دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 124ستاره سهیل گرچه فقط چند دقیقه گذشته بود تا مینو عکس لباسش را بفرستد، اما
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
ستاره سهیل(نجات از دایره)
125
ساعت شش عصر بود که سوار ماشین شدند. ستاره با آن کفشهای پاشنه بلند طوری راه میرفت که انگار روی یک پل معلق چوبی در حال بند بازی است و هرلحظه امکان دارد به درهای عمیق پرتاب شود.
نگاهش را از صورت رنگارنگش در قاب آینه، گرفت و به بیرون شیشه ماشین داد.
-مینو بنظرت اشتباه نیومدی؟ از این مسیر نبود که، بود؟
-نه عروس خانم! جاش عوض شده.
ستاره چنان ذوقی در دلش کرد که از چشم مینو هم پنهان نماند.
-معلوم میشه اولین باره اینقدر به خودت رسیدی؟ نگاش کن. عین بچهها ذوق مرگ داره میشه.
-وای مینو خیلی تابلوئه؟ حس میکنم عروسیمه..
مینو با پوزخند ادامه جمله را کامل کرد.
- خاک تو سرت جنبه داشته باش!
کمی در خودش فرو رفت. اگر او عروس بود، داماد چه کسی میتوانست باشد؟دلش دیگر با کیان نبود.. ولی شاید با سعید بود، از خودش خجالت کشید. چه آدمی شده بود! دوباره یاد حرفی افتاد که درباره مهران زده بود. مهران، دلسا را رها کرد و به خواستگاری سلطانی رفته بود. یعنی ممکن بود خودش هم همین کار را بکند. یک چیز را خوب متوجه نمیشد. سعید چه خصوصیتی داشت که حاضر بود حتی جای همسر آیندهاش را بگیرد؟ تفاوت کیان و سعید در چه بود؟ چرا قلبش به سعید گرایش پیدا کرده بود، در حالی هنوز او را حضوری ندیده بود و فقط از طریق تلگرام با او ارتباط داشت.
-هی عروس خانم پیاده شو! از فکر وخیالم بیا بیرون..
بعد نگاه خیره و ترسناکی به ستاره انداخت.
-چی ساختم شبی! یه دلبری بشی امشب، سرت دعوا بشه.
یک تعریف مینو، همه افکارش را مانند باد به هوا برد.
دو طرف لباسش را کمی بالا گرفت و به طرف در ورودی حرکت کردند. پاهایش را طوری با دقت حرکت میداد، که انگار داخل سنگفرش پیادهرو، مین کار گذاشته شده باشند.
روبهروی در هلالی شکل بزرگ و فلزی قرار گرفتند.
ستاره گردنبندش را کمی روی گردنش جابهجا کرد تا دید بهتری داشته باشد، بعد با نگاهی به چشمان مینو، دستش را روی زنگ قرار داد.
در غول پیکر با صدای مهیبی باز شد. این صدا، ستاره را به افسانهها میانداخت؛ علیبابا و غارش. بازوهای در کنار رفتند و آنها وارد حیاط خانه باغ شدند.
همزمان صدای پارس سگهای سیاه از دوطرف در بلند شد. ستاره از ترس سکندری خورد، مینو که دید ممکن است دوباره ماجرای ترسیدن از سگ و فرار، آن هم با کفشها اتفاق بیفتد، دست مینو را گرفت و با چشمانش به او اطمینان داد که اتفاقی نخواهد افتاد.
فضای بیرون خانه چنان متحیرشان کرده بود که صدای اعتراض سگها در ذهنشان
پسزمینهای بیش نبود.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
📚 #معرفی_کتاب
📒 #مقام_ریحانه
✍ نویسنده : محمدرضا کوهی
🔸زن و رازها و آفتهای منزلت و مقام معشوقه بودن او در نظام خانواده
🔹ابزارهای کارآمد زن در تحکیم شخصیت او در خانواده و اجتماع
🔸 نقش فروافکندن حجاب اسلامی در ناکارآمد ساختن جاذبهها و ابزارهای شخصیتی زن
🔹حریمهای عفاف در قرآن یا عوامل حفظ شخصیت و محبوبیت زن
🔸جلوههای زیبای عفاف در قرآن
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
کتاب مقام ریحانه.pdf
4.38M
📚 #مقام_ریحانه
🔰 پیرامون مقام زن و پاسخ عمده به شبهات عفاف و حجاب
@hejabuni
نسخه مناسب برای بی حجابی.mp3
7.58M
📄 موضوع: نسخه مناسب برای بی حجابی
🎙 حجت الاسلام و المسلمین نهیرات
#مبانی_حجاب
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
❌❌❌❌❌توجه توجه
باسلام خدمت همه شمادوستان عزیزم
دوستان به علت برودت سرمامتاسفانه دربرخی ازنقاط کشورگازقطع شده..
یه زحمت بکشیددرمصرف گاز صرفه جویی کنید.یه یاعلی بگیدوبه خاطررضای خدابلندشید منزل رو چک کنیدودرجه بخاری یاابگرم کن یاشوفاژ روکم کنید ..
و بجاش لباس گرم بپوشید
خداخیرتان بده🌺
#گرما_برای_همه
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
★
خواننده زن فرانسوی که مسلمون شدو نقطه ی عطفش آشنایی با حضرت زهرا بوده,وقتی خوانندگیشو گذاشت کنار گفت حس کردم این کافی نیست کشورای مختلف رفتم که همگی با یک زن مسیحی تازه مسلمون شده آشنا بشن,یه یتیم خونه 50نفره هم تاسیس کرد,
این یعنی تبیین به سبک زهرایی!!
"سیده نِنا حکیمی"
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔺️سلفی مرزبانان کشور در سرمای ۲۵ درجه زیر صفر
🙏برای عزت وسلامتی این عزیزان صلوات🌸
#مرزبانان_مظلوم
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
514.2K
در توضیح این جمله که فرمود:
"اون دختر بدحجاب هم دختر ماست"
#من_مایه_افتخار_انقلابم
@hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨آزادی زنان به نفع مردان‼️
#زن_در_غرب
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
Audio_896015.m4a
1.66M
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم این دختر که توسط پلیس کانادا دستگیر شده بود، درگذشت! کسی براش هشتک نزد، کسی براش اع
🔴به روز باشیم
از جمله دلایل کمبود گاز:
۱- قبل از اینکه از کمبود حرف بزنیم باید بدونیم که سطح گازرسانی در کشور ما از همه جا بیشتره.
۲- ما به جای اینکه از جنوب به شمال گاز بفرستیم، از ترکمنستان گاز رو وارد می کنیم. اما الان بنا به دلایلی که شاید هم سیاسی باشه و شاید هم نیاز داخلی، ترکمنستان گاز رو قطع کرد و ایران داره از داخل کشور گاز رو به کل کشور می رسونه...
۳- حالا اونم در شرایطی که دما به شدت کاهش پیدا کرد و مصرف هم بالا رفت و فشار گاز هم تو سرما دچار افت میشه.
۴- بر کسی پوشیده نیست که ما به علت ارزان بودن انرژی در کشور، خیلی پرمصرف هستیم. مثلا در هلند، اون پولدارهاش کلی از لباس گرم و پتو استفاده می کنن تا پولشون رو بابت گرانی انرژی هدر ندن. ولی اینجا خیلیا اصلا نمی خوان حداقل یه کم صرفه جویی کنن.
۵- ضدانقلاب در یک شیوه ی احمقانه از دنبال کننده هاشون می خوان که بیشتر گاز مصرف کنن... با این توجیه که جمهوری اسلامی رو مستاصل کنیم... آدمایی هم که توسط اونها مسخ میشن، کلا عقلشون تعطیل میشه و حرف اونا رو کامل گوش میدن. دیگه نمیگن گاز قطع بشه خودشون باید تو سرما بلرزن!!!
۶- ذخیره انرژی از سال ۹۷ متوقف شد که تصمیم نادرستی بود.
۷-با همه ی این اوصاف هنوز قطعی کامل نداشتیم و فعلا در حال مدیریت هستیم و با کمی صرفه جویی مشکل حل میشه.
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان ستاره سهیل(نجات از دایره) 125 ساعت شش عصر بود که سوار ماشین شدند. ستاره با
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
ستاره سهیل(نجات از دایره)
126
برخلاف فضای داخل کوچه که تاریک بود، حیاط خانه را چراغهای پایه بلند سلطنتی، نورانی میکرد.
جمعی از دخترها و پسرها در گوشهای از حیاط، پشت حوض سهگوشِ خالی از آب، تجمع کرده بودند. بوی تند سیگار اولین بویی بود که به مشام ستاره خورد، دو پسر و یک دختر در حال کشیدن سیگار و حرف زدن درباره موضوع بامزهای بودند که با ورود آنها خندهشان کمرنگتر شد.
بوی ادکلن و صدای موزیک بیکلامی که از داخل خانه بیرون میآمد، ستاره را برای ورود به سالن اصلی، مشتاقتر میکرد.
تمام تلاشش را کرده بود که هیجان و اشتیاقش را پنهان کند، اما انگار گونههایش این هیجان را داد میزدند؛ این را از نگاهها و حرف مینو فهمید.
-این دختره گونههاتو حسابی قرمز کرده. گفتم یهکم طبیعی بهنظر برسه. دیوونه!
بااینکه خودش متوجه بود که از درون گر گرفته، اما خدا را شکر کرد که قرمزی گونهاش از نظر مینو، دلیل موجهی مثل آرایش دارد.
-بهبه! بانوی خاص امشب ما، ستاره بانو!
با صدای نازک و کشدار گیلاد، لحظهای سکوت برقرار شد و چشمهای کنجکاو به سمت بانوی خاص برگشت.
گیلاد با مینو دست داد، اما تلاشی برای دست دادن با ستاره نکرد.
"هووف! خان اول گذشت."
در دلش از گیلاد سپاسگزار بود که اصرار نکرد، چرا که با آنهمه تعریفی که از او شده بود، اگر دستش را جلو میآورد، بهناچار پایش را روی تمام خط قرمزهایش میگذاشت و دست میداد.
نگاهش که به چشمان خیره گیلاد افتاد از افکارش بیرون آمد.
-ممنون! خوشحالم که اینجایین.
پشت سر گیلاد، آرش همراه با نامزدش و کیان از راه رسیدند.
ستاره با نامزد آرش، دیبا، دست داد. دختری کشیده و باریک که از روی ظاهرش میشد حدس زد از یک خانواده اشرافی و اصیل است، با سری بالا داده و لبخند ثابتی روی لب با همه خوش و بش میکرد.
کیان خودش را کمی به ستاره نزدیکتر کرد.
-خوبی؟ تحویل نمیگیریها!
ستاره در جواب فقط لبخند کمرنگی زد.
دلش میخواست با بیمحلی کردن، کیان او را رها کند که به مرور هم این اتفاق افتاد.
مینو که انگار دلش میخواست دیده شود، شنل روی لباسش را همانجا درآورد و روی دستانش انداخت. ستاره ولی حیا میکرد از دیدن مینو در آن لباس نقرهای-خاکستری جلوی مردهایی که در برابرش ایستاده بودند.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
لباس پوشیدن ما به کسی مربوط نیست!!.mp3
3.03M
📄 موضوع: آیا پوشش من فقط به خودم مربوط است؟
🎙 حجت الاسلام و المسلمین ساری
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓