فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عرض سلام و پوزش
بدلیل آماده نبودن فایل 36سه دقیقه تاقیامت،،
ان شالله فردا بارگذاری می شود🙏
🕞زندگی همین ثانیه هاست🕤
❇️خواستم به تأثیر انتخاب هدف و برنامه ریزی و دلایل این که فرزندان ما اوقات خود را به بطالت می گذرانند بپردازم
♨️ اما دیدم ما بزرگتر ها قطعاً در این امر نقش مهمی داریم🧐
🌀 وقتی منِ مادر، صبح بدون هیچ برنامهای از خواب برمی خیزم...
🌀بدون هیچ هدفی از ابتدای صبح دکمه تلویزیون را روشن می کنم ...
🌀بدون هیچ برنامه ای در فضای مجازی می چرخم...
🌀ساعت ها وقت باارزش خود را در پاساژ ها و فروشگاهها میگذرانم ....
🌀روزانه چندین ساعت را به تلفن هایی اختاص می دهم که گاه فقط غیبت است و بطالت وقت ....
⁉️ چطور از فرزندم توقع داشته باشم
🔅 تا زندگی اش منظم باشد
🔅که برای ثانیه های عمرش برنامه بریزد
🔅 تا وقتش را در پیج های بیهوده اینستا نگذراند
🔅که مانند یک ژله روی مبل شکل نگیرد از صبح تا شب بدون هیچ تحرکی
🔅هدفمند باشد
🔅راحت طلب نباشد با نفسش مبارزه کند،نگاهش و غریزه جنسی اش را کنترل کند
🔅سختیهای ظاهری زندگی را به جان بخرد تا روحش صیقل داده شود، تا اوج بگیرد
💯ما مادر و پدرها باید از خودمان شروع کنیم،
💯برنامه ریزی روزانه داشته باشیم
💯برای ثانیه ثانیه ی زندگی مان ارزش قائل باشیم
✅زندگی همین ثانیه هاست...
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اقدام جالب برخی والدین اروپایی که نگران پوشش و آرایش نامناسب عروسک هایی هستند که الگوی فرزندانشان است.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
✅ نوبت من است
⚜امام خمینی (ره)⚜
👈 دو خواهر، همین طور شوخی و جدی سرظرف شستن آن روز یکی به دو می کردند.
یکی شان گفت خسته ام. این دفعه تو ظرف ها را بشوی! 😡
آن یکی جواب داد اگر تو خسته ای من هم خسته ام. نوبت خودت است.😡
بگو مگو برنده نداشت و ظرف ها ماند.
نزدیک اذان که شد، ظاهرا امام برای وضو رفت توی آشپزخانه.
اما وضوی آقا این بار خیلی طول کشید. خواهران نگران شدند و رفتند به آشپزخانه که ببینند خدای نکرده اتفاقی برای امام نیفتاده باشد.
وارد آشپزخانه که شدند، خشک شان زد.
امام بود و آستین های بالا زده یک کپه ظرف شسته شده تر و تمیز. ☺️
امام که تعجب شان را دیدند، لبخندی زد و گفت حرف هایتان را که شنیدم، احساس کردم که این دفعه نوبت من است که ظرف ها را بشویم.
📚 «مهربان تر از نسیم»
#سیره_ستاره_ها
#سبک_زندگی خانواده
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#دهه_مقاومت🖤
💠آن گونه باش
كه اگر تو را نديدند،
هوايت بىقرارشان كند
و اگر حضورت را به دست آوردند،
غنيمت بشمارند
و اگر غايب شدى،
به سراغت بيايند
و اگر مُردى و رفتى،
جاى خالى تو را احساس كنند...
حاج قاسم...💔🥀
#استوری
#تولیدی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🕋 #عدم_رعایت حجاب در شهرهای #مذهبی و اماکن #مقدّسه 🕌
❓پرسش :نظر حضرتعالى در مورد اصل مسأله حجاب چیست؟ 🧐
رعایت آن، مخصوصآ در شهرهاى مذهبى، و بالاخص در اماکن مقدّسه دینى، چه حکمى دارد؟🤔
👇👇👇
✅پاسخ :بدون شک حجاب از مسلّمات اسلام است و تمام فقهاى اسلام در آن اتّفاق نظر دارند و هر گونه بدحجابى و بى حجابى برخلاف شریعت مقدّسه است مخصوصا در شهرهاى مذهبى و از آن بالاتر در اماکن مقدّسه دینى باید مراعات بیشترى شود و گناه بدحجابى و بى حجابى در این اماکن بیشتر است و بدون شک پوشیدن چادر همه جا مخصوصاً دراین اماکن اولى است.
📚 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی.
#احکام
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔔زنگ تفریح
خانمه به شوهرش پیامک میده:
سلام عزیزم، اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد "۱"
و اگه میخوای بریم خونه مامانت "سینوس ۲۳به توان۷ تقسیم بر ۲/۷۶۳ضربدر ۶۵۷ رادیکال ۵به توان۲ تانژانت ۷۸۶ مبنای ۲۱" رو پیامک کن!!.
جواب شوهر:
۰/۰۵۷۳۸۷۷۷۳۲۵ تا چشت دراد.😂😂😂
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔆 یونیسف فقر شدید و نارسایی تغذیه در بین دانش آموزان انگلیسی که منجر به تلاش برای یا
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دانشگاه حجاب
#ابوحلما💔 قسمت بیست و یکم: شروعی دوباره (یک ماه بعد-بیمارستان فوق تخصصی مغز و اعصاب) محمد سرش را پ
#ابوحلما💔
قسمت بیست و دوم: امتحان
پایین آمد. صورتش را به صورت پسرش نزدیک کرد. نفس به نفسش، خیره در چشم هایی که او را نمی دید، گفت: هیچ وقت بهت نگفتم چشمات چقدر شبیه چشمای مامانته و من چقدر این پاکی که تو نگاهتونه رو دوست دارم!
به همسرش نگاه کرد که تند تند قرآن میخواند و تمام تلاشش را میکرد جام لبریز اطلسی چشم هایش، اضطراب وجودش را برملا نکند. حسین لبخندی زد و همینکه اراده کرد، اوج گرفت. از بیمارستان گذشت. از شهر گذشت. بالا رفت بالاتر...دنیا چقدر برایش کوچک شده بود! تا اینکه ذرات نور را دید که دل ابرها را شکافتند و به یکدیگر پیوستند. در کمتر از لحظه ای راهی ابریشمی و درخشان تا انتهای افق مقابلش پدیدار شد. روی ذره های معلق و سبک نور، قدم گذاشت و پله پله بالا رفت.
در همین هنگام به اسم کوچک صدایش زدند. سرش را بلند کرد. هم سنگرش بود، با همان لباس خاکی بسیج در اوج جوانی و شادابی مقابلش ایستاده بود. دوید بغلش کرد گفت:
-سید کجا بودی این همه وقت؟
+منکه همش کنارت بودم مرد مومن
-دلم برات تنگ شده بود...سید نمیدونی چقدر...
+میدونم...آقا رو که تنها نذاشتید؟
-به مولا قسم نه
+حق هم همینه، حق با سیدعلیِ ما باخونمون گواهی دادیم
-مرتضی
+جونم حاج حسین
-منم بلاخره اومدم
سیدمرتصی خندید. صدای خنده های معصومانه اش آسمان را پرکرد. آمد جلو، دهانش را نزدیک گوش حسین آورد و گفت: هنوز نه، یه کاری هست که باید انجام بدی حاج حسین
بغض حسین در کلامش جوانه زد:
-عباس هست...من میخوام بیام
+هزاران حسین و عباس باید تو راه حق سر بدن تا حقیقت جهانی برپا بشه
-نمیتونم دیگه طاقت دوری ندارم
+مگه نمی خواین زمینه رو برای ظهور امام زمان(عج) آماده کنین؟ باید این انقلاب و جمهوری اسلامی رو حفظ کنین، فقط اینجوری میتونین زمینه حکومت عدل و حقیقت جهانی امام زمان(عج) رو آماده کنین.
کم کم تاریکی از اطراف به سمت حسین آمد. سیاهی نور را بلعید و همه چیز محو شد تا اینکه باز نور عمق نیستی را با تلالو هستی، شکافت و حسین چشم هایش را آهسته از هم باز کرد. اولین صدایی که شنید صدای اذان بود:
" اشهد ان علی ولی الله"
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
@hejabuni