eitaa logo
دانشگاه حجاب
14.2هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
182 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part05_آیه عصمت،مادر خلقت.mp3
21.06M
📗کتاب صوتی آیه عصمت، مادر خلقت قسمت 5⃣ " فاطمه سلام الله عليها حجت الله و ولي الله" 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزانی که دنبال کسب درآمد هستید هر تخصصی دارید این دوره برای شماست👇 موقعیت خوبیه از دست ندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2624848127C5fa3e55e4a https://eitaa.com/joinchat/2624848127C5fa3e55e4a ✅ مورد تایید
این دوره برای هر عزیزی که کانال داره یا هر بزرگواری که میخواد روزی حلالش رو زیاد کنه مناسبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤦‍♀تجربه تلخ یک زن «ناموفق» غربی که می پنداشت موفق است. 🙌 خوشبختی، شادکامی و موفقیت در درجهٔ اول، در گرو داشتن همسر، فرزندان و خانواده می باشد... 👌👌در اسلام، تشکیل خانواده بنایی معرفی شده که از آن محبوبتر وجود ندارد. مواظب باشیم فرهنگ منحط و «ایسمهای» غربی آنگونه که بنیان خانواده را در غرب متزلزل ساخته، بهشتهای کوچک خوشبختی ما و فرزندانمان را ما نگیرد.🌿🌺🌿 👌تهیه وترجمه اعضا 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عفاف و مفاهیم مرتبط.pdf
1.13M
📚 : 📘 عفاف و مفاهیم مرتبط ✍نویسندگان: محمداسماعیل مصلی نژاد مهدی فتحی آیدی نویسنده: 🆔 @mfathi135 @hejabuni |دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «عرصه کار» و «نگاه لذت‌جویانه به زن» را دو سوءاستفاده اساسی غرب از زن دانستند و گفتند: هدف اصلی مطرح شدن مسئله آزادی زنان در غرب، کشاندن آنها از خانه به کارخانه بود تا از زنان به عنوان نیروی کار ارزان استفاده شود. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎉بمناسبت ولادت حضرت زهرا س 🎊و روز مــــــــ❤️ــــــادر 🎉کلــے تخــفیف داریم 🔰 هدایای ویژه‌ برای خونه، مدرسه ، مسجد ، نذرفرهنگی و ... 💠 @hejabuni_forooshgah 💠 🚨عجله کن تا از تخفیفامون جانمونی 🛍 فروشگاه زیر نظر دانشگاه حجاب 🔰 @hejabuni_forooshgah 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 117ستاره سهیل قرآن به دست، به طرف در اتاقش رفت؛ دری که رو به حیاط باز می‌شد، اما مدت‌ها بازش نکرده بود. آهنگ دوباره از اول پخش می‌شد و برای انجام کارش به او قدرت می‌داد. انگار چیزی نامرئی در آن طرف گوشی، برایش کف و هورا می‌زد. قرآن را مانند بچه‌ای در آغوش کشید و دو دستی دری را که مدت‌ها باز نشده بود، به داخل اتاق هل داد، در با ناله‌ای سوزناک باز شد. ناله‌ی در، میان هیاهوی "جادوگر من" گم شد. هوای خنک بیرون هم نتوانست فکری که در سرش دایره‌وار موج می‌زد، او را منصرف کند. پا برهنه، وارد حیاط شد. کمی که به باغچه نزدیک شد، صدای ضعیف آهنگ را از پشت سرش می‌شنید. نگاهی به عقب انداخت. نور صفحه گوشی، قسمتی از دیوار تاریک اتاق را روشن‌کرده بود. "به سوی بادهای گمراهی" انگار کسی با دست‌هایش صورتش را برگرداند و نقطه‌ای از باغچه را به او نشان داد. "همین‌جاست.. خودشه! زودتر.. زودتر" قدم‌هایش به جلو حرکت کردند. جلوی باغچه نشست. صدای آهنگ در مغزش هم پیچیده بود. "به سوی خاک.. به سوی خاک" با دستان سفیدش، خاک باغچه را کنار زد. قبر کوچکی کند. اشک سرازیر از چشمانش، داخل گودی کوچک افتاد و بوی نم خاک به هوا بلند شد. صدای غریبی از حنجره‌اش بلند شد. -تو مقدسی و پاک! اونجا برات امن نیست. فقط می‌خوام این‌طوری پاکیتو حفظ کنم. جای تو، توی اتاقم نیست. بهتره اینجا باشی. حرف زدنش چقدر شبیه مینو شده بود. انگار مینو بود که داشت از دورن حنجره‌اش سخن می‌گفت و ستاره‌ی تسلیم هم باور می‌کرد. روی قرآن را با خاک پوشاند و صاف کرد. اشک صورتش، جلوی دیدگانش را تار کرده بود، بوی نم خاک او را به عطسه انداخت؛ انگار صبر آمده بود. حس کسی را داشت که کمرش شکسته باشد. اختیاری از خودش نداشت و مانند مسخ شده‌ها برمی‌گشت و به باغچه نگاه می‌کرد. نزدیک در اتاق که رسید، دوباره نگاهش را چرخاند. حس می‌کرد آنجا سر بریده‌ای را دفن کرده؛ گرچه بی‌شباهت هم نبود. با همان دست‌های گِلی به تختش پناه برد و هق هق گریه‌اش را در بالش نرمش خفه کرد. صبح، وقتی بوی خاک باغچه، بینی‌اش را قلقلک داد، چشمانش را با وحشت باز کرد. نگاهش به دستان سفید و سیاهش افتاد. طوری انگشتانش را بالا و پایین کرد که انگار به جای گِل، زیر انگشتانش خون جا گرفته بود. به دو به طرف دستشویی رفت و شیر آب را باز کرد. با صابون حسابی دستانش را سابید؛ داشت آثار جرمش را پاک می‌کرد. با صدای عفت، نگاهش را از دستان کفی‌اش به آینه جلویش داد. -عموت دیشب نیومد خونه! جلسه داشت. امروز ظهر زودتر میاد، نری بیرون حوصله کل‌کل ندارم. در آینه دختری با موهای قهوه‌ای نامرتب را می‌دید. دختری که تمام حال بد درونش را، روی ظاهر زیبایش بالا آورده بود. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 118ستاره سهیل روی تخت نشسته بود و ناخنش را می‌جوید. دوست نداشت در مورد آمدن مینو به عفت چیزی بگوید. انگشت دست دیگرش را تند و تند روی صفحه کلید گوشی به حرکت در آورد. -سلام عموجون! دیشب خونه نیومدین نگران شدم. کجایین؟ چند دقیقه‌ای نگذشته بود که جواب آمد. -ماموریت پیش اومد عزیزم! تو راهم دارم میام. -میگم عمو! یه نوشابه هم می‌گیرین سر راه؟ عفت قیمه درست کرده، دلم هوس کرده با نوشابه زرد بخورم. -چشم! گل دختر عمو! -راستی عموجون! دوستم امروز مامانش خونه نبود، من ناهار دعوتش کردم اینجا! ببخشید دیگه یهویی شد. پیامک را ارسال کرد و گوشی را از ترس، مانند زباله‌ای به آن ‌طرف تخت پرت کرد. "خدا نکشتت، مینو! اَه.. اگه بگه نه چی؟" صدای پیامک گوشی، او را چند سانتی به هوا پرتاب کرد. به طرف گوشی خم شد و خودش را تا نزدیک گوشی کشید. نیم نگاهی به پیام بالای صفحه انداخت. -این چه حرفیه، عمو! پیام را باز کرد و بقیه پیام را که خواند، نفس راحتی کشید. -مهمون حبیب خداست. قدمش روی چشم. خیالش که راحت شد، مطالبی را که مینو برایش فرستاده بود، داخل کانال قرار داد. ادمین جدید، سعید، در شخصی‌اش چند پیام تشکر فرستاد؛ پیام‌هایی که از تشکر فراتر رفته بود و قلب ستاره را کمی لرزاند. لبش را با لبخندی، گزید. بلند شد و نگاهی به آینه‌ انداخت؛ به خودش رسید. باید برای آمدن مینو آماده می‌شد. دوباره به طرف گوشی رفت و پیام‌های سعید را خواند. "چقدر با ادب و با شخصیته" این تنها جمله‌ای نبود که از ذهنش گذشت. خیلی دوست داشت سعید را از نزدیک ببیند، ولی تا آن لحظه امکانش فراهم نشده بود. با صدای زنگ خانه، به خودش آمد، از پنجره که بیرون را نگاه کرد، چیزی در دلش فرو ریخت، تا اینکه نگاهش به سمت باغچه رفت. رویش را برگرداند، کمی مکث کرد و بعد به استقبال مینو رفت. با دیدن مینو، به لکنت افتاد. -س.. سلام! عفت کنارش ایستاده بود و داشت با چشمانش مینو را می‌خورد! -عفت.. جون!.. مینو.. دوستمه. عمو.. خبر داره. بیا تو عزیزم. مینو طوری چادرش را گرفته بود که انگار چندین سال است چادر می‌پوشد. چنان احوالپرسی با عفت کرد، که اخم‌های عفت باز شد. -خوش اومدی، عزیزم. -وای حاج خانم! شما چقدر ماشاءالله بزنم به تخته جوونین! خیلی دلم می‌خواست موهام مثل شما فر باشه. چشمان عفت برقی از شادی زد. مینو چادرش را ماهرانه تا زد و همراه ستاره به اتاقش رفت. ستاره پخی زد زیر خنده. -وای، مینو! تو باید تئاتر می‌خوندی. -کجاشو دیدی حالا. چه خبرا؟ کیان چطوره؟ -خبری ازش نیست فعلا! فکر کنم درگیر خانوادشه. -آره، بهم گفته بود. ستاره از اینکه مینو از حال کیان خبر داشت ولی او بی‌خبر مانده بود، دلخور شد. اما چیزی به زبان نیاورد. زمانی که مینو از کارهای کانال پرسید، ستاره با هیجان جواب داد. -خوبه، ادمین جدید، اسمش سعید بود فکر کنم آره، خیلی پیگیره. ازش خوشم میاد، باادبه. کاش میشد ببینمش. دوست داشت خبرداشتنِ مینو از کیان را این‌طور تلافی کند. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part13_مسئله حجاب.mp3
9.32M
🧕حجاب از دیدگاه شهید مطهری 13 📌شرکت زن در مجامع از نظر اسلام 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ سوال⁉️ ‏فقط وقتی موی دختر مردم رو می‌بینید یادتون می‌افته شرمنده‌ی شهدا بشید؟ این گرونی، این هوای آلوده، این ذوق‌زدگی واسه آوردن چندتا ماشین کره‌ای، این مهاجرت‌ها، این حسرت‌ها، این اشک‌ها، این بغض‌ها شرمنده‌تون نمی‌کنه؟ "Darabi" ♨️ جواب👇: حجاب واجب شرعی و حافظ امنیت اخلاقی و فرهنگی جامعه، و زیرساخت حفظ حیا و عفت عمومی، و به تبع آن پیشگیری از بسیاری مفاسد اخلاقی و روانی و اجتماعی در جامعه است ؛ و تا جاییکه خواندیم و شنیدیم، سفارش و وصیت اکثر شهدای ما بوده است اما گرانی و آلودگی هوا و مهاجرت و ... که معضلات اجتماعی و اقتصادی اکثر کشورها چه پیشرفته و یا غیرپیشرفته هست، نتیجه برنامه های اشتباه برنامه ریزان و تصمیم گیران آن جامعه است پس در اینجا اون مسئولین نالایق اند که باید شرمنده شهدا باشند! 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 قبر نوشته مردی که ۵۰ سال در آمریکا زندگی کرد! ⭕️ هر چه بیشتر در آمریکا ماندم (۵۰سال)، بیشتر به عظمت فرهنگ ایرانی اسلامی ایران پی بردم. این جمله بخشی از جملات جالبی است که روی یک سنگ قبر در قطعه ۲۲۹ بهشت زهرای تهران نگاشته شده است. 🔰 به گزارش تسنیم، روی سنگی در قطعه ۲۲۹ بهشت زهرا که متعلق به شخصی به نام دکتر امیرحسین فردوس است، نوشته شده: 👈 «هر چه بیشتر در آمریکا ماندم (۵۰سال)، بیشتر به عظمت فرهنگ ایرانی اسلامی ایران پی بردم. هدیه استقلال و آزادی که امام خمینی برای ایران به ارمغان آورده‌اند آنقدر عظیم است که باید تا حد جان نثاری از آن حفاظت کرد چون فقط در سایه این هدیه است که ایران می‌تواند فرهنگ خود را حفظ کرده و به بالاترین قله پیشرفت برسد.» 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 واکنش سردار قاآنی به مساله حجاب 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓