eitaa logo
هجرت | مامان دکتر |موحد
27.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
339 ویدیو
23 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن‌ها و نشر بدون منبع (لینک) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) تبلیغ https://eitaa.com/hejrat_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------ دستم روی چشمهایم، پرده پوشی کرده؛ خوشت نمی‌آید. دستم را می‌کشی عقب از پشت پرده‌ی اشک نگاهت می‌کنم متعجبی، شاید نگران... مادرِ گریان بچه را نگران میکند. لبخند می‌زنم لبخند می‌زنی خودت را لوس می‌کنی بغضم را فرومیخورم به حَسَب وظیفه‌ی مادری ام، نیم‌سوخته، از قافله‌ی گریه کُن ها جدا می‌شوم، می‌تازم به سوی دنیای تو. . خوشت آمده هی دستم را میگیری میگذاری روی چشمهایم، هی میکشی عقب؛ و من هربار باید وسط روضه، "دالی" بگویم و تو بخندی . چشمم به توست گوشم به روضه خوان آااخ رفت سراغ گهواره! " لالایی کودکم لالا....." حسینیه‌ی دلم آتش می‌گیرد اشک داغ به چشمانم می‌جوشد؛ می‌خندم! - مادری، دنیای تناقض هاست... - می‌خندی دلبری می‌‌کنی، با آن دو دندان تازه درآمده ات . بس کن! بس کن! آتش به جانم می‌زنی علی! علی... خنده‌هایت مرا فرو در آتشفشان قلب رباب می‌کند! ذوب می‌کند! بس کن!... سرت را به آغوش میگیرم که دیگر نبینم... آاااه بمیرم! بمیرم سر، علی، نیزه... جایت چه خالیست در آغوشِ رباب، علی... علی هایمان به فدایت، علی... . . . از اشک چشمانم برمیدارم، میزنم به گونه‌ی تو بخند فرزندم... تو با ذوق میخندی، من با لبخندی کج، شانه‌هایم می‌لرزد... سهم من از ضجه‌ها و مویه‌های روضه‌ی حسین علیه السلام، همین لبخندهای گس، همین اشک‌های پنهانی... 🖋هـجرتـــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- جنگ‌آوری و تنومندیِ او زبان‌زد است زینب که نگاهش می‌کند، دلش قُرص می‌شود *عباس یک‌تنه، لشکرِ حسین است* علمدار است سپهدار است . . اصحاب که یک به یک برزمین می‌افتند، نوبت به بنی هاشم می‌رسد عباس چشم دوخته به لبان مولا همه اذن می‌گیرند و می‌روند و بر...نمی‌گردند حسین می‌ماند و عباس و حمله‌ها و ولوله‌ها "اذنِ میدان بده پایان دهم این غائله را!" حسین نگاهی به برادر تنومندش می‌کند، نگاهی به خیمه‌ها *"العطش، العطش... "* . "برادرم! عطشِ زنان و کودکان را دریاب... مَشک را بردار و آب بیاور..." . . سی و پنج سال برای جنگاوری امروز آماده شده باشی! نزد حیدر کرّار فنون رزم آموخته باشی سال‌ها دوشادوش حسن و حسین علیهماالسلام تمرین جنگاوری کرده باشی همراه علی علیه‌السلام شمشیر زده باشی و درس پس داده باشی ناگهان امیر و امام‌ت بگوید نه، برو آب بیاور! جز عباس چه کسی می‌تواند این فرمان را بشنود و حتی لحظه‌ای در ذهن نیاورد: من با تمام توانمندی‌هایم و قدرت و جنگاوری ام، بروم دنبال آب؟! همانگونه که وقتی مولا فرمود یمین لشکر با تو، گفت چشم وقتی فرمود حفاظت از خیام با تو، گفت چشم حال گفته سقایت حرم با تو... بی‌درنگ می‌رود و در همین راه شهید می‌شود در راه ... طبق وظیفه... با أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ نه فقط تسلیم ظاهری بلکه تسلیم قلبی یعنی لحظه ای "در دل" هم چون و چرا نکردن . برای من درس و است در مقابل و (درکنار ؛ که وه که چه مقامی‌ست...) . . سال‌ها درس خوانده‌ایم با چندی توانمندی و استعداد اما امروز در مشغول و هستیم و البته که در آینده ای نزدیک فعالیت‌های اجتماعی و تحصیلی خود را ادامه خواهیم داد ، امروز - بی ولی و امّا- برای من وظیفه است . پی‌نوشت: ۱- قمربنی هاشم علیه‌السلام این ادب، وظیفه گرایی، ولایت‌پذیری، تسلیم و اطاعت از امام را از که و کجا آموخت؟ در خانه، از مادرش! "هرکه بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از مادر است " . ۲- ان‌شاءالله به جنگاوری هم می‌رسیم. در رشته‌های تخصصی خود پیش می‌رویم و صحنه‌های و اقتصادی را هم خالی نمی‌گذاریم. اگر هم قبل از آن رفتیم، خشنودیم که درراه وظیفه بوده... "والله ان قطعتموا یمیني انّي احامي ابداً عن ديني" 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- «یکی از همان مجنون‌های وسط... شور بگیرم با شور دم بگیرم با دو دم مستانه بر سر بزنم مجنون بر سینه بکوبم... هیچ نفهمم و سوزناک و کش‌دار «حسین» بگویم...» این، تمام آرزوی من است این شب‌ها... تنها و تنها و تنها زمانی که دلم میخواهد ساعتی «مرد» باشم، و هیئت بروم و در آن حلقه‌ها و کوچه‌های سینه‌زنی گم شوم و فارغ از هردو دنیا، خاک بر سر بریزم... . . چادر به سر کشیده ام؛ در میان زنانی که از سرِ همراهی، بر سینه یا پا میزنند، حسّم، حسِّ قفس است... چشمانم را میبندم میروم میانِ حلقه حلقه کنار خیمه‌هاست زنان، از غصه‌ی دلِ بی‌تابِ زینب شور گرفته‌اند و بی‌وقفه بر سینه میکوبند با زینب همراه می‌شوند زینب می‌دود و بر سر می‌زند: یااُخَیّاه ... وَابنَ اُخیّاه ... حلقه بر سر می‌زند زینب کنار پیکر پاره به زمین می‌افتد زانوی شل، اما به لحظه‌ای دیوانه‌تر می‌شود؛ ضجه می‌زند، لطمه می‌زند؛ مستانه اطراف حسین و پسر حسین و خواهر حسین علیهم‌السلام، حزین و خشمگين، «واویلا» به آسمان می‌فرستد... در حلقه‌ی تصورم غرقم در این دنیا نیستم شور گرفته‌ام... همانجا که می‌خواهم... همان میانه‌ی حلقه؛ بدون مُذَکر شدن... از چشمان فشرده بسته‌ام اشک سرازیر است و از گلوی بغض گرفته ام، آه... ناگاه دهانی کنار گوشم می‌آید -: مامان... دسشویی دارم... 😢 چشمم - برق‌گرفته- باز می‌شود چادرم را - «مؤنث» (مادرانه) و بی اراده- کنار می‌دهم قلبم از شدت شتاب این تغییر فاز، مچاله می‌شود سرم از سرعت نوری این سفر، درد می‌گیرد. در چشمانش خیره می‌شوم شاید التماسش می‌کنم که شوخی کرده باشد شاید هم دارم می‌سنجم که چقدر فوریت دارد! در آن تاریکی چیزی دستگیرم نمی‌شود... آه می‌کشم چشمم را آرام می‌بندم، دلم را میبرم میگذارم دوباره میان همان حلقه، در کربلا و خودم بازمیگردم به اینجا به سرزمین مادری.... . بچه را بغل کرده‌ام و از میان تاریکیِ مضاعفِ چادرها، راه می‌جویم: «خروج» . . مرا در خيمه‌ی تو جایی هست، حسین؟ . . 🖋هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- دختر بزرگم اهل سؤال کردنه. از هر چیزی. اما نمیدونم چرا تو این تقریباً هفت سال از من نپرسیده بود «بچه از کجا میاد؟» نمیدونم، شاید چون مون تو این زمینه زیاد بوده، شاید چون ارتباط با بچه‌های بزرگتر کم داشته، شاید چون فیلم و سریال و محتواهای بزرگسالان رو نمیبینه و… خب بله، من از اون مامان ها نیستم که عقیده دارن باید در اسرع وقت و اولین فرصتها، همه چیز رو به بچه‌ها گفت و تمام نقاط تاریک ذهنشون رو روشن کرد!😌😊 به نظرمن تربیت، اصل و مقدم بر آموزش هست؛ بلوغ و فهمیدن، مقدم بر دانستن. اما خب چندشب پیش(با خستگی قبل خواب) یه مکالمه بی ربط ما رو رسوند به…… : من: بچه‌ها، دو هفته دیگه دختر فلانی به دنیا میاد😍 مقداری خوشحالی و اینا دخترم: مامان از کجا میدونی دو هفته دیگه؟ 🤔 -: خب دیگه هر بچه ای یه زمان مشخصی تو شکم مامانش میمونه -: ازکجا می‌فهمن چقد مونده؟ تا کی بمونه؟ -: از رو اندازه ش می‌فهمن -: اندازه ش رو چطوری میفهمن؟ -: سونوگرافی؛ با یه دستگاه که میذارن رو شکم، بچه رو میشه دید. فقطم برا بچه نیست. مثلاً آپاندیس، وقتی بزرگ و عفونی بشه تو سونو معلوم میشه. بچه رو هم میشه از روی شکم دید سکوت… الحمدلله! داره میخوابه😌☺️ -: مامان، اصلاً بچه از کجا میره تو شکم مامان؟ 😰😶🙄 (واقعاً نصف شب، وقت برگردوندن سؤال و این تکنیک ها نبود! دلمم نمی‌خواست بگم خودت فک کن! فک کنه که چی؟ همونجور که در سؤالهایی پیرامون «خدا» بهش نمیگم خودت فک کن! بهش میگم باید بزرگتر بشی) -: ببین، آپاندیس ازکجا میره تو شکم آدم؟ خب هست اونجا! بخشی از بدنه. اگر مثلاً کسی با شکمِ پر بدوبدو کنه، عفونت میکنه، بزرگ میشه بچه هم از سلولهای بدنه. هروقت خدا بخواد بچه بده به اون خانواده، این سلولها بزرگ میشن و تبدیل به بچه میشن حالا اون آپاندیسیت که گفتم یه مریضیه، بچه یه چیز خوب😍 😥 😩 🙃 -: آها.. سکوت -: خب سلول‌های بدن مامان کم میشن که. تبدیل میشن به بچه! -: نه، خود همون سلول کوچک های اول، رشد میکنن و زیاد میشن. بخاطرهمین باید حواسمون به خانمای حامله باشه که غذاخوردنشون خوب باشه که بدنشون قوی باشه -: چه بانمک😊 -: آره 😊 😥 🤪 😷 😩 . این بود مکالمه آخر شبی ما شما در وقت مبسوط 😉 نسبت به این پرسش چه برخوردی دارید یا احیاناً چه جواب هایی میدین؟ و چرا؟ . (چرا و چگونه😅) (پیچاندن برای کودکان😜 ابتکار @n_eskandari 😉) 😈 😘 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- بعضی چیزها رو اشتباه برداشت میکنیم. شاید اصلاً راجع بهشون فکر نمی‌کنیم. اما خوب موضع میگیریم😉 مثالش چی؟ 🤔🧐 : بعضی حق ها یعنی ما فکرمیکنیم "حق" ه اما نیست؛ یه چیز دیگه ست! مثلاً اینکه "حق نام گذاری بچه، مال پدرشه" !… اووووو ، ناله و فریاد اعتراض خانم‌ها بلند میشه! ببخشید تمام سختی هاش با منه! ویار و تهوع هاش، ضعف و بی‌جونی هاش، سنگینی ش، حتی درد تکون خوردن های اون آخر، درد زایمان رو که نگفته همه میدونن، نقاهت بعد زایمان، شیردادن، شب بیداری ها؛ همه‌ش مال من، اون وقت اسم بچه رو اون پدری بذاره که🤬😒؟! ❓❓❓ مشکل از اونجاست که این نام‌گذاری رو ما ** میدونیم؛ درحالیکه ** ه! فرق حق و وظیفه مشخصه؟ حق یه چیزیه که به طرف اعطاکردن، وظیفه یه چیزیه که طرفو بابتش بازخواست میکنن! این پدر باید در صحرای محشر جلو همه واسته و جواب خدا و بچه ش رو بده که چرا من رو به این اسم نامیدی! حالا بگذریم ازینکه زنان دارای قدرت اثرگذاری بر مردان هستند. یعنی زنان فاعل در وجود مردانند و در مردان تصرف و تأثیر دارند(۱). عبارت خودمونی ش این که اگر زن چیزی رو بخواد، نوعاً قدرتش رو داره که با لطائف الحیل اون رو در زبان و عمل مرد جاری کنه! و نیز بگذریم از اینکه تعامل و روابط در زندگی زناشویی بر مدار و و نرمش و عاطفه میگرده نه «حق من اینه»، «تکلیف تو اونه»! مشابه این مسئله (برداشت نادرست یا برعکس) رو در مورد آیه شریفه «الرجال قوامون علی النساء» میبینیم. آیا منظور آیه، برتری و فضیلت مرد نسبت به زن هست؟ مطلقاً خیر! روح این قیّوم و قوّام بودن، وظیفه مندی است! مرد، سرپرست امور اجرایی و تأمین زندگی همسر و خانواده است! و این سرپرستی نه مزیت و فضیلتی برای مرد بلکه و تکلیف او، و موجب بازخواست و جوابگویی مرد در پیشگاه خداست! البته در نگاه ناقص و دنیایی ما، مسئولیت داشتن فضیلت ه! مدیر فلان جا و نهاد و گروه بودن برتری ه! اما در نگاه الهی، مسئولیت یعنی مورد سؤال واقع شدن، جواب دادن! یعنی وظیفه ای که بخاطر ریزریز امور زیردستت باید یک روزی پاسخگو باشی! *وَقِفوهُم إنّهم مسئولون!* پی‌نوشت: (۱) از کتاب زن در آینه جلال و جمال. آیة الله جوادی آملی 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8