eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلا را شنیدیم، غزه را دیدیم 💔 ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_سی_ششم 🎬: روح الله بر سرعت قدم هایش افزود و خود را به در نیمه باز خانه
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: سفرهٔ نهار را گستردند و بوی آبگوشت محلی و ریحان تازه مشام روح الله را قلقلک میداد، بعد از مدتها دوری از مادر و سختی زندگی، امروز روح الله می خواست اندکی شیرینی زندگی را لمس کند. مامان مطهره وسط نشست و عاطفه و روح الله هم دو طرفش... مامان اول توی کاسه عاطفه نان تلیت کرد و بعد کاسه روح الله، روح الله کوچکترین حرکات مادر را میدید و سعی می کرد در ذهنش ثبت کند و از بودن در این جمع لذت میبرد.. اولین قاشق غذا را در دهانش گذلشت و مزه آبگوشت را همراه با مهر مادرانه نوش جان کرد، همان طور که لقمه را می جویید رو به مادربزرگ گفت: چقدر خوشمزه شده که ناگهان درب خانه را به شدت زدند و پشت سرش، صدای وحشتناک فتانه بلند شد ، فتانه همانطور که فحش های رکیک میداد، روح الله را صدا میزد.. رنگ از رخ روح الله پرید،اما دلش خوش بود به مادری که در کنارش بود. مامان مطهره با عصبانیت از جا بلند شد و گفت: من باید جواب این زن بددهن و بی ادب را بدم مادربزرگ با دستپاچگی دست مطهره را گرفت و نشاندش و گفت: نعوذو بالله از فتانه خدا هم میترسه، بشین مادر، بری یه چیزی بگی، کار بدتر میشه و مادربزرگ ادامه حرفش را خورد و بر زبان نیاورد که اگر مطهره حرفی بزند بعد روح الله بلید زجرش را بکشد. پس تکه نانی برداشت و مقداری از گوشت های کوفته شده را داخلش چپاند و داخل مشت روح الله جا داد و گفت: عزیزم ، مادرت را که دیدی زودتر پاشو برو و این لقمه هم توی راه بخور وگرنه فتانه این خونه را روی سرمون خراب میکنه روح الله چشمی گفت و با سرعت از جا بلند شد، لقمه ای که مادربزرگ گرفته بود در یک دستش و پلاستیک سوغات های مادر در دست دیگرش و گونی کتابهایش هم زیر بغلش زد و می خواست از در خارج شود که مامان عاطفه از پشت او را بغل کرد و همانطور که بوسه ای از سرش میگرفت گفت: برو عزیزم من دوباره میام بهت سر میزنم روح الله لبخندی زد و از جمع خدا حافظی کرد و بیرون رفت. در حیاط را که باز کرد، فتانه با چشمانی که از خشم سرخ بود روبه رویش قرار گرفت..فتانه نگاهی به روح الله کرد و مشتش را بالا برد و گفت: بی خبر کجا رفتی پسرهٔ خیره سر؟! حالا تنها تنها میای مهمونی هااا؟ یک مهمونی نشونت بدم و مشتش را حواله روح الله کرد.. روح الله بس که کتک خورده بود استاد فرار شده بود، از زیر دست فتانه رد شد و مشتش به او نخورد و با دو به طرف خانه حرکت کرد، اما فتانه دست بردار نبود... روح الله سرعتش را بیشتر کرد و ناگهان پایش به قلوه سنگی خورد و تلوتلو خوران به جلو پرتاب شد و روی زمین افتاد. لقمه پست روح الله که کلا فراموشش کرده بود غرق خاک شد و کفش نیمه پاره پایش، کاملا پاره شد، اما او ناراحت نبود،چرا که کفشی که مادرش برایش آورده بود در رویاهایش هم نمی توانست داشته باشدش... فتانه به روح الله رسید و درحالیکه گوشش را می کشید او را از زمین بلند کرد.. ادامه دارد به قلم:ط_حسینی ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part09_آه ترجمه مقتل نفس المهموم.mp3
10.86M
📚 بازخوانی کتاب آه ✅بستن آب بر امام و یارانش (ترجمه مقتل) ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
اجتماع خانوادگی مدافعان حریم خانواده ۲۸ تیر تهران ، میدان ونک ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ فرق مذهبی واقعی با صورتی چیست؟ 🪴 مذهبی واقعی خودش و منافع خودش را فدای دین خدا می‌کند ولی مذهبی صورتی، دین را فدای خودش و منافع خودش می‌نماید. مثلا برای اینکه از ورود بی‌حجابها به دسته و هیئتش جلوگیری نکند می‌گوید اینها ظاهرشان با بقیه متفاوت است 😳 آقا یا خانم محترم مغلطه نکن! اینها ظاهرشان با بقیه متفاوت نیست 👈 با دین خدا متفاوت است 👉 ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
➖بی‌تردید می‌گوییم، آلوده کردن مجالس علیه‌السلام پروژه جریان لیبرال با هدایت اتاق فرمان آمریکا و انگلیس است... آنها خوب میدانند که این و صفر است که اسلام و انقلاب را زنده نگه داشته... بنابراین در تلاشند حقیقت محرم و صفر را از درون تهی کرده و ازبین ببرند.... ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگ شده هلند با دیدن قتلگاه امام، جان داد از هلند تا کربلا....... جوانی که سال قبل در روز عاشورا در حرم امام حسین علیه‌السلام فوت کرد، بدون هیچ‌گونه مریضی و هیچ گونه فشاری و علتی.... جوان مرفهی از خانواده‌ای غیرمذهبی، که توسط پدر و مادرش به هلند فرستاده شده بود، برای ادامه تحصیل و زندگی، اما به یکباره برمیگردد همه زرق و‌برق و خوشی و ثروت را رها می‌کند و می‌گوید که می‌خواهد سرباز امام زمان شود خانواده‌اش اصلا متوجه حرف او نمیشوند او وارد حوزه میشود و محرم سال قبل برای اولین بار در عمرش می‌خواهد به کربلا برود به مادرش می گوید مگر میشود کربلا رفت و قتلگاه را دید و زنده برگشت با دوستش دو‌نفری به عراق می آیند، دوستش می‌گوید مستقیم کربلا بریم، امیر حسین قصه ما،میگه: "اگر کربلا بریم، من دیگه نجف را نمی‌بینم، اما تا ابد کنار امیرالمومنین خواهم بود. ♨️و را ندید در همان امام حسین علیه‌السلام امیر حسین تمام کرد با اینکه عتبه سه جا برای قبر در به آنها پیشنهاد داد: اما امیر همانطور که خودش گفته بود در نجف دفن شد. ‌‎ ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌دینی‌نصف‌قهرماناش‌زن‌هستن...☁️ میگن‌ضد‌زن!🌱 ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
شناسایی و احضار عاملان هتک حرمت در روز عاشورای حسینی در کرج فرمانده انتظامی استان البرز از شناسایی و احضار عاملان هتک حرمت در روز عاشورای حسینی در کرج خبر داد. سردار حمید هداوند اظهار داشت: با عنایت به انتشار ویدیویی در فضای مجازی مبنی بر حضور چند دخترِ بین حجاب در دسته رویِ عزاداریِ روزِ عاشورا و خدشه‌دار شدن احساسات عزاداران حسینی در سراسر کشور؛ پیگیری موضوع در دستور کار مأموران پلیس استان قرار گرفت. وی با اشاره به تلاش برای شناسایی هویت هنجارشکنان گفت: همه این افراد پس از شناسایی به پلیس استان البرز احضار شده‌اند. وی در پایان گفت: پلیس حرمت شکنی به ساحتِ مقدس ائمه اطهار(علیه السلام) را بر نمی‌تابد و برابر قانون با هنجارشکنان برخورد خواهد کرد. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈  🇮🇷فرماندهی انتظامی استان البرز 🇮🇷معاونت فرهنگی و اجتماعی 🇮🇷اداره اطلاع رسانی پلیس @policealborz ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نباید ساده از کنار این هنجار شکنان احتمالا سازمان یافته رد شد ❌ مطالبه جواب میده ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_سی_هفتم 🎬: سفرهٔ نهار را گستردند و بوی آبگوشت محلی و ریحان تازه مشام ر
رمان«تجسم شیطان» 🎬: روح الله از بس کتک خورده بود و گریه کرده بود،بی حال گوشهٔ اتاق همانطور که چمپاتمه زده بود، پلک هایش سنگین میشد، اما قبل از اینکه خواب برود،خودش را جلو کشید و به پلاستیکی که مادرش آورده بود رساند و یکی از دفترهایی را که مادر برایش گرفته بود در آغوش گرفت، انگار هر چیزی که بوی مادر را داشت برای او آرامش بخش بود. روح الله دفتر را در آغوش گرفت و‌مانند نوزادی در شکم مادر، پاهای دردناکش را داخل شکمش جمع کرد و چشمانش را بست و‌چیزی از اطراف نفهمید. خوابی وحشتناک میدید، دیوی سیاه با دندان های زرد بزرگ و ناخن های بلند و کثیف او را دنبال کرده بود، روح الله سرعتش را بیشتر کرد و آن دیو بد هیبت دستش را دراز کرد، دستش به پیراهن روح الله رسید و او را گرفت می خواست سمت خود بکشد، روح الله نگاهی به عقب کرد صورت دیو سیاه، مانند صورت فتانه بود، روح الله جیغی کشید و از خواب بیدار شد. از جا بلند شد، دمدمه های غروب بود و هوا تاریک، روح الله انگار بُعد زمان و مکان از دستش بیرون رفته بود، فکر میکرد صبح زود است. نگاهی به دفتر داخل آغوشس کرد و لبخندی زد و ناگهان از جا برخواست و زیر لب گفت: وای تکالیفم را انجام ندادم و بعد دفتر را داخل گونی کتابهایش که کنار در اتاق افتاده بود چپاند، خبری از سعید و فتانه نبود، روح الله می خواست بدو خود را به آشپز خانه برساند، آخر همیشه قبل از رفتن به مدرسه میبایست ظرفها را بشورد و اتاق ها را جارو کند و بعد از انجام اینکارها، فتانه مجوز رفتن به مدرسه را به روح الله میداد.. روح الله وارد هال شد احساس کرد صدای سعید همراه با بوی سوختنی از بیرون می آید، تعجب کرده بود، آخر سابقه نداشت سعید صبح به این زودی از خواب بیدار شود. خود را به در هال رساند و با دیدن خورشید به خون نشسته، متوجه شد که غروب خورشید است و نه طلوع آن..تازه خاطرات ساعتی قبل در ذهنش جان گرفت، مادرش...هدیه هاش...کتک های فتانه و بعدش خوابی شبیه بی هوشی.. روح الله راه رفته را برگشت و دنبال پلاستیکی بود که هدیه های مادرش در آن بود.. اتاق نشیمن، هال، آشپزخانه و مهمان خانه را گشت اما چیزی پیدا نکرد. روح الله صدای فتانه را از روی حیاط میشنید که در حال بازی با سعید بود اما میترسید از او درباره هدیه های مادرش سوال کند. پس فکری کرد و تصمیم گرفت از سعید بپرسد، آهسته خودش را از در هال بیرون کشید و همانطور که به دنبال دمپایی بود که بپوشد، متوجه کفش های ته میخی نویی شد کنار در بود..پوزخندی زد و گفت:این کفش ها را حتما برای من خریده اند، نمی دانند که مادرم کفش هایی برایم اورده که با پول آن چند جفت از اینها میشود گرفت. روح الله دمپایی به پا کرد و با نوک پا کفش های نو ته میخی را کناری زد و جلو رفت ، ناگهان چشمش به سعید افتاد که حلبی پر از آتش جلویش بود،وای خدای من!! دفتر...دفتر قشنگی که مامان مطهره برایش آورده بود پاره پاره جلوی سعید بود و سعید با تشویق فتانه هر بار خم میشد و چند برگ از دفتر را برمیداشت و در آتش حلب می انداخت.. اشک در چشمان روح الله جمع شد، جرأت آن را نداشت که جلو برود و اعتراض کند، آخه به چه گناهی باید اینهمه سختی تحمل میکرد، چرا...چرا دفترها را میسوزندن؟! کفش های قشنگم کجان؟! ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part10_آه ترجمه مقتل نفس المهموم.mp3
12.68M
📚 باز خوانی کتاب آه ✅از شب عاشورا تا آغاز نبرد (ترجمه مقتل) ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی از عمامه به سر ها میگن چرا اینقدر رو حجاب گیر میدین ؟حجاب فقط یکی از فروع دینه ما فروعات دینی مهم تری داریم😐 🎥پاسخ استاد عالی ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872