eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ایران از فرانسه و هلند امن تره؟! نکته: بخشی از کلیپ، خانمهای خارجی میگن ما شب رو راح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به روز باشیم 🎥 فحاشی کارشناس صهیونیست به "نجاح محمد علی" بخاطر ایران در برنامه زنده؛ تو عراقی هستی چرا از ایرانیان دفاع می کنی؟! 🔺نجاح محمد علی در پاسخ به کارشناس صهیونیست: من از اقتدار ایران می گویم! 🔺مجری برنامه: "این همه خشم و عصبانیت را نمی فهمم!!" 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🎙خواننده مشهور انگلیسی می گوید همیشه به بدنش نگاه شی انگارانه داشته اند 🔻خواننده مشهور انگلیسی می‌گوید: «[واکنش‌های منفی به کاهش وزن]من را بهت‌زده یا حتی پریشان نکرد – در تمام طول دوران حرفه‌ای من به بدنم نگاهی شیءانگارانه شده است. اینکه آیا جذابیت دارم یا نه یا هرچه – من به هیچ‌کس به خاطر بدنش نگاه نکرده‌ام.» 🔻او پس از جدایی و وقتی بر روی آلبوم «۳۰» کار می‌کرد تصمیم گرفت که نوشیدن الکل را ترک کند. او معترف است: «الکل پدرم را از من گرفت. در ابتدا صنعت مشروبات الکلی را زنده نگه داشته بودم، اما وقتی متوجه شدم که باید روی خودم کار کنم، از نوشیدن دست کشیدم و شروع کردم به کار بر روی مسائلی که باعث می‌شد تمرکز کنم.» 🌐منبع:https://www.nytimes.com/2021/11/15/style/adele-oprah-white-pantsuit.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_نهم ﷽ ایلیا: سید طاها لبخندی زد و منهم دهانم به لبخند باز شد. گفت: بریم برادر؟ گ
﷽ حورا: بی حوصله روی تختم دراز کشیدم و موبایلم را برداشتم. انگشتم را بلند کردم که رمز تلفن را تایپ کنم. اما خیالم به یک سال پیش پرید.  ذهنم بی اختیار و مشتاقانه به  سمت خاطره هایم کشیده شد. همین دو ماه پیش در  بیستمین جشن تولدم بود که  خودم   رو به او گفتم: «میدونستی اسمتو از هر طرف که ببینیم همین جور خونده میشه؟»   انگشتانم را به سرعت  روی صفحه کلید چرخاندم و تایپ کردم: ” ایلیا” قفل صفحه باز شد  و  خیره به صفحه موبایل ماندم؛ یک سلام ساده در هر روزِ مان عاشقِ این اتفاقِ ساده ایم حرف به حرف شعرش را شبیه یک لالایی عزیز، در ذهنم تکرار کردم تا خواب میهمان سبزینه چشمانم شد. به خیالم عشق تنها دالان بی انتهای پیش رویم است. بی خبر از وقایعی که در لایه های نفوذ ناپذیر سرنوشت، انتظارم را می کشیدند. نمیدانستم چقدر بعد بود که با شنیدن صداهای مبهمی بیدار شدم.پتوی صورتی رنگ را روی سرش کشیدم تا دوباره خوابم ببرد اما انگار هرچه فکر و خیال در عالم بود، چنگالشان را در سرم فروبرده بودند.  دست کشیدم زیر تختم و به موبایلم نگاه کردم. ساعت پنج صبح بود. همان  نسیم کم جانی هم که از زیر درِ  اتاق میوزید، سرمای ناخوشایندی را به طرفم روانه میکرد. پشت پلک هایم یخ کرده بود. کم کم زمزمه ی ذکرهای پدرم را شنیدم که با لحنی آرام و آهنگین نماز میخواند.   چشمهایم را روی هم فشردم اما بی فایده بود. دوباره موبایلم را برداشتم. از روی عادت رفتم سراغ پیامک ها اما پیام های بی جواب را که دیدم، آشفته تر شدم. خواستم از فکر او فرار کنم که گالری عکس ها را باز کردم اما صورت ایلیا نصیب چشمانم شد. روی پیشانی کوتاهم  خط اخمی عمیق افتاد.  موهایم  را از دور و بر صورتم کنار زدم. گوشی و پتو را با دستم هل دادم سمت راستم بعد رو به بالا خوابیدم و  سعی کردم تمرینات کلاس مزخرف یوگا را اجرا کنم اما از پروانه بودن فقط پیله اش به من رسیده بود. دوباره رفتم سراغ مدبایلم، اینترنت را روشن کردم و خواستم سرخودم را گرم کنم. از میان پوستر فیلمهای آنلاین یکی شان که تصویر دختری بور با لبخندی مرموز  بود را انتخاب کردم. شاید چون شبیه خودم بود شایدهم چون ظاهرش به نظرم شاد و رها می رسید. مشغول تماشای فیلم شدم. چشمهایم می سوخت اما خیره ی صفحه کوچک موبایل مانده بودم. تصاویر پر سرعت بر پرده چشمان روشنم نقش می بستند. کم کم لب هایم   به حالت انزجار رو به پایین کش آمدند. شنیدن صدای ضجه ها و هجوم صحنه های  نفرت انگیز بعد از آن باعث شد دندانهایم را برهم بفشرم. آنقدر یکه خوردم و عصبانی شدم که تلفنم را همانجا خاموش کردم. خیره به سقف شدم و سعی کردم به صحنه های خشنی که دیده بودم، فکر نکنم.گرچه چندان موفق نبودم اما بی حرکتی موجب شد کم کم دست و پایم مور مور شوند و پلک هایمروی هم بیایند. تمام مدتی که خواب بودم ذهنم در کابوس های سرگردان پرسه میزد. دو ساعت بعد با صدای مادرم نجات پیداکردم. تقریبا همزمان با بیدار شدنم از تخت پایین پریدم. شش پله بیرون اتاقم را یکی دوتا پایین رفتم و همانطور که به سمت آشپزخانه می چرخیدم، موهایم را دور سرم جمع کردم و با کش سیاهی که همیشه دور مچم بود، آنها را بستم. پدر و مادرم دور میز نشسته بودند و با آرامش چای می خوردند. به قلم سین کاف غفاری 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_5695096226127544327.mp3
4.38M
سلام خسته نباشید همسر من خیلی دروغ میگن و این رو متوجه میشم ولی نمیدونم چه کاری انجام بدم.چندباری گفتم که از دروغ بدم میاد و شما هم هیچوقت دروغ نگید ولی بازهم دروغ میگن .خواهشمیکنم کمکم کنید .ما یکساله ازدواح کردیم و هنوز عقدیم. من ۲۳ سالمه و همسرم ۳۱ ساله 🌸 پاسخ استاد 🎵 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ایران از فرانسه و هلند امن تره؟! .نکته اول اینکه در بخشی از کلیپ، خانمهای خارجی میگن ما شب رو راحت می رفتیم بیرون (مثل پلهای تفریحی) و یا از امنیت و آرامش خیالشون تو کافه صحبت می کردن. اینا یعنی برخلاف چیزی که کانالهای فمنیستی در حال رواج اون هستن، زن اگرچه در غرب روز به روز برای پوشیدن لباسهای باز، آزادی پیدا کرده اما به همون نسبت و یا شاید ده برابر اون شده. چون همیشه باید از چشم و دست و قلب افراد مست و لایعقل بترسه و حتی برای قدم زدن تو پارک و مترو در روز هیچ امنیتی رو احساس نمی کنه چه رسد به شب. آرامش و صفای خانوادگی هم جاش رو به خیانت و تردید میده. نکته دوم هم این که این پست در مورد کشور عزیز و زیبامون ایرانه، پس تا می تونید اینو دست به دست کنید تا همه با ایران واقعی آشنا بشن نه ایرانی که رسانه ها بهشون معرفی کردن.❤️ 🆔 @faranhnama https://eitaa.com/joinchat/1973289111Cf92f505232 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
لطافت دختـ🌸ـرانہ ام را زیࢪ چادࢪ مشڪے پنهان میڪنم تا مبادا به دنیاے صـ🎀ـوࢪتے ام خدشہ واࢪد شود... آخࢪ میدانے دنیاے صورتے دخترانہ حساسـ😌 استـ . 🌱 @clad_girls 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
•حجاب من... •هویت من... •🌻 | 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🎥 فحاشی کارشناس صهیونیست به "نجاح محمد علی" بخاطر ایران در برنامه زنده؛ تو عراقی هستی
🔴به روز باشیم(در نقد شانتاژ سلبریتیها) *❗️یادش بخیر زمان شاه❗️* چرا مسولان فرهنگی صدا و سیما برای بازیگران کلاس و دوره اموزشی نمی گذارند تا بگویند: 🍃روزگاری فروش نفت ما روزی ۶ میلیون بشکه بود و *جمعیت ایران حدود ۳۵ میلون نفر یعنی درآمد نفتی ایران به ازای هر ایرانی ۶ برابر درآمد فعلی بود.* 👈آن روز ها با وجود آن درآمد بالای نفتی ، زندگی مردم آنطور نبود که خانواده ها بتوانند هزینه تحصیل فرزندان را تا پایان دانشگاه به عهده بگیرند برای همین اکثر پسران از حدود ۱۵ سالگی باید برای تامین مخارج خودشان مشغول به کاری می شدند و دختران هم زود شوهر داده میشدند و خرج شان جدا می شد. 🌴آن روز ها اکثر مردم برای جابجایی پیاده میرفتندویا دوچرخه و موتور گازی داشتند و اینقدر ماشین نبود❗ ❌در خانه ها هم اینقدر زندگی ماشینی نبود و کسی ماکروویو ، ماشین لباسشویی ، جاروبرقی ، اجاق گاز چند شعله و یخچال فریزر و چرخ گوشت و ال سی دی و مبلمان و از این چیزها نداشت و *زندگی ها ساده و بسیار کم خرج بود .* 🌻مثل امروز نبود که درکنار همه ی هزینه ها بخواهی هزینه قبض برق و گاز و تلفن و شارژ اینترنت و بنزین و ... را بدهی. *آن روز ها اینقدر میوه های رنگارنگ و میوه فروشی و فروشگاه مواد غذایی در محله ها نبود* و هر محل معمولا یک فروشگاه داشت ، چون مردم مثل امروز اهل بخور بخور نبودند و مجبور بودند فقط نیاز های اصلی را تامین کنند. اون روزا مردم نمیتونستند اینقدر برنج وگوشت وکباب وجوجه بخورند ، اگرهم آبگوشتی بارمیزاشتند ظهرآبش وتیلیت میکردند میخوردند وشب گوشت کوبیده شو. 👈 🍁آن روزها شهرها اینقدر رنگارنگ نبودند و هر شهر چند خیابان اصلی داشت واینقدر اتوبان وبزرگراه نبود همش بیابون بود و حتی کوچه ها خاکی بود. 👕لباس ها اینقدر رنگارنگ نبود و مردم سالی یک دست لباس می خریدند که البته عده زیادی، همان سالی یک بار را هم نمی توانستند بخرند و دو سه سال را با یک لباس سر میکردندولباسهای دست دوم بزرگترها و استفاده میکردند که گاهی اینقدرگشادبود که حتی چرخ خیاطی هم نداشتندکه کوچک کنند . *🥿 کفش هارو بزرگتر میگرفتند تا بارشد کردن بچه ها کوچیک نشه برای همین توپا یا لق میزدویاتنگ بود.* 🌲بسیاری از مردم در خانه هایی زندگی می کردند که در آن چند خانوار مستقر بودند و هر خانواده یک اتاق داشت. بچه ها معولا اسباب بازی آنچنانی نداشتند، گاهی یک عروسک که مادر با پارچه درست کرده بود یا یک ماشین پلاستیکی ساده... کسی فکرش را نمی‌کرد که روزگاری هم بیاید که در هر خانه یک کمد پر از اسباب بازی های رنگارنگ باشد. *✅خلاصه زندگی ها در نهایت قناعت و سادگی بود چون به غیر از این روش نمیشد گذران امور کرد.* *امروز همه چیز عوض شده ولی عده ای هستند که میگویند یادش بخیر زمان شاه❗* 👈بلی یادش بخیر چون آن روزها تحریم نبودیم و می توانستیم روزی ۶ میلیون بشکه نفت بفروشیم. 🌼آن روزها مردم از جایی جز سفره های خودشان خبر نداشتند و مثل امروز نبود که وقتی اختلاسی میشود، خبرش در سرتا سر کشور بپیچد. 📢اصلا مملکت شاه داشت و این فضولی ها به مردم ربطی نداشت. کسی هم دنبال این نبود که بداند مثلا *آن درآمد هنگفت نفتی چه می شود⁉️* ⚠️آن روزها مردم از همه جا بی خبر بودند و آرامش داشتند. 🌷امروز است که مردم فهمیده اند با روزی یکی دو میلیون بشکه نفت آن هم با ۸۰ میلیون جمعیت و در شرایط تحریم، می شود کشور را گلستان کرد و ریشه فقر را به یکباره خشکاند و برای همین است که مدام دنبال دزد میگردند تا بدانند این درآمد نفتی را چه کسی میدزدد ⁉️ 🔃اما اگر آن خدا نیامرز بود ، نمی گذاشت اصلا آب در دل مردم تکان بخورد و فکرشان به این چیزها مشغول شود. *👌 پیشرفت همیشه هم خوب نیست بخصوص برای آنها که عقب ماندگی را برتری می دانند ❗* همین. *📌گله مندیم از کسانی که وقتی با مفسدین و قاتلان برخورد کنند اسمشان را جلاد میگذارند و جای جلاد و شهید را عوض می کنند و اگر هم برخورد کمتری شود زبانشان دراز است و میگویند اصلا برخورد نمیشود مملکت اسلامی نیست❗* 🖊️گله مندیم از کسانی که هم نوا با دشمن و انگلیسی ها دائم پیام های نا امید کننده می فرستند نسبت به سیاه نمایی کشورشان میفرستند و تا الان یکبار از این همه خوبی و بزرگی انقلاب و شهدا دم نزده اند و فقط در این مملکت میخورند و مشهور می شوند و ادعا می کنند* و سیستم ما گویی کاری برای ارتقای آنها نمی کند و آنها را رها می کند سقوط کنند و حال جامعه را هم بد کنند. خانم جعفری فر 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📛شعله ور شدن آتش خشم دانشجویان در پی حمایت استاد دانشگاه ویرجینیا از افراد پدوفیل 🔻"آلین واکر" استاد جامعه شناسی و حقوق جزایی دانشگاه ویرجینیا گفته افراد پدوفیل (علاقه مند به داشتن رابطه جنسی با بچه ها) همیشه آدم های آنرمالی نیستن و همه افراد وقتی با جذابیت مواجه میشن نمی تونن خودشون رو کنترل کنن 🔻"واکر" برای تز دکتری ش یک کتاب نوشته که در اون هم از افراد پدوفیل حمایت کرده و گفته باید به جای عبارت پدوفیل از عبارت متمایل به خردسالان استفاده بشه 🔻این صحبت ها موجب خشم دانشجویان شده و برای برکناری این استاد ۳۰۰۰ امضا جمع شده اما دانشگاه گفته کتاب و صحبت های این استاد مشکلی برای بچه ها بوجود نمیاره 🔻"واکر"در کتابش گفته برای افراد پدوفیل باید یک طیف گسترده و متنوع از پورنوگرافی بچه ها فراهم بشه تا جایگزین آزار جنسی کودکان بشه 📌وقتی ادعا می کنن افراد همجنس باز مشکل ندارن و فقط به همجنس خودشون گرایش دارن عجیب نیست که یک نفرم پیدا بشه بگه افراد پدوفیل مشکل اخلاقی ندارن و فقط تمایل به بچه ها دارن 🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/news/article-10207985/amp/University-professor-sparks-fury-claiming-sexual-attraction-children-isnt-immoral.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_دهم ﷽ حورا: بی حوصله روی تختم دراز کشیدم و موبایلم را برداشتم. انگشتم را بلند کرد
﷽ حورا: مادرم تا دید  روی صندلی می نشینم، با اعتراض پرسید: «صورتتو نمیشوری؟» پیش از آنکه   بخواهم چیزی بگویم با دیدن نیمرویی که روی میز بود، به سرفه افتادم و  به طرف دستشویی دویدم. در را که می بستم صحبتهای پدر و مادرم را شنیدکه خیال میکردند مسموم شده ام  اما یاد فیلم دیشب افتاده بودم. با پاشیدن یک مشت آب سرد صحنه هایی که دیده بودم را از سرم پراندم.  به اتاقش برگشت اما پیش از آنکه چراغ را بازکنم از گوشه چشمم حرکتی دیدم. جیغ کوتاهی کشیدم و با مشت روی کلید برق کوبیدم. فضای اتاق که روشن شد مادرم با نگرانی وارد اتاق شد و پرسید: «خوبی؟» و در مقابل بی توجهی من، در را بست و جلوتر آمد. گوشه ی تخت نامرتبم نشست.   مادرم لبهایش را برهم فشرد و دستم را سمت خودشکشید و با تحکمی آمیخته به دلسوزی گفت: «بشین!» آرام کنارش  نشستم و سعی کردم بغضم را پشت پلکهایم  نگهدارم. نگاه مادر در اتاق چرخید. وقتی موبایلم  را  در گوشه انتهای اتاق دید، رو به من برگشت.  سرش را پایین آورد و در چشمان سربه زیرم، دقیق شد و پرسید: «چیزی دیدی که بهمت ریخته؟» دیگر نتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم. دلتنگی هایم، اشتباهاتم و رنجی که برای فرار از فکرش به آن پناه برده بودم، همه و همه سیلی شدند که دیوار غرور دخترانه ام را شکستند. مادرم دست هایش را دور شانه ام گره زد و مرا بغل کرد. بعد از مکث کوتاهی  گفت: «دیگه تموم شد.» درمیان اشک هایم گفتم: «من...نمیدونستم همچین چیزیه...به خدا فیلمش دوبله بود مامان ...» مادرم نفس عمیقی کشید و گفت: «حتما همینطوره من خوب میشناسمت» آغوش مادر امن ترین، آرامش بخش ترین و پاک ترین پناهگاه دنیاست! این حسی بود که در  همه ی آشفتگیها وجودِ منِ بیست و یک ساله را لبریز  میکرد. آرام از آغوش مادر بیرون آمدم و  پرسیدم: «به بابا که چیزی نمیگی؟» مادر دستش  را زیر چانه ام گذاشت و به آرامی سرم را به بالا هدایت کرد. بعد از تماس چشمی که با نگاه نگرانم برقرار کرد، گفت: + تو باید مراقب این چشمای قشنگ باشی! هر چیزیی ارزش دیدن نداره... _من فقط میخواستم مشغول بشم و حواسم پرت بشه +مثل کسی که سیگار میکشه ؟ که خودشو داغون و اطرافیانشو نگران میکنه تا از واقعیت فرار کنه! _حرفای خودمو تحویل خودم میدی مامان؟ +اگه درست باشن چراکه نه _از روزی که این حرفا رو به شاهرخ گفتم، زن دایی باهام قهره +با اینکه درست گفتی ولی نباید جلوی مادرش اونطور باهاش حرف... _اینا مثل هم نیست. این مقایسه درستی نیست. مامان منکه... +این چیه که اینقدر آزارت میده؟ تو از چی فرار میکنی؟ _من فقط یه فیلم دیدم مامان... +فیلمی که هنوز داره اذیتت میکنه _خب که چی؟ اصلا غلط کردم همینو میخواستی بشنوی؟ + حورا گوش کن من همیشه آرزو داشتم تو بهترین شرایطو داشته باشی. بیشتر وقتا جلو بابات وایسادم تا هرچی تو میخوای بشه تا حسرتای منو نداشته باشی تا... _من با شاهرخ خوشبخت نمیشم مامان +چی میگی؟ _این مقدمه چینیا واسه همینه دیگه؟ میخوای قضیه خواستگاری رو دوباره بیاری وسط... +منکه میدونم بخاطر کیه دیگه ولی باید ببینی اونم... به قلم سین کاف غفاری 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part10_خون دلی که لعل شد.mp3
10.75M
کتاب صوتی ( 10) "خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب" 💚 بسیار شنیدی وجذاب 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔 بیایید حجاب رو اختیاری کنید 😱 کمربند ایمنی هم اختیاری کنید 🔺اگر خیلی از قوانین رو اختیاری کنید چه اشکالی پیش میاد😳 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍂🍂🍂 🍁🍁🍁🍁🍁 ❤️الماس آفرینشی ❤️توباحجابت و وقار ❤️دل خدا رو میبری 🍁🍂عصرپاییزیتون شاد🍁🍂 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠اسلام انسان را شناخته که‌ چنین حکم داده... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🛑به روز باشیم 🔆 صهیونیسم رسانه ای ✅ امروزه دستگاه هاي خبر رساني جهان تقريباً به طور كامل در دست چن
🔴به روز باشیم | مدیریت "شانتاژ" علیه جمهوری اسلامی توسط دشمنان و جریانات انحرافی 🔻همواره باید عده‌ای را تحریک کرد که علیه جمهوری اسلامی جو سازی کنند. 🔸اگر کرونا را جدی نگیرند می گویند به علم روز اهمیت ندادند 🔸اگر کرونا را جدی بگیرند می گویند به نظام صهیونیزم بین الملل تمکین کردند. 🔹اگر واکسن نخرند، هشتگ می زنند واکسن بخرید. 🔹اگر واکسن بخرند، هشتگ می زنند واکسن نزنید. 🔸اگر کند واکسن بزنند می گویند چرا از نظر تعداد تزریق رتبه آخر جهانیم. 🔸اگر تند واکسن بزنند می گویند چه شده است که رتبه اول و دوم جهانیم؟ 🔹اگر به طب سنتی اهمیت بدن می گویند دگم و واپسگرایید. 🔹اگر به طب مدرن اهمیت بدن می گویند ضد سنت و اصالتید. و... 👈 سیاست دشمن این است که همواره علیه جمهوری اسلامی عده ای را وادار به جوسازی وتخریب کنند 🔹حالا تناقض، بی‌منطقی و حماقت به هر دلیلی، توسط هر طیف فکری مهم نیست، مهم نفس "شانتاژ" است 👈مدیریت شانتاژ علیه جمهوری اسلامی صرفا این نیست که مثلا بنت، نتانیاهو، ترامپ و بایدن صف اول اجتماعات وسط میدان آزادی باشند یا لیدرهای پروژه منافقانه جمعیت را تشویق به تجمع و خرابکاری کنند 🚨مدیریت شانتاژ علیه جمهوری اسلامی گاهی اینگونه است که دشمن بوسیله بولتن های نفوذ و خاص تحلیل جریان و عده ای را به سمت و سویی میبرد که نتیجه اش به نفع آن است در این نوع مدیریت گاهی ممکن است از قضا انقلابی ترین افراد ناخواسته و با تحلیلی اشتباه لیدر شانتاژ علیه وطن خودشان باشند موافقان و مخالفان تندروی مسئله ای همانند واکسن و... را متهم به دشمنی آگاهانه نمی‌کنم اما هر کجا که ریسمان خرد، منطق و عقلانیت جای خود را به تندروی و عکس آن بدهد از قضا همانجا مطلوب دشمنی است که اگر ما خواب باشیم او بیدار، هوشیار و در صدد غلبه است. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️اخراج از کار به دلیل اندام مناسب و چهره جذاب 🔻"اِما هولس" دختر ۲۴ انگلیسی که چند ماهی در یک شبکه تلویزیونی مشغول به کار شده بود و کار فیلمبرداری انجام میداد از سوی رییس شرکت به خونه فرستاده میشه 🔻رییس به "اِما" میگه باید در صنعت مدلینگ فعالیت کنه و به درد کارمندی نمی خوره 🔻"اِما"از این اقدام متعجب میشه و میگه من لباس های نامناسب نپوشیده بودم یک تی شرت و شلوار به تن کرده بودم 📌شاید رییس این شرکت از خودش مطمئن نبوده و مجبور شده تصمیمی بگیره تا ماجرا ختم به خیر بشه.اینم واسه اونایی که میگن توی خارج مردها از بس همه مدلی دیدن واسشون عادی شده 🌐منبع:https://www.standard.co.uk/news/london/london-tv-worker-i-was-dismissed-from-my-job-in-soho-for-being-too-good-looking-a3470651.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_یازدهم ﷽ حورا: مادرم تا دید  روی صندلی می نشینم، با اعتراض پرسید: «صورتتو نمیشور
﷽ ایلیا: شانه ای بالا انداختم و گفتم: ولی بعدش باید بیای بریم سر پروژه دست گلی اش را روی چشمم گذاشت. آستینی نداشتم که بالا بزنم. کنارش مشغول شدم. موبایلم زنگ میخورد جواب نمیدادم. کمتر از یک ساعت بعد بود که میثم از راه رسید. بیشتر از آنکه قیافه اش حق به جانب باشد پر از حیرت بود. موبایلش را سمتم گرفت که عکس بگیرد. فهمیدم از همان بالا با آجری که در دستم بود،  تهدیدش کردم. دست هایش را به نشانه تسلیم بالا برد. سید را که دید سلام کرد و گفت: حالا شماهیچی این پسرعموی ما رو صبحونه نخورده بستینش به کار، خون به مغزش نمیرسه میزنه.... با دیدن صورت درهمم ساکت شد. گفتم:تو برو میاییم آخراشه همانطور مات ماند و درحالی که به دیوار تکیه میزد، گفت:می مونم باهم بریم. هنوز کامل به طرف سید برنگشته بودم که صدای داد میثم هوا رفت. وقتی طرفش چرخیدم زدم زیر خنده. تمام شلوارش قیر سیاه چسبیده بود. دوید سمت سعید که ریز ریز میخندید. رو کردم طرف سید و گفتم: این بچه هم که از خجالت رفیقم دراومد حسابی... سید سری تکان داد و گفت: دیگه بریم. میثم آنقدر تلخ بود که با کسی حرف نزد و رفت. فکر نمیکردم برای انتقام گرفتن از سعید بخواهد چنین کاری کند. از خانه شیخ محمد که رفتیم با آن لهجه جالبش کلی دعا کرد: خدا خیر بده به رهبر که شما رو میفرسته به داد ما برسین... یکم صبر کنین... زیرلب غرزدم:حمالیش واسه ما دعاش برسه به بقیه... پیرمرد دست به کمر آمد و چندتا نان خاص محلی دستمان داد و گفت: زنم براتون پخته... خداحافظی که کردیم رو به سید گفتم: من همشو بخورم هنوز سیر نمیشم... لبخندی زد و گفت: نوش جون گفتم: واقعا همه اشو میخورما... سریعتر رفت زد جلو. منهم بی تعارف همه اش را خوردم. به حسینیه که رسیدیم یکراست رفتم طرف کلمن آب یک دل سیر آب خوردم بعد رفتم یک گوشه بخوابم که سروصدای ماشین از بیرون بلند شد. حال بلند شدن نداشتم. از یکی پرسیدم: چه خبره؟ گفت: برا آماده کردن ناهار دارن میرن کمک،  سیدطاها و چندتا از بچه ها رفتن. دستم را زیر سرم گذاشتم و نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای موبایلم بیدار شدم. مادرم بود. حال و احوالی کردیم و وقتی از میثم پرسید، تازه حواسم جمع شد از صبح ندیدمش. اذان با صدای آشنایی بلند شد. رفتم بیرون دیدم سید دارد پشت بلندگو اذان می گوید. رفتم آبی به دست و صورتم زدم دیدم چندنفر وضو میگیرند یکی شان گفت: ابراهیم سه ماهه نرفته خونه شون از وقتی حضرت آقا گفتن بیایین کمک... حرفشان را قطع کردم و گفتم: این پسرعموی منو ندیدین؟ به نشانه منفی سرتکان دادند. تازه داشتم نگران میشدم که سرو کله اش سر صف نماز پیدا شد. پرسیدم: خوبی!؟ جواب نداد. گفتم: سعید؟ شانه ای بالا انداخت و سعی کرد لبخندش را مخفی کند. به قلم سین کاف غفاری 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓