eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
183 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_سی_و_دوم به روایت امیرحسین الان دقیقا یک ساعته که خیره شدم به س
به روایت حانیه این خود درگیریه آخرش هم کار دستم میده. هوووووف. مامان دیشب گفت فردا میخواد بره خونه خاله مرضیه اینا و منم گفتم که میام . الان موندم که چرا گفتم میرم ؟ واقعا به خاطر یه تعارف فاطمه ؛ برم بگم بعد از 7.8 سال سلام. اونم چی با این تیپی که اصلا خانواده اونا قبول نداشتن. البته الان اوضاع یکم بهتر شده بود ولی بازم بلاخره حجابم کامل کامل که نبود. در یک تصمیم آنی دوباره تصمیم گرفتم که نرم. _ ماااامااان. مااامااان. من نمیام. مامان: دیگه چی؟ مگه من مسخره توام؟ به فاطمه گفتم که تو هم میای بچه کلی ذوق کرد. اجباری در کار نبود ولی وقتی بهشون گفتم که میای، باید بیای. _ولی... مامان: ولی نداره. میدونی بدم میاد حرفمو عوض کنم. . . . همون مانتویی و روسری که گرفته بودم بایه شلوار پاکتی مشکی و البته برعکس همیشه فقط و فقط یه رژ کمرنگ تیپم رو تکمیل کرد. یک ساعت بعد ماشین جلوی در کرم رنگ خونه فاطمه اینا ایستاد. خاطره های بچگیم اگرچه محو و گمرنگ ولی برام زنده شد ، هئیت های محرم ، دسته های سینه زنی که ماهم پدرامون رو همراهی میکردیم، مولودی ها ؛ همه و همه تو این کوچه و تو این خیابون بودن ، خاطره هایی که ناباورانه دلم براشون تنگ شده بود. به خودم که اومدم، تو حیاط بودم و بغل پر مهر فاطمه. آروم خودم رو کنار کشیدم و به یه لبخند اکتفا کردم و بعد هم خیره شدم به خاله مرضیه تو چهارچوب در شیشه ای بالای پله ها وایساده بود و با همون لبخندی که صمیمیت و مهر توش موج میزد به ما نگاه میکرد؛ الان من باید ذوق کنم و سریع برم بغلش کنم ، ولی نمیدونم انگار که اعضای بدنم تحت فرمان خودم نبود و به جای اینکه به سمت خاله مرضیه برن کشیده شدن به سمت چپ حیاط یعنی در حسینیه. تقریبا 7.8 سالم بود که پارکینگ این آپارتمان 3 طبقه که خیلی هم بزرگ بود به حسینیه تبدیل شد و از اون سال هرسال دهه اول محرم اینجا مراسم بود. یه در کرکره ای ساده بود که بسته بود و توش معلوم نبود. رو به فاطمه گفتم :اینجا هنوز حسینیه‌اس ؟ فاطمه هم متعجب از اینکه به جای سلام و علیک با مامانش اول رفتم سراغ حسینیه و دارم سراغش رو میگیرم آروم جواب داد _ آ....ره به محض ورود فاطمه دستم رو کشید و به سمت اتاقش برد و منم فقط فرصت کردم خیلی سریع و گذرا نگاهی به پذیرایی بندازم. چیزی از مدل قدیمی خونشون به خاطر نداشتم و فقط میدونستم که نوسازی کردن. اتاق فاطمه اتاق خوشگلی بود و حس خاصی رو به من القا میکرد ؛ حسی از جنس آرامش.... و این حس برام عجیب بود ؛ دیوار سمت چپ و بالای تخت یه قاب عکس خیلی شیک بود که عکس توش یه جای زیارتی بود. و روی دیوار سمت راست چند تا پوستر که معنی جملات روش برام گنگ و نامفهوم بود. پایین تخت به کتابخونه بود که طبقه اولش مفاتیح و قرآن و یه سری کتاب قطور دیگه قرار داشت و طبقه های دیگه کتاب هایی که حدس زدم باید کتابای مذهبی باش. کنار کتابخونه هم میز کامپیوتر بود که روی اون هم یه تابلو کوچیک بود که روش به عربی چیزی نوشته شده بود. با صدای فاطمه دل از برانداز کردن خونه برداشتم و به سمت تخت که روش نشسته بود ، برگشتم. فاطمه_ خوب بیا بشین اینجا تعریف کن ببینم. و بعد به روی تخت جایی کنار خودش اشاره کرد. کنارش نشستم و گفتم _ چیو تعریف کنم؟ فاطمه:همه این 10.11 سال رو. همه این 10 سالی که قید دوست صمیمیت رو زدی نامرد. _ همشو؟ فاطمه:مو به مو _اومممم. خب اول تو بگو. فاطمه: حانیه خیلی دلم برات تنگ شده بود. این جمله مصادف شد با پریدنش تو بغل من و آزاد کردن هق هق گریش. _ فاطمه، چی شدی؟؟ فاطمه: کجا بودی نامرد ؟ کجا بودی؟ آروم از بغلم کشیدمش بیرون سرش رو انداخت بالا. دستمو بردم زیر چونش و سرشو اوردم بالا. _ فاطمه. به خاطر من گریه میکنی ؟ آره؟ فاطمه: به خدا خیلی نامردی حانیه. چند بار با مامان اومدیم خونتون ولی تو نبودی. کلی زنگ زدم ، هربار مامانت میگفت خونه عموتی یا با دوستات بیرونی. حتی یک بار هم سراغی از من نگرفتی. _ قول میدم دیگه تکرار نشه. حالا گریه نکن . باشه؟ فاطمه : قول دادیاااااا _ چشششم. با لبخند من فاطمه هم لبخند زد و گفت: چشمت بی بلا آبجی جونم. با تعجب پرسیدم _ آبجی؟؟؟😳 فاطمه: اره دیگه. از این به بعد ابجیمی☺️. _ اها از لحاظ صمیمیت و اینجور چیزا میگی؟ فاطمه خندید و گفت: اره دیگه. حالا این ابجی خانم ما افتخار میدن شمارشون رو داشته باشیم؟ _ بلی بلی. اختیار دارید. بعد از دوساعت و کمی مرور خاطرات و گفتن از این چند سال گذشته ، مامان امر به رفتن صادر کرد. بلاخره با کلی تهدید فاطمه که اگه زنگ نزنی میکشمت و اگه دیگه نیای اینجا من میدونم و تو خداحافظی کردیم. _ مامان. میشه شما رانندگی کنید. مامان : باشه. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
447.4K
از شما👇 از👈 حجه الاسلام مختاری 🔶میشه بنده را راهنمایی بفرمایید ....۳ سال هست که چادر سر میکنم ....ولی همچنان برای افراد خانواده ام بسیار گنگ هست ...همش درحال این هستم که باید درمقابل چادرسرکردنم به همه جواب بدم....از الان که عروسی خواهر کوچکم هست به بنده می‌گویند چادر سر نکن ....برای خودم چادر رنگی قشنگ باید بخرم تادرمراسم خواهرم شرکت کنم ....واقعا دلیل این برام نامفهومی چرا انقدر واکنش⁉️ 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 زندگے مثل جلسه‌ امتحان اسٺ. امتحانے ڪہ مہلٺش نامعلوم اسٺ... باࢪها غلط می‌نویسـیم، پاک می‌کنیم ...ولے دوباࢪه و دوباࢪه اشتباهمان ࢪا تڪࢪاࢪ می‌ڪنیم... غافل از اینکہ ناگـــــہان فرشتہ فریاد می‌زند: برگه ها بالا..! ⌛️وقٺ تمـــــام اسٺ... گاه وقت پاڪ ڪردن نداریم،آن‌وقٺ ما مے‌مانیم و اعمال ࢪیز و دࢪشتمان ... ▪️نگاهے ڪه هرجایے میچرخید و آن‌چہ‌نباید میدید... ▪️حجابے ڪھ گاه از سࢪ لجبازے، گاهے عادٺ و گاه غفلٺ رعایتش نڪࢪدیم ... ▪️حیایے ڪہ به‌مرور و باتقلیداز پیج‌هاے حجاب‌استایل از رفتارمان جداشد... و و و ... ⏳ امࢪوز ڪه مہلٺ داࢪیم حواسمان باشد... 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر امام خمینی و رهبر انقلاب درمورد ❌ صحبت های کمتر منتشر شده مقام معظم رهبری در خصوص ها و مشروبات الکلی !! 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⭕️ یعنی نگذاری یک خراش هم روی صورت ناموست بیفته! اگر مفهوم غیرت و حفاظت از ناموس معنا نداشت الان تحت ظلم وحشیانه‌ی بعثی‌ها و داعشی‌ها بودیم... ❌ لطفا هر وحشیگری رو غیرت معنا نکنید! 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭕️ #غیرت_دینی یعنی نگذاری یک خراش هم روی صورت ناموست بیفته! اگر مفهوم غیرت و حفاظت از ناموس معنا ند
پ ن: 1⃣ مسئله محبت و احترام به زن و حفظ شٵن و حرمت اون که تو اسلام هم خیلی خیلی‌ بهش تاکید شده تناقضی با غیرت مرد نداره! یعنی هر دو رو باهم میشه داشت ،حتی میشه گفت غیرت‌ورزی بجا نسبت به ناموس (غیرت متعادل و در حدودی که دین اجازه داده) نشونه ی توجه ،علاقه، حمایت و محبت مرد نسبت به همسرش هست 🌼 2⃣ منظور از غیرت ،طبیعتا محروم کردن زن از حقوق و خواسته‌های طبیعیش (مثل رفت و آمد با خانواده و دوستانش ، حضور عفیفانه در اجتماع و ...) و بدتر از اون آسیب رسوندن به زن نیست ! 🌸 تو دین ما میگن زن "ریحانه" ست🌸 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم آیا انقلاب ایران توسط آمریکا انجام شد؟ 🔆استاد رحیم‌پور از دانشجویی که از بختیار دفاع
🔴به روز باشیم ⭕️ از حجیت انداختن امام جامعه! 📝 هشدار به همه دلسوزان انقلابی 🔸 مسئله کرونا را هرگونه تفسیر کنیم، مهمتر از بحران کرونا، مسئله ولایت‌مداری و تبعیت از فرامین امام بر حق جامعه در حوزه مسائل و گرفتاری‌های کروناست. 🔹 اگر ما در آسانترین و همه‌فهم‌ترین عبارات رهبری، مردم را به سمت تأویل و توجیه و تفسیرهای بی‌مبنا و بی‌معنا ببریم، عاقبت این کار چه خواهد شد؟ آیا حجیتی‌ برای دستورات و اوامر رهبر معظم انقلاب باقی خواهد ماند؟ 🔹 ممکن است فردی شخصا نخواهد یا نتواند واکسن بزند؛ حتی ممکن است کسی نظرش این باشد که اصلا واکسن برای او ضرر دارد؛ باشد قبول؛ اما آیا راهش این است که نظر خود را بر بیان روشن و واضح رهبری تحمیل کند و به زور بخواهد وانمود کند که رهبری هم همین را گفته‌اند؟ ❓آیا رهبری، امت خود را به اشتباه و سوءتفاهم می‌اندازد؟ آیا رهبری با جان ملت ایران بازی می‌کند؟ چرا برخی اصرار دارند با وجود گذشت دو سال از آغاز همه‌گیری این ویروس منحوس، همچنان رهبری را کانالیزه و آلت دست این و آن معرفی کنند؟! چرا فکر می کنند که خبر برنامه‌های گوناگون صداوسیما و مناظره‌ها و وبینارها و لایوها و ادعاهای افراد مختلف از پزشک و طبیب و کارشناس و کارشناس‌نما در نفی واکسیناسیون به گوش رهبری نرسیده است؟ آیا رهبری در دیدار با هیأت دولت انقلابی نفرمودند: «حالا شایعاتی در دهن‌ها هست که اینها غالباً اعتبار ندارد؛ غالباً بی‌اعتبار است؛ کارهای خوبی انجام گرفت؛ باید این کارها دنبال بشود و تأکید بشود»؟ ♨️ این را همه باید بدانند و بدانیم که در فقه سیاسی قاطبه فقهای شیعه، تضعیف رهبری، تضعیف نظام و از اعظم کبائر و گناهان کبیره است؛ چراکه تبدیل محکمات و تصریحات رهبری به متشابهات، نتیجه‌ای واضح و بسیار خطرناک دارد: سرگشتگی و تحیّر امت. 🔻 امروز در برهه تاریخی عجیبی قرار گرفته‌ایم که تا رهبری سخنرانی می‌نمایند، برخی انقلابیونی که تا دیروز در خط مبارزه با اسلام آمریکایی و FATF و سند 2030 بودند، همانها شروع به تأویل و تحریف و توجیه کلام رهبری می‌کنند و بصورت نرم، آگاهانه یا جاهلانه، در حال مقابله با ولایت‌مداری عموم جامعه هستند! ‼️ چه چیزی گواراتر از این می‌تواند برای دشمن‌ باشد؟ آیا خود این، نفوذ جریانی نیست؟ آیا این زنگ خطر آغاز از قم، همدوش با سکولارها و ولایت‌گریزان نیست؟ 🔻 بدتر از همه اینها، خواص و انقلابیونی هستند که شاهدند ولی ساکتند؛ آنها که خوب می‌دانند این تحریف حجیت رهبری در حال رخ دادن است؛ اما فقط نظاره‌گرند؛ کسانی که در کانالهای خود صرفا به نبش قبر مرده‌های سیاسی و تاریخی می‌پردازند و گویا حواسشان نیست که اولویت در این خط مقدّم، دفاع از کیان رهبری امت و ستون خیمه انقلاب است. 🔹 شناخت دقیق عرصه جهاد تبیین، این واجب قطعی و فوری، زمان شناسی، دشمن شناسی، نیاز شناسی و اولویت شناسی متناسب با بیان صریح امام جامعه می‌طلبد! 🔹 آقایان خواص! آقایان علما! آقایان اساتید حوزه و دانشگاه! آقایان منبری‌ها! آقایان مشهور انقلابی! خواهران فرهیخته حوزوی و دانشگاهی! نگذارید امامتان را از حجیت بيندازند! خرمشهرها‌ در پیش است! اگر مؤلفه اصلی قدرت شما را بزنند، دیگر «هیچ» ندارید. 🖋 علی مهدوی ♻️شبکه سایبری ثامن 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_سی_و_سوم به روایت حانیه این خود درگیریه آخرش هم کار دستم میده.
به روایت حانیه. ...................................................... _هوم؟ یاسمین: هوم و..... بی ادب بگو جونم. _ یاسی حوصله داریا. صبح زود زنگ زدی آدمو بیدار کردی توقع جونم هم داری؟ یاسمین : از کی تا حالا ساعت 11/5 صبحه زوده؟ زود حاضرشو بیایم دنبالت بریم بیرون. _ کجا؟ یاسمین : پنج دقیقه دیگه حاضریا. بای وای . اگه الان با این مانتو برم که مسخرم میکنن بچه ها. اگرم نرم که..... بیخیال بزار مسخره کنن بهتر از تیکه های این آدمای هوس بازه . تصمیم داشتم به جای اینکه خودمو برای همه عرضه کنم بزارم همه حسرت دیدن زیبایی هام رو داشته باشن. فقط باید بعدا میرفتم چند دست دیگه مانتو و شال میگرفتم. سریع دست و صورتمو شستم و همون مانتو و روسریم رو پوشیدم و رفتم دم در. دقیقا همزمان با باز کردن در ماشین نجمه جلوی در ترمز کرد. نجمه: این چیه؟ _ چی؟ نجمه: عاشق شدی؟ _ تو دهات شما ادم عاشق میشه باحجاب میشه؟ یاسمین : فکر کنم عاشق بچه بسیجیه شده که باحجاب شده. _ ببند بابا. حالا از کجا میدونی بسیجی بوده ؟ شقایق :خب حالا حرف نزن بیا بالا. یاسمین جلو و شقایق عقب نشسته بود. طبق معمول همشون شالاشون کلا افتاده بود و البته کلی هم آرایش داشتن. دقیقا تیپ قبلی خودم. نشستم پیش شقایق و نجمه راه افتاد. شقایق: خب حالا بتعریف. _ چیرو؟ شقایق: قضیه با حجاب شدنتو دیگه. _ به این نتیجه رسیدم که با حجاب امنیتم بیشتره. دیگه کمتر بهم تیکه میندازن ، بعدشم چرا من باید زیبایی هام رو حراج کنم برای همه ؟ یاسمین: اینا حرفای امیرعلیه نه؟ _اره. راهنمایی های اونه. و واقعا هم به نظرم درسته. تا حالا اینجوری به حجاب دقت نکرده بودم تازه در کنار این ، ندیدی اون پسره هم فکر میکرد ما از خدامونه که بهمون تیکه بندازن . نجمه : حرف مردم برات مهمه؟ _ نه ولی نجمه تنها برداشتی که میشه از ظاهر ماها کرد تشنه توجه بودنه . بعدش هم اصلا اگه اون آقا و دوستاش واقعا گشت بودن ، حالا مامان بابای من هیچی ، جواب مامان و بابای خودتونو چیجوری میخواستید بدید؟ تو که خاله های حساس من و مامان خودتو که میشناسی. شقایق :بیخیال فعلا نجمه: موافقم . نجمه: خب رسیدیم بپرید پایین. واای عاشق پارک آب و آتش بودم. وقتی پیاده شدیم یکم که به اطرافم دقت کردم احساس کردم نگاه های بقیه نسبت به من رنگ احترام گرفتن و دیگه از اون نگاه های پر شهوت و چشمک ها خبری نبود. یه حس خاصی داشتم همون احساس ارزشی که امیرعلی ازش حرف میزد.... نجمه: بچه ها بیاید بریم بشینیم رو اون صندلیا _ بریم . . یاسمین: تانی تو برو پشت شقایق وایسا. _ اه . یه ساعته دارید عکس میگیرید پاشین بریم بابا. خسته شدم. شقایق : ضدحال. چته تو؟ تازه دوساعت هم نیست که اومدیم. _ خسته شدم بابا . هی عکس عکس عکس. یاسمین: راست میگه بیاید بریم . داشتم میرفتم به سمت ماشین که صدای زنگ گوشی متوقفم کرد. دیدن اسم فاطمه روی گوشی؛ نمیدونم چرا ؛ ولی لبخند رو مهمون لب هام کرد. _ جونم؟ فاطمه: سلام خانوم. خوبی؟؟؟ _ مرسی تو خوبی؟ فاطمه: فدات شم. به خوبیت. حانیه من دارم میرم کلاس ، تو هم میای باهم بریم شاید دوست داشته باشی؟ _کلاس چی؟ فاطمه: ببین حلقه صالحین بسیجه. کلاس خوبیه. _نه بابا. بیخیال. حالا بعدا یه روز باهم قرار میزاریم میریم پارکی جایی. فاطمه : باشه عزیزم. فعلا.... _ بای _یاعلی.... درقلب من انگار کسی جای تورا یافت اما افسوس که این عاشق دل خسته نهانش کرده 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part22_جان شیعه اهل سنت.mp3
3.02M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(22) ♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپی که در هندوستان غوغا به‌پا کرده است. 🔹 خانم دانشجوی مسلمان در میان هندوهای گرگ افراطی اینگونه از خود و خود دفاع می‌کند. 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔰 زنان، نخستین پاسخ‌دهندگان 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی:اوّلين پاسخ‌دهندگان به همه‌ی دعوت‌هاى بزرگ انقلابى بانوان هستند، مادران و همسران هستند كه فرزندان و شوهران را تشويق میکنند به حضور در ميدانهاى پر خطر. 🗓 ۱۳۶۶/۱۱/۱۷ 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🇮🇷| (۴) 🔘هنری کسینجر ، مشاور رئیس جمهوری آمریکا در دهه 70 اعتراف می‌کند... | 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️دختری که در ایالت کارناکاتا به نماد مبارزات برای حق داشتن پوشش اسلامی تبدیل شده، گسترش تنش ها نسبت به مسئله پوشش در هندوستان 🔻یک ویدئوی دیگر هم بسیار در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد که نشان می‌داد جماعتی مرد با شال‌های زعفرانی به یک زن برقع‌پوش نزدیک می‌شوند و شعار می‌دادند "سلام بر خدای رام". زن درحالی که مسئولان مدرسه او را همراهی و از محل دور می‌کردند فریاد می‌زد "الله‌اکبر". 🔻این زن بعد به روزنامه اکسپرس هند گفت مدیر دبیرستان به او اطمینان خاطر داده که از او حمایت خواهد کرد: 🔻"چند دختر مسلمان دیگر هم به همین شکل توهین و تمسخر شدند. مدیر و مسئولان مدرسه هیچوقت مانع برقع ما نشدند پس چرا من باید به حرف دیگران گوش کنم." 🔻مسئولان دبیرستان گفتند آنها به دانش‌آموزان اجازه حضور در مدرسه با حجاب را داده‌اند و فقط از آنها خواسته‌اند حجابشان را سر کلاس درس بردارند. اما دانش‌آموزان که همگی لباس اجباری یک‌دست مدرسه را به تن داشتند می‌گفتند باید اجازه داشته باشند موی سرشان را در کلاس بپوشانند 🔻موضوع حجاب پیشتر در چند دبیرستان کارناتاکا پیش آمده بود اما وقتی عکس دانش‌آموزان معترض به برداشتن حجاب در اودوپی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد ابعاد ماجرا گسترش یافت. 🔻پس از آن دانش‌آموزان هندو شروع کردند با شال زعفرانی به کلاس رفتن و این باعث شد مسئولان مدرسه‌ها اصرار کنند که نه حجاب نه شال هیچیک مجاز نیستند. 🌐منبع:https://www.cnn.com/2022/02/10/india/hijab-karnataka-india-protest-intl-hnk/index.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_سی_و_چهارم به روایت حانیه. ......................................
به روایت حانیه ......................................................... مانتو رو گرفت و رفت حساب کنه و منم مشغول وارسی بقیه مانتوها شدم. همشون خوشگل بودن ولی نه برای کسی که میخواد با حجاب باشه. نمیدونم ولی انگار این چند روزه معنای حجاب رو درک کرده بودم ، دیگه نه از تیکه ها خبری بود و نه از چشمک و کارای چرت و پرت مسخره. احساس میکردم منی که از حجاب متنفر بودم الان دوسش دارم ولی هنوز هم با خیلی از کارای دین مشکل داشتم. اصلا حجابم ربطی به دینم نداشت. امیرعلی : بریم ؟ _ اوهوم امیر علی : راستی مبارکت باشه. _ ممنون. امیر میشه چند تا سوال بپرسم ؟ امیرعلی: بیابریم حالا اینجا وایسادیم زشته تو راه بپرس. _ اوخ. راست میگی بریم. از مغازه که اومدیم بیرون بی مقدمه گفتم : چرا تو مثله بقیه نیستی؟ برگشت طرفم و با تعجب نگام کرد: یعنی چی مثل بقیه نیستم؟ _ خب چرا تو به دخترا تیکه نمیندازی ؟ چرا بهشون گیر نمیدی؟ چرا همش چشمت دنبال دخترای مردم نیست ؟ امیرعلی: باشه؟ _ نه ولی میخوام دلیل این نبودنش رو بدونم. امیرعلی: خب ببین ، دلایلش خیلی زیاده که مهمترین و سر منشا همش توصیه دینمه. حالا چرا چون دین من به من یاد داده که زن والاست و ارزشش خیلی بیشتر از اینه که هرروز زیر نگاهای شهوت آلود له بشه. از طرفی دینه من میگه هرچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند ؛ همونطور که من دوست ندارم که کسی به تو یا مامان نگاه چپ کنه خودمم حق ندارم حرمت ناموس دیگران رو بشکنم. _ ولی دیگران این حرمتی رو که میگی شکستن. _ دلیل نمیشه هرکس هرکاری کرد درست باشه یا من دنبال انتقام از اون باشم که. خواهر گل من هم میخواد لطف کنه از این به بعد بیشتر رعایت کنه که ارزش و احترام خودش حفظ بشه. به روی امیرعلی لبخند زدم اره قصدم همین بود . ارزشم بیشتر از این بود که بزارم دیگران هرجور دوست دارن باهام برخورد کنن و درموردم فکرکنن . اگه همه طرز فکر امیرعلی رو داشتن اوضاع خیلی بهتر بود و منم مجبور به حجاب داشتن نبودم. هرچند الان با این اوصاف از حجاب بدم نمیاد...... بین تو و چشمان من صد فاصله غوغا شده آقابیا که منتظر جای دگر پیدا شده 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا