14-tark-adat.raefipor.mp3
3.54M
#راه_سعادت😍🚴🏻♂
استاد رائفی پور 🎤
چطورنفسخودمرو تنبیهڪنم!؟🤔
#حتما_گوش_بدین👍
(این دیگه درسته😅)
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فیلم/ دختری که با دعای مادر بدحجابش چادری شد!
"از لاک جیغ تا خدا"
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♨️تلنگرانھ
یهروزلباسِتنگ ...
یهروزلباسِگشـاد ...
یهروزلباسِڪوتـاه ...
یهروزلباسَبلند ...
یهروزلباسِتیره ...
یهروزلباسِشاد ...
یهروزلباسِپاره ...
هیرفتیمدنبالِمدڪهیهوقت
بھموننگنعقبموندھ❗️
رفتیمدنبالسِتڪردنڪه
بشیمشیڪتریــنآدمِدنیا :|
یهوقتبهخودتمیایمیبینی
باشیطونستشدی!!!
« ســـورهاعـــرافآیــھ²⁶ »
وَلِبٰـــــاسُاَلتَّقْــــوىٰذٰلِکَخَیْــــرٌ
بھترینلباس؛لباسِتقواست.
#وقتشھکھبیداࢪبشیم‼️
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📚 #معرفی_کتاب
📖 سفیدِ سیاه
#همباشی_سیاه
تحلیل و بررسی ابعاد پدیده
▪️ازدواج سفید▪️
با رویکردی دینی و روان شناختی
📛#ازدواج_سفید، به عنوان #آسیب_اجتماعی نوین چندسالی است وارد فرهنگ ایرانی شده، علاقه منداني يافته و در تقابل با سنت #ازدواج قرار گرفته است.
⚠️در این بین جوانان و خانوادههایی بر اثر عدم آگاهی از زوایای این معضل اجتماعی، به آن مبتلا و سرانجام #پشیمان شدهاند.
💥در اين ميان بعضي آن را مفيد! و کارآمد! و گروهي آن را ضدارزش و آسيب ميخوانند.
❇️کتاب سفیدِ سیاه اولین کتابی است که با #رویکرد_دینی و روانشناختی این پدیده را بررسی کرده است. مباحث این کتاب در ۳۵۴ صفحه توسط انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) به چاپ رسیده است.
✍️ نویسنده زهیر احمدی
🔍 با نظارت دکتر رضا مهکام
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ازدواج سفید با طعم عشق!👆 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴به روز باشیم
در طرح صیانت فیلترینگ یا محدودسازی پهنای باند مطرح نیست
🔹رییس کمیسیون طرح صیانت: نام طرح، به تنظیمگری خدمات فضای مجازی تبدیل شده و موضوعاتی مثل محدودسازی یا فیلترینگ در طرح جدید مطرح نیست. در طرح جدید آمده که فضای مجازی باید دارای چارچوب باشد.
🔹کلیات طرح بعد از ۵ ماه بررسی و ۴۸ جلسه تصویب شده که تمام این جلسات هم پخش زنده داشته است. اینکه گفته شود کمیسیون مشترک در عرض ۵ یا ۱۰ دقیقه طرح حمایت را تصویب کرده کاملا غلط است.
🔹شبکههای اجتماعی خارجی باید به قانون ایران پایبند باشند و اگر موردی را قبول نداشته باشند میتوانند از طریق گفتوگو آن را حل کنند. اگر مذاکرات هم به نتیجه نرسید تصمیم ادامه کار یا عدم استفاده از آن شبکه برعهده مسئولان اجرایی خواهد بود.
👈پاسخ به شبهات فجازی
🌸@hejabuniدانشگاه حجاب🎓
ادامه:
اصلوفرع طرح صیانت چیست؟
🔹مصوبه دیروز کمیسیون مشترک مجلس در مورد تنظیم مقررات خدمات فضای مجازی به جهت برداشت عمومی و روایتسازی اجتماعی دچار تشویش است. چگونه میتوان این روایتها را به اصلوفرع ماجرا تبدیل کرد؟
🔹اول پاسخ به یک سوال: آیا کشور برای ایجاد محدودیت یا فیلترینگ قانون کم دارد؟ اگر پاسختان مثبت است به این سوال جواب دهید که چطور تا کنون فیلترینگ اعمال میشد؟ مگر توییتر یا تلگرام فیلتر نشد؟ شد، آنهم زمانی که صیانتی در کار نبود. تعریف چنین کارکردی برای طرح تنظیم مقررات خدمات فضای مجازی چندان آوردهای برای نظام و حاکمیت ندارد.
🔹اختیارات و ضوابطی که از قبل هم بود چنین امکانی را به حاکم میدهد که شیر فلکه اینترنت را کم و زیاد کند و هیچ نیازی به صیانت و حمایت نداشته باشد. اما ماجرای طرح صیانت به این سادگی نیست که بخواهیم حمل بر فیلترینگ یا محدودسازیاش کنیم.
🔹برداشتها و روایتسازیها از طرح صیانت مشوش است. این روایتسازیها علاوهبر آنکه معمولا دقیق یا کامل نیست، مردم را هم دچار نگرانی میکند.
🔹تمام قاعدهگذاریها حتی سیاستگذاری تشویقی و تنبیهی، همه باید واجد عقلانیت باشند. از توجه به تکتک مفاد قانون تا نحوه مدیریت افکار عمومی تا ملاحظات و مناسبات اجرایی آن، همه و همه باید در چارچوب یک عقلانیت و منطق قابل دفاع پیش برود.
🔹هیچ عقل سلیمی تدبیر و مدیریت بخشی از جامعه خود را به حاکمیت غیر حواله نمیدهد. شاید در چنین اعمال حاکمیتی ضعف و قوتی باشد، اشکالی ندارد باید مطالبه کرد تا اصلاح شود. اما خط اصلی گم نشود. نباید دولت و نظام در برابر فضای مجازی بیغیرت باشد.
🔹ترجمه این حرفها در مصداق صیانت یک جمله است: نمیتوان نخ حاکمیت فضای مجازی کشور را به خارج از کشور سپرد. اینکه دولت و نظام نظارهگر حضور و حاکمیت دیگران در جامعه خود باشد و هیچ نکند دقیقا مصداق عجز حاکمیتی و وابستگی است. نظام باید از ترک فعل دست بردارد.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
⛔️افزایش مصرف مواد مخدر در بین نوجوانان ایتالیایی⛔️
◀️ کمیته پارلمان کودکان ایتالیا اعلام کرد مصرف مواد مخدر در میان نوجوانان ایتالیایی به طور پیوسته در حال افزایش است.
◀️ لوچیانو اسکیلاچی از فدراسیون جوامع درمانی ایتالیاگفت که این افزایش مصرف مواد مخدر در گروه سنی 15 تا 19 سال بسیار زیاد است .
◀️ وی گفت که تعداد خردسالانی که به خدمات بهداشتی و درمانی با مشکلات مواد مخدر سپرده شده اند ،در پنج سال گذشته ،دو برابر شده است.😞
◀️ اسکیلاچی گفت که از هر سه نوجوان یک نوجوان گفته که در سال گذشته از مواد مخدر استفاده کرده است . 😱
🌐 منبع: https://www.ansa.it/english/news/general_news/2020/11/04/drug-use-rising-among-italian-teens_4f2a9b77-cdc1-4ef3-99a6-8656456ba3c4.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_و_هفتم تو اتوبوس محمد جوادم خیلی حالش خوب نبود. ولی وقتی حال خر
#رمان
از جهنم تا بهشت 🌺👇
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_و_هشتم
به روایت حانیه
مامان:حانیه جان. بیا این میوه ها رو بزار رو میز الان میرسن.
_ اومدم
ظرف میوه رو از مامان گرفتم و گذاشتم رو میز .
_ مامان بهتر نبود منم برم باهاشون؟
مامان :حالا که نرفتی. الانم میرسن دیگه.
این حجم دلهره و نگرانی برای من غیر قابل تحمل بود. فوق العاده میترسیدم از عکس العمل عمو نسبت به نمازخوندن و حجابم.
تو فکر بودم که تلفن زنگ خورد.
_ بله؟
فاطمه:سلام خانوم . سال نو مبارک.
_ سلام نفسم. عیدت مبارک. خوبی؟
فاطمه: مرسی عزیزم توخوبی؟
_ نه
فاطمه: چرا؟
_ فاطمه میترسم. میترسم از عکس العمل عمو
فاطمه: مگه راه غلط رو انتخاب کردی؟ مگه به راهی که انتخاب کردی مطمئن نیستی؟ اون باید به ترسه که یه عمر حرفای اشتباه تحویلت داده و حالا معلوم شده واقعیت چیزی که میگه نیست.
_ اره. مطمئنم راهم درسته ولی عمو ناراحت میشه .
فاطمه: ناراحتی اون مهم یا خدا
صدای آیفون بیانگر اومدن عمو اینا بود.
_ فاطمه جان شرمنده اومدن من باید برم. خیلی ممنون که زنگ زدی عزیزم. سلام برسون.
فاطمه: دشمنت شرمنده . خدانگهدارت
عمو بهم محرم بود، پس دلیلی نداشت حجاب داشته باشم. یه شلوار پاکتی سبز با یه تیشرت مجلسی همرنگش.
برای استقبال با مامان دم در ورودی ایستادیم. امروز روز اول عید نوروز بود، همون روز اومدن عمواینا. بابا و امیرعلی رفته بودن فرودگاه دنبالشون و چون خونشون رو فروخته بودن قرار بود این چند روز بیان خونه ما. از همون لحظه ورود حس خوبی نسبت به زن عموی جدیدم یعنی نداشتم. دقیقا همون حسی که تو مهمونی داشتم. جالبه با این که چندماهه ایران نبوده هنوزهم با مد اینجا کاملا آشنایی داره. یه تاب خیلی کوتاه مشکی یه مانتو سفید جلو باز که تا روی زانو بود و یه ساپورت مشکی و شالی که فقط پوششی بود برای کلیپسش. آرایشش که هم که قابل بیان نبود. خیلی گرم با من روبوسی کرد و با مامان خیلی سرد ، در حد یه غریبه اما مامان با اینکه میدونستم با زن عمو عاطفه خیلی راحت تر بود،با این وجود که اعتقاداتشون و عقایدشون بهم نمیخورد خیلی گرم باهاش احوالپرسی کرد و بعد هم نوبت عمو بود. زن عمو بعد از احوالپرسی با اینکه فکر کنم میدونست خانواده ما مذهبین اما شال و مانتو که چه عرض کنم بلیزش رو دراورد و داد به من که آویزون کنم و اینکارش مورد پسند هیچکدوم از ما نبود.
.
.
عمو: ما نمیخواستیم مزاحم شما بشیم دیگه به اصرار تانیاجون اومدیم. دیگه فردا رفع زحمت میکنیم.
میدونستم عمو مشکلش مزاحمت و اینجور چیزا نیست بلکه فقط اعتقادات بابا اینا بود اصلا نمیدونم چرا ولی نماز خوندن و حجاب داشتن و کلا هر کاری که مصداق دینداری باشه اذیتش میکنه .
بابا: داداش زحمت چیه. مراحمید . مارو قابل نمیدونید؟
عمو: هه. نه بابا این حرفا چیه؟ میترسم خم و راست نشدن ما اذیتتون کنه.
و بعد با لبخند معنی داری به من و زن عمو نگاه کرد.
اما بابا در جوابش گفت: هرکس عقاید خودشو داره.
عمو هم که از این خونسردی بابا جا خورده بود گفت: ولی در هر صورت ما فردا میریم هتل و تانیا رو هم میبریم با خودمون. نمیدونم چرا ولی خدا خدا میکردم که بابا اجازه نده و من مجبور نشم باهاشون برم.
_ خودش میدونه.
حالا من جواب عمو رو چی بدم. تو فکر بودم که صدای اذان بلند شد. امیرعلی با اجازه ای گفت و بلند شد و منم به دنبالش که عمو صدام کرد.
عمو _ تانیا. تو کجا؟
_ میام الان.
وضو داشتم سریع رفتم تو اتاق ، درو بستم و شروع به نماز خوندن کردم. با صدای در استرس گرفتم که نکنه عمو باشه ولی بعد گفتم حتما مامانه یا شایدم امیرعلی.
_ السلام و علیکم و رحمة الله و بركاته
وقتی سرم رو برگردونم با عمو مواجه شدم که دست به سینه دم در وایساده بود و با یه پوزخند عجیب و چهره ای که عصبانیت توش موج میزد به من زل زده بودم.
وقتی دید نمازم تموم شد. اعضای صورتشو کمی جمع کرد و بعد انگار داره مورد چیز چندش آوری صحبت میکنه.
گفت: تو نماز میخونی ؟
نماز رو با یه غلظت خاصی گفت.
_ من من..... راستش.......
مغزم از کار افتاده بود و نمیدونستم بايد چه جوابی بدم که براش قانع کننده باشه.
عمو: تو چی؟ اینا محبورت کردن نه؟ سریع حاضر شو سریع .
درو باز کرد بره بیرون. که سریع مغزم بهم فرمان داد _ نخیر. اینا مجبورم نکردن. خودم انتخاب کردم.
عمو: چی؟ خودت انتخاب کردی؟ چی میگی تو؟
_ فهمیدم همه چیزایی که میگفتید غلط بوده. همه چیش. من به وجود خدا ایمان دارم به نماز ، به روزه.به حجاب و هزار تا چیز دیگه.
پوزخندی زد که کفریم کرد. بعد هم رفت بیرون و درو محکم بست . و بعدش هم فقط صدای فریادهای عمو میومد که خطاب به مامان، باباو امیرعلی بود.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Part27_جان شیعه اهل سنت.mp3
13.76M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(27)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
دوره مکالمه عربی ⬅️شروع ثبت نام جدید ✅دارای تعیین سطح ✅تدریس توسط استادی مجرب ✅برگزاری کلاس ه
ارزان ، با کیفیت ، آفلاین
آخرین فرصت ها برای ثبت نام
دانشگاه حجاب
💥برای اولین بار در دانشگاه حجاب.. 🎙 کارگاه یک روزه «فن بیان و هنر سخنوری» 💻 بصورت آنلاین 📉 با
دوره فن بیان هم به زودی برگزار میشه
از ثبت نام جا نمونید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ آقا پسر، دختر خانم🔶
⚖ حساب کتاب داره ‼️
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم در طرح صیانت فیلترینگ یا محدودسازی پهنای باند مطرح نیست 🔹رییس کمیسیون طرح صیانت: نام
🔴به روز باشیم
🔆 حکم #ازدواج_معاطاتی ( ازدواج بدون قرائت خطبه عقد)
📚 به فتوای جمیع مراجع، در ازدواج لازم است با صیغه ی مخصوص اجرا شود و #ازدواج معاطاتی (ازدواج بدون صیغه عقد) ولو دو طرف راضی باشند، صحیح نیست و باطل است.
🗣 و اینکه عده ای نسبت به امام خمینی، آیت الله خویی، مرحوم کمپانی اصفهانی، مرحوم فیض کاشانی، صاحب جواهر و مراجع دیگر نسبت دادهاند که ازدواج معاطاتی صحیح است، یک کذب واضح به این بزرگواران می باشد.
❓ استفتاء از مقام معظم رهبری: مرحوم امام ازدواج معاطاتی (یعنی صرف رضایت دو طرف از ازدواج بدون خواندن عقد) را صحیح میدانستند. نظر رهبری هم اینگونه است؟
✅ پاسخ: این نسبت به حضرت امام رحمه الله صحیح نیست و ایشان ازدواج معاطاتی را صحیح نمی دانستند. و به طور کلی عقد ازدواج معاطاتی صحیح نیست. (سوال شماره: 996234، تاریخ: 1398/03/12)
🌐منبع: @ahkam_sraj
📡 #قرارگاه_پاسخ_به_شبهات_و_شایعات
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان از جهنم تا بهشت 🌺👇 #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_و_هشتم به روایت حانیه مامان:حانیه
#ادامه
#قسمت_چهل_و_هشتم
عمو: آره. این جهالت خودتون رو، تو مغز این بچه هم کردید. ولی من نمیذارم .نمیذارم که اینو هم مثله خودتون، یه عده ادم خرافاتی کنید. باید همون موقع میبردمش با خودم ولی هنوزم دیر نشده اره........بریم طناز........
و بعد سکوت مطلق. و ترسی که همه وجودمو گرفته بود. هنوزم دیرنشده؟ میبردمش؟اصلا چرا انقدر اعتقادات من براش مهمه؟ یا دوستیم با......
شاید لازم باشه برگردم با دوسال پیش زمانی که فقط یه دختر هفده ساله بودم.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#قسمت_چهل_و_نهم
به روایت حانیه........ (خاطره هفده سالگی)
عمو و زن عمو اومدن تو و عمو سوت بلندی کشید.
عمو: جون! نگاه کن. چیکار کرده با خودش.
سرخوش از تعریف عمو، چرخی زدم و گفتم: خوبه؟ مطمئن ؟
عمو: خوبه؟ معرکس دختر. فقط کاش ارایشت رو یکم پررنگ تر میکردی . میدونی که امشب مهمون ویژه داریم.
آرایشگر پیش دستی کرد وگفت:نظر خودش بود.
_ خوبه دیگه . مهمون ویژه؟
عمو: اره یکی از دوستام از ترکیه اومده.
_ اها. باش. الان میام.
نگاهی به خودم تو آینه انداختم.
یه لباس ماکسی دکلته قرمز. که جلوش تا رو زانو بود و پشتش تا پایین پام. پشتش هم تا پایین کمرم فقط با بند بسته میشد . با کفشای قرمز پاشنه 20 سانتی. با یه آرایش تقریبا ملایم. موهام هم رو هم یه شینیون ساده کرده و بود و بیشترش رو هم ریخته بود روی شونم .
همیشه تو مهمونیای عمو اینا لباسام جمع و جور بود چون با لباسای خیلی باز زیاد راحت نبودم و همیشه هم با انتقاد شدید عمو مواجه بودم ولی این سری حریفش نشدم و مجبور شدم همین لباس رو بپوشم به خاطر همین خیلی راحت نبودم باهاش.
روبه آرایشگره تشکر مختصری کردم و از اتاق خارج شدم.
همزمان با پایین اومدنم از پله ها سیما یکی از دوستام که آشناییمون هم از همین مهمونی ها شروع شده بود اومد طرفم. طرز لباس پوشیدنش واقعا افتضاح بود. یه لباس کوتاه حریر مشکی که کل بدنش پیدا بود با آرایش خیلی جیغ و کفش های پاشنه بلند. موهاش هم همیشه پسرونه کوتاه کوتاه بود .
سیما: سلام جیگر. خوبی؟ چه عجب یکم به خودت رسیدی نکنه به خاطر اومدن آرمانه؟
_سلام. آرمان کیه؟
سیما:یعنی تو نمیدونی ؟
و بعد با عشوه قهقه ای زد و به سمت میز نوشیدنی ها رفت. منم دنبالش راه افتادم.
_ باید بدونم؟
سیما:یعنی میخوای باور کنم که عموت بهت نگفته؟
_ فقط گفت مهمون داریم.
همونجوری که داشت روی میز بین شیشه ها دنبال چیزی میگشت گفت : ارسلان نامدار. خوشتیپ ، خوشگل، جذاب...... سرش رو برگردوند به طرف من و بالحن خاصی گفت: پولدار!
_ خب؟
سیما: تانی چی زدی؟ هنوز که مهمونی شروع نشده نفسم. البته منم یکم جهت امادگی خوردما ولی نه اونقدری که مثه تو هنگ کنم. خب بچه جون همه دخترا منتظر برگشتنش بودن دیگه . البته ناگفته نماند که همه ارزوشونه فقط یه بار باهاش هم صحبت بشن ، جواب سلامم نمیده. تاحالا هم کسی موفق نشده مخشو بزنه.
با تعریفای سیما مشتاق شدم این آقای دخترکش رو ببینم.
_میگما.....
با اومدن ترلان و دلارام حرفم ناتموم موند. طبق حدسی که زده بودم اون دوتا هم به محض اومدنشون با ذوق و شوق شروع به تعریف کردن از آرمان کردن و من فقط شنونده بودم و البته این که تاحالا ندیده بودمش، عجیب نبود چون تو مهمونیا کمتر حضور داشتم.
حدود یک ساعت از شروع مهمونی میگذشت اما هنوز نیومده بود . همه بی حال و ناامید نشسته بودن یه گوشه و هیچکس حوصله هیچکاری رو نداشت البته به جز آقایون مجلس. منم مثله بقیه بی حوصله نشسته بودم کنار بچه ها. که با ضربه ای که دلارابه پهلوم زد برگشتم طرفش که دیدم با ذوق خیره شده به ورودی سالن......
نگاهش رو دنبال کردم که رسیدم به......
واقعا این همه ذوق و شوق خنده دار بود.
همه بچه ها دوییدن به طرف در ورودی اما من همونجوری با تعجب وایساده بودم و داشتم به حرکتای دخترا میخندیدم چه عشوه هایی که نمیریختن . یکم که اومد جلوتر شروع کردم به برانداز کردنش. نمیتونستم منکر جذابیتش بشم اما در حدی که بچه ها تعریف میکردن هم نبود.
زل زده بودم بهش که برگشت طرفم. گر گرفتم. تاحالا جلوی یه پسر ضایع نشده بودم . رومو کردم اون سمت و بیخیال اون و اومدنش شدم.
حدود یکساعت از اومدنش میگذشت اما دخترا یک دقیقه هم از عشوه گری دست برنمیداشتن . منم بیکار نشسته بودم رو مبلای کنار سالن و با گوشیم بازی میکردم. که یه دفعه دیدم متوجه شدم یکی بالاسرم وایساده.
از پایین شروع کردم به برانداز کردنش. یه جفت کفش مردونه براق. یه شلوار کتون مشکی با یه بلوز جذب سفید که آستیناش رو تا کرده بود. چقدرچقدر شبیه تیپ اون پسره آرمان بود. بله خودش بود.
یه دفعه مثله برق گرفته ها از جام پریدم و گوشیاز دستم افتاد. خم شد ،گوشیم رو برداشت و داد دستم .
_ مرسی.
بعد دستشو دراز کرد سمت و من گفت: آرمان نامدار هستم. خوشبختم.
اولش هل شدم ولی بعد خودمو جمع و جور کردم و خیلی محترمانه گفتم تانیا هستم خوشبختم.
آرمان: تاحالا تو مهمونی ها ندیده بودمتون؟
_ من فقط مهمونی های عموم رو حضور دارم.
آرمان: برادرزاده کیوان هستید؟
_ بله.
آرمان: چه جالب. حالا این خانوم زیبا افتخار میدن؟
و بعد دستش رو به سمت من دراز کرد.
و منم گیج نگاهش کردم خندید و گفت: با من میرقصی؟
یه نگاه به اون سمت سالن انداختم.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓