eitaa logo
سلام بر ابراهیم
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
353 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 #عاشقانه_به_سبک_شهدا خانه مان کوچک بود گاهي صدايمان مي‌رفت طبقه پايين. يک روز #همسايه پاييني به من گفت: به خدا اين قدر دلم مي‌خواد يه روز که آقا مهدي مياد خونه لاي در خونه‌تون باز باشه، من ببينم شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه چي مي‌گيد، که اين قدر مي‌خنديد؟ #شهید_مهدی_باکری🌷 📙يادگاران، كتاب مهدي باكري 💟 @hemmat_hadi
#شهید_مهدی‌_باکری❤️ خصوصی برای همسرم🌷 صفیه بایستی ان شاءالله مرا ببخشی من نتوانستم همسر #خوبی برایت باشم ولی تو خودت میدانی که من دنبال چه کار بودم و #وقت من در چه راه می‌گذشت و قلبت #قوی باشد برای خدا. سرنوشت ما دست #خداست فقط باید در راهش بود که هر چی پیش بیاید از اوست. امیدوارم در همه حال در طلب جلب #رضایتش باشی وخود را به او سپرده و #شکرگزار دائمیش باش التماس دعا دارم ❤️ @hemmat_hadi
🌷 🔹💟توی قیافه ی همه می شد خستگی را دید. دو مرحله کره بودیم .آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های فنی – مهندسی گفت: جایی درست کنند برای . 🔸💟درستش کرد, یک روزه . همه ی نیروها هم موظف شدند فردا صبحش توی محوطه جمع شوند.صحبت های آقا مهدی جوری بود که کسی نمی توانست ساکت باشد . 🔹💟آن قدر بلند بلند می داند و فریاد می زدند که نگو.بعد از صبحگاه وقتی می خواست برود. بچه ها ریختند دور و برش . 🔸💟هرکسی هر جور بود خودش را بهش می رساند و را می بوسید.بنده ی خدا توی همین گیر و دار چند بار خورد زمین. 🔹💟یک بار هم ساعتش از دستش افتاد . یکی از بچه ها برش داشت. بعد پیغام داد « به ش بگین . می خوام یه ازش داشته باشم.». 🌹 @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر تشییع 115 شهید تازه تفحص شده بر دستان مردم شهید پرور ایران 🔹هم اکنون بندر خرمشهر
سلام بر ابراهیم
﴾﷽﴿ 📚 #داستان_واقعی #راز_کانال_کمیل ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 6⃣2⃣ #قسمت_بیست_وششم 🔻دعای تو
سلامتی وفرج مولا صلواٺ🌹: ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 7⃣2⃣ 🔻سروسامان دادن به کانال ✨نور خورشید صورت من را نوازش می داد. خورشید روز چهارشنبه بیستم بهمن ماه 61 طلوع کرده بود. بلند شدم و کمی در کانال چرخیدم. در گوشه گوشه کانال پیکرهای شهدا در کنار مجروحان و سالم ها مانده بود. هر ساعت که می گذشت بر تعداد شهدا افزوده می شد. خون ریزی زیاد و شدت جراحت و نبود امکانات پانسمان، بسیاری از مجروحان را مهمان خدا کرده بود. صورت های رنگ پریده و خونین شهدا، روحیه ی بچه ها را حسابی بهم ریخته بود. همه بهت زده به دوستان شهیدشان خیره شده بودند. جوان ترها و مجروحان از تشنگی می گفتند: یا حسین علیه السلام تو چه کشیده ای؟ یکی از بسیجی ها به نام برادر احمدی گفت: این طوری نمی شه، من می روم آب بیاورم. او خودش را به عقب رساند. ولی بدلیل شرایط بد منطقه، فرماندهان نگذاشتند به کانال برگردد. ✨ابراهیم هادی به عنوان فرمانده باید کاری می کرد. او بعضی از نیروها را برای نگهبانی از کانال مامور کرد. به آنها گفت بدلیل کمبود مهمات، تنها در صورتی به دشمن شلیک کنند که درست در تیررس قرار گرفته باشند. عده ای هم مشغول جمع کردن سیم خاردارهای کف کانال شدند، این کار بدون هیچ امکاناتی خیلی مشکل بود. ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 💟 @hemmat_hadi
سلامتی وفرج مولا صلواٺ🌹: ﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 8⃣2⃣ 🔻سروسامان دادن به وضعیت شهدا و مجروحان ✨کار بعدی جدا کردن شهدا و مجروحان و سالم ها از هم بود. بچه ها شهدا را به انتهای کانال بردند. حمل پیکر دوستان سخت نبود، بلکه دل کندن از رفقا کار را بسیار سخت و طاقت فرسا کرده بود. غم سنگینی بر دل های دوستان نشسته بود. نزدیک بود عده ای از بچه ها قالب تهی کنند. شیرمردانی که در مقابل دژخیمان بعث، شجاعانه جنگیده بودند، اینک توان جابه جا کردن پیکر دوستان شهیدشان را نداشتند. ✨یادم هست کسی با کسی حرف نمی زد. فقط قطرات اشک بود که آرام آرام از گونه ها می چکید. بچه ها نگاه شان به صورت آرام و مظلوم شهدا گره خورده بود. اشک بود که از گونه های رنگ پریده و خاکی شان به آرامی می لغزید و بر صورت شهدا می افتاد. صورت هایی که حالا دیگر رنگشان به سفیدی گچ شده بود. خاطرات شیرین روزهای با هم بودن لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت. اینک با حسرت و اندوه، پیکر شریف دوستان را به دوش گرفته و غریبانه آنها را به جایی می بردند که از دیدشان پنهان باشند! غم و اندوه همه ی وجودشان را گرفته بود. زیر لب زمزمه می کردند: «مهدی بیا مهدی بیا، نوبت به ما رسیده؛ این غنچه های پرپر، از کرب و بلا رسیده!» ✨بعد از انتقال شهدا به انتهای کانال، نوبت پیدا کردن جای امنی برای مجروحان بود. مجروحان کانال تعدادشون زیاد بود. عده ای دست و پایشان قطع شده بود، عده ای هم بر اثر ترکش و تیر، دل و روده هایشان بیرون ریخته بود. ابراهیم از بچه ها خواست با کمک سرنیزه هایشان، دیوارها را بتراشند و در مکان های مختلف کانال، چند جان پناه درست کنند. ساعتی بعد و با تلاش بسیار، پناهگاهی برای در امان ماندن مجروحان فراهم شد. حالا کانال یکم شرایط عادی پیدا کرده بود. ✨من خوب به بچه ها نگاه می کردم. در چهره ی هیچ کدام از علی اکبرهای خمینی نشان از ضعف و ترس مشاهده نمی شد. آری، اینجا کانال دوم است. اینجا همان مکانی هست که ملائک الهی به نظاره ی سربازان آخرالزمانی رسول الله و امیرالمؤمنین نشستند. اینجا محل اتصال زمین به آسمان است. اینجا قدمگاه مادر سادات است. اینجا مکانی است که بعدها به نام کانال کمیل نامیده شد. 👈 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 💟 @hemmat_hadi
سلامتی وفرج مولا صلواٺ🌹: ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 9⃣2⃣ 🔻داخل میدان مین ✨عصر بود که صدای عجیبی از بیرون کانال شنیدیم. تنها با فاصله های کم، صدای یا زهرا و یا حسین و یا مهدی به گوش می رسید. این صدا از مجروحانی که در میدان مین جا مانده بودند شنیده می شد. آنها از درد ناله می کردند و چند لحظه بعد... صدای یک گلوله! معرکه عجیبی برپا بود. زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان مین، تفریح تک تیراندازان بعثی شده بود. ابتدا یک ناله ی بی رمق یا زهرا، بعد صدای تیر و پس از آن خنده ی مستانه ی بعثی ها. داشت قلب مان از جا کنده می شد و در نهایت خشم و حسرت، تنها مشت بر دیوار کانال می کوفتیم. صدای ناله مجروحان را می شنیدنیم اما کاری از دستمان بر نمی آمد. این سخت ترین لحظات برای بچه های کمیل بود. ✨بعضی از مجروحان توانسته بودند وسط میدان خود را بی حرکت نگه دارند تا از شلیک تک تیراندازان در امان باشند. اما آفتاب شدید صورت های رنگ پریده شان را می سوزاند. اگر مجروحی می خواست با اندک تکانی، طرف دیگر صورتش را به هُرم داغ آفتاب بسپارد، تیر خلاص دشمن بود که او را ملکوتی می کرد. هیچ کس نمی دانست که مجروحان در آن معرکه به چه می اندیشند؟! شاید نو دامادی به بخت خویش می اندیشد و شاید پدری به سیمای فرزندش که هرگز او را ندیده. شاید هم در آن لحظات آخر، به عاقبت خیر خود می اندیشد. شاید این لحظات زیباترین و دل انگیزترین لحظات زندگی شان بود که داشت در آن معرکه رقم می خورد! این اتفاقات در کنار ما رقم می خورد و هیچ کاری از دست نیروهای محاصره شده در داخل کانال بر نمی آمد. هیچ چیز به اندازه تشنگی و گرسنگی بچه ها را آزار نمی داد. ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 💟 @hemmat_hadi
🌷روز پدر به یاد پدرانی که دیگر نزد فرزندان خود نیستند... 🔹هدیه به روح شهدای والامقام مدافع حرم صلوات ❤️ @hemmat_hadi
🌷 برشی از کتاب : ❣با هم رفتند رو‌به‌روی گنبد (ع) و روی فرش‌هایی که پهن بود، نشستند. روح‌الله کتاب دعا را دست زینب داد: «چرا انقدر کردی؟» ❣زینب سرش را بلند کرد و به گنبد نگاه کرد: « یاد اون سالی افتادم که اومدم مشهد. از امام رضا خواستم یه سر راهم بذاره... ❣روح‌الله سرش را تکان داد «اتفاقا منم دوماه قبل از اینکه خاله تو رو بهم پیشنهاد بده، اومدم مشهد. منم خیلی کردم. عنایت امام رضا بود که خدا تو رو سر راهم قرار داد... قلبشان مملو از بود. عشق به امام رئوفی که حاجتش را داده بود. ❣روح‌الله روی دو زانو نشسته بود و قرآن می‌خواند. قرآن خواندنش که تمام شد، دستانش را رو به آسمان بلند کرد. آهسته می‌کرد. زینب خیلی متوجه دعاهایش نشد. از بین آنها فقط یکی را شنید: « اللهم ارزقنا شهادة فی سبیل الله» 🌷 💟: @hemmat_hadi🌷
🔴 انتقاد رهبر انقلاب از افرادی که سال 98 را سال تهدیدها میدانند رهبر انقلاب در حرم مطهر رضوی: 🔹برخی گفتند سال ۹۸ سال تهدیدهاست بنده قبول ندارم و معتقدم سال فرصت هاست‌. 🔹سال 1398 سال فرصت ها و گشایش هاست 🔹اظهارنظرهای مخالف این که با تهدیدهایی هم همراه است تحت تاثیر رجزخوانی ها و جنگ روانی دشمن است 🔹رجز خوانی های دشمن باید همانقدر که هست دیده شود، سال 97 هم این احمق های درجه یک می گفتند اگر ما ( آمریکا) از برجام خارج شویم، در خیابان های ایران شورش می شود و مردم ایران نان هم نمی توانند بخرند، یا آن احمق دیگر میخواست کریسمس 2109 را در تهران جشن بگیرد! 🔹این حرف ها یا از حماقت است یا از خباثت و در راستای جنگ روانی است. 💟: @hemmat_hadi🌷