فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری:
درماه شعبان نباید غفلت کرد
🌸ماه پربرکت شعبان
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
آتیشه عشقم تب عباسه_۲۰۲۳_۰۲_۲۵_۰۸_۰۷_۴۱_۶۶۲.mp3
4.75M
🔊 #سرود💐
آتیشه عشقم تب عباسه
🌺 ویژه ولادت #حضرت_اباالفضل علیه السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_علیه_السلام
کربلایی حسین طاهری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♨️ پویش اتاق عمل ویژه بانوان
✅ اختصاص اتاق عمل های ویژه بانوان با کادر پزشکی بانوان
🔰مابانوان این مرز وبوم حق برخورداری از این فرصت را داریم که در زمان عمل در آرامش بوده وبدون حضور آقایان در اتاق عمل ،جراح به جراحی ما بپردازد.
الحمدلله کادر خانم مجرب اتاق عمل هم تعدادشان کم نیست.
لینک پویش 👇👇👇
http://farsnews.ir/my/c/183359
#مطالبه_گری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
♨️ بنظرتون انسانیت حکم میکنه با زن بارداری که فرزند مرده بدنیا میاره چه برخوردی بشه؟ حتما میگید با
🔥 داغ کردن بدن زن در آیین زرتشت 😰
♨️ در کتاب زرتشتی روایت پهلوی صفحه ۴۵ به شوهران در مواردی اجازه داده که زن رو #داغ کنن به علاوه اموالی که در اختیار زن قرار داده پس بگیره😥.
🔻این موارد عبارتند از :👇
ـ از زن بخواهد لباسش را در آورد اما او نیمه در آورد.
ـ از او بخواهد که کار خوب کند اما کار بد کند.
ـ شوهر از او بخواهد کاری کند که به اندازه ی درهمی ارزش داشته باشد اما زن کاری کند که به اندازه میخی ارزش داشته باشد.
ـ از او بخواهد یزش کند اما نکند. (لغتنامه دهخدا: یزش = عبادت)
♨️ پس از آن آمده که اگر زن سه بار به شوهر بگوید: “وظایف زنی را انجام ندهم” حکم او #مرگ است😱
📚روایت پهلوی -میرفخرایی-ص ۴۵
#زرتشت_و_زنان
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ #رمان 200ستاره سهیل دختر تکانی خورد. نشست توی باغچه، روی سبزیهایی که عمو کاشته بود. دستش
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
201 و 202 ستاره سهیل
از بین داروها گشت. آرامبخش را پیدا کرد. دو تا را همزمان توی دهانش انداخت.
با دستان لرزانش آب ریخت توی لیوان لیوان.
موکت زیر پایش خیس شد. پایش هم.
لیوان را یک نفس سر کشید. آب از دو طرف دهانش ریخت زیر گلویش.
تند تند نفس کشید. دوباره راه رفت. دوباره نشست. فایده نداشت. با خودش فکر کرد اگر دوزش را بالا ببرد سردردش زودتر خوب میشود.
جعبه قرص را برداشت. چهار تا دیگر هم خورد.
حالا بدنش نایی نداشت. یک لیوان آب روی صورتش ریخت. بی رمق نشست روی موکت وسط اتاق.
هنوز سرش درد میکرد. صدای آهنگ دوباره آمد سراغش. چهار تای دیگر هم خورد. سه تای دیگر هم.
چشمانش نمیدید. صدا قطع شد. در تاریکی مطلق فرو رفت.
بعد از مدتی که نمی دانست چقدر بود، دوباره درد را حس کرد. چشمانش را با لرزش پلک هایش باز کرد. زبانش چسبیده بود ته گلویش.
سرش هنوز نبض میزد. نگاهش به ساعت روی دیوار افتاد.
۸ بود صبح یا شب؟
سر برگرداند. عمو کنارش داشت گریه میکرد. صحنه ها برایش ناآشنا بودند. چیزی یادش نمی آمد. صدای به هم خوردن دانه های تسبیح در گوشش اکو شد.
تسبیح... تسبیح... قرآن... جانماز...
با یک حرکت روی تخت نیم خیز شد.
_قرآنم... عمو...
به التماس افتاد.
_قرآنم کجاست ...عمو...
عمو بدون هیچ حرفی طرف میز سفید کنار تخت رفت از توی کشو قرآن یاسی رنگی را بیرون کشید.
قرآن خاکی را از دستان عمو رو ربود. بغلش کرد. فشردش به قلبش. سرش را خم کرد روی قرآن بلند بلند گریه کرد. عمو هم با صدای بلند.
حس کردن قلبش برای اولین بار دارد می زند. انگار قبل از آن اصلا قلبی نداشت. گریه اش تمام نمی شد. تخت هم به شدت تکان میخورد.
_قرآنم... عمو قرآنم...
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
#رمان
202ستاره سهیل
از زمانی که قرآن و چادر نمازش به دستش رسیده بود، وضعیت روحی اش روز به روز بهتر می شد.
رفت و آمد فرشته هم کمک زیادی به بهبود حالش می کرد.
سعی میکرد شب و روزش را طوری مشغول بچه ها باشد که وقتی سرش روی بالش می رسد، بیهوش شود.
با این حال، باز هم زیر نظر روانپزشک بود و دارو مصرف میکرد. کابوسهای وحشتناک، گه گاه سراغش می آمد، با دلداری های فرشته و قرص آرام بخش و بازی با بچه ها وضعیت را تحمل میکرد.
عمو هم در آن مدت دو بار به ملاقاتش آمده بود، از اینکه متوجه شد عفت را هم به جرم همکاری با مینو و میلاد دستگیر کرده اند، خوشحال بود.
گاهی کنار بچه ها می نشست و معصومیت چشمانشان را تماشا می کرد. به خودش یادآوری می کرد، خودش هم روزی معصوم بود. گاهی با تمرین کردن صبر، غذا به دهانشان می گذاشت.
صدای اذان را که می شنید ناخودآگاه صورتش از اشک خیس می شد. وجود چادر نماز مادرش و قرآن یاسی رنگش کمک می کرد آن پنج سال را بهتر تحمل کند.
کارش که تمام می شد می دانست فرشته را کجا پیدا کند، یا در حال کار کردن با بچه ها بود یا توی کتابخانه.
فرشته سرش را روی کتابی خم کرده بود. کنارش نشست روی صندلی، به آرامی کتاب را بست، فرشته وحشت زده سرش را بالا گرفت.
_ وای ... دختر هزار بار گفتم؛ میای بالا سرم موقع خوندنِ کتاب تقی توقی ...
ستاره با ته مانده هایی از اندوه که در صورتش بود گفت: 《ببخشید ... چی میخوندی؟》
_ کتاب دیگه ... گفتم تا صابر میاد دنبالم یه چیزی بخونم.
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️پلیس هنگ کنگ سه نفر را در ارتباط با قتل مدل کره ای دستگیر کرد
🚨پلیس والدین و برادر همسر سابق "ابی چوی" را در ارتباط با قتل او دستگیر کرد. او با خانواده ی همسر سابقش مشکل مالی داشته و برادر همسر سابقش به عنوان راننده ی او بوده
😱بقایای جسد خانم چوی در یخچال یک خانه ی روستایی کشف شد
📌این همه قتل زنان جوان تو کشورای دیگه هست، صدای کسی درنمیاد !!یعنی باور کنیم که فقط زنان ایرانی براشون عزیز هستن؟!
🌐 منبع:https://www.theguardian.com/world/2023/feb/5/hong-kong-police-arrest-three-after-finding-remains-of-model-abby-choi
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
حجاب در عصر نبوی.mp3
3.16M
🔰 حجاب و هند جگرخوار
🖌 داستان اول برگرفته از تاریخ مدینه دمشق (ابن عساکر) ج 70 ص183 (و بخشهایی از آن در: تاریخ الرسل و الملوک، ج2، ص55؛ البدایه و النهایه، ج4، ص319؛ الطبقات الکبری، ج8، ص9)
داستان دوم: شعب الایمان، ج10، ص219؛ سنن ابی داود، ج4، ص106؛ سنن بیهقی، ج2، ص486؛ الجامع لاحکام القران (قرطبی)، ج12، ص229؛ تفسیر طبری، ج17، ص260
#پادکست
#حجاب
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓