eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_یازدهم بلاخره از ملیکا جدا شدم . ملیکا: زهراسادات توماشینه. بیابر
بعد از ورودشون، خاله مریم من رو یه آغوش گرم مهمون کرد. خونه‌ی گرمشون رو دوست داشتم. اصلا انگار نه انگار که چندسال بود من رو ندیده بودن. مامان باباها نشستن تو پذیرایی و من هم به اصرار بچه ها مهمون اتاقشون شدم. به محض ورودمون شروع کردیم به تعریف کردن و یاداوری خاطرات گذشته. برعکس بقیه اقوامی که از وقتی عمو برگشته بود، دیگه خیلی ندیده بودمشون( یعنی از 7.8 سالگی) تا 12.13 سالگی هنوز هم زهراسادات اینا جزو فامیلای صمیمی بودند و بعد از اون دیگه سرگرم درس شدم و حتی از طریق تلفن و اس ام اس هم دیگه ارتباطی نداشتیم. بعد از یک ساعت که نفهمیدم چجوری گذشت، با صدای مامان هرسه رفتیم پایین. مامان: دخترا بیاید میخوایم بریم حرم. ملیکا: چشم خاله اومدیم. . . . . تو ماشین دوباره طبق معمول با غرغر هدم رو سرم کردم و شالم رو هم کشیدم جلو و بعد از این که چادرم از تو کیفم در آوردم، رسیدیم. پیاده شدم و چادرم رو سرم کردم. برگشتم به سمت ماشین عمواینا ( پدر زهراسادات) که با لبخند ملیکا که پشت سرم بود مواجه شدم. ملیکا: چقدر چادر بهت میاد. _ عهههه. ولم کن بابا بیا بریم. راه افتادیم سمت حرمـ جایگاه آرامش من. سلامی زیر لب گفتم و وارد شدم. . . . ساعت هشت شب بود. تو حرم از مامان و بابا جداشده بودیم و قرار بود ساعت هشت دم در باشیم. رو به دخترا گفتم بدویید و به دنبال این حرفم به سمت خروجی راه افتادم. رسیدیم به بیرون حرم ولی مامان اینا نبودن. ای وای نکنه رفته باشن. یه دفعه یه نفر دستش رو گذاشت رو شونه‌ی من و مصادف شد با جیغ کشیدن من. امیرعلی: عههه اصلانمیشه با تو شوخی کرد دختر؟ _ عههه. سکته کردم. بعد با چشمای درشت شده از تعجب ادامه دادم _ وای داداشی کی اومدی؟ و با این حرف و حالت من بچه ها و امیر ترکیدن. خودمم خندم گرفته بود. امیرعلی: ببخشید نمیدونستم باید اجازه بگیرم ابجی خانم. صبح رسیدم مامان گفت قم هستین منم اومدم اینجا..... . 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ج 21هنر زن بودن 30-1-94.mp3
47.17M
🦋هنر زن بودن (قسمت21 ) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی 🌺@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬موضوع: حفظ شخصیت مادر 🗣 استاد دانشمند ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مقام‌معظم‌رهبری: ✔️داشتن حجاب ، یکی از مهمترین ارزش ها در دین مبین اسلام است ! 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَحࢪم مرتضے پس از زهࢪا غیࢪ ام البنیݩ نباشد ڪَس...🕯 | (سلام‌الله‌علیها) | 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍 👉🏻 @f_v_7951 منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩 🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
؟ 💢امشب براتون دوتا خاطره‌ نقلی از دو شهر مذهبی ایران داریم: سلام علیکم✋ [من] چون بابام طلبه بود چادر میپوشیدم. از سن کم و البته به اجبار! اصلا دلم رضا نبود به پوشیدنش 😖 درعوض نفرتمو با چیزای دیگه سرکوب میکردم: چت بانامحرم و... . دقیق یادم نیست کی بود! اما تو یه کانال با داداش رضا آشنا شدم. داستان زندگی‌شونو خوندم و خیلی از خودم بدم اومد که فردی این همه تغییر کرده؛ پس من چرا نمیتونم تغییر کنم؟ تصمیم گرفتم عاشق چادرم بشم و چه حس خوبیه با جون ودل پذیرفتنش 😊❤️ ‌✉️ ۱۵ ساله از مشهد هستم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام [من] خانوادم خیلی مذهبی بودن به هر حال چادری می شدم اما [چادری شدنم] از کلاس اول شروع شد با طرح ریحانه النبی... 🌹 دخترای با حجاب رو بهشون جایزه می‌دادن و اگر هر روز چادر می‌پوشیدی امتیاز داشت. 🌟 من از اون موقع به چادر عادت کردم و موقعی که به سن تکلیف رسیدم ناراحت و ناراضی نبودم. واقعا طرح ریحانه النبی جالب بود... ✉️ ۱۶ ساله از قم هستم ــــــــــــــــــــ ارسال خاطرات:@f_v_7951 🌸 @hejabuni | دانشگاه‌حجاب 🎓
😱رسوایی بزرگ برای شاهزاده انگلیس 🏰کاخ باکینگهام در بیانیه‌ای اعلام کرد که تمام عناوین سلطنتی و نظامی شاهزاده اندرو، فرزند سوم ملکه بریتانیا، از او سلب شده است. این تصمیم پس از خشم عمومی در بریتانیا درباره ارتباطات شاهزاده اندرو با "جفری اپستین" سرمایه‌دار آمریکایی که به آزار جنسی محکوم شده بود، صورت می‌گیرد ⚖پس از آنکه یک قاضی در نیویورک دستور رسیدگی به پرونده شکایت از «شاهزاده اندرو»، فرزند ملکه انگلیس در ارتباط با ادعاهای تعرض جنسی به یک زن را صادر کرد، این شاهزاده از تمامی عناوین و منصب‌های نظامی خلع شد. 🔻"ویرجینیا رابرتز جوفری" می‌گوید یکی از قربانیان باند قاچاق دختران زیر سن قانونی به سرکردگی "جفری اپستین" دوست قدیمی شاهزاده اندرو بوده است. 🔻"جوفری" می‌گوید شاهزاده اندرو در سه موقعیت مختلف، او را در حالی که زیر ۱۸ سال سن داشته، به برقراری روابط جنسی مجبور کرده است. 📌اینم از خانواده سلطنتی انگلیس،پارسال شاهزاده هری از خانواده سلطنتی جدا شد امسالم که شاهزاده اندرو رسوایی به بار آورد.جالبه همونا بودجه ساخت برنامه علیه ایران رو تامین می کنن 🌐 منبع:https://www.independent.co.uk/news/world/americas/prince-andrew-news-virginia-giuffre-queen-latest-b1992913.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
ازجهنم تابهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_دوازدهم بعد از ورودشون، خاله مریم من رو یه آغوش گرم مهمون کرد. خ
داشتم بال در می‌آوردم. — الهی من قربون داداش گلم بشم. بغلش کردم و آغوشش شد قرارگاه اشک های دلتنگی خواهرانه. . . ساعت ده و نیم بود. بعد از شام راه افتادیم به سمت تهران. مامان اینا میخواستن برن مسجد جمکران ولی من گفتم حوصله ندارم و تا داشتیم شام میخوردیم، امیرعلی رفت و برگشت. من هم چون از مسجد خوشم،نمی‌‌اومد، مامان اینارو راضی کردم که نریم. حوصله‌ام حسابی سر رفته بود. امیرعلی سرش تو گوشیش بود. مامان و بابا هم که داشتن باهم حرف میزدن و چون شیشه ها پایین بود صداشون نمی‌شنیدم. خودم به امیرعلی نزدیک کردم. صفحه گوشیش رو نگاه کردم. چشمام از تعجب گرد شده بود . وای خدای من این پسره چه خوشگله فکر کنم دچار عشق در نگاه اول شدم رفت . یه دفعه امیرعلی سرش آورد بالا. امیرعلی: یه تقی یه توقی یه اجازه ای. _ امیر این کیه؟ امیرعلی: اره خواهری اجازه میدم راحت باش. _ میگم این کیه؟ امیرعلی: ممنون واقعا! دوستمه. _ کدوم دوستت؟ امیرعلی: یه جوری میگی انگار دوستای منو میشناسی! _ خوب بگو بشناسم. امیر جونم. امیرعلی: جونم؟ _ این دوستت قصد از..... امیرعلی: خجالت بکش! _ شوخی کردم بابا. خوب حالا بگو. امیرعلی: این اقای خوشگل ،خوشتیپ و بهترین دوست منه. بیست ویک سالشه و.... یه دفعه بغض کرد و _ چی؟ خوب بگو دیگه. دهع. _ و چی؟ امیرعلی: اها راستی لبنانی هستش. _ ها! دوست لبنانی داری؟ امیرعلی: اره مگه چه اشکالی داره؟ _ نگفتی و چی؟ امیرعلی_ رفت مدافع حرم بانو بشه. محمد احمد مشلب دوست شهید منه. انگار که یه لحظه دنیا برام وایساد. نفهمیدم چم شد. با حس خیسی اشک رو گونه‌ام و نگاه‌های سرشار از تعجب امیرعلی به خودم اومدم... . 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓