دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 177ستاره سهیل مثل مسخ شدهها به دوربین زل زده بود و همزمان پوست ناخنش را میکند. خون
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
178ستاره سهیل
پشت میزی نشسته بود که در بازجویی قبلی به بدترین شکل ممکن آن را تمام کرده بود. صدای در اتاق بازجویی اینبار آرام بود و صدای کفش هایی که به طرفش قدم برمیداشت.
نگاهش را از روی دستان گره خورده اش برمیدارد و به طرف در می کشاند. این بار خانومی را برای بازجویی فرستاده اند. با نزدیک شدن خانم تپش قلبش هم بیشتر میشود. نگاه ناباورانه اش همراه با نشستن خانم روی صندلی پایین میافتد.
با دیدن خانم نیاسری جدی و بدون هیچ احساسی نگاهش میکرد. چشمه اشکش تر شد. بی صدا اشک میریخت و به خانم نیاسری زُل زده بود. خانم نیاسری دستش را سمت پارچ شیشه ای برد و لیوان آبی برای ستاره پر کرد. بعد لیوان را به طرفش سر داد.
نگاهی به لیوان آب انداخت و دوباره نگاهش را به خانم داد؛ پرونده های زرد را روی میز گذاشت و دوربین را تنظیم کرد.
_خودتو معرفی کن
همزمان با سر خوردن قطره اشکی از گوشه چشمش جزیره خنده یاد حرکات و رفتارهای مینا افتاده بود. سرش را به دو طرف تکان داد.
_خودت که اسممو میدونی! چرا میپرسی؟
خانم نیاسری فقط نگاهش میکرد.
مینو در وجودش جولان میداد صورتش را جلوی دوربین برد و با حالت مسخره گفت: «صبر دنیا شکیبا»
میدونی برای چی اینجایی؟
با گستاخی به چشمان خانم زُل زد. مدیرانی که آشنا جرأت بیشتری پیدا کرده بود. با پوزخند جواب داد.
_برای کار نکرده.
_شاید هم کارهای کرده!
قاطعیت در لحن خانم، ترساندش.
بی تفاوت گفت: « شما هیچی نمیدونین»
_شاید هم تو نمیدونی
این شیوه گفتگو داشت عصبی اش می کرد خانم لبخند آرام و کوتاهی تحویل سرش را به صورت ستاره نزدیک کرد.
_از چی فرار میکنی؟
✍ ف.سادات {طوبی}
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🌱🌾 🔰 نظرتو راجع به ستاره سهیل ناشناس بهم بگو ⬇️ https://harfeto.timefriend.net/16758370193934
سلام بزرگوار🍀
بله آرزوی همه مون همینه🌱
ولی خب واقعیت جامعه هم این نیست.
دختر شهید بودن معصومیت نمیاره...
محیطی که فرد بزرگ میشه و دوستان میتونن خیلی تاثیر گذار باشه.
پسر حضرت نوح هم که پدرش بالای سرش بود راه درستی نرفت.
البته هیچ چیز مطلق نیست.
ولی توهمین فتنه اخیر دیدیم که دوتا برادر از خانواده مذهبی روبهروی هم قرار گرفتن.
نباید اجازه بدیم شکاف بیفته بین جوون مذهبی و غیر مذهبی، دشمن داره فقط سود میبره.
ان شاءالله همه جوونا عاقبت بخیر بشن.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
recording-20230212-231947.mp3
2.17M
🔶🔹 نکاتی در مورد مصاحبه صدا و سیما با خانمهای غیر محجبه
🎙حاج آقا حسینی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⭕️ چقدر مضحک ‼️
⭕️ اینهمه زن بیگناه رو شکنجه داده ، حالا خودش رو حامی زن میدونه و میخواد از حقوق زنان دفاع کنه!
♨️پرویز ثابتی رئیس ساواک تهران
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
30.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ یک اتفاق زیبا و متفاوت
💚پدر ❤️ دختری💚
باباهای عزیز
حواستون باشه ارتباط عاطفی و صمیمانه شما با دخترانتون قطعا در جلوگیری از آسیبهای احتمالی که در آینده دخترتون رو تهدید میکنه تاثیر گزار خواهد بود
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✨﷽✨
۞ امام کاظم علیه السّلام فرمودند:
🌿 إِستَحیَوُا مِنَ اللهِ فی سَرائِر کُم، کَما تَستَحیُونَ مِنَ النّاسِ فی عَلانیَتِکُم؛
🌿 در پنهانهای خود از خدا شرم کنید،
همچنان که در آشکارِ خود از مردم
خجالت می کشید.
﴿تحف العقول، ص۳۹۴﴾
#تولیدی | #شهادت_امام_کاظم ؏
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ 178ستاره سهیل پشت میزی نشسته بود که در بازجویی قبلی به بدترین شکل ممکن آن را تمام کرده بو
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
#رمان
179ستاره سهیل
دوباره مثل بچه ها بغضش ترکید
_ منو می کشن؟
خانم نیاسری، به آرامی به پشتی صندلی اش تکیه داد.
بستگی به خودت داره!
ستاره دهانش را بیش از حد باز کرد و فریاد زد:<< من که کاری نکردم >>... چرا میخواین منو بکشین؟ >>
حرکات و رفتارش داشت از کنترلش خارج می شد.
میان فریادهایش، خانم از جایش بلند شد.
بیشتر بهش فکر کن... زمان چیز مهمیه...اگر از دست بره شاید نتونی دوباره جبران کنی.
خودش را روی زمین انداخت، بد و بیراه می گفت و موهایش را میکشید، زیاد طولی نکشید که او را به طرف سلولش هدایت کردند..
کشان کشان خودش را به تخت رساند.
روی زمین دو زانو نشست و ساق دستش را روی تخت گذاشت و پیشانی اش را رویش!
با صدای بلند گریه کرد.
تمام مدتی که در سلولش بود را راه می رفت، می نشست، پوست لبش را می کند، روی زمین سرد طاق باز دراز می کشید، گوشه سلول زانوهایش را بغل می کرد و به چهار دوربینی که دور تا دور اتاق نصب کرده بودند خیره می شد.
برای بازجویی بعدی حالش رو به راه تر شده بود..
ببین ستاره ، صبرینا یا هر چی که اسمت هست... پرونده ات سنگینه... اصلا دلم نمی خواد یه دختر جوون با استعداد... یه هم وطن که راه رو اشتباه رفته... بخاطر این اشتباهش بیفته ته درّه!
ستاره به صورت خانم نیاسری خیره شده بود و منتظر حرف بعدی اش بود.
_ اینکه ته دره باشی یا جاده بازگشت، فقط به خودت بستگی داره.
آب دهانش را به سختی قورت داد، حس می کرد گلوله بزرگی راه گلویش را بسته.
خانم نیاسری چند عکس را روی میز چید. انگشت اشاره اش را روی تک تک آن ها می گذاشت و تق تق ضربه می زد.
_ خوب به این عکس ها نگاه کن..
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ #رمان 179ستاره سهیل دوباره مثل بچه ها بغضش ترکید _ منو می کشن؟ خانم نیاسری، به آرامی به پ
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
#رمان
180ستاره سهیل
ستاره سرش را کمی روی میز خم کرد. ناباورانه نگاهش را از عکسها به خانوم و از خانوم به عکس ها انداخت. چیزی نگفت فقط منتظر شد.
_اینا دیگه زنده نیستن، اینا قربانی ندونم کاری و حرف های شما شدن... شاید یه پدر و مادری همین یه دختر یا همین یه پسر رو داشتن...
سرش را به نشانه تأسف تکان داد.
_فقط به خاطر آدرس اشتباهی که بهش دادن یا چون شما ها به اشتباه رفتین!
سکوتی بینشان برقرار شد خانم نیاسری عکسها را جمع کرد.
_باید بیشتر فکر کنی، این به نفع خودته... اگه میخوای بار گناهتو سبک کنی البته!
با نگاهش رفتنِ خانم نیاسری را دنبال کرد.
بخاطر عکس هایی که نشانش دادند، شک و دودلی به جانش افتاد. وقتی که برای بار دوم، در برابر بازجوی مَرد نشست این شک بیشتر خودش را نشان داد.
مرد دست بزرگش روی میز گذاشت و با صدای خش داری پرسید:« چرا به عموت خیانت کردی؟»
دوباره روح مینو در وجودش زنده شد. خندید.
_خیانت؟ کدوم خیانت؟ چهار تا اسم و فامیل خیانت به حساب میاد؟
با کنایه ادامه داد.
_تازه انگار همه چیز نقشه بود. و از این چهارتا اسم چیزی نصیبم نشد... خانم نیاسری در جریانن .
مرد نفسش را از بینیاش بیرون داد و با لحن تحقیرآمیزی گفت:« انتظار داشتی واقعاً نصیبت بشه؟»
چیزی برای جواب دادن نداشت. دوباره در خودش فرو رفت. مرد بازجو عکس ها و فیلم هایی را نشانش داد. سوالاتی پرسید. چیزهایی نوشت، اما ستاره کاملاً احتیاط میکرد و همه چیز را در اختیارشان قرار نمی داد.
_اسمش گیلاد، هوغود... نمیدونم. هر کدومشون چند تا اسم داشتن واقعا نمیدونم اسمش چیه... یه کافه داره
عکس بدی را نگاه کرد.
_این دلساست، یه روز که رفتم دانشگاه مینو گفت تصادف کرده ولی بعد گفت نظام کشتنش.
مرد پوزخندی زد. ستاره ساکت شد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
موج کره ای.mp3
27.52M
📌 موج کره ای 🇰🇷
💠 جلسه چهارم
🎧 #پادکست_صوتی
📎 #بی_تی_اس #کیپاپ #kpop
🎧 بی تی اس (BTS) ، اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK)
🔴 نفوذ موسیقی کره ای میان دانش آموزان خصوصا دختران ، تدریس شده توسط استاد مجید دهبان
🔺ادامه دارد...
🏴@Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک توبیخ شیرین!
🔻ماجرای برخورد زیبای امام کاظم(ع) با بُشر حافی
🎤 #استاد_پناھیان
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔹خاطرات بانوی فعال عفاف و حجاب 🔰 قسمت چهارم حالا دیگه وقتی وارد مدرسه میشدم احساس غریبی نمی کردم ح
🔹خاطرات بانوی فعال عفاف و حجاب
🔰 قسمت پنجم
شاید باورتون نشه وقتی برگشتم خونه تا صبح خوابم نبرد با خودم یه بار می گفتم
به من چه من وظیفه داشتم تبیین کنم دیگه به من چه
یه بارم به خودم می گفتم اگر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ازم بپرسه برای شیعیان پدر چه کردی بگم فقط تبیین کردم آیا نمیگه رسید به جایی که باید خرج کنی کنار کشیدی آیا نمیگه درحد حرف پای کار ما بودی اما عملا نتونستی کاری کنی چون از خرج کردن در راه خدا ومن ترسیدی دیدم هیچ جوره نمیتونم اون روز پاسخی به امام زمانم بدم
خلاصه ....
فرداش رفتم مدرسه هربار که وارد کلاس میشدم دیگه کمتر از دفعه قبل بحث سیاسی و تبین سازی در حیطه اوضاع کشور داشتم
انگار کم کم شروع به خودسازی کرده بودیم
بچه ها از مشکلات رفتاری می گفتند و باهم در باره آن مسائل بحث میکردیم
هربار هم که از مسئله ای صحبت میکردند که من اطلاعاتم کم بود گریزی میزدم میگفتم در یک جلسه نمیتونم جواب همه سوالات رو بدم فقط سوالی رو که بلد بودم بسط میدادم و وقتی برمی گشتم منزل شروع میکردم به غنی سازی خودم درباره مسائلی که نوجوان بیان کرده بود ومن از نظر محتوا تهی بودم
القصه دیدم بچه ها فطرتشون پاک و در مسیر درست هم دارند قرار میگیرند
از مدیر مدرسه خواستم آماری از بچه هایی که میخوان چادر داشته باشند اما ندارند بهم بده
الان تقریبا ۸نفری بودند که چادر داشتند و می پوشیدند اما بقیه مشکل هزینه را داشتند
حالا دیگه به مدیر گفته بودم و باید به فکر منبع مالی میبودم
از مسئولین سطح شهرستان درخواست کمک کردم و گفتم شما می خواستید حجاب نشر پیدا کند و ..شما اگر میخواید که لحظات تلخ اغتشاشات اخیر رخ نده هزینه کنید البته هزینه ای کمتر از خسارات اغتشاشات و...هرچقدر توضیح دادم که پیشگیری بهتر از درمان هست اما گوش مسولی به غیر از مسول محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان به این حرفا بدهکار نبود تا اینکه دو خانواده محترم از دو شهید بزرگوار جهت تامین مالی اعلام آمادگی کردند این دو خانواده محترم را اصلا چهرهای نمی شناسم اما به لطف خدا سر راهم قرار گرفتند و ۴۷ نفر حافظ قرآن از دوستان را گرد هم جمع کردم گفتند سفارش ختم قرآن بگیریم با هدایای ختم قرآن ها ،برای بچه ها چادر تهیه کنیم
✍ خانم الهه دهنوی
⬅️ ادامه دارد ...
#مصاحبه #مبلّغ_مدرسه #تجربه_نگاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ #رمان 180ستاره سهیل ستاره سرش را کمی روی میز خم کرد. ناباورانه نگاهش را از عکسها به خانوم
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
#رمان
181ستاره سهیل
بعد از کمی مکث مرد گفت: 《اینکه کشتنش درسته ... ولی جالبه که کار خودشونو میندازن گردن یکی دیگه!》
دوباره حال بدی دایره وار دور سرش شروع به چرخیدن کرد، یاد حرفهای پریسا افتاد. حرفهایی که دلش نمیخواست باور باور کند.
اسید معدهاش شروع کرد به بالا آمدن، دستش را جلوی دهانش گرفت، میترسید دوباره بالا بیاورد. حتی وقتی مرد بازجو برایش آب ریخت و خورد، چیزی سوزش معدهاش کم نکرد.
بازجویی که شروع میشد، سعی میکرد تند تند جواب دهد تا بتواند زودتر به آن سلول کوچک تنهایی پناه ببرد، روی تخت بنشیند و زانوانش را محکم بغل گیرد و به محراب فکر کند.
محرابی که تازه مهرش به دلش افتاده بود، ناخودآگاه دستش رفت سمت گردنش، خالی بود. تازه یادش آمد که همه وسایلش را از او گرفتهاند، حتی گردنبند عزیزش را.
بلند شد بهطرف در رفت، خواست در بزند، که در باز شد.
_ بیا بیرون ملاقاتی داری.
با خودش زمزمه کرد: " ملاقاتی ..."
دلش نمیخواست باور کند زندانی است.
بیمقدمه پرسید: گردنبندم کجاست؟
بدون اینکه جوابی بشنود، چشم بند روی صورتش رها شد و دستش کشیده!
_ میگم گردنبندم کجاست؟... چرا همتون لالمونی گرفتین؟
روی صندلی سرد و یخ کردهای او را نشاندند، چشم بند که برداشته شد در برابرش عموی پیرش را دید، تکان نخورد، حتی پلک هم نزد.
از آخرین باری که عمو را دیده بود، هزار بار سفیدتر شده بود، نگاهش روی موهای عمو قفل شد.
_ صبرینا !
آب دهانش را قورت داد، گلویش تَرقی صدا داد، همیشه ستاره صدایش میزد، فقط در مواقع خاصی صبرینا میشد. نگاهش افتاد به چشمان عمو، کوچکتر شده بودند، قرمزتر و خستهتر!
عمو سرش را پایین انداخت.
_ من چه اشتباهی کردم عمو؟
دوباره سر تکان داد و سر تکان داد.
دل ستاره مثل مَشکی که میزنند به هولوَلا افتاد.
عمو سرش را بالا آورد و بهصورت رنگپریده برادرزادهاش نگاه کرد.
_من نون حروم بهت دادم عمو؟ ... غصه تورو بخورم یا عفّتو؟
چشمانش بازتر شد.
_عفت؟ ...عـِ ...فت چی شده؟
عمو با کف دست اشکهایی را پاک کرد که ستاره هرگز ندیده بود.
_هیچی ...عمو هر چی میدونی بهشون بگو، کمکت می کنن، تو مجازاتت تخفیف میدن ...
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ #رمان 181ستاره سهیل بعد از کمی مکث مرد گفت: 《اینکه کشتنش درسته ... ولی جالبه که کار خودش
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
#رمان
182ستاره سهیل
ستاره روی میز خم شد و دستان داغ عمو را گرفت.
صدایش از ته گلویش بیرون میآمد.
_ عمو ... عفت ... طوریش شده؟
عمو پشت دستان سرد ستاره را نوازش کرد.
_ چیزی نیست ... تو فقط مراقب خودت باش ...
صدایش را بالاتر برد.
_ عمو چیو داری از من پنهان میکنی؟..
نکنه اتفاقی افتاده براش ...
بغض صدای عمو، شکستش!
به التماس افتاد.
_ چی شده عمو؟
عمو دستش را از دست ستاره کشید و مشت کرد، بعد چند بار روی پایش زد، انگار داشت از درون میسوخت.
_عفت ... اونی نبود که ... فکرشو میکردم ...
ستاره وا رفت.
_ یعنی چی عمو ؟
سرباز کنارشان ایستاد.
_ وقت ملاقات تمومه!
بدون توجه به حرف سرباز داد زد.
_ یعنی چی عمو؟ من دیوونه میشم اینجا، توروخدا ...
یعنی بهتون خیانت کرده عمو؟
عمو فقط نگاهش کرد، ستاره احساس کرد عمو زیر بار این حرف له شد.
دو خانم سرباز ستاره را بلند کردند و به طرف در خروج هدایت.
ستاره مقاومت می کرد، می خواست خوب ببیند صورت ترک خورده عمویش را.
دنبال ردی از امیدواری بود، که همه چیز تاریک شد و او محکوم بود به برداشتن قدم های اجباری.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
نویسنده
ف.سادات{طوبی}
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
🚔از هر 20 قتل در ایالات متحده یک مورد توسط پلیس انجام می شود - و تعداد آنها کاهش نمی یابد
🇺🇸در ایالات متحده، تخمین زده میشود که از هر 20 قتل با اسلحه، یک مورد توسط پلیس انجام میشود، با وجود سالها اعتراض سراسری، قتلهای مجری قانون کاهش نیافته است.
🔻جاستین فلدمن، محقق مرکز عدالت پلیسی، گفت: از آنجایی که تنها تعداد کمی از حوادث مرگبار هر سال مورد توجه گسترده رسانهها قرار میگیرد، بسیاری از آمریکاییها ممکن است متوجه نباشند که «بخش معنیداری از قتلها در ایالات متحده قتل توسط پلیس است »
🔻برخی از ادارات پلیس میزان قتل های پلیس بسیار بالاتر از سایرین هستند. در والهو، کالیفرنیا، که به خشونت پلیس شهرت دارد ، اداره پلیس مسئول 30 درصد از قتل های شهر در سال 2012 بود. پلیس در آن سال شش نفر را کشت.
📌اینم از خشونت پلیس آمریکا که خبرگزاری های خودشون منتشر کردن.سلبریتی های ما به چه کسانی پناه بردن
🌐منبع:https://www.theguardian.com/us-news/2023/feb/15/us-homicides-committed-by-police-gun-violence
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
4_5834514558227581417.mp3
3.3M
🎙سخنرانی حاج آقا دانشمند
▫️زن ابروی یک کشور و مملکت است. خدا هرکی رو دوست داشته باشه بهش دختر میده
#زن_عفت_افتخار
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از حوزه توییت (توییتر طلاب)🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 این تیکه از شیخ قمی چقدر خوب بود👌
بازی در زمین دشمن
❗️ حتما ملاحظه کنید! و ببینید که پخش مدام یک سری مناطق بیحجاب محدود در تهران چه بلایی سر اعتماد مردم میآورد!
📌 کانال شیخ قمی👇
@TablighGharb
@HozeTwit
#ما_بیشماریم
معتکفین امسال: ۱ میلیون نفر
راهپیمایان ایرانی اربعین: ۵ میلیون نفر
راهپیمایان ۲۲ بهمن امسال: ۲۱ میلیون نفر
مجموع تمام اغتشاشگران کشور در شلوغ ترین ایام فتنه: ۵۰ هزار نفر
ما واقعا بیشماریم...
🌸 @hejabuni 🌸