eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
4_551281192998012229.ogg
1.24M
: ♨️📨 : سلام خانمی 28 ساله هستم ، ساکن شیراز خانواده مذهبی دارم از بعد ازدواج همسرم اصرار میکنه که حجاب چادرم را بردارم و در برابر نامحرم آرایش کنم، وقتی به او می گم این کار اشتباهه در جواب میگه زن باید از شوهرش حرف شنوی داشته باشه، لطفا راهنمایی کنید 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼توسل‌به‌امام‌جوادروزچهارشنبه 🌼التماس دعا🌱 | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♻️چرخه ‌معیوب‌ رونمایی‌ زنان‌ اینفلوئنسر اینستاگرامی‌ در رسانه‌ها 🔸پیج‌های زرد اینستاگرامی وقتی با دکور خانه‌ها🏠 و استایل‌ 👘و نوع بستن روسری‌شان دل از مخاطبان ربودند 📺 رسانه‌های رسمی ومخصوصا برنامه‌سازان صدا و سیما هم نسبت به آنان اقبال نشان دادند🙄 🔰 مهمانانی که از بین صفحات پر فالوور و به عنوان⏬ زنان،مادران و خانواده‌های موفق! کارشناسان هنری وتولیدکنندگان و طراحان لباس‌های ایرانی اسلامی انتخاب شدند. ◀️به نظر می‌رسد افرادی که با نمایش بخشی از زندگی خود و یا عرضه زیبایی‌های شان مشهور شدندودر صدا و سیما حضور یافتند مهرتاییدی بر فعالیت آنان باشدتا👇 🔹مخاطبان‌شان به این باور برسند که این افراد (سوئیت هوم و حجاب استایل)، بهترین الگوی زندگی آنان هستند. 🔹اینستاگرام به محلی برای رونمایی هویت زنان تبدیل شده‌است. 🔹 یک تصویر متفاوت ومختصر که در آن یک زن زیبا و موفق، مادر و همسری نمونه، بیش از هر چیز سرگرم امور سطحی‌ست. 🔹زنی که در هر صورت یک مصرف‌کننده است و در اکثر اوقات نیز در کنار اشخاص یا اشیاء دیگری تعریف می‌شود! ⬅️و تمام وظیفه‌اش این است که همیشه آرایش‌کرده، 💄💅زیبا و خوش‌پوش مقابل دوربین ظاهر شود و چیزی را تبلیغ کند! ❗️ زنانی که در مسیر عرضه زیبایی‌های خود به سمت خود نمایی و مصرف گرایی رفته‌اند و پوششی همراه این خودنمایی انتخاب کرده‌اند. منبع: http://www.diyareaftab.ir/news/80827/ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺نقش بی حجابی در شکل گیری خیانت از زبان خانم وکیل یک برگ از هزاران پرونده ای که امروز در دادگاه ها وجود دارد و ریشه همه آنها .... است. 🔺بخاطر وجود مشکلات اقتصادی در جامعه، اهمیت و نقش عدم رعایت حریم های عفاف و حجاب در زندگی هایمان را انکار نکنیم. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📚مسئولان دانشگاه‌ها باید تسهیلات و شرایطی را فراهم کنند که دانشجو و محقق، علاوه بر انجام کارهای علمی خود، بتوانند وظیفه‌ی همسرداری و نگهداری از فرزندان را نیز انجام دهند و مجبور به کنار گذاشتن مسیر علمی خود نشوند. ➡️ ۱۳۹۵/۱۰/۱۳ @Khamenei_Reyhaneh 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
و خدا تو ࢪا بہ حاݪ خودت ࢪھا نڪࢪده...🌱 | 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🧐چرا فک می کنن در مسئله باعث کاهش حجاب خانم ها شده؟ 😳حتما شنیدین یه عده واسه توجیه وضعیت نامناسب حجاب خانمها میگن چون جمهوری اسلامی ایران روی مسئله حجاب سخت گیری می کنه مردم زده شدن و حجاب رو به درستی رعایت نمی کنن 👨‍🏫اونایی که بچه مدرسه ای دارن قبل از ثبت نام کردن فرزندشون،پرس و جو می کنن یه مدرسه خوب پیدا کنن.از مهم ترین ویژگی های مدرسه خوب اینه که سخت بگیرن یا همینطوری الکی نمره بدن و نسبت به یادگیری دانش آموزا حساسیت نداشته باشن؟ ✅معلومه دیگه مدرسه ای که سخت گیری می کنه دانش آموزای موفقی تحویل جامعه میده👩‍🔬؛پس سخت گیری می تونه خوب هم باشه 🇫🇷اصلا مگه تو کشور این همه سخت گیری نمی کنن برای مسلمونا و اونارو محروم نمی کنن از خیلی چیزا؟پس چرا نتیجه عکس داده،یعنی فرانسه بیشترین جمعیت مسلمان اروپا رو داره و روز به روز تعداد مسلموناش بیشتر میشن 👇👇👇👇👇👇👇 📰روزنامه "الشرق الاوسط" می نویسد:میزان رشد مسلمانان در شهرهای "مارسی"، "نیس" و "پاریس" به۴۵%رسیده است و جمعیت آنان به طوری درحال رشد است که در سال ۲۰۲۵ از هر پنج فرانسوی، یک نفر مسلمان خواهد بود، و به گفته این مرکز مسیحی، این بدان معناست که پس از ۳۹ سال دیگر، فرانسه به جمهوری اسلامی فرانسه تبدیل خواهد شد.۱ ⤵️تازه این سال هایی که سخت گیری نسبت به حجاب کم شد نتیجه ش کاهش حجاب خانم ها بود نه افزایش 📚۱.https://www.irna.ir/news/84082409/ خبرگزاری ایرنا 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
*در دنیا مانند یک مسافر باشید* 🎓دکتر "اینگیرید متسون"، در کانادا متولد و بزرگ شده و زمانی که در فرانسه درس می‌خوانده با مسلمانان آشنا می‌شود، چیزی از اسلام نمی‌دانست ولی پس از مطالعه قرآن بود که به اسلام روی آورد و به خدا ایمان آورد. 💯او هم اکنون "ریاست جامعه اسلامی آمریکای شمالی" را عهده دار است  وی دارای مدرک فوق لیسانس از دانشگاه "واترلو" کانادا در رشته فلسفه و هنرهای زیبا می‌باشد، همچنین دارای مدرک دکترا در رشته علوم اسلامی از دانشگاه شیکاگو می‌باشد.او همچنین استاد مطالعات اسلامی لندن در دانشگاه هیور می باشد 🔻دکتر "متسون" در جدیدترین ویدو کنفرانس خودش از آیات قرآن می گوید و با اشاره به حدیث پیامبر(ص) در دنیا طوری زندگی کنید که گویی مسافر هستید به بحث درباره معنویات می پردازد 🌐منبع:https://chqdaily.com/2020/08/ingrid-mattson-said-in-islam-life-is-a-shared-journey-so-be-a-good-traveler/ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم واقعیت سریال پر سر و صدای " بازی مرکب" چیست؟ 🔹تصور کنید دعوتنامه ای به دستتان می ر
🔴به روز باشیم ⭕️ از شما انقلابی‌ها که یک روز از زاکانی بت میسازید و روز دیگر بخاطر یک تصمیم اشتباه آن را از دایره انقلاب خارج میکنید میترسم. از شما که امروز جبلی را به عرش میبرید و فردا احتمالا با خاک یکسانش میکنید میترسم. کاش کمی از هیجان فاصله بگیرید و بخاطر چند لایک بیشتر آخرتتان را نفروشید! 👤 محمد پازوکی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن ح
✍️ 💠 در تمام این مدت منتظر بودم و حالا خطش روشن بود که چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ حیدر از حال رفت. 💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. 💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. 💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از پدر و مادر جوانم به دست تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر ، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. 💠 اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. 💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. 💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» 💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» 💠 حدود هشتاد روز بود نگاه را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. 💠 دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! خیلی‌ها رو خریده.» 💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا مونده، نمی‌خوابی؟» نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. 💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شدن!»... ✍️نویسنده: 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا