part08dameshghfinal64.mp3
9.56M
#دمشق_شهر_عشق8
✅رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت میشود.
#سوریه
#عبرت
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
22.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤫❌ هیسسس‼️ فقط خانمها ببینند
⛔️ محتوای این کلیپ ممکن است موجب شکلگیری جنبشهای #مردانه علیه اسلام و جمهوریاسلامی شود!
🖌محمد جوانی
#زن_زندگی_آگاهی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 #برای_آرتین اثری از خوانندهی دهه هشتادی بیرجندی "ایلیا مشرفی"
👌👌 درود به دهه هشتادیای بصیر
✊ انتشار و حمایتش وظیفه همه ماست
#فرهنگی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✊ چالش #ما_بیشماریم 🔺 آذربایجان غربی- شهرخوی مرکز شهر 🔺سهشنبه ۱۶ از ساعت ۱۷ تا ۱۸ محجبه: ۱۶۱ نفر
✊ چالش #ما_بیشماریم
از قم پیام دادن که: "شاید از دیدن نتایج مشاهدات میدانیام تعجب کنید"
😳😳 خودتون باز کنید بخونید
• قم یکی از شهرهاییه که دشمن خیلیییی روش کار کرده و قم ۱۰ سال پیش با قم الان زمین تا آسمون فرق کرده...
🌸 @Hejabuni 🌸
💝 بعضی #زن ها معنای #زندگی و #آگاهی هستن و گاهی به وسعت یک #وطن #مادری بلدن
💚 مادر شهیدان خالقیپور که پیراهن شماره ۷تیمملی را هدیه گرفته بود در بدرقه آنها به جام جهانی :
💛 این لباس که با آن میخواهید آبرو کسب کنید را روی کفنم میگذارم.
تک تک شما فرزندان من هستید.
دلم برای تک تک شما میتپد. همه شما فرزندان و چشم و چراغ این ملت هستید.
💙 به من قول بدهید که همانطور که زیبا بازی میکنید، با اخلاق ورزشی پرچم ایران را به دنیا بشناسانید.
🇮🇷در یک خانواده ممکن است تنش ایجاد شود ، هر خانواده کمبود دارد اما اعضای خانواده مشکلات را در بیرون نشان نمیدهند.
"سما ارجمند"
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ۴٣ستاره سهیل هندزفری را که از گوشش بیرون آورد، صدای نوحه گلزار شهدا به گوشش خورد. در
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
۴۴ ستاره سهیل
همانطور که در حال و هوای خودش بود، کفشهای مردانهای را دید که کنارش روی زمین قرار گرفت. وقتی که دستش را روی قبر گذاشت، انگشتر فیروزهای عمویش را شناخت.
از زیر چادر خیلی آرام، اشکهایش را پاک کرد.
-نور به قبرش بباره. نمیدونی چه مرد مخلصی بود، پدرت. هیچوقت نمیخواست اسمی ازش برده بشه.
ستاره سرش را کمی بالاتر گرفت. نم اشک را در چشمان عمو دید که در آفتاب میدرخشید. هر وقت از پدرش حرف میزد، چهرهاش شکستهتر میشد، انگار که زخم کهنهای سرباز کرده باشد.
-آره گمنامی و اخلاص بابا برا ما آب و نون نشد، ولی حتما برا خودش شده..
-استغفار کن عمو. این چه حرفیه؟
خنده کوتاهی به تمسخر کرد.
-شما چی میدونین از من عمو؟ چی میدونین که که تو دلم چی میگذره.. حیرون و آواره..
- میدونم بهت سخت میگذره تو خونه ما.. حق داری عمو.. من کم گذاشتم برات.. هر چقدر دلت میخواد، منو مقصر بدون، ولی یه کلمه هم نباید با بابات بد حرف بزنی. تو هیچی از بابات نمیدونی..
- هرکار میکنم دلم باهاشون صاف نمیشه.. میشه بریم خونه؟ دارم اذیت میشم.
عمو آه بلندی کشید. دستی به نوازش روی قبر برادرش کشید.
-باشه عموجون بریم، عفتهم الان زنگ میزنه شاکی میشه.
با آمدن اسم عفت، دوباره ذهن ستاره مشغول شد. دلش میخواست از عمو بپرسد که با او حرف زده یا نه. تمام طول راه را به این فکر میکرد که چطوری سوالش را بپرسد. بالاخره زمانی که سوار ماشین شدند و به نزدیکی خانه رسیدند، سوالش را پرسید.
-عمو! با عفت جون، حرف زدین؟
عمو کمی از سرعتش کم کرد. ستاره حدس زد که میخواهد قبل از وارد شدن به خانه این بحث جمع شود.
-حرف زدم عمو. گفت من کاری ندارم به کارت. فقط در اتاق که باز بوده فکر کرده اشکالی نداره بره تو و یکم تمیز کاری کنه. عمو تو هم یکم بیشتر به اتاقت برس. میدونی که رو تمیزی حساسه.
دلش میخواست بگوید:
"از کل این خونه، فقط یه اتاق برا خودم دارم. حق ندارم هر طور دوست دارم نگهش دارم؟ خیلی سختتون هست که یکی از اتاقهاتونو دادین به من؟"
اما هیچ کدام از این جملات را نگفت؛ صورت غمزده عمو، در کنار مزار پدرش از ذهنش گذشت. دلش نمیخواست علت چین و چروک جدیدی در صورت عمویش باشد، تنها به یک چشم گفتن بسنده کرد.
عمو ماشین را زیر سایه درختی در کوچه متوقف کرد.
-ماشینو نمیارین تو خونه؟
-نه، باید برم پایگاه. راستی کلاس زبان میرسونمت؛ تو راهمه.
چهره ستاره در هم رفت. خواست چیزی بگوید که صحبت عمو مانعش شد.
-با دوستت رفتی بیرون عمو، قبل غروب برگرد. تونستی هم یه زنگ بزن دلنگرون نشم.
چشمان ستاره از خوشحالی برقی زد.
-چشم عموجونم. چشم قربونت برم.
عمو خواست حرفی بزند که ستاره اینبار پیشدستی کرد.
-بله میدونم دختر حسینم دیگه. ولی عمو یهبار هم که شده منو بخاطر خودم دوست باشین نه بخاطر حسینجونتون.
-امان از دست زبون تو دختر. پیاده شو که الان عفت با کفگیر و ملاقه میفته به جونمون.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇 (طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓