eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_و_پنجم به روایت امیرحسین ......................................
دو روز از اومدنمون میگذشت و من تقریبا با امیرعلی صمیمی شده بودم ، پسر خوبی بود ، حرفاش به آدم آرامش میداد دلم میخواست بیشتر باهاش صمیمی بشم چون چهار سال هم از من بزرگتر بود، می‌تونست به عنوان دوست، راهنمای خوبی برام باشه. الان دیگه میدونستم که اونم تنها آرزوش اینه که بره سوریه که پدرش اجازه نمیده و جرات بیانش رو هم پیش مادرش نداره و فعلا پشیمون شده ؛ اما من نمی‌تونستم ، من از وقتی خبر شهادت محمد مهدی رو شنیدم بیشتر هوایی شدم. دوست صمیمیم که رفتنش با خداحافظی پشت تلفن صورت گرفت و انقدر یه دفعه ای و سریع رفت که حتی فرصت نکردم برای آخرین بار ببینمش. باورم نمیشد که امروز روز آخر باشه ، این یه هفته انقدر زود اما شیرین و دلچسب گذشت که واقعا جدا شدن از اینجا رو برام سخت کرد. جایی که ذره ذره خاکش متبرک به خون مردهایی بود که رفتن تا مردم این خاک و بوم شب ها بدون استرس و دلهره اینکه ممکنه صبح دیگه عزیزانشون پیششون نباشن سر به بالشت نذارن، رفتن که کسی جرات نکنه چادر از سر بانو های سرزمینم بکشه. رفتن و هیچ وقت برنگشتن. رفتن و هزاران مادر ، همسر و فرزند لحظه خاکسپاری عزیزترینشون رو دیدن ، رفتن و خیلی از خانواده هنوز چشم به راه خبری از گمشدشون هستن. اینجا زمین هاش با خاک پوشیده نشدن ، با طلایی پوشیده شدن که از مردای بی ادعا اون روزا درست شده. هزاران پیکر مقدس هنوز هم زیر این خاکا بودن و میشنیدن ، حرفاتو ، دردودلاتو و بابت هردعایی که میکردی آمین میگفتن به گوش آسمون ؛ و حالا دل کندن از اینجا چقدر سخت بود، اونم برای منی که باید برمیگشتم جایی که هرچقدر هم به اعتقاداتم توهین میشد نباید لام تا کام حرف میزدم . کنار سیم خاردارا نشستم رو زمین و سرمو گذاشتم رو زانوم و رها کردم بغضی رو که خیلی وقته با سماجت تمام من رو رها نمیکرد. محمدجواد‌‌: امیر ، دارن راه میوفتن داداش ، یا خودت بیا اتوبوسا رو چک کن یا اگه حالت خوب نیست بده من لیست هارو. بدون هیچ حرفی و حتی بالااوردن سرم، لیست هارو به طرفش گرفتم و خوشحال شدم از اینکه دوستم درکم میکرد. الان هیچ چیز جز آرامش حضور شهدا نمیتونست حالمو خوب کنه. حضوری که من با همه وجودم حسش میکردم . گفتم و گفتم ، از همه چی ، شرح همه زندگیم رو ، زندگی که برای من محکمه و زمینی که برام حکم قفس داشت. یه دفعه دستی روی شونم نشست ، برگشتم عقب، امیرعلی بود:میتونم مزاحم خلوتتون بشم ؟ انقدرم حالم بد بود که نتونم جوابشو بدم ، اونم درک کرد و بدون هیچ حرفی نشست کنارم . امیرعلی:تا حالا به این فکر کردی که خیر خدا تو چی میتونه باشه؟ به این که شاید این کار خداپسندانه برای تو خیر توش نباشه. البته شایدم باشه ، ولی بدون اگه خیر باشه هروقت صلاح بدونه ، حتی اگه زمین به آسمون بره، آسمون به زمین بیاد خودش تورو راهی میکنه. حالا هم با اجازه به درد و دلت برس . التماس دعا . امیرعلی رفت ولی ذهن من درگیر حرفاش شد . حرف هایی که مثل این یه هفته لبریز از آرامش بود، چرا من هیچوقت به این فکر نکرده بودم ؟ به اینکه خواست پروردگارم چیه. به اینکه شاید خیری توش نباشه . به اینکه اگه خدا بخواد حرف کسی اهمیت نداره. دلم پروازی میخواهد هم وزن شهادت..... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Part26_جان شیعه اهل سنت.mp3
4.85M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(26) ♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💥برای اولین بار در دانشگاه حجاب.. 🎙 کارگاه یک روزه «فن بیان و هنر سخنوری» 💻 بصورت آنلاین 📉 با
این کارگاه و کلاس های مکالمه به صورت خصوصی و خلوت برگزار خواهد شد. این فرصت رو از دست ندید. چند روز مانده تا شروع دوره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷. کار دنیا را ببینید. یکی در هند داره می جنگه برای حفظ حجاب و‌عفتش ، آنوقت همزمان در ایران عده ای دارند القاء و تلاش می کنند برای برداشتن حجاب و از بین بردن حیا و عفت زن و دختر ایرانی. 🔶 عجب آزمایشی دارند می شوند آدم ها و امت ها. «احسب الناس أن یترکوا أن یقولوا أمنا و هم لا یفتنون. « آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند. » (سوره عنکبوت/آیه 2). 😞 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💢اینهمه تبعیض و اسلام ستیزی تا کِی؟ 🔺وقتی پای دفاع از عرق خوری و عیش و نوش باشه مردم جامه میدرن که باید همه آزادی داشته باشن! 🔺ولی وقتی پای محرومیت دختران مسلمون از تحصیل بخاطر حجاب داشتن! پیش میاد سکوت همه جارو فرامیگیره! 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
‌‌‌⇦🍃تو پناه منے🍃⇨ | 🌸 @hejabuni ‌‌| دانشگاه حجاب 🎓
♨️تجاوز در حین فیلمبرداری برنامه تلویزیونی 🔻یکی از کارکنان بی بی سی که در یک برنامه آشپزی نقش آفرینی می کرد زمانی که در محل ضبط برنامه حاضر بود مورد تجاوز قرار می گیره 🔻هنوز فرد متجاوز دستیگر نشده و این خانم تحت مراقبت پلیس قرار داره 📌بی بی سی ای که کارکنان خودش در حین ضبط برنامه امنیت ندارن چطور دغدغه ی امنیت زنان ایران رو داره؟ 🌐منبع:https://www.thesun.co.uk/tvandshowbiz/17538856/bbc-staff-raped-filming-stacey-dooley-show/ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_و_ششم دو روز از اومدنمون میگذشت و من تقریبا با امیرعلی صمیمی ش
تو اتوبوس محمد جوادم خیلی حالش خوب نبود. ولی وقتی حال خراب منو دید هرکاری کرد که یکم بهتر بشم اما تاثیری نداشت. دیگه قضیه سوریه رو سپرده بودم به خدا ولی دل کندن از اینجا خیلی سخت بود خیلی...... . . . مامان: سلام مادر. خوش اومدی . _ سلام قربونت برم. مرسی. پرنیان:سلام داداش. _ سلام خواهری. بابا کجاست؟ مامان: کجا باشه مادر؟ سرکارش یه لبخند نصفه نیمه تحویل مامان دادم و رفتم تو اتاق. لباسامو عوض کردم و کتابی رو که برای پرنیان گرفته بودم رو برداشتم و رفتم سمت اتاقش. چند تقه به در زدم و بعد از اجازه ورود رفتم تو . بود رو تخت و سرش تو گوشیش بود. _سلام مجدد بر ابجی خودم. کتاب رو میزش گذاشتم و نشستم کنارش. پرنیان:سلام مجدد بر برادر خودم. وقتی چشمش به کتاب افتاد با ذوق گفت _ وای اون چیه؟😍 _ سوغات... با پریدن پرنیان تو بغلم حرفم نیمه تموم موند. _لهم کردی بچه پرنیان: عاشقتم امیر. خوش به حال زنت. کوفتش بشه. نمیدونم چرا ولی,ناخداگاه با این حرفش یاد اون روز دربند افتادم و این برای خودم فوق العااااااده تعجب اور بود. بیشتر از این سکوت رو جایز ندونستم.... _ اون که وظیفته خواهر. پرنیان_ پرووووو.امیر نگووووو کتاب سلام بر ابراهیمه. _ هست پرنیان: نههههههه _ هست پرنیان_:واااااای وااااای عااااشششششقتم داداشی, پرنیان علاقه شدیدی به شهید هادی و من به شهید مشلب داشتم . پرنیان بی معطلی رفت سمت کتاب. کتاب رو برداشت و برگشت نشست رو تخت و شروع به خوندن کرد. _ خو بچه بذار من برم بعد بخون. پرنیان:خب پاشو برو پس. _ روتو برم پرنیان: برو داداشی. متکا رو براشتم پرت کردم سمت پرنیان و بعد خودمم دوییدم بیرون و درو بستم که نتونه بزنه بهم. داشتم نگاهی به کتابای خودم مینداختم که گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم محمد جواد شارژ شدم. _ جونم داداش؟ سلام محمدجواد : سلام بچه بسیجی. خوبی ؟ _ ار یو اوکی؟ محمدجواد: هیییییین امیرحسین خان کلمات خارجی به زبان میاوری؟ واقعا که. حالا بیخیال باید بروم عجله دارم. فقط خواستم عارض بشم که شب تشریف بیاورید مسجد. کارتان داروم. _ نصفشو کتابی گفتی نصفشو با لهجه . افرین این پشتکار قابل تحسینه. باشه میام. فعلا یاعلی محمدجواد:علی یارت کاکو. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14-tark-adat.raefipor.mp3
3.54M
😍🚴🏻‍♂ استاد رائفی پور 🎤 چطور‌نفس‌خودم‌رو تنبیه‌ڪنم!؟🤔 👍 (این دیگه درسته😅) 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فیلم/ دختری که با دعای مادر بدحجابش چادری شد! "از لاک جیغ تا خدا" 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♨️تلنگرانھ یه‌روز‌لباس‌ِتنگ ... یه‌روز‌لباس‌ِگشـاد ... یه‌روز‌لباسِ‌ڪوتـاه ... یه‌روز‌لباسَ‌بلند ... یه‌روز‌لباسِ‌تیره ... یه‌روز‌لباس‌ِشاد ... یه‌روز‌لباس‌ِپاره ... هی‌رفتیم‌دنبال‌ِمدڪه‌یه‌وقت بھمون‌نگن‌عقب‌موندھ❗️ رفتیم‌دنبال‌سِت‌ڪردن‌ڪه بشیم‌شیڪ‌تریــن‌آدمِ‌دنیا :| یه‌وقت‌به‌خودت‌میای‌میبینی باشیطون‌ست‌شدی!!! « ســـوره‌اعـــراف‌آیــھ²⁶ » وَلِبٰـــــاسُ‌اَلتَّقْــــوىٰ‌ذٰلِکَ‌خَیْــــرٌ بھترین‌لباس؛لباسِ‌تقواست. ‼️ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
▫️و چہ خوشبخت اسٺ ▫️ڪسی ڪہ حرمتٺ را ▫️محض وجود خـــودٺ ▫️ࢪعایٺ مےڪند. ﴿صحیفه سجادیه‌‌﴾ | 🌸@hejabuni دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📖 سفیدِ سیاه تحلیل و بررسی ابعاد پدیده ▪️ازدواج سفید▪️ با رویکردی دینی و روان شناختی 📛، به عنوان نوین چندسالی است وارد فرهنگ ایرانی شده، علاقه منداني يافته و در تقابل با سنت قرار گرفته است. ⚠️در این بین جوانان و خانواده‌هایی بر اثر عدم آگاهی از زوایای این معضل اجتماعی، به آن مبتلا و سرانجام شده‌اند. 💥در اين ميان بعضي آن را مفيد! و کارآمد! و گروهي آن را ضدارزش و آسيب ميخوانند. ❇️کتاب سفیدِ سیاه اولین کتابی است که با و روان‌شناختی این پدیده را بررسی کرده است. مباحث این کتاب در ۳۵۴ صفحه توسط انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) به چاپ رسیده است. ✍️ نویسنده زهیر احمدی 🔍 با نظارت دکتر رضا مهکام 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ازدواج سفید با طعم عشق!👆 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴به روز باشیم در طرح صیانت فیلترینگ یا محدودسازی پهنای باند مطرح نیست 🔹رییس کمیسیون طرح صیانت: نام طرح، به تنظیم‌گری خدمات فضای مجازی تبدیل شده و موضوعاتی مثل محدودسازی یا فیلترینگ در طرح جدید مطرح نیست. در طرح جدید آمده که فضای مجازی باید دارای چارچوب باشد. 🔹کلیات طرح بعد از ۵ ماه بررسی و ۴۸ جلسه تصویب شده که تمام این جلسات هم پخش زنده داشته است. این‌که گفته شود کمیسیون مشترک در عرض ۵ یا ۱۰ دقیقه طرح حمایت را تصویب کرده کاملا غلط است. 🔹شبکه‌های اجتماعی خارجی باید به قانون ایران پایبند باشند و اگر موردی را قبول نداشته باشند می‌توانند از طریق گفت‌وگو آن را حل کنند. اگر مذاکرات هم به نتیجه نرسید تصمیم ادامه کار یا عدم استفاده از آن شبکه برعهده مسئولان اجرایی خواهد بود. 👈پاسخ به شبهات فجازی 🌸@hejabuniدانشگاه حجاب🎓
ادامه: اصل‌وفرع طرح صیانت چیست؟ 🔹مصوبه دیروز کمیسیون مشترک مجلس در مورد تنظیم مقررات خدمات فضای مجازی به جهت برداشت عمومی و روایت‌سازی اجتماعی دچار تشویش است. چگونه می‌توان این روایت‌ها را به اصل‌وفرع ماجرا تبدیل کرد؟ 🔹اول پاسخ به یک سوال: آیا ‌کشور برای ایجاد محدودیت یا فیلترینگ قانون کم دارد؟ اگر پاسختان مثبت است به این سوال جواب دهید که چطور تا کنون فیلترینگ اعمال می‌شد؟ مگر توییتر یا تلگرام فیلتر نشد؟ شد، آنهم زمانی که صیانتی در کار نبود. تعریف چنین کارکردی برای طرح تنظیم مقررات خدمات فضای مجازی چندان آورده‌ای برای نظام و حاکمیت ندارد. 🔹اختیارات و ضوابطی که از قبل هم بود چنین امکانی را به حاکم می‌دهد که شیر فلکه اینترنت را کم و زیاد کند و هیچ نیازی به صیانت و حمایت نداشته باشد. اما ماجرای طرح صیانت به این سادگی نیست که بخواهیم حمل بر فیلترینگ یا محدودسازی‌اش کنیم. 🔹برداشت‌ها و روایت‌سازی‌ها از طرح صیانت مشوش است. این روایت‌سازی‌ها علاوه‌بر آنکه معمولا دقیق یا کامل نیست، مردم را هم دچار نگرانی می‌کند. 🔹تمام قاعده‌گذاری‌ها حتی سیاست‌گذاری تشویقی و تنبیهی، همه باید واجد عقلانیت باشند. از توجه به تک‌تک مفاد قانون تا نحوه مدیریت افکار عمومی تا ملاحظات و مناسبات اجرایی آن، همه و همه باید در چارچوب یک عقلانیت و منطق قابل دفاع پیش برود. 🔹هیچ عقل سلیمی تدبیر و مدیریت بخشی از جامعه خود را به حاکمیت غیر حواله نمی‌دهد. شاید در چنین اعمال حاکمیتی ضعف و قوتی باشد، اشکالی ندارد باید مطالبه کرد تا اصلاح شود. اما خط اصلی گم نشود. نباید دولت و نظام در برابر فضای مجازی بی‌غیرت باشد. 🔹ترجمه این حرف‌ها در مصداق صیانت یک جمله است: نمی‌توان نخ حاکمیت فضای مجازی کشور را به خارج از کشور سپرد. اینکه دولت و نظام نظاره‌گر حضور و حاکمیت دیگران در جامعه خود باشد و هیچ نکند دقیقا مصداق عجز حاکمیتی و وابستگی است. نظام باید از ترک فعل دست بردارد. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⛔️افزایش مصرف مواد مخدر در بین نوجوانان ایتالیایی⛔️ ◀️ کمیته پارلمان کودکان ایتالیا اعلام کرد مصرف مواد مخدر در میان نوجوانان ایتالیایی به طور پیوسته در حال افزایش است. ◀️ لوچیانو اسکیلاچی از فدراسیون جوامع درمانی ایتالیاگفت که این افزایش مصرف مواد مخدر در گروه سنی 15 تا 19 سال بسیار زیاد است . ◀️ وی گفت که تعداد خردسالانی که به خدمات بهداشتی و درمانی با مشکلات مواد مخدر سپرده شده اند ،در پنج سال گذشته ،دو برابر شده است.😞 ◀️ اسکیلاچی گفت که از هر سه نوجوان یک نوجوان گفته که در سال گذشته از مواد مخدر استفاده کرده است . 😱 🌐 منبع: https://www.ansa.it/english/news/general_news/2020/11/04/drug-use-rising-among-italian-teens_4f2a9b77-cdc1-4ef3-99a6-8656456ba3c4.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_و_هفتم تو اتوبوس محمد جوادم خیلی حالش خوب نبود. ولی وقتی حال خر
از جهنم تا بهشت 🌺👇 به روایت حانیه مامان:حانیه جان. بیا این میوه ها رو بزار رو میز الان میرسن. _ اومدم ظرف میوه رو از مامان گرفتم و گذاشتم رو میز . _ مامان بهتر نبود منم برم باهاشون؟ مامان :حالا که نرفتی. الانم میرسن دیگه. این حجم دلهره و نگرانی برای من غیر قابل تحمل بود. فوق العاده میترسیدم از عکس العمل عمو نسبت به نمازخوندن و حجابم. تو فکر بودم که تلفن زنگ خورد. _ بله؟ فاطمه:سلام خانوم . سال نو مبارک. _ سلام نفسم. عیدت مبارک. خوبی؟ فاطمه: مرسی عزیزم توخوبی؟ _ نه فاطمه: چرا؟ _ فاطمه میترسم. میترسم از عکس العمل عمو فاطمه: مگه راه غلط رو انتخاب کردی؟ مگه به راهی که انتخاب کردی مطمئن نیستی؟ اون باید به ترسه که یه عمر حرفای اشتباه تحویلت داده و حالا معلوم شده واقعیت چیزی که میگه نیست. _ اره. مطمئنم راهم درسته ولی عمو ناراحت میشه . فاطمه: ناراحتی اون مهم یا خدا صدای آیفون بیانگر اومدن عمو اینا بود. _ فاطمه جان شرمنده اومدن من باید برم. خیلی ممنون که زنگ زدی عزیزم. سلام برسون. فاطمه: دشمنت شرمنده . خدانگهدارت عمو بهم محرم بود، پس دلیلی نداشت حجاب داشته باشم. یه شلوار پاکتی سبز با یه تیشرت مجلسی همرنگش. برای استقبال با مامان دم در ورودی ایستادیم. امروز روز اول عید نوروز بود، همون روز اومدن عمواینا. بابا و امیرعلی رفته بودن فرودگاه دنبالشون و چون خونشون رو فروخته بودن قرار بود این چند روز بیان خونه ما. از همون لحظه ورود حس خوبی نسبت به زن عموی جدیدم یعنی نداشتم. دقیقا همون حسی که تو مهمونی داشتم. جالبه با این که چندماهه ایران نبوده هنوزهم با مد اینجا کاملا آشنایی داره. یه تاب خیلی کوتاه مشکی یه مانتو سفید جلو باز که تا روی زانو بود و یه ساپورت مشکی و شالی که فقط پوششی بود برای کلیپسش. آرایشش که هم که قابل بیان نبود. خیلی گرم با من روبوسی کرد و با مامان خیلی سرد ، در حد یه غریبه اما مامان با اینکه میدونستم با زن عمو عاطفه خیلی راحت تر بود،با این وجود که اعتقاداتشون و عقایدشون بهم نمیخورد خیلی گرم باهاش احوالپرسی کرد و بعد هم نوبت عمو بود. زن عمو بعد از احوالپرسی با اینکه فکر کنم میدونست خانواده ما مذهبین اما شال و مانتو که چه عرض کنم بلیزش رو دراورد و داد به من که آویزون کنم و اینکارش مورد پسند هیچکدوم از ما نبود. . . عمو: ما نمیخواستیم مزاحم شما بشیم دیگه به اصرار تانیاجون اومدیم. دیگه فردا رفع زحمت میکنیم. میدونستم عمو مشکلش مزاحمت و اینجور چیزا نیست بلکه فقط اعتقادات بابا اینا بود اصلا نمیدونم چرا ولی نماز خوندن و حجاب داشتن و کلا هر کاری که مصداق دینداری باشه اذیتش میکنه . بابا: داداش زحمت چیه. مراحمید . مارو قابل نمیدونید؟ عمو: هه. نه بابا این حرفا چیه؟ میترسم خم و راست نشدن ما اذیتتون کنه. و بعد با لبخند معنی داری به من و زن عمو نگاه کرد. اما بابا در جوابش گفت: هرکس عقاید خودشو داره. عمو هم که از این خونسردی بابا جا خورده بود گفت: ولی در هر صورت ما فردا میریم هتل و تانیا رو هم میبریم با خودمون. نمیدونم چرا ولی خدا خدا میکردم که بابا اجازه نده و من مجبور نشم باهاشون برم. _ خودش میدونه. حالا من جواب عمو رو چی بدم. تو فکر بودم که صدای اذان بلند شد. امیرعلی با اجازه ای گفت و بلند شد و منم به دنبالش که عمو صدام کرد. عمو _ تانیا. تو کجا؟ _ میام الان. وضو داشتم سریع رفتم تو اتاق ، درو بستم و شروع به نماز خوندن کردم. با صدای در استرس گرفتم که نکنه عمو باشه ولی بعد گفتم حتما مامانه یا شایدم امیرعلی. _ السلام و علیکم و رحمة الله و بركاته وقتی سرم رو برگردونم با عمو مواجه شدم که دست به سینه دم در وایساده بود و با یه پوزخند عجیب و چهره ای که عصبانیت توش موج میزد به من زل زده بودم. وقتی دید نمازم تموم شد. اعضای صورتشو کمی جمع کرد و بعد انگار داره مورد چیز چندش آوری صحبت میکنه. گفت: تو نماز میخونی ؟ نماز رو با یه غلظت خاصی گفت. _ من من..... راستش....... مغزم از کار افتاده بود و نمیدونستم بايد چه جوابی بدم که براش قانع کننده باشه. عمو: تو چی؟ اینا محبورت کردن نه؟ سریع حاضر شو سریع . درو باز کرد بره بیرون. که سریع مغزم بهم فرمان داد _ نخیر. اینا مجبورم نکردن. خودم انتخاب کردم. عمو: چی؟ خودت انتخاب کردی؟ چی میگی تو؟ _ فهمیدم همه چیزایی که میگفتید غلط بوده. همه چیش. من به وجود خدا ایمان دارم به نماز ، به روزه.به حجاب و هزار تا چیز دیگه. پوزخندی زد که کفریم کرد. بعد هم رفت بیرون و درو محکم بست . و بعدش هم فقط صدای فریادهای عمو میومد که خطاب به مامان، باباو امیرعلی بود. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓