#حکایت_عشق 💞
•گوشه ای از حکایات، رفتار و فضائل حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها
#تولیدی | #پیوند_آسمانی
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
⭕️بازی ایندیکا، سمپاتی با نامقدس
🔸بازی ایندیکا جدیدا منتشر شده و در مورد یک راهبهٔ مسیحیه (ارتدوکس) که از درون با شیطان مرتبطه و نوعی وحی شیطانی بهش میشه
🔸تحلیل بازی مفصله، اما پوستر رو ببینین؛ یک سری راهبه های سالخورده که چهرهای شیطانی دارن، اما همزمان هالهٔ قدسی که در نگارگری های مسیحی برای حضرت مسیح، حضرت مریم یا قدیسان قرار داده میشه، دور سر همین زنان شیطانیه
🔸بازی در مورد مسیری خودشناسانهست که این راهبهٔ جوان به نوعی با هدایت صدای شیطانی طی میکنه. درواقع ما با تنها راهبهای که با شیطان مرتبطه همراه و متحدیم و دیگران که اتفاقا هالهٔ قدسی دارن، شدن جبههٔ مقابل این دختر و طبیعتا ما که بازیکن هستیم هم همذاتپنداری و سمپاتی کاملی با این دخترِ جنزده، پیدا میکنیم
🔸جالبه که در جا های مختلف بازی، فلسفهٔ گناه در فضای مسیحی تشریح و بعد هم نقد میشه. اساسا شبهات زیادی راجب اختیار و رستگاری انسان ها در اثر هست
🔸ماجرای وحی، شهود، مکاشفه و این قبیل موارد در آثار جدید خیلی زیاده. بزودی راجب بازی اَلان وِیک دو مطلبی مینویسم تا دوستانی که گیمر نیستن، ببینن بسیاری از مفاهیم عمیق عرفانی به چه شکل در دمدستیترین سرگرمی های مردم، جا گرفته
🆔@inaghd_ir
🆔@Filmosophy
#آی_نقد #نقد_بازی #گیم #بازی #ایندیکا
.
◾️▪️همسر شهید صیاد شیرازی درگذشت▪️◾️
🖤 سرکار خانم عفت شجاع همسر سپهبد شهید علی #صیاد_شیرازی پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت
و در سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا
عاشق به معشوقش پیوست🖤
🌷شادی روحشان فاتحه ای قرائت کنیم .
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
📚 #معرفی_کتاب
📖 کتاب مطلع عشق 💞
🌱 این کتاب بر اساس مجموعه ای از پندها و نصایح حضرت آیت الله خامنه ای به زوج های جوانی که توفیق یافته اند پیوند زناشویی خود را با آهنگ کلام ایشان آغاز نمایند ، تدوین شده است.
🌱 این پندها و نصیحت ها که در پس و پیش خطبه عقد ایراد شده است در قالب چهار کلام و هفت رهنمود دسته بندی شده است. کلامها در واقع ره توشه نظری و رهنمود ها ره توشه عملی، به شمار می روند. در کلامها، دانستنی هایی ضروری در مورد ازدواج و خانواده مطرح می شود و در رهنمودها ، مهارتهای زندگی مشترک و توصیه هایی به زوجهای جوان.
🌱در این کتاب که به همت حجت الاسلام حاج علی اکبری گرداوری شده است فرمایشات معظم له در میان حدود ۳۰۰ خطبه عقد جمع آوری شده است.
khl.ink/f/56646
═ೋ۞°•📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پنجم🎬: بچه ها جلوی در آشپزخانه کز کرده بودند و روح الله به طرف فاطمه ر
.
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_ششم🎬:
فاطمه داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست، حسین که اشک چشمانش با آب دماغش قاطی شده بود با دیدن مادر صدایش بدجور بلند شد.
فاطمه نگاهی به حسین انداخت، دلش نیامد این بچه بیش از این اذیت بشود، آغوشش را باز کرد و همانطور به طرفش می رفت گفت: مامانی عزیزم، گریه نکن،مامان ناراحت میشه!
حسین بینی اش را بالا کشید و با زبان شیرین کودکی و بریده بریده گفت: د...عوا...نکنید، من...میترسم.
فاطمه، حسین را محکم بغل کرد و گفت: منم از این خونه میترسم، منم از بابات میترسم، اصلا من از این دنیا میترسم و بعد موهای حسین را نوازش کرد و ادامه داد: می خوای بریم پارک؟
حسین با تکان دادن سرش جواب بله را داد.
فاطمه سریع به سمت کمد لباس داخل اتاق رفت و اولین مانتو و روسری که دم دستش بود پوشید و چادرش را روی سرش انداخت، کاپشن و کلاه حسین که همیشه روی دراور و آماده بود، به تن حسین کرد و از اتاق بیرون آمد.
روح الله و بچه ها که بی صدا هرکدام روی مبلی آبی رنگ با کمینه های طلایی نشسته بودند با ورود فاطمه به هال از جا برخواستند.
روح الله قدمی به طرف فاطمه برداشت، فاطمه با یک دستش حسین را بغل کرده بود و با دست دیگرش اشاره کرد و گفت: به خدا اگر جلوم را بگیری یا بخوای دنبالم راه بیافتی چنان جیغ و دادی بکشم که کل کارمندای زیر دستت و همسایه ها بفهمن که آقا چه دسته گلی به آب داده...
روح الله زیر لب لااله الاالله گفت و برگشت روی مبل نشست.
فاطمه از خانه بیرون آمد، بی هدف در خیابان های تبریز می گشت، شهری غریب که حتی یک دوست و آشنا و قوم و خویشی در آن نداشت.
نمی دانست چکار باید بکند که صدای ضعیف حسین بلند شد: اینجا یه پارک هست، همون که همیشه ما را میاری..
فاطمه بوسه ای از گونهٔ سرد حسین گرفت و با پشت دست، اشک هایی را که ناخواسته خودشان میریختند پاک کرد و به طرف پارک رفت، پارک به دلیل سردی هوا و بیماری کرونا خلوت تر از همیشه بود و روی اولین نیمکت سیمانی سبز رنگی که کنار وسایل بازی قرار داشت نشست.
حسین را پایین گذاشت و گفت: برو با وسائل بازی کن و اصلا حواسش نبود که حسین هیچ وقت تنهایی سوار وسایل نمیشود.
حسین که انگار حال مادر را درک میکرد و نمی خواست مزاحم خلوت مادر بشود، نگاهی به سنگریزه های زیر پایش کرد و خم شد و مشتی برداشت و خود را با پراندن سنگریزه ها سرگرم کرد.
فاطمه غرق فکرشد، یعنی کجای راه را اشتباه رفته بود؟! یعنی چه چیزی برای همسرش کم گذاشته بود که او به سمت شراره...با یادآوری نام شراره، لرزشی تمام بدنش را گرفت و زیر لب گفت: عجب مار خوش خط و خالی بود، من چه کارها براش نکردم و اون چقدر برام زبون میریخت و خودش را جای خواهرم جا میزد، درست یادش بود که چند بار با پدر و زن بابای روح الله به خاطر شراره درگیر شده بود، به طوریکه آنها، فاطمه را به دلیل حمایت از شراره از خانه خودشان بیرون انداخته بودند تا اینکه شوهر شراره مرد و مادر شراره به فاطمه زنگ زد و تاکید کرد دیگه با دخترش ارتباط نگیره،چون نمی خواست شراره با ارتباط با اقوام شوهر مرحومش یاد شوهرش بیافته و اذیت بشه و فاطمه هم سعی کرد کمتر با شراره ارتباط داشته باشه، گرچه خود شراره گهگاهی به فاطمه زنگ میزد و با روح الله هم صحبت می کرد اما فاطمه هیچ وقت به مخیله اش هم خطور نمی کرد که انتهای این ارتباط اینجور بشود...
فاطمه باید خوب فکر میکرد، باید تمرکز می کرد و بهترین راه را انتخاب می کرد..
اگر می خواست میدان را خالی کند و از روح الله جدا بشود، سرنوشت سه تا بچه اش چی میشد؟! مردم پشت سرش حرف میزدند...پدر و مادر و خانواده اش چه برخوردی می کردند؟!
باید عاقلانه تصمیم میگرفت،چرا که سرنوشت سه انسان دیگه به تصمیم او گره خورده بود.
اما هر چه بیشتر فکر می کرد، بیشتر به این نتیجه میرسید که یک کاسه ای زیر نیم کاسه شراره هست، فاطمه مطمئن بود از قضیه اجازه نامه ازدواج هیچ وقت با هیچ کس و حتی شراره حرف نزده، پس اون از کجا میدونست؟ اون از کجا از انباری خانه فاطمه خبر داشت؟!
فاطمه دستش را مشت کرد و روی پاهایش کوبید و گفت: باید این زن را از زندگی خودم و بچه هام حذف کنم، روح الله گفت که صیغه اش کرده، پس میتونه راحت صیغه را باطل کنه...آره بهترین راه همینه...منم به کسی نمی گم که روح الله همچی کاری کرده..
در همین حین صدای حسین و باد سردی که به صورتش خورد فاطمه را به خود آورد: مامان! من سرمام هست، میشه بریم خونه؟!
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
Part11_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
18.87M
قسمت 1⃣1⃣
جلسه یازدهم:
روح توحید نفی عبودیت غیرخدا
✅ "طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن"
اثر حضرت آیت الله خامنه ای
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
. رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_ششم🎬: فاطمه داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست، حسین که اشک چشمانش با
.
با عرض پوزش از محضر شما بزرگواران
قسمت ششم رمان اشتباه بارگزاری شده بود
ویرایش شد✔
.
🌷شهادت مرزبان هرمزگانی در یاسوج
🔻شهید احسان فرخیانی، یکی از ماموران مرزبانی هرمزگان که در مرخصی به سر می برد، در یکی از پارک های یاسوج با اراذل و اوباشی که مزاحم نوامیس بودند درگیر شد و به شهادت رسید.😭
#شهید_غیرت
═ೋ۞°•🌷•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🛑 #رسمی | با توجه به بررسی و اعلام نظر شورای محترم نگهبان اسامی ۶ نفر از نامزدها به عنوان کاندیدای صاحب صلاحیت ریاست جمهوری اعلام شد.
(به ترتیب حروف الفبا):
🔻آقای «مسعود پزشکیان»
🔻آقای «مصطفی پورمحمدی»
🔻آقای «سعید جلیلی»
🔻آقای «علیرضا زاکانی»
🔻آقای «امیرحسین قاضیزاده هاشمی»
🔻آقای «محمدباقر قالیباف»
💠 حالا #همدلی داشتن برای جریان انقلاب مهمتر از هر زمان دیگه هست.
#انتخابات_۱۴۰۳
#انتخابات | #روشنگری
📚 #معرفی_کتاب
🌷 پاسدار مدافع حرم شهید عباس دانشگر
🔸 تولد: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲ سمنان
🔸 شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ حلب سوریه
🔹 سن موقع شهادت: ۲۳ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز هست
📝 به همین مناسبت کتابهایی که درباره این شهید به چاپ رسیده رو خدمتتون معرفی میکنیم👇
1⃣ لبخندی به رنگ شهادت
2⃣ راستی دردهایم کو؟
3⃣ اذان صبح به وقت حلب
4⃣ رفیق شهیدم مرا متحول کرد
5⃣ آخرین نماز در حلب
6⃣ آقا داماد
#کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم
═ೋ۞°•📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🔰خودت باش بانو
کار رقابت بر سر جلوه گری، به چار تا تار مو ختم نمیشه.
بلکه تجربه ی برخی کشورها نشون میده، جدای از بی حجابی، کار به لاغری اجباری و غذا نخوردن و بالا آوردن اجباری واسه لاغری و صدها عمل جراحی خطرناک میرسه...
که چی بشه ؟!!!
رهگذران بگن به به؟!!
خودت رو همینطور که هستی دوست داشته باش!
ساده باش مثل خودت.
کپی نباش ... تو نیازی نداری به اینکه شبیه عروسکها بشی...
تو نیاز نداری موهای فرتو صاف کنی و موهای صافتو فر... نیاز نداری به لیفت پلک و مژه و ابرو ، نیازنداری به گونه گذاشتن، زاویه سازی صورت و با کلی انقلت های آرایشگر و متخصص پوست ، وقت باارزش و پول و آرامشت رو هزینه کنی به انضمام سلامتی ... برای هیچ و پوچ ...
هیچ و پوچی از جنسِ
جیب خالی از آرامش و اعتماد به نفس
و پز عالی با آرایش و عمل زیبایی ...
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872