eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 #پارت_هشتم به اصرار من و مریم خواهر بزرگترم، بابا به
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 آفتاب نور گیر اتاقم، پلک هایم را قلقلک میداد... با دیدن ساعت سراسیمه از اتاق خارج شدم... پایم میسوخت، سرعتم را کمتر کردم... +مامان چرا بیدارم نکردید؟! خواب موندم ،مدرسه ام چی میشه حالا؟! _علیک سلام، صبح توام بخیر...خوبم ممنون. +ماماااااان...ببخشید معذرت میخوام...سلام صبح بخیر. مامان لبخند زیبایی زد که دلم قنج رفت برای بوسیدنش... _عزیزدلم با این پا که نمیتونی مدرسه بری. یکی دو روز خونه بمون،استراحت کن... رفتم و گونه مامان را بوسیدم. +چشم...هرچی مامان قشنگم بگه... _ریحانه چشمات چرا انقدر قرمزه؟باز گریه کردی؟! +نه مامان جان.دیر خوابیدم بخاطر همینه... _من مادرم! اگر نفهمم باید سرم رو بذارم زمین و بمیرم... +دور از جون مامان، این چه حرفیه که میزنید؟نگران پدر هستم... مامان رویش را از من گرفت تا من اشکش را نبینم... _نگران نباش...پدرت خوب میشه...من مطمئنم! قرار است امروز عمو محمد بیاید تا آزمایش های پدر را برای بررسی مجدد توسط پرفسور سمیعی ببرد... *** طبق تصمیمی که گرفته شده بود،آزمایش های بابا علی به مدت یک هفته ارسال شد به خارج از کشور برای پرفسور سمیعی و توسط دانشجو های ایشان برگشت... مامان زهرا به همراه بابا و عمو محمد و عموی بزرگم برای گرفتن نتیجه دوم آزمایش به مطب دکتر مراجعه کردند... ادامه دارد... ✍نویسنده: 🌜🌹 @hejabuni 🌹🌛