💟 از نشانه های با ادب خواندن
✅ ۱_ اول وقت خواندن نماز هست
✅ ۲_ درست وضو گرفتن و با آرامش گرفتن است بدون اسراف آب !
✅ ۳_ موقع نماز سر پایین نگاه به مهر
موقع رکوع نگاه به پاها و زمین
موقع تشهد نگاه به دست روی پا یا زانو
کلا منظور اینکه چشم پایین !
✅ ۴_ نخاروندن بدن
✅ ۵_ اذان و اقامه گفتن
✅ ۶_ تعقیبات خواندن.
تسبیحات حضرت زهرا سلام الله مثلا
( با آرامش نه سب سب سب ‼️‼️‼️‼️ بلکه کامل ادا شود سبحححان الله
✅ ۷_ درست تلفظ کردن کلمات نماز
✅ ۸_ ادا کردن کامل سجده و رکوع . یعنی با آرامش . تا بدن آرام نشده ذکر رکوع گفته نشه . تا تمام نشده بلند نشیم
با آرامش و ادب .
دیگه چی ؟؟
اینها که رعایت بشه ان شاءالله حضور قلب هم میاد
میشه نماز عارفانه❤️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🛑علت اینکه گاهی انسان از همه جا رانده میشود!
♦️گاهی اوقات،خوبان که میخواهند کسی را به خود راه دهند ، کاری میکنند که همه دستِ رد به سینه او بزنند و طردش کنند.
💠حتی بعضی وقتها زمینه ای فراهم میکنند که نسبت ناروا و تهمتی به او وارد شود که هیچ راه انکاری هم برای او باقی نماند
♨️ و آن تهمت در مورد او کاملا جا بیافتد و در نتیجه همه او را ترک کنند و منزوی نمایند.
🌷در این هنگام است که خوبان او را به خویش راه داده و خود را به او معرفی میکنند.
🔆شاهد این مطلب در قرآن، داستان حضرت یوسف و نحوه رفتار ایشان در مورد برادر تنی خود، یعنی بنیامین است.
🌷حضرت یوسف برای اینکه بنیامین را نزد خود نگهدارد، به دست خویش جام طلایی خود را در بار ِ او قرار داد و مامورانش ندا دادند جام مَلِک گمشده است.
🌷برای بنیامین راه انکار و برای برادرانش راه دفاع از او باقی نماند و همه تایید کردند که بنیامین دزد است و دست رد بر سینه اش زدند.
🌷یوسف او را به نزد خویش آورد و با هم بر سر یک سفره نشستند.
🌺پس اگر برای تو هم چنین وضعیتی پیش آمد و همه دست رد بر سینه ات زدند و طردت کردند،
♥️توجه داشته باش که عزیز مصر، یعنی امام زمان علیه السلام، برای اینکه کسی را به نزد خویش راه دهد، ممکن است چنین کاری با او بکند...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
📙مصباح الهدی،مرحوم دولابی ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃به سالِ بی مُحَرَّم فکر کردی
😭😭😭
میگن قدر یه نعمتی رو اون موقع میدونی که بفهمی دارن ازت میگیرنش . این همه سال محرم و صفر و اربعین اومدو رفت قدرشو ندونستیم . اقا جان دلواپسیم محرم با خودت .😭😭
خدایا به حق همه ی خوبان درگاهت به حق اباعبدالله الحسین علیه السلام این بلای عظیم رو از سر همه ی مردم دنیا مخصوصا #شیعیان_امیرالمومنین دور بفرما . 😭😭
ماه محرم نزدیک و عید غدیر نزدیکتر
ما دلخوشیم به روضه های حسین (ع) خدایا دلخوشیمون رو از ما نگیر 😭😭😭
🎤سید مجید_بنی فاطمه
#احساسی
#یا_دافع_البلاء
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا ❤️،
#دلتنگ محرمتم آقاجان
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے2⃣9⃣1⃣ #تلنگر 🔻ﻫﻴﭻ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺭﺍ ﻛﻮﭼﻚ نشمر🔻 🔴 ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﻜﺮﻯ (ع) ﻣﻰﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: 🔔 ﻣِﻦَ ﺍﻟﺬ
#تمثیل هاے خدایے3⃣9⃣1⃣
✍سختیهای توأمان با لذت
✅ صبرکردن انقدر کار سختیه، که خدا چند تا پیغمبر فرستاد، که فقط #صبرکردن رو به مردم یاد بده:😳
ایوب👈 #صبر در بیماری.
یعقوب👈 #صبر در فراق.
نوح👈 #صبر بر اولاد بد.
لوط👈 #صبر بر همسر بد.
موسی👈 #صبر بر مردم نفهم.
عیسی👈 #صبر بر عالمان بدون عمل
و...
🔚ولی لذتش اینجاست😌 که خودِ خدا میگه؛
🕋 إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال/۴۶)
✨ همانا خداوند با #صابران است!
💢خدا با ماست، به شرط اینکه #صبری جمیل داشته باشیم👇
🕋 فَاصْبِر،ْ صَبْراً جَمیلا (معارج/۵)
✨پس صبر كن، صبرى نيكو
✅ صبرِ جمیل، یعنی پیش خدا تسلیم باشیم و در راه اطاعت از خدا صبر کنیم.
😔 #ناامیدى نداشته باشیم❌
😩 بیتابى و آه و ناله هم نکنیم❌
#درمحضرقرآن
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠اهل دلے میگفت:چه زیباست گم شدن...❤️
اوایل معناے حرف اورا نمیفهمیدم
بعدها ازنوع رفتارشـــــهداےگمنـــ❤️ـــام"آنان که شبِ عملیات پلاکهای خودرا میآویختندتابینشان😞 بمانند"
فهمیدم گم شدن یعنی چه...🙁
اهل دل میگفت: آنقدر در وادی عشــــــــق به خـــ❤️ــدا باید غوطهورشوے تا نام و نشانی ازتونماند،هرچه باشدخــــــداباشدوخـــــــداااا...😌😇
واین یعنی در وادے الٰهی گم شدن...☺️
شهدا چه زیبا❤️ این واژه را صرف کردند«گم شدن» تا آنجاکه گمنــــ💔ـــام شدند...
و برای همیشه جاویــــــــد ماندند
اے کاش میشد ما هم گم شویم...😓
تاآنجاکه گمنــــــــــام شویم...😋😇
#شهداےگمنام💔💔💔
#شــــــــــهداشرمندهام.
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌸
🔴 هرگز غذاها و نوشیدنی ها را فوت نکنید!
🌼امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
پیامبر از این نهی کرده که در غذا یا نوشیدنی بدمند.
🌷امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
دمیدن در ظرف آب و غذا و در محل سجده مکروه است.
💠فوت کردن عادتی است که بسیاری از افراد در هنگام نوشیدن نوشیدنیهای داغ و به ویژه زمانی که گرسنه هستند و یا عجله داشته باشند انجام میدهند.
🔰این عمل، گاه باعث انتقال بیماری به سایرین و نیز پخش بوی بد دهان در هوا می شود.
♦️تحقیقات پزشکی حاکی از آن است که دمیدن بر خوراکیهای داغ،باعث ترکیب شدن دی اکسید کربن موجود در دهان با غذا و به وجود آمدن مادهای مضر برای بدن میشود
✔️که ترکیبش با خون باعث به وجود آمدن پوکی استخوان، ضعف عضلانی، کمبود حافظه و ایجاد سنگ کلیه شده و بر روی باروری مردان نیز تاثیر سوء میگذارد!!
🍃هم اکنون ثابت شده است که با عمل فوت کردن بر غذا و خارج شدن گاز دی اکسید کربن از دهان، مواد و فضولاتی که باید از طریق دهان خارج شوند، با ورود دوباره به بدن باعث ایجاد مشکلاتی میشوند؛
♻️از لحاظ بهداشتی نیز برخی ویروسها که از طریق تنفس باید دفع شوند با این عمل، دوباره به بدن باز میگردند و چون آلوده و مضر هستند باعث بیماری میشوند.
⭕به دینمان اسلام،افتخار کنیم
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔷️🔶️🔷️🔶️🔷️🔷️🔷️🔶️🔷️🔷️
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے3⃣9⃣1⃣ ✍سختیهای توأمان با لذت ✅ صبرکردن انقدر کار سختیه، که خدا چند تا پیغمبر فرست
#تمثیل هاے خدایے4⃣9⃣1⃣
✍ رهاییِ ذلتبار
⛔️ بعضیا هر کاری دلشون بخواد میکنن....
🥂👀💃💄👣🐕
اونوقت تا میری یه کم راهنمایی و نصیحتشون کنی، زود جواب میدن:
😠 دلم میخواد،
😇 عشقم میکشه.
😎 ولم کن بزار راحت باشم.
⛔️ اونا گاهی وقتا انقدر به لجبازیشون ادامه میدن...😣 که به جایی میرسن که دیگه لازم نیست خودشون بگن ولمون کن.....
🔚بلکه این خداست که میگه؛
👈 ولشون کن❗️
👈 بذار برا خودشون #سرگرم باشن❗️
🕋 فَذَرْهُمْ❗️👈👈 اینها رو #رها کن به حال خودشون...🚶
❗️ چون خودشون اینطوری خواستند...
❗️ چون امیدی به اینها نیست...
👇👇👇
🕋 فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ (مومنون/۵۴)
💢 آنها را در جهل و غفلتشان #رها کن، تا زمانی که مرگشان فرا رسد یا گرفتار #عذاب الهی شوند!
🕋 فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (زخرف/۸۳)
💢 آنها را به حال خودشان #رها کن، تا در باطل غوطهور باشند، و #سرگرم بازی شوند، تا روزی را که به آنها وعده داده شده است، ملاقات کنند، و نتیجهی کار خود را ببینند.
✨✨✨
✅ همیشه دعات این باشه:
💢 الهی لَا تَکِلْنِی إلى نفسی...
💢 إنْ وَکَلتَنی إلى نفسی، هَلَکتُ!
🤲 خدای من! لطفاً مرا به حال خودم رها نکن!
🤲 که اگر مرا بحال خودم واگذاری، هلاکتم حتمی است!
#درمحضرقرآن
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🌸
🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
┗━✨🌸✨🌹✨━
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌺🥀🌸🌺🌼🌹🌺🥀🌼🥀🌺🌸 این قسمت دشت های سوخته فصل هفتم قسمت
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌼🌺🥀🌹🌸🌷
این قسمت دشت های سوخته
فصل هفتم
قسمت6⃣2⃣1⃣
نیروهای قرارگاه نصر ملحق شوند.نیروهای قرارگاه فتح هم حمله ی خود را از جنوب منطقه ی عملیاتی شروع کردند.آن ها هم
می بایست تنگه ی رقابیه و تپه ی برقازه را تصرف می کردند و سپس نیروهای دشمن را در محدوده ی عین خودش دور می زدند و آن ها از پشت سر و نیروهای قرارگاه نصر، نیروهای عراقی را تهدید می کردند.😉
در مرحله ی اول عملیات، نیروهای قرارگاه فجر ، در محور شوش، با آتش سنگین دشمن برخورد کردند و پیشروی آن ها بسیار کند شد و نتوانستند به تپه های ابوصلیبی خات برسند و سایت رادار را تصرف کنند، ۱۱۰نفر شهید و ۵۴۹نفر زخمی دادند.😢
از نیروهای دشمن هم تعداد زیادی کشته و۵۰۰نفر اسیر شدند. 😔
نیروهای قرارگاه فتح که وظیفه شان تشکیل گروه های شکار تانک و نابود کردن نیروها و تجهیزات دشمن بود، موفق شدند که ده ها تانک و نفربر عراق را منهدم کنند.😏😒
نیروهای قرارگاه قدس اما دشمن را غافلگیر کردند و ناگاه با هجوم این نیروها مواجه شدند و در نتیجه وحشت زده با تانک ها و نفربرهای چراغ روشن به سمت رزمنده ها آمدند اما نتوانستند مانع پیشروی رزمندگان شوند و در نتیجه علاوه بر منطقه ی کمرسرخ و امام زاده عباس، تپه های 202را نیز آزاد کردند
و این تپه ها در تداوم عملیات به نیروهای ایران کمک فراوانی کردند.😊
نیروهای این محور، بخشی از
جاده ی دهلران -اندیمشک را هم آزاد کردند . پادگان عین خوش را هم پاک سازی کردند و در ارتفاعات جنوب عین خوش مستقر شدند....👌
یگان های قرارگاه نصر متشکل از لشکر۲۱پیاده ی حمزه، تیپ......😉
ادامه دارد....🌺
ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال شهید همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... • #معجزه_دعای_شهیدهمت شب عملیات مسلم ابن عقیل یک مشکل اساسی وجود داشت آن هم وجود ماه
🌸🌈🌱
•|... ﷽... •
🍃 باردار بود همسرش به او گفت بیا کربلا نریم، ممکنه بچه از دست بره رفتند کربلا💔 ، حالش بد شد و دکتر گفت بچه مرده مادر با آرامش تمام گفت درست میشه چاره اش رفتن کنار ضریح امام حسین علیه السلام است خودشون هوای ما را دارند کنار ضریح امام حسین علیه السلام قدری گریه کرد،خواب دید که خانمی یک بچه در بغلش گذاشت از خواب بلند شد ، رفتند دکتر ، به او گفتند این بچه همان بچه ای که مرده بود نیست ؛ معجزه شده وقتی مادر شهیدهمت می خواست پیکر مطهر فرزندش را که سرش از بدن جدا شده بود ، داخل قبر بگذارد، رو به حضرت زهرا علیها السلام گفت خانم امانتی تون رو بهتون بر گردوندم💔😭😭😭
❣ســرداربےســـر
شهید #محمدابراهیم_همت
امانتےحضرتزهراس❣
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌸🌈🌱
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :8⃣4⃣ #فصل_هفتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣4⃣
#فصل_هشتم
به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بیدار می شدم، قبل از هر چیز گوشه پرده اتاقم را کنار می زدم. اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دودکش تنور می گذاشتیم، پای دیوار بود، خوشحال می شدم و می فهمیدم هنوز مادرشوهرم بیدار نشده، اما اگر دودکش روی تنور بود، عزا می گرفتم. وامصیبتا بود.
فصل هشتم
زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند. کوچه های روستا پر از گل و لای و برف هایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقل های کرسی سیاه شده بود. زن ها در گیر و دار خانه تکانی و شست وشوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند. روزها شیشه ها را تمیز می کردیم، عصرها آسمان ابری می شد و نیمه شب رعد و برق می شد، باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد می داد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣4⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣5⃣
#فصل_هشتم
چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر می کردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می کردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: «عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم.»
صمد آمده بود و دنبال کار می گشت. کمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن.
یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یکی یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: «من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت، شهلا. کمی کار دارد. می خواهم کمکش کنم. این بچه ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید.»
موقع رفتن رو به من کرد و گفت: «قدم! اتاق دم دستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دوده اش را بگیر.»
صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت: «تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تکانی کنی؟!»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✅ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
💚 گاهی انسان یک دعاهایی میکند که به صلاحش نیست. آن حاجت را در دنیا به او نمیدهند، ولی در قیامت می دهند.
➖ میگوییم:« خدایا این چیست؟»
💚 میگوید:« در دنیا دعا کردی، صلاح نبود به تو بدهیم، اینحا دادیم. »
ذوق میکند و میگوید:« عجب! کاش هیچ یک از دعاهای من مستحاب نمیشد و همه را اینجا به من می دانند، اینجا بهتر است. »
💚 خیلی وقت ها بچه به پدر و مادرش میگوید:« به من شیرینی بدهید»، ولی پدر و مادر صلاح نمیدانند. مثلا شام خورده، صلاح نیست شیرینی بخورد.
مادری بچه اش را دوست دارد، طوری که لقمه را از دهان خودش برمی دارد و له بچه اش میدهد، ولی گاهی برخی چیزها که بچه به آن علاقه دارد، مادر میداند که به صلاحش نیست و آن را به بچه نمیدهد.
🍟 مثلا غذای سرخ کردنی برای بچه خوب نیست، مادر به او نمیدهد.
💚 خدا هم اینگونه است. ما بعضی چیزها را از خدا میخواهیم که صلاح نیست به ما بدهد اما عقل ما نمیرسد که صلاح نیست! باید بدانیم که هرچه را خدا به ما داده، صلاح ما بوده است. به یکی داده و به یکی نداده است.
🔴 به کسی که داده، صلاح بوده و به کسی هم که نداده، صلاح بوده است.🔴
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خنده_حلال👌👌👌😄
📣 #روایتگری #حاج_حسین_یکتا
🔺ماجرای اعزام به جبهه و آمپول زنی😄
#خیلے باحاله😂😂😂😂
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌼🌺🥀🌹🌸🌷 این قسمت دشت های سوخته فصل هفتم قسمت
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🥀🌺🌸🌸🌼🌻🌸🌹🥀🌺🌸
این قسمت دشت های سوخته
فصل هفتم
قسمت7⃣2⃣1⃣
مستقل ۵۸ذوالفقار ،تیپ مستقل ۳۷زرهی ارتش و تیپ۲۷محجد رسول الله(با نه گردان)و تیپ۷ولی عصر و۲گردان زرهی از تیپ ۳۰زرهی سپاه هم از سه راهی قهوه خانه ، کوت کاپون، تپه چشمه، دهلیز شاوریه_که جزو اهداف آن ها در غرب پل نادری بود ، گذشتند و تپه ی مهم ((علی گره زد)) را تصرف کردند.👌
#حاج احمد و#حاج همت همراه گروهی در منطقه در حال شناسایی توپخانه دشمن بودند. 😢 مین خنثی می کردند . با قرص شب نما برگشتند ....😌
#حاج احمد و#حاج همت نقشه ی عملیات را در کف سنگر پهن کردند و به نیروها از جمله #محسن وزوایی از فرمانده گردان حبیب بن مظاهر گفتند که تصرف توپخانه دشمن به عهده شماست.👌
گردان حبیب حرکت کرد. معاونش#عباس ورامینی بود .عمران پستی هم یکی از نیروهای آن گردان بود.😊🌸
گردان حبیب گم شد . #حاج احمد و#حاج همت نگران شدند.😢بعد #محسن وزوایی راه را پیداکردند . نیروهای خط شکن حمله را شروع کرده بودند ، درگیری شروع شد.😞😢
آرپی جی زن ها تیربارچی دشمن را به هلاکت رساندند و تانک ها را به آتش کشیدند و سپس خود را به مقر فرماندهی توپخانه دشمن رساندند و آن را تصرف کردند .😉
#حاج همت به اسماعیل قهرمانی فرمان حمله داد .حمله شروع شد.
#حاج احمد، #حاج همت و #محمود شهبازی کنار هم در سنگر تاکتیکی بودند.
#حاج همت هدایت گردان انصارالرسول(ص)را بر عخپهده گرفته بود و به #اسماعیل قهرمانی کمک می کرد.😊
سی دقیقه ی بامداد روز چهارم فروردین مرحله ی دوم عملیات فتح المبین شروع شد.هدف آزادسازی تنگه رقابیه و ارتفاعات آن و زمین های ((میش داغ)) بود.👌
نیروهای لشکر ۲۷محمد رسول الله(ص)هم در دشت عباس با دشمن به شدت درگیر هستند .#عباس کریمی زخمی می شود.😢 در مرحله ی سوم عملیات ، عراق عقب نشینی می کند.....🌸
ادامه دارد.....🌹
ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال شهید همت..
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
📌
#تلنگر⚠️
💠آیت الله مجتهدی ره:
هیچوقت کسی را شماتت نکنید❗️
هرکس گرفتاری پیدا کرد حق ندارید قضاوت کنیـد!
نگویید که:
"فلانی این پیشامد برایش اتفاق افتاد به خاطر این است که فلان کار را کرده است"
ما چه می دانیم؟!ما حق نداریم چیزی بگوییـم🤐
در قیامت از ما سوال می پرسند و می گویند:
چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی،
ما او را به خاطر این که بنده ی خوبی بود گرفتار کردیم😣
شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
♏️ #ویرانی_بدن_از
#نخوردن_شام_شروع_میشود
🔺 شام نخوردن باعث پیرے زود رس می شود.
🔺 در شب چیزے و لو اینڪه قطعه نان ڪوچڪی باشد تناول ڪنید.
🔺ڪسی ڪه دو شب پشت سر هم غذا نخورد، نیرویی از او به هدر می رود ڪه تا چهل روز بر نمی گردد.
■✍پیامبر اڪرم(ص)
غذاے شب را ترڪ مڪن ولو آنڪه تڪه نان خشڪی باشد.من می ترسم ڪه اگر امت من غذاے شب را ترڪ ڪنند ،زود پیر شوند.
🔺 غذاےشب، نیروے پیر و جوان است.
🔺 هرڪس ڪه غذاے شب را ترڪ ڪند، نیرویی از او می رود ڪه بر نمی گردد.
🔺 غذاے شب سودمندتر از غذاےروز است.
⚛ چرا خوردن شام
سودمندتر از خوردن نهار است!!!
زیرا در شب حرارت به داخل بدن می رود و هضم قوے تر می شود بر خلاف روز ڪه سردے به داخل و حرارت به سطح بدن می رود و غذا درست هضم نمی شود.
■✍اگر در هنگام شب در معده چیزے نباشد، حرارت بدن به جاے آنڪه به آن بپردازد، به رطوبت اصل بدن متوجه می شود و آن را خشڪ می ڪند و لاغرے نامتناسب پدید می آید.به همین دلیل است ڪه، در هنگامی ڪه معده خالی است باعث ڪم خوابی می شود.
#ضرورت_خوردن_شام
#شام
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#تلنگر
🔸ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
🔹ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
🔸ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
🔹ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
🔸ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
🔹ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
🔹ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
🔸ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
🔹ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ .
🔺ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
🔺دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
🔺ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ
🔅امام علی - علیه السلام - فرمود:
ناامیدی، صاحب خود را می کشد.
📚غرر الحکم، ح 6731
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#خنده_تاخاڪریز
.
خرمشهر بوديم
آشپز وكمک آشپز تازه وارد بودند و با شوخی بچهها ناآشنا
آشپز سفرهرو انداخت وسط سنگر و بعد بشقابها رو چيد جلوی بچه ها.
رفتنون بيارهكهعليرضابلند شد و
گفت:
بچه ها ! يادتون نره !
آشپزاومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوی هر نفر ورفت.
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.
كمک آشپز اومد نگاه سفره كرد.
تعجب كرد.
تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت.
.
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لای نون هایی كه زير پيراهنشون بود.
آشپز و كمک آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زلزدند به سفره.
بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگی:
ما گشنمونه ياالله !
.
كه حاجی داخل سنگر شد و
گفت:
-چهخبره؟!
آشپز دويد روبرویحاجی
+حاجی،اينها ديگه كيند!
كجا بودند!
ديوونهاند يا موجی؟!
فرمانده با خنده پرسيد
-چي شده؟
.
+تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائی های گشنه هرچی بود بلعيدند!!😤
آشپز داشت بلبل زبونیميكرد
كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكی گذاشتند تو سفره.
-اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمی چشماشو باز وبسته كرد.😨
با تعجب سرش رو تكونی داد
+جل الخالق،اينهاديونهاند يا اجنه؟!
و بعد رفتتو آشپزخونه
هنوز نرفته بود كه صدایخندهیبچهها سنگرو لرزوند😂
.
#طنز
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_406989788.mp3
4.2M
صوت شهدایی
💐یادروزای قشنگ پرواز
💐بشنو درد فرزند جانباز
#به_وقت_دلتنگی
#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_391587436.mp3
17.21M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
✖️ تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🌀 جلسه نوزدهم
▪️شباهت و تفاوت مرگ و خواب
▪️انسان در زمان مرگ چه تمثّلاتی میبیند؟
▪️حقیقت ولایت صورتهای فراوانی دارد
▪️همه انسانها هنگام مرگ امیرالمومنین را میبینند، اما حضرت را با کدام اسم دیدن مهم است؟
▪️رابطه سنخیت و شاکله
▪️انسان به کسی که با او هم سنخیت است، تعلق دارد
▪️علاقهها از جنس اعتباری نیست
▪️توضیحاتی پیرامون جنسیت ملائکه و شیاطین
▪️عُلقه و علاقه انسان با شیطان و ملائکه به چه صورت است؟
▪️با دروغگویی آدم آقا نمیشود
▪️به فکر "خود واقعی" مان باشیم
📅98/12/19
#مشهد
#حرم_مطهر_رضوی ع
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زنگی_شهدا
❤#شهید_محمدابراهیم_همت
وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.
به روایت همسر شهید حاج ابراهیم همت
#الهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک 🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :0⃣5⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣5⃣
#فصل_هشتم
شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.»
کتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم.»
با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣5⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣5⃣
#فصل_هشتم
از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :2⃣5⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣5⃣
#فصل_هشتم
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f