرار گرفته: در آیه ۸۷ سوره یوسف می فرماید:
«و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه #کافران، از رحمت خدا مأیوس مى شوند!»
🥀این روز ا گرونی وکرونا برای بعضی ها شده عامل دلتنگی وبیقراری و نا امیدی و... میدونی چرا؟
چون ایمان ما به خدا سست شده و به وعده های الهی باور نداریم
باور نداریم رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته(دعای جوشن کبیر) و میخواد مارو تربیت کنه و رشدمون بده وبه کلاس بالاتر ببره
💠همچنین در آیه ۹ سوره هود میخوانیم: «و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از وى سلب کنیم، قطعاً #نومید و #ناسپاس خواهد بود.»
✅کسانیکه ایمان قوی دارن تو هرشرایطی محکم ومقاوم هستن
سر گذشت زینب کبری(س) تو بدترین شرایط یکی از این نمونه هاست که فرمود: ما رایت الا جمیلا
♻️راهکارهایی برای درمان ناامیدی
1⃣تقويت ايمان و توکل بر خدا
2⃣انجام دادن عبادت: به نماز اول وقت اهميت ويژه ای بديد و سعی كنيد هر روز مقدار معينی قرآن بخونيد و در معنای آن تدبّر کنید
3⃣انتخاب دوستانی خوب و مومن
4⃣یادآوری زندگی انبیاء و اولیای الهی: اندیشیدن در حالات کسانی که با توکل بر خدا در برابر سختیها ایستادگی کرده و مأیوس نگشتهاند
5⃣تلاش و پشتکار برای بهبود شرایط و جبران کوتاهی های گذشته
#تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم این خلاف قوانین انسانی است کارشناس فرانسوی:آمریکا همزمان با کرونا، تحریم های ایران
🔴به روز باشیم
به ۳۹ بند FATF عمل کردیم هیچ چیزی بدست نیاوردیم
«مصباحی مقدم» عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:اگر FATF را میپذیرفتیم وضعیت اقتصادی ما بهتر که نمیشد حتما بدتر هم میشد.
tn.ai/2370701
پ:ن:درحالی که ۳۹ بند آن را اجرا شده و تاثیری نداشته باز اصلاح طلبان میگن مقصر وضع موجود مخالفان FATF هستن!...عجب رویی دارن این کذابین!
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
💢تنها شهردار محجبه بریتانیا از حزب کارگر خارج شد
🔻"راخیا اسماعیل" نخستین شهردار محجبه شهر "ایزلینگتون" در جنوب انگلیس بخاطر تبعیض نژادی و انحصار قدرت در دست مردان سفید پوست ناچار به خروج از پارلمان شد
🔻جای تاسف داره و ناراحت کنندس پارلمانی که ادعای بی طرفی و برابری می کنه اینجور تبعیض قائل بشه بین افراد
🌐منبع:https://www.theguardian.com/politics/2020/oct/11/former-islington-mayor-quits-labour-party-over-racism
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت بیست و دوم شب موقع خواب مهسا مثل همیشه رفت روی تخت بالایی اما برعکس عادت
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت بیستم و سوم
بلاخره روز موعود رسید. ترانه آنقدر سراغی از من نگرفته بود که تقریبا فراموشش کرده بودم شاید هم دست کم گرفته بودمش. وقتی همه در محوطه جمع شده بودند و باحسرت به مینی بوسی که ما را سوار میکرد، زل زده بودند. یکدفعه یک نفر مرا از پشت سر کشید. نگاه کردم دیدم نوچه ترانه ست. زیر گوشم نجوا کرد: الان حواس همه پرته بجنب زیبای خفته رو به یه بهونه ای بیار پشت آشپزخونه، حالا!
بازهم لحظه انتخاب بود. در کشمکش ذهنی خودم که کمتر از لحظه ای طول کشید با خودم به این مدت فکر کردم. فاطمه تنها کسی بود که با من مثل یک آدم باارزش برخورد میکرد. او مرا دوست خودش خطاب میکرد بی آنکه از قضاوت شدن توسط دیگران ابایی داشته باشد. به هرقیمتی بود باید از او محافظت میکردم. سرم را عقب بردم و در گوش نوچه ترانه گفتم: برو الان میارمش.
دقایقی بعد در دفتر مدیر بودم. خانم مدیر ابرویی بالاداد و پرسید:میخوای درمورد ترانه بگی؟
هاج و واج مانده بودم که خودش به داد ذهن پر سوالم رسید: زیر نظر داشتیمش! به خیالش هرکی هرکیه... دقایقی بعد خانم مدیر و نگهبان دم در، سر قرار ترانه حاضر بودند. گنده لات کانون داشت از عصبانیت می مرد. وقتی می بردندش اتاق مدیر، بلند داد میزد: جواب این کارتو میگیری مبارک.
بی توجه به فریادهایش سوار مینی بوس شدم آزاد از فکر آینده و نقشه هایی که ترانه برای انتقام داشت. برای ساعاتی توانستم تمام آنچه بودم را پشت سر بگذارم. وسط راه مینی بوس توقف کوتاهی کرد و یک مهمان همراه ما شد. مردی که سوار مینی بوس شده بود در مقابل چشمان مبهوت ما، جلو آمد و سلام کرد. یکی از دخترها زد زیر خنده که با نگاه تند فاطمه، ساکت شد. منکه جلوتر از بقیه کنار فاطمه نشسته بودم آهسته پرسیدم: آخوندهم باهامون میاد امام زاده؟
فاطمه بلند شد و خوش آمد گفت. بعد رو به جمع ما ایستاد و گفت: من امروز از حاج آقا خواهش کردم با ما همراه باشن تا شما فرصتی داشته باشین اگر سوالی دارید بپرسید.
دوباره نگاهها سمت حاج آقا چرخید. از خودم پرسیدم: لفظ حاج آقا برای این جوان کم سن و سال که تازه ریش درآورده بزرگ نیست؟
نجواها کم کم به هم همه بدل میشدند که سکوت را اینگونه شکستم:
چطوری میشه از خدا چیزی بخواییم؟ یعنی چیکار کنیم که دعامون برآورده بشه؟
حاج آقا نگاه گذرایی به من انداخت و دوباره سرش را پایین گرفت و گفت: خدا خودش در قرآن فرموده :"ادعونی استجب لکم؛ بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را"
پوسخندی زدم و پرسیدم: این برا خوباست برا بقیه چی؟
حاج آقا موهای طلایی اش را زیر عمامه سفیدش برد و پاسخ داد:
این آیه رحمت عام هست مختص گروه خاصی نیست. خداوند به همه بنده هاش نظر لطف داره ولی دعا کردن هم شرایط داره.
مهسا از پشت سرم پرسید: مثل چی؟
حاج آقا تسبیحی همرنگ چشمانش از جیبش بیرون آورد و پاسخ داد: با نیت خالص دعا کنیم و امید به اجابت داشته باشیم.
بلافاصله پرسیدم: نیت خالص چیه حاج آقا؟
همانطور که دانه های سبز تسبیحش را میگذراند گفت: از ته دل بخوای خدا آرزوت رو برآورده کنه.... وسط حرفش پریدم و طلبکارانه گفتم: مگه کسی هم هست یه چی از خدا بخواد ولی واقعا نخواد خدا بهش بده! اجازه داد حرفم تمام شود. برای اولین بار در عمرم با مردی روبرو شده بودم که بدون توجه به جسمم داشت به حرفهایم گوش میداد.حرفم که تمام شد، گفت: بی نسبت و بی تشبیه مثلا من بیام از شما بخوام از صندوقچه ای که دارید یه کیسه طلا بدید به من ولی تو ذهنم باشه طلا رو که گرفتم باهاش یه ماشین بخرم بزنم درخت خونتونو بشکنم. اون وقت نیت من برای درخواست از شما خالصه؟
چقدر شبیه فاطمه حرف میزد! اوهم موقع مثال زدن خودش را در جایگاه خطاکار قرار داد نه مرا! این رفتارش باعث شد با خودم بگویم: یعنی مردی هم وجود داره که زورگو و طلبکار نباشه؟!
یکدفعه جمله محبوبه افکارم را بهم ریخت: چه ربطی داشت حاج آقااااا
حاج آقا عبای اتو کشیده اش را روی شانه جابه جا کرد و گفت: وقتی از خدا درخواستی میکنیم اما همون موقع تو فکریم بعدش گناهی انجام بدیم یعنی میخوایم با نعمت خدا به نافرمانیش مشغول بشیم و این عدم اخلاص در نیت و عمله.
فاطمه به کمک ذهن های قفل شده ما آمد و گفت: حاج آقا میخوان یه جورایی بگن باید اول توبه کنیم و قصد انجام گناه نداشته باشیم بعد دعا کنیم.
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غین
@hejabuni