دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 38 توی کتابخونه مشغول درس خوندن بودم که با صدای آلارم گوش
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 39
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 39
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 39✍️
مثل هر روز 6 صبح با کلی کش و قوس خودم رو از رختخواب کندم.
لباسامو عوض کردم، آبی به دست و صورتم زدم. با مامان و بابا صبحونه خوردم و از خونه زدم بیرون.
پیش به سوی دکتری مغز و اعصاب.
سر کلاس منتظر اومدن استاد ژنتیک بودیم،
این استاده نمیدونم چرا همیشه دیر میاد.
فائزه کنارم نشسته بود و گوش مجانی گیرآورده بود!
با اومدن یکی از بچه های کلاس و تبریک و خوش و بش، گوشم از دست فائزه خلاص شد.
البته صرفا از دست فائزه.
- ببخشید هانیه جون وقتتو میگیرم.
یکی دوتا از سوالای آزمون ذهنمو درگیر کرده.
چند باری خواستم ازت بپرسم موقعیتش پیش نیومد.
الان مزاحمت نیستم. میتونی جواب بدی؟
باید یک منشی برای خودم بگیرم.
شهرت این چیزا رو هم داره دیگه.
4 روز دیگه باید به این و اون امضا هم بدم.
ابرویی برای فائزه بالا انداختم که بلههه فائزه خانم!
ببین چه دوست خفنی داری!
درسته سوم شدی ولی مغز کل بودن یه چیز دیگست!
خلاصه کلی با همون نگاه ازش نیشگون گرفتم و موهاش رو کشیدم.
نمیدونم چرا حرص دادن فائزه بهم انرژی میده.
مهربون به ترنم کردم و گفتم:
- آره عزیزم بپرس.
بچه درس خون بود. هوشش هم بد نبود
نمیدونم چرا توی جواب این 2 تا سوال ساده مونده بود.
بهش حق میدم... گاهی ذهن که گیر کنه جواب نمیاد که نمیاد.
ولو اون چیز اسم و فامیل نزدیکترین دوستت باشه!
خواستم از این قسمت رد بشم ولی خب سنگ مفت؛ گنجشک مفت!
سوال رو میگم شما هم هم تلاشتون رو بکنین تا ذهنتون برا مرحله دوم گرم بشه.
البته سعی کنید مثل 3 سوال قبلی که براتون گفتم نشه!
خیلی ها توی اون سوال ها مثل آهو توی چمن زار گیر کرده بودن!
بله میدونم شما یکی دوتاش رو درست جواب دادی!
نه با شما نیستم. خوبه حالا همش رو درست جواب ندادید!
بریم ببینیم این سری چه میکنید.
یادتون باشه فکر مکر نباید بکنید.
یعنی زمان ندارید که برگردید و سوال رو 2 بار بخونید.
پس زودی باید جواب بدید.
آماده اید؟
خب کاملا مشخصه که کمربندا رو سفت بستید تا خودی نشون بدید.
بریم ببینیم چه میکنید.
فقط بلند بلند سوال رو نخونید و اگه احیانا بلند خوندید با صدای بلند جواب ندید!
بالاخره از قدیم گفتن احتیاط شرط عقله.
اما سوال...
فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید.
در ایستگاه اول شش نفر وارد اتوبوس می شوند،
در ایستگاه دوم سه نفر پیاده میشوند ولی پنج نفر دیگر سوار میشوند.
اتوبوس قدمتش 15 سال است و هر سه سال موتورش نیاز به تعمیر اساسی دارد.
هر تعمیر 1 ماه کامل زمان میبرد.
اتوبوس چهار سال است که تعمیر نشده است.
با این اوصاف بگوئید راننده چند سال سن دارد؟
سوال تموم شد. ادامه متن رو تا جواب ندادید نخونید.
انصافا سوال سختی نبود.
نگید که توی جواب موندید.
بله متوجهم. درسته گفتم گاهی ذهن گیر میکنه.
ولی اینکه دیگه هر دفعه گیر کنه عادی نیست ها!
بله شاید گفتید مهم نیست و حالا بریم بببینیم جواب چیه.
برگردید فکر کنید. خودتون رو محک بزنید.
ناسلامتی قراره خودتون رو تست کنید دیگه.
برگردید.
فرصت که دارین! چه عجله ایه!
نمیخواید کمی بیشتر تامل کنین؟
اما جواب:
اینکه راننده چند سال سن داره چه ربطی به تعداد مسافرا و خرابی و تعمیر اتوبوس داره؟!
بله همینطوره، اصلا ربطی نداره. ولی این دلیل نمیشه که سوال اشتباه باشه!
فقط یه کم دقت میخواست. راننده اتوبوس باید هم سن شما باشه.
چون توی جمله اول میگه ”تصور کنید که راننده اتوبوس هستید.”
به همین راحتی به همین خوشمزگی!
امیدوارم درست جواب داده باشین.
اگر درست جواب دادید حتما الان حس غرور و تیزهوشی گرفتتتون
اگرم اشتباه جواب دادین برید یه آب بخورین بعد سوال بعدی رو بخونین تا سلول های مغزیتون آماده تر بشن.
همین الان برید آب بخورید بعد بیاید ادامه متن رو بخونید. پاشید دیگه!
هیچوقت این مقاومتتون رو نمیفهمم!
چون میدونم که اصلا نرفتید آب بخورید!
درسته پیش شما نیستم ولی میفهمم!
مثلا نخبه ام دیگه!
شاید از تنبلیه! شایدم از روی عجله برای دیدن سوال بعدی!
طوری نیست، خودمم همینطورم! بریم بعدی.
✍مجتبی مختاری
🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355
═ೋ❅📚❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
واجب فراموش شده جلسه 9.mp3
5.38M
🎵 آموزش کاربردی
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
🔅جلسه ۹
⚜️ آیا گناهکار میتونه نهی از منکر کنه ؟
🔷 #واجب_فراموش_شده
🌐 کانال مصطفی شبهه
═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
⭕️ کلیپی دردناک اما درست
از بعضی خطاهای جبران ناپذیر والدین در برخورد با دختران...
═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
بازم حکایت مدیه .mp3
4.92M
#چرا_چادری_شدم
سلام.
من 15سال سن داشتم که با حجاب معمولی بیرون می رفتم .اصلاهم چادر دوست نداشتم.
اون وقتها با این که سنم کم بودخواستگارزیاد داشتم .
تا اینکه یه روز از مدرسه برگشتم مادرم گفت خواستگار داری منم گفتم مثل همیشه من نمیخوام میخوام درس بخونم سنم هم کمه.
مادرم گفت خودت میدونی بعد نگی نگفتی .گفتم حالا چیکاره هست؟ گفت طلبه😳
اولش خندم گرفت. پدرم هم گفت این ها رو میشناسیم. پسر خوبی هست تا آخر ماه صفر وقت داری فکر هاتو بکن.
درست 3هفته مونده بود تا پایان ماه صفر.
من اولش ول کردم گفتم روحیه من با طلبه نمیخونه.من که بی حجاب .آزاد از همه جا هستم.
ولی انگاری وسوسه شده بودم عکسش رو هم داده بودند.من یواشکی میرفتم نگاه میکردم میومدم.انگار دلم رو برده بود عاشقش شده بودم.منی اصلا به اون چیزها فکر نمیکردم فقط به درس آینده فکر میکردم. خواستگارهای پولدار هم داشتم ولی اصلا فکرشونمیکردم که این چنین شود.
من با خودم وخدای خودم نشستم حرف زدم از خدا خواستم منو در مسیر خوبی قرار بده و بتونم زندگیمو با روزی حلال وعاشقانه سپری کنم.قرار خواستگاری گذاشتیم اومدند عقد کردیم ...رفتیم برام چادر مشکی خریدیم وبرای اولین بار سرم کردم.واین شد که الان 11ساله به انتخابم افتخار میکنم که هم چادری شدم هم با کسی ازدواج کردم که عاشقانه میخوادم وهم ادامه تحصیل دادم با دوتا بچه الان هم مدرس هستم
🌹🌹🌹❤️❤️❤️
۲۸ساله از تبریز
═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 39✍️ مثل هر روز 6 صبح با کلی کش و قوس خودم رو از رختخوا
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 40
این سوال برا برگردوندن اعتماد به نفس خوبه
چون زیاد سخت نیست.
پس اگه تا الان گل کاشتین کافیه لا اقل سر این سوال یه کمی دقتتون رو به کار ببندید و سلول های مغزیتون رو به کار بندازید..
یادتون باشه فرصت فکر کردن نداریدها!
روی سوال قبلی بعضیا کلی فکر کردن!
اگر سوال قبلی رو درست جواب دادید این سوال رو بدون معطلی پاسخ بدید.
اگرم سوال قبلی رو اشتب کردید، روی این سوال فکر کنید طوری نیست.
هر چه قدر میخواید فکر کنید ولی خواهشا دیگه آبرو به جای کنید!
درسته کسی نفهمیده، ولی خودتون که میدونید!
اما بریم برا سوال…
دیگه نمیگم آب بخورید و اینا!
چون دارید تند تند میخونید و رد میشید!
پس لااقل یه نفس عمیق بکشید، بعد ادامه متن رو بخونید.
شمرده شمرده و با دقت بخونید.
سوال:
تصور کنید همه حیوانات روی کره زمین 5000 نوع باشند،
و از این تعداد 1500 نوع توی آب زندگی میکنند یعنی آبزی هستند و مابقی در خشکی زندگی میکنند.
از حیوانات داخل خشکی 500 نوع جزء پرندگان، 1000 نوع جژء درندگان و مابقی حیوانات غیر پرنده و غیر درنده هستن.
با این توصیف بگید چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی حضرت موسی برده شد؟
در فرض سوال تفکیکی بین حیوانات نر و ماده صورت نگرفته.
و اینکه همه انواع چرنده و خزنده و پرنده بیش از 5000 نوع نیست.
استفاده از ماشین حساب ایرادی نداره!
سوال تموم شد.
فکر کنید جواب بدید.
درسته که باید زود جواب بدید.
ولی برای پاسخ دادن عجله نکنید!
بگذریم که بعضیا حتی توی شمرده خوندن هم لایی میکشن.
همین که باز شما متن رو طوطی وار نمیخونین خودش جای امیدواریه!
نمیدونم چرا بعضیا اصلا تامل نکردن و زودی اومدن جواب رو ببینن!
ولی از اون طرف بعضیاتون روی هر چی فکر و تامله سفید کردین!
دمتون گرم! معلومه آبرو براتون اهمیت زیادی داره.
مورد داریم اینقدری که طرف روی این سوال فکر کرده توی کل عمرش فکر نکرده بوده!
شیر مادر و نان پدر حلالت پهلوان!
اما جواب:
زیاد گفتم که دقت کنید.
امیدوارم درست جواب داده باشید.
اما دقیت بیش از حد جلوی دقت بعضیا رو گرفت!
کلمه "چه تعداد" و آمار و ارقام نکته انحرافی سوال بود.
پاسخ درست "هیچ" هست. چون اصلا حیوونی وارد کشی حضرت موسی نشد!
اون حضرت نوح بود که حیوانات رو به کشتی برد نه حضرت موسی.
گاهی آدم محوش میشه
افق رو میگم… چه قدر زیباست!
اگه بازم اشتباه جواب دادید، خودتون رو ناراحت نکنین.
این دنیا اصلا ارزش ناراحتیتون رو نداره!
شما الان دیگه به مرحله ای رسیدید که بی باک شدید!
دیگه هم توی زندگی به خودتون سخت نگیرید
چون دیگه چیزی برای از دست دادن ندارید.
اگر هم درست جواب دادید بازم خیلی مهم نیست.
چون یک بار گفتم دست گرمی بود دیگه!
ولی حالا بازم یه اسپندی چیزی برای خودتون دود کنید چشم نخورید.
به خودتون امیدوار باشید تا ببینیم دور دوم چه میکنید.
✍ مجتبی مختاری
🆔 نظرات درباره رمان
@mokhtari355👈
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب
#گزارش
#بینالملل
⛺️دانشجویان ایتالیایی در اعتراض به هزینه مسکن جلوی دانشگاه چادر زدند
🎓یکی از دانشجویان که دختری ۱۹ ساله است می گوید به دلیل هزینه ی بالای مسکن ناچار است ۵ صبح از خانه حرکت کند و دو ساعت در راه باشد تا به کلاس ۸ صبح بتواند برسد
🔻خوابگاه برای دانشجویان کمیاب است و دانشجویان ناچارند از مسیرهای طولانی خود را به دانشگاه برسانند
🔻دانشجویان بعد از اتمام تحصیلات شغل مناسبی پیدا نمی کنند و کشورشان را برای یافتن شغل مناسب ترک می کنند
📌نمی تونن واسه دانشجوهاشون خوابگاه فراهم کنن اونوقت یه عده اینجا همچنان از پیشرفت های غرب میگن
🌐منبع:https://www.theguardian.com/world/2023/may/12/italy-students-protest-over-cost-housing-high-rents
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
10.mp3
3.37M
🎵 آموزش کاربردی
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
🔅جلسه ۱۰
⚜️ آیا اجازه پدر ، شوهر یا استاد برای امر و نهی کردن شرطه ؟
🔷 #واجب_فراموش_شده
🌐 کانال مصطفی شبهه
═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
در کنار مزار مطهر سردار دلها
حاج قاسم سلیمانی عزیزمون
به یاد همه دانشگاه حجابیها هستم
پ ن ؛ چون موقع نمازجماعت رسیدیم
اطراف مزار حاجی خلوت بود
#کرمان #شهید_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
723.5K
#چرا_چادری_شدم
🎓دانشگاه حجابی عزیزمون ۳۶ساله از خرم آباد🌸
═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
چند تفاوت از انتخابات ایران و ترکیه براتون بگم:
۱. ترکیه (ازجمله۲۷کشور دنیاس که رأی دادن درش اجباریه مثل بلژیک، برزیل، سنگاپور و برخی ایالتهای آمریکا هم نظام رأی اجباری دارن) اگه رای ندی۳٠٠ لیر جریمه میشی ولی در ایران اینطور نیست
۲.اونجا باید یک نفر رو با مُهر انتخاب کنی و مثل ایران خودکار نمیدن که خط خطی کنی و بامزه بازی دربیاری:)
۳. اونجا روز انتخابات تو هر شهری جز شهر خودت باشی نمیتونی رای بدی
۴. اگه رای ندی باید توضیح بدی یاجریمه بشی و حتی محرومیت موقت از برخی حقوق اجتماعی داشته باشی.
🏴🏴🏴
▪️ دلــــــــــــــــم
▪️ هــــــــوای
▪️ بقــــیع
▪️ دارد
#تولیدی | #پروفایل | #شهادت_امام_صادق ع
═ೋ● @hejabuni ●ೋ═
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 40 این سوال برا برگردوندن اعتماد به نفس خوبه چون زیاد سخت
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 41 👇
دانشگاه حجاب
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 41 👇
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 41👇
توی فاصله بین دو کلاس داخل محوطه دانشگاه با فائزه قدم میزدیم و میحرفیدیم.
- میدونی توی این مرحله با چند نفر باید مسابقه بدیم؟
یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت:
- نابغه! این سوالی بود که خودم سر کلاس ازت پرسیدما!
- خب حالا! ثبت جهانی که نکردی! مهم جوابشه.
پاشو به درخت تکیه زد و گفت:
- توی مرحله دوم فقط باید با نفرات برتر دانشگاه های دولتی رقابت کنیم.
از هر دانشگاه هم که سه نفر بیشتر به این مرحله نرسیدن.
فکر نمیکنم تعداد زیادی باشیم. البته رقابت با یه عده بچه زرنگ، کمشم زیاده.
به نشونه تایید سرم رو تکونی دادم.
ادامه داد و گفت:
- دیشب توی اینترنت میگشتم، دیدم حدود صد و چهل پنجاه تایی دانشگاه دولتی در سطح کشور داریم.
- یعنی توی این مرحله یه چیزی حدود 450 تا رقیب داریم؟
- آره و برای رسیدن به مرحله آخر بین این 450 نفر، باید جزء 3 تای اول باشیم.
حرفش که تموم شد ساکت شد.
دستاش رو بغل گرفته بود. توی فکر رفته بود..
نمیدونم فکر چه جور جایی هست که میشه توش فرو رفت!
یا هیچوقت نفهمیدم که ما دستا رو بغل میکنیم یا دستا ما رو بغل میکنن1
به نظر میاد اونا ما رو بغل میکنن! اگر ما جدای از دستامون باشیم چه طور اونا رو بغل میکنیم؟
اصلا مگه بغل کردن بدون دست هم میشه؟
لابد این بغل کردن دست یه عشق یک طرفه هست.
خوب شد من رشته زبان فارسی نرفتم!
و الا همون روز اولی حتما اخراج میشدم!
- فائزه کجایی؟
- هااا؟
- ها چیه. بگو جانم. به نظرت میتونیم؟!
- چیو میتونیم؟!
- اینکه به قله اورست صعود کنیم. به نظر کار مشکلی میاد؟
چشماش گرد شد!
- قله اورست؟
- شیرین میزنیا! همین مسابقه رو میگم دیگه. به نظرت میتونیم برنده بشیم؟
شونه هاش رو بالا انداخت
- نمیدونم. رقیبامون یه عده بچه مخ هستن! چشمم آب نمیخوره.
با غرور گفتم:
- آره ولی ما هم از سر راه نیومدیم!
- من که امید ندارم. فک نمیکنم بشه ولی اگه بشه چی هم میشه ها!
با دست چندتا پشت شونش زدم و مثل بزرگ ترها شروع کردم به نصیحت کردن!
- کار که نشد نداره دختر!
خیلی جدی و سنگین گفت:
- آره درست میگی. باهات موافقم حق با توئه. ما میتونیم... چرا نتونیم. فقط کافیه تمرکزمون رو بذاریم روی اینکه سوال ها رو چه جوری به دست بیاریم!
- واا! فائزه!! دارم جدی میگما!
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
- یه چیزی برا خودت میگی خب! کلاس انگیزه و امید بخشی که نیومدی هانیه جان!
توی خونه چی میخوری که اینقدر بالا بالا میپری!
میبینی توی پرت نمیزنم به این معنی نیست که داری درست میگی!
من تا همینجاشم فکر نمیکردم قبول بشیم!
تو هم اگه فکر میکنی خیلی زرنگی واسه اعتماد به نفس کاذبته! جو گرفتت!
یه دکتر خوب میشناسم. روان شناس خوبیه. میخوای معرفیت کنم؟
- نخیر. خودت رو معرفی کن!
تو چرا هنوز شروع نشده خودت رو باختی؟!
تا اینجاش که خوب اومدیم. بقیش رو هم میریم.
هوفی کشید. چند ثانیه ای مکث کرد و شمرده شمرده گفت:
- ببین هانیه! با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه!
خیلی از اونایی که باید باهاشون رقابت کنیم جزء بهترینان.
حتی رتبه بندی علمی دانشگاهشون از دانشگاه ما هم بالاتره.
به چی امید بستی؟!
بدجوری نا امیدی توی چهرش موج میزد.
خندیدم و گفتم
- دِ نشد دیگه. ما هم پخمه نیستیم! مثلا نخبه ایم!
خندید و با تمسخر گفت:
- آره! مثلا.
فقط من و تو نخبه ایم!
اونام همشون تُخمه اَن!
از رتبه بندی دانشگاهشون هم معلومه که اصلا چیزی بارشون نیست!
نمیدونم چرا هی رتبه دانشگاهمون رو توی سرمون میزد!
- خب دانشگاه ما هم خوبه. حالا شاید توی رتبه بندی دانشگاه های کشور اول نباشیم ولی آخرم نیستیم.
اصلا مگه این دلیل میشه هر کی اونجاست زرنگ باشه و هر کی اینجاست گاگول؟!
نگید که نمیدونید گاگول یعنی چی؟
هنوز هفت هشت دقیقه ای تا شروع کلاس بعدی مونده بود.
خودمم میدونستم رقابت آسونی پیش رومون نیست
ولی قبول شکست قبل از شکست، از خود شکست ضایع تره!
فرض کن هنوز جنگ شروع نشده از ترس دشمن بری تسلیمش بشی!
دوست داشتم امید رو به فائزه برگردونم.
با این انگیزه و پیش بینی آینده هیچی نمیشدیم!
همیشه اعتقاد دارم باید باور داشته باشی که میشه تا بشه.
خودمم مطمئن نبودم و نگرانی رو داشتم اما تسلیم نمیشم!
شکست با عزت بهتر از تسلیم شدن با ذلته!
اووووف. جمله رو حال کردید! یادم نیست کجا شنیدم. ولی خیلی جذاب بود!
✍ مجتبی مختاری
🆔 نظرات درباره رمان
@mokhtari355👈
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب