خــــــــــــــــــــودنمایی
خودنمایــــــــــــــــــــی
پدرا ومادرا ، همسرا
زیادی توجه کنین
به چی ؟
به کی ؟
برای چی؟
میگم الان
به ظاهرمون تیپمون 😳😜
به دخترتون، پسرتون ،خانومتون💁♀
بیشتر ما جوونا و خانوما
دوست داریم بهمون توجه بشه😎
توچشم باشیم 👁
دیده بشیم👀
بهمون اهمیت و ارزش و بها بدن💝
میدونید؟خیلی کارا رو که به نظرشما بده فقط به این خاطر انجام میدیم .... ‼️
مطمئن باشید اگه به اندازه کافی به ماتوجه کنید خیلی کارا رو که نباید نمیکنیم👌❌
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️تنفروشی رسمی زنان کره جنوبی برای تقویت روحیه نظامیان آمریکایی
📍جمهوری کره ضمن اداره شهرکهای واقع در نزدیکی پایگاه های نظامی آمریکایی، با ترویج فحشا، این سیاست را برای تقویت اتحاد نظامی و تضمین جریان درآمد ارز خارجی لازم می داند.
منبع : https://www.google.com/amp/s/www.mashreghnews.ir/amp/834221/
#کره_جنوبی #آمریکا
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📣 #مطالبه رعایت قانون حیا و عفاف در اماکن عمومی
🔴 کمپین پیگیری #کشف_حجاب در مراکز خرید بزرگ مثل هایپرها و پاساژها و اماکن تفریحی🔴
✅اقدام و حمایت اثرگذار ما:
⬅لینک حمایت خبرگزاری ملی فارس
https://www.farsnews.ir/my/c/126352
📎 ارسال نظرات در موضوع مطالبه گری👇
@ZohorAshgh
#تولیدی
#مطالبه_گری
🌸 @hejabuni |دانشگاه حجاب🎓
تازه های نشر🌟
#معرفی_کتاب
🌸🍃کتاب ستاره ها چیدنی نیستند
برگرفته از داستانی واقعی پیرامون ماجراهای پر فراز و نشیب یک دختر آمریکایی، به قلم محمد علی حبیباللهیان است.
🔸️این رمان بلند، پیرامون سبک زندگی بانوان و با محوریت موضوع حجاب و با نگاهی فرادینی و فراملیتی است و شخصیتهای مشهور، فعال و جنجالی زیادی در آن حضور دارند!شخصیت و قهرمان اصلی داستان، دختری آمریکایی است که طی ماجراهایی با مرکز اسلامی نیویورک آشنا شده و در جلسات متعدد این مرکز، تمام افکار و آراء پیشین خود را به چالش میکشد.
🔹این دختر آمریکایی به سبب این اتفاق با دو نگاه و دو مدل سبک زندگی در مورد زنان آشنا میشود و همین آشنایی، منشا اتفاقاتی مهم در زندگی او و دوست نزدیکش خواهد شد. دو نگاهی که حداقل در 14 مساله، 180 درجه با یکدیگر اختلاف اساسی دارند و این قهرمان داستان است که باید در این میان، تصمیمی بزرگ بگیرد ... تصمیمی که مخاطرات زیادی برایش به همراه خواهد داشت.
📲 برای ثبت سفارش میتونید به این کانال سربزنید👇
@ketab_peyk_roshana
#ستاره_ها_چیدنی_نیستند
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️در آستانه ی روز جهانی زن و چالش حضور زنان در عرصه های علمی
🔻دکتر کریس وِل استاد دانشگاه کمبریج انگلستان می گوید با کمبود زنان در علوم مختلف مثل ریاضی و تکنولوژی و علوم زیستی روبرو هستیم
🔻علت این کمبود این است که آنها آینده شغلی خودشان را روشن نمی بینند.در جدیدترین تحقیقات معلوم شد که فقط ۱۲/۸٪ زنان به عنوان نیروی کار در علوم مختلف مشغول هستند
💸طبق اعلام دستمزد تمام وقت هفتگی زنان ۵۵۸ پوند هست در مقایسه با ۶۵۲ پوند برای مردان
📌میگن بی حجابی باعث پیشرفت علمی زنان میشه! حالا انگلیس که خانما حجاب ندارن چرا در عرصه های علمی وارد نمیشن؟
🌐منبع:https://www.bbc.co.uk/news/uk-england-cambridgeshire-60516870.amp
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_پنجاه_و_ششم به روايت حانيه ......................................
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
به روايت حانيه ................................................... فاطمه: حانیه جان ، عزیزم گلم عشقم نفسم دیروقته ، خواهشا بیا بیخیال شو. شب بمون همین جا دیگه. یا حداقل بزار زنگ بزنم بابات یا اقا امیرعلی.
_ واه فاطمه کجا دیروقته؟ تازه ساعت هفته ، ساعت نه هوا تاریک میشه.
فاطمه: خب تاحالا پیاده نرفتی یه وقت گم میشی ، حالا هوس پیاده روی زده به سرت؟
_ خداحافظ
فاطمه:حانیه
_ خداحافظ
بی توجه به صداکردنای فاطمه خداحافظی کردم و راه افتادم. با اینکه از صبح پیش فاطمه بودم ولی دلم گرفته بود و نیاز به پیاده روی داشتم. بیخیال میرفتم تو کوچه پس کوچه هایی که نمیدونستم کجا میرن. شدیدا نیاز به کسی داشتم که بتونم باهاش حرف بزنم. کسی که بتونم بهش بگم همه چیز رو. نگرانی هامو، دلهره هامو، حسی که نمیدونستم چیه و کی بود بهتر از خدا؟
شروع کردم به گفتن.همه چیزهایی که خودش میدونست رو براش تکرار کردم ؛ و عجب مسکنی بود این درد و دل برای دل بی تاب من.
به خودم که اومدم دیدم ساعت هشت و نیمه و هوا تاریک. نگاهی به اطرافم انداختم ، هیچ آشنایی با اینجا نداشتم ، یه کوچه تاریک و خلوت .
سریع گوشیم رو دراوردم . یک درصد بیشتر شارژ نداشت. ده تماس بی پاسخ از فاطمه ، نه تماس بی پاسخ از امیرعلی.
ای وای. گوشیم بی صدا بوده و نشنیده بودم حتما حسابی نگران شدن ، شماره فاطمه رو گرفتم ، یه بوق خورد و گوشیم خاموش شد، بهتر از این نمیشد؛ من یه دختر تنها ، تو یه کوچه خلوت تاریک که نمیدونم کجاست ، با خانواده ای که شدیدا نگرانم شدن مطمئنا .
هرچی میرفتم به انتهای کوچه نمیرسیدم ، انگار کوچش بی انتها بود . با صدای بوقی که از پشت سرم میومد ، با ترس برگشتم عقب ، یه بی ام وه سفید، که رانندش دوتا پسر بودن ، دیگه نتونستم تحمل کنم و اشکام دونه دونه جاری شدن رو صورتم.
یکی از اون پسرا: جون خانوم خوشگله گریه چرا؟ کاریت نداریم که ، فقط نیازمند کمی حال هستیم همین .
و اون یکی: اره جیگر. بپر بالا. به توام حال میدیما.
حالم داشت از این همه جسارت به هم میخورد. با نفرت دندونام فشار دادم و گفتم: برو گمشو.
اما اونا پرو تر ازاین حرفا بودن ، پسری که سمت راننده نشسته بود ، پیاده شد و بند کولم رو کشید ، با نفرت از دستش کشیدم ، بعد گوشه شالم رو گرفت و قبل از این که بتونم کاری انجام بدم از سرم در اوردش ، اشکام دیگه امون نمیدادن، رفتم طرفش که شالمو ازش بگیرم که سریع منو کشید به سمت خودش ، با تمام قدرتم پسش زدم و بیخیال شالم شروع کردم به دوییدن ، اون دوتا هم بدون ماشین دنبالم دوییدن ، هق هق گریم سکوت کوچه رو بهم میزد و عجیب بود که تو اون کوچه ، هیچکس نبود و با این همه سر و صدا هم هیچکس از خونش نیومد ببینه چه خبره ، فقط میدوییدم و تو دلم ناله میکردم که پس چرا این کوچه تموم نمیشه؟ کلیپسم حسابی شل شده بود و موهام باز شده بود ، وقتی متوجه خیابون اصلی شدم ، سرعتمو بیشتر کردم و رفتم سمت پیاده رو که بپیچم تو خیابون اصلی ، که پام به میله ای گیر کرد و افتادم زمین ، کلیپسم از سرم افتاد و همه موهام باز شد، از درد چشمامو بستم ، اما با یاداوری اون دوتا سریع چشمامو بازکردم که یه جفت کفش مردونه جلوم بود ، گفتم دیگه کارم تمومه ، حتما یکی از اون پسران ، سرمو که اوردم بالا ، نمیتونستم چیزی رو که جلوی چشمامه رو باور کنم ، چندبار چشمامو باز و بسته کردم و بعد بی اختیار گوشه شلوارشو چنگ زدم ، شدت گریم بیشتر شده بود و نفس کشیدن برام مشکل........
تو آن تك بيت نابي كه غزل هايم به پایش سجده کردند......
شعر: افسانه صالحی
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌛ومارٵیتالاجمیلا🌜
🔸بانگ ✨ومارایت الاجمیلا✨ به گوش می رسد ...
اما نه در کربلا ...
عرشیان حسین (ع)را به فرشیان هدیه دادند و فطرس آمده که پروبال خود را به گهوارهاش گره زند.
🔹زینب(س) حسین کوچک را در آغوش کشید و تپش قلبش مرهمی میشود بر اشک های حسین ع
🔸 شاید زینب اول بار دراین لحظه گفت مارایت الا جمیلا
اری! زینب با دیدن جلوه ی جمال الهی در وجه الحسین جز زیبایی ندید .
و فقط زیبایی دید و زیبایی دید تا کربلا...
🔹تا آن روز که عباس بن علی ؛ کوه ادب و رشادت ؛ همرکاب و فدایی ولایت، تمثال غیرت و آیینه ی وفا و نجابت ؛ جان فدای حسین و اهل بیت و دین میکند...
🌻زینب جان
🤲چشمان ما را نیز زیبابین بفرما
👌یکی از این زیباییهای حقیقی ، #حیا و #عفاف و #نجابت است .
………………………………………………
🦋 اعیاد شعبانیه بر همراهان کانال دانشگاه حجاب مبارک باد🦋
#تولیدی_کامل #شعبان #اعیاد_شعبانیه
#حسین علیه السلام #عباس علیهالسلام
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍀💚🍀💚🍀💚🍀💚🍀💚🍀
شیرزنان انقلاب و دفاع مقدس نشان دادند که الگوی سوم، «زن نه شرقی، نه غربی» است. زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که میتوان زن بود، عفیف بود، محجبه و شریف بود و درعین حال، در متن و مرکز بود.
روز بسیج جامعه زنان گرامی باد.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم اين كليپ صحبت هاي ولاديمير پوتين رييس جمهور روسيه با زیر نویس دروغین در بسیاری از ک
🔴به روز باشیم
🔆 تحلیل "جان مرشایمر" (استاد معروف آمریکایی روابط بین الملل)؛ چرا بحران اوکراین حاصل خطای غرب است؟
🗣 مرشایمر می گوید: غرب می بایست بی طرفی اوکراین را حفظ می کرد و آن کشور را به عنوان منطقه ای حائل بین خود با روسیه به رسمیت می شناخت و امکان می داد اوکراینی ها ضمن انتخاب خود، توان مصالحه و سازش با روسیه را حفظ کنند.
اما جهان غرب به آنها القاء می کرد که شما سرانجام در ما ادغام خواهید شد و روس ها سرانجام شکست خواهند خورد و....
و ما با این القائات، آنها را به سوی عدم مصالحه با روسیه و اتخاذ سیاست های تند راندیم و سرانجام موجب تحریک روسیه و بحران حاضر شدیم.
✅ مرشایمر رفتار غرب در اوکراین را به آن تشبیه می کند که اگر چین در کنار سرمایه گذاری در کانادا، به تحریک این کشور به تقابل با آمریکا روی آورد؛ آمریکا چگونه برخورد خواهد کرد؟
از کانال مسعود اسداللهی.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
📣 #مطالبه رعایت قانون حیا و عفاف در اماکن عمومی 🔴 کمپین پیگیری #کشف_حجاب در مراکز خرید بزرگ مثل های
رفیق
❌ ۲ ساعت دیگه مهلت پیگیری تموم میشه
✔ هم خودت شرکت کن
✔ هم تو گروههایی که عضوی ارسال کن
واجبت قضا نشه❗️
بسم الله🌱
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_پنجاه_و_هفتم به روايت حانيه .....................................
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
یه هفته از اون اتفاق میگذشت و من جرأت نداشتم از خونه برم بیرون ، فقط فاطمه و بچه ها چندبار اومده بودن دیدنم و جالب بود برام که بین شقایق و یاسمین و نجمه تنها کسی که به نمازخوندن و حجاب من ایراد نمیگرفت شقایق بود.
عموهم که هرچی بهش زنگ میزدم بر نمیداشت و این بیشتر نگرانم میکرد.
.
.
.
مامان: حانیه جان. مامان. بیا تلفن
_ کیه؟
مامان: فاطمه
سریع دوییدم سمت تلفن.
_ سلام .
فاطمه: سلام خانوم. خوبی؟
_ مرسی عزیزم تو خوبی؟
فاطمه:فدات. باخوبیت. میگما خانوم گل. امروز کلاس میای؟
_ مگه چهارشنبس امروز؟
فاطمه:اره
_ وای نه فاطمه. میترسم.
فاطمه: از چی میترسی ؟ اون موقع تنها بودن خطرناک بود، وگرنه اگه از کوچه های خلوت نری و دیروقت هم نباشه که چیزی نمیشه. تازه من با بابام میایم دنبالت .
_ نه مزاحم نمیشم
فاطمه: ساعت چهارونیم حاضر باش .خدانگهدارت.
منتظر هیچ مخالفتی از جانب من نشد و زود تلفن رو قطع کرد. منم دیگه بیشتر تو خونه موندن رو جایز ندونستم و بیخیال این ترس مسخره شدم.
_ مامان. من بعدازظهر با فاطمه میرم کلاس.
مامان: باشه. راستی میخوام به امیرعلی بگم به دوستش زنگ بزنه دعوتشون کنه، که یه تشکریم کرده باشیم، بلاخره اگه اون نبود الان......
بدون اینکه حرفش رو تموم کنه،پشتش رو به من کرد و مشغول ادامه گردگیریش شد.
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم دوباره اون پسره رو ببینم ولی از طرفی نمیتونستم غرورمو بشکنم و دوباره تشکر کنم.
_ حالا نمیشه بیخیال شیم.
مامان: خجالت بکش. خیر سرت جونتو نجات داده. از ادب و نزاکت به دوره.
_ اوو. حالا انگار منو از تو دهن اژدها دراورده.
مامان: کمتر از دهن اژدها نبوده ، اگه اون نرسیده بود معلوم نبود الان کجا بودی.
راست هم میگفت، اگه اون نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میومد.
مثل بچه های تخص شونمو بالا انداختم و گفتم_ هرجور دوست داری.
.
.
.
در رو که باز کردم، همزمان فاطمه اینا رسیدن .
شیشه رو کشید پایین.
فاطمه: سلام خانوم ترسو.
چپ چپ نگاهش کردم، اما جلوی باباش روم نشد چیزی بهش بگم.
سوار شدم و بدون کوچیک ترین توجه ای به فاطمه رو به باباش گفتم :سلام. خوبید؟ خاله جان خوبن؟
بابای فاطمه:سلام دخترم. ممنون شما خوبی؟ خاله هم خوبن سلام رسوندن.
_ ممنونم.
فاطمه: قدیمیا میگفتن که جواب سلام واجبه ظاهرا
_ علیک
فاطمه: خب؟ چه خبرا؟ خوش میگذره خوردن و خوابیدن؟
_ بزار برسیم کاملا خبرا رو برات شرح میدم
پرو خانوم.
.
.
.
با دیدن مسجد دوباره اون اتفاق برام تداعی شد. "ای خدا اخه من چرا همش باید ضایع بشم جلوی این پسره؟"
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓