Part09_آیه عصمت،مادر خلقت.mp3
21.66M
📗کتاب صوتی
آیه عصمت، مادر خلقت
قسمت 9⃣
" جلب رضایت پدر نماد زهد فاطمی"
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
💌💌💌💌💌💌💌💌💌💌💌💌 ❤️ من تو رامیبینم 🔰 قسمت اول در میان تهاجمات اسرائیل در لبنان و جنگ ترور صهیونیست
❤️ من تو را میبینم
🔰 قسمت دوم
چیزی عجیب در درون خود احساس می کنم ،غبطه می خورم…
اما نمی توانم چیزی بگویم 😔
فقط قدرت، زیبایی، عفت و بیش از همه رضایت و شادی تو را تحسین می کنم
آری ، عجیب است اما به ذهن من خطور می کند که تو هر چند تحت بمباران اما از ما ، خوشحال تری.
چرا که تو هنوز زندگی طبیعی یک زن را داری
شیوه ای که زنان از ابتدا همواره چنین زندگی می کردند
در غرب هم تا دهه ۱۹۶۰ اینچنین معمول بود، تا اینکه به وسیله دشمنی مشترک بمباران شدیم
اما ما با مهمات واقعی بمباران نشدیم ، بلکه با فساد اخلاقی و نیرنگ آلود و زیرکانه از طریق وسوسه بمباران شدیم
⬅️ ادامه دارد۰۰۰
💌 بخشی از نامه ی جوانا فرانسیس نویسنده وروز نامه نگار آمریکایی به زنان لبنانی ومسلمان جهان
#جوانافرانسیس
🌸 @hejabuni | دانشکاه حجاب 🎓
🔸ایران رو از کمیسیون مقام زن سازمان ملل حذف میکنن
🔸ولی جمهوری اسلامی اجلاس بین المللی زنان تاثیرگذار از ۹۰ کشور جهان برگزار میکنه! 🙃
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیشرفت بانوان ایرانی
از نگاه بانوان خارجی
نمایشگاه بینالمللی تهران با نمایش دستاوردهای مختلف بانوان ایرانی، میزبان شرکت کنندگان خارجی اجلاس بینالمللی زنان تأثیرگذار بود.
📆۱۴۰۱/۱۰/۳۰
#بینالمللی
#بانوان
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔥فاجعه اول بهمن ۱۳۴۰!
🔺دقیقا ۶۱ سال پیش چنین روزی؛
بعد از اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران، کماندوهای رژیم پهلوی تحت فرماندهی منوچهر خسروداد با دستور مستقیم شاه به دانشگاه تهران یورش برده و عجیب ترین جنایات ممکن را رقم زدند!
🔸ریاست دانشگاه استعفا میدهد و در نامه استعفای خود چنین مینویسد:
🔺من هیچ گاه ندیده و نشنیده ام که تا این حد بی رحمی، سادیسم، خشونت و خرابکاری از جانب قوای دولتی اعمال شود. ۵۰۰ نفر مجروح و نقص عضو(!) شدند. بعضی از دختران را...
سربازان در تالارهای درس دانشگاه ازاله بکارت(!) کردند!
فنتمام روسای دانشکدهها و نیز خود من استعفای خود را به شما ابلاغ میکنم.
(افراسیابی، ایران و تاریخ صفحه ص۱۴۳)
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔥فاجعه اول بهمن ۱۳۴۰! 🔺دقیقا ۶۱ سال پیش چنین روزی؛ بعد از اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران، کماندوها
پروفسور جیمز بیل، استاد روابط بین الملل کالج ویلیامزبورگ ویرجینیا، در کتاب «عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و آمریکا»
هم به این حمله وحشیانه نظامی پرداخته👆
.
#نگذاریمپهلویراتطهیرکنند
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 131ستاره سهیل مینو قهقههای سر داد که باعث شد تعادلش را از دست بدهد، دستش را به دیوا
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
132ستاره سهیل
کمکم همه برای صرف شام به میز رنگارنگی که در حال چشمک زدن بود، میرفتند و برای خودشان و دوستانشان غذا میکشیدند.
با اینکه حرف زدن با محراب، آرامترش کرده بود، اما باز هم صحنه حمل چیزی که نمیدانست چه بو، جلوی چشمانش رژه میرفت و آرام آرام مانند موریانهای ذهن و قلبش را نیش میزد.
نگاهی به اطرافش انداخت، همه خوش بودند و میخندیدند و انگار داشتند لذت میبردند، ولی ستاره هرچه برای لذت بردن تلاش میکرد، ناآرامتر میشد.
صدای خندههای مینو و گیلاد ، یا شاید هم هوغود یا هر اسم دیگری که داشت، بر جوّ سالن حاکم بود.
به خودش که آمد؛ محراب را دید که با شلوار نخودی و لباس سفیدی جلویش ایستاده بود. یکی از بشقابهای در دستش را به طرف ستاره گرفت.
مضطرب لبش را گزید.
-ای وای! زحمتت شد، ممنون.
درون صورتش چیزی بود که ستاره را به وجد میآورد. و آرامش اولین چیزی بود که ستاره آن را تشخيص میداد، انگار که زمان خلق این موجود خدا به آرامش قسم خورده بود وبس!
-کجایی، خانم خانما؟ بهش فکر نکن. چیزی نبود.
ستاره هاج و واج فقط نگاهش کرد، حتما رد نگاههایش را دنبال کرده و ذهنش را هم خوانده بود.
این مرد با چشمانش میخندید و بعد به لبانش هم سرایت میکرد:
-من همینجوری واستم اینجا بنظرت؟ نمیگیری ظرفو ازم؟
از خجالت کمی سرخ شد، دوباره لبش را گزید.
-آهان، نه! ببخشید.
ظرف غذا را که از محراب گرفت، آرام در گوشش نجوا کرد.
-منظورم، دعوای گیلاد و مینو بود! چیز مهمی نبود.
و قبل از اینکه سرش را بالا بیاورد، دوباره به سمت میز غذا رفت.
چند تکه شنیسل را جدا کرد و در دهانش گذاشت، مانند آدامسی در حال جویدنش بود. با اینکه طعم لذید و کچاپیاش حال و هوایش را عوض کرد، اما بازهم خیلی زود دلشوره، به قلبش نمک میپاشید.
بعد از صرف شام، ستاره با ایما و اشاره به مینو گوشزد کرد که دیرش شده.
پریسا دختری با موهای مایل به صورتی که سعی میکرد خاص بودنش را به رخ همه بکشاند، درحالیکه قارچ سرخشدهی سر چنگالش را میبلعید، سری به نشانه تاسف برای ستاره تکان داد. پریسا، انگار نسخه پیشرفته دلسا بود، لحظهای صورت پریشان چند ساعت قبل دلسا را به یاد آورد، سر معدهاش که سوخت، از خوردن شنیسل کچاپی پشیمان شد.
پریسا با آرنج به پسری که بین او و مینو نشسته بود زد و با چنگالش ستاره را نشانه رفت.
-آدم دلش میسوزه...همچین بچههاییم هست که هنوز... خونوادشون دعواشون میکنن و اونارو با ماشین کنترلی اشتباه میگیرن.
با این حرف، رگ گوشه شقیقشهاش نبض پر سر و صدایی زد و ضربان قلبش دوباره ریتم گرفت.
پسری که مینو او را مصطفی صدا میزد، انگار برای جلب توجه برای پریسای صورتی پوش، چنان قهقههای زد، که آب به گلویش پرید و به سرفه افتاد.
مینو که صورت برافروخته ستاره را دید، چشمکی به پریسا زد و به ستاره قول داد که خیلی زود آماده رفتن میشوند.
خیلی تلاش کرد که قبل از رفتن جوابی به پریسا بدهد اما تیزی زبانش انگار، دهان ستاره را قفل کرده بود، خداحافظی سرد و رسمیِ کوتاهی با همه کرد، تا اینکه به محراب رسید.
خیلی خوشحال شدم که امشب دیدمت.. بابت کارهای کانالم، ممنون!
سعید سری تکان داد و با همان لحن آرام و مردانهاش گفت:
«فایلی که دیروز برام فرستادی، حجمش زیاد بود! تو واتساپ ارسال نمیشه...اوم... امشب یهبار دیگه تو تلگرام برام بفرست، ببینیم چیکار میشه کرد. مطالبو خودم بارگذاری میکنم، یکم باید روشون کار کنم تا جذابتر بنظر بیان. شما امشب خستهاین.»
بعد هم چشمکی تحویلش داد. ستاره از اینکه، یک راز مشترک با محراب پیدا کرده بود، میان آن همه نگرانی، کمی خوشحال شد.
با حرفهای محراب، انگار خون به صورتش دوید و دستپاچه خداحافظی کرد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 132ستاره سهیل کمکم همه برای صرف شام به میز رنگارنگی که در حال چشمک زدن بود،
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
133ستاره سهیل
فضای حاکم بر ماشین، چنان سنگین بود که حتی موسیقی درحال پخش هم از سنگینیاش کم نمیکرد.
مینو ماشین را کنار جدول خیابان پارک کرد و نگاهی بهصورت نگران ستاره انداخت.
-خب، بانوی ویژه! بگو امشب خوش گذشت یا نه؟
ستاره لبخند مصنوعی زد، یاد صحنهای که دیده بود، افتاد. آب دهانش را بهسختی قورت داد.
-خب...خوب بود... آره...ولی تا حالا اینجور جاها شرکت نکردم... یکم جوّش برام سنگین بود.
مینو نیمتنهاش را بهطرف ستاره چرخاند. دستش را زیر چانه ستاره گذاشت.
-عزیزم! معلومه که برات سخته! کمکم عادت میکنی. ناخن شستش را روی گونه ستاره دایرهوار حرکت داد. لحنش کمی آرامتر و مرموزتر شد.
-ستاره! تو انگار از یک قفس آزاد شدی و تازه به آزادی رسیدی... معلومه که نور خورشید آزادی اولِ کار چشمتو میزنه. یه مدت بگذره، خودت مشتاق اینجور جاها میشی.
ستاره با چشمان قهوهایاش که انگار مینو قصد هیپنوتیزمش را داشت، به تأیید، سرش را جنباند.
-خب، خوشگل خانوم! لباست اون پشته، عوض کن، بعدم به سلامت!
ستاره دستپاچه لباسهایش را عوض کرد وآرایشش را با دستمال کمرنگتر کرد.
زمانیکه خواست از ماشین پیاده شود، نگاهش به جعبه کادویی افتاد که برای مینو گرفته بود.
-ای وای! مینو این برای تو بود؛ مثلاً امشب تولدت بودا!
با ذوق جعبهی کادو را از میان دستان ستاره ربود و کادو را باز کرد. نگاهی به نیم ست نقره انداخت و گردنبند را با دهانی باز، جلوی آیینه روی سینهاش انداخت.
-چه خوشگله، ایول! تو پارتی بعدی میندازم گردنم. قربون دوستم برم.
لبخندی از روی رضایت روی لبان ستاره در حال نقش بستن بود که با جملهی بعدی مینو محو شد.
-این دیگه چیه؟
لحن تمسخر در صدایش موج میزد.
-این... یه کتاب عرفانیه... از طرف عمو و زن و عمو.
مینو لبانش را به حالت خاصی درآورد.
-عرفا... ن از دیدگاه... آیتالله بهجت!
و بعد قهقههای سر داد و کتاب را بهشوخی به سر ستاره زد. ستاره مات و مبهوت نگاهش کرد، در ذهنش داشت جواب برای تشکر مینو آماده میکرد که با این برخورد مواجه شد. بعد هم نیم ست را داخل داشبرد انداخت و کتاب را به صندلی عقب پرت کرد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
ماه رجب ۱.mp3
10.41M
💠ویژه ماه رجب
#استاد_فاطمی_نیا(ره)
#استاد_شجاعی
▪️• ورود به ماه رجب
•▪️ درک ماه رجب
▪️• شستشو در نهر رجب
یک شرط دارد ....
بدون متعهد بودن به این شرط، ورود موفق به ماه رجب، و خروج نورانی از ماه رجب، ممکن نیست
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
✍ توییت یک خانم آمریکایی به زنان دنیا
#زن_زندگی_آگاهی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔔 زنگ تفریح
میخوای چهره واقعی شوهرتو ببینی؟
بهش بگو بیا رانندگی یادم بده 😂
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎞چرا خداوند خواسته زنان حجاب داشته باشند ؟🌷
حجاب یعنی من مرز و حریم دارم،
هویت ویژه دارم
اسباب بازی نیستم و.....
🌷حجاب هدیه خداوند به زنان باوقار🌷
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
﷽
مطلع شدیم #حجت_الاسلام_راجی در بستر بیماری هستند 😔، خواهش میکنم جهت شفای هرچه سریعتر این سرباز دلسوز و خدوم جنگ نرم اگر براتون امکان داره ۷۰ حمد شفا تلاوت کنید🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#افتخار_کشور
رهبر انقلاب: تربیت اسلامی و انقلابی زن مسلمان، افتخار جمهوری اسلامی است. ما به زنان مسلمان خود افتخار میکنیم.
➕ اگر پدران و مادران شهدا ترسیده بودند...
🟡 @hejabuni 🟡