eitaa logo
سلام بر ابراهیم
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
353 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽ 💠خاطرات شهدا 🌷⇐توی محاصره شده بودیم ۱۵ نفری می شدیم فشار آورده بود همه بی حال و خسته خوابمون برد 🌷‌⇐وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت: بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که شده بود 🌷⇐دست زدیم ، پر از خنک بود انگار همین الان توش یخ انداخته بودند همه ی بچه ها از اون آب شدند از اون آب شیرین و گوارا... ✨از مهریه ی  سلام الله علیها... 📚راوی: غلامعلی ابراهیمی منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284 💠 @hemmat_hadi ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام بر ابراهیم
#تولدت_مبارک شهید عاشق خوش به حال #اردیبهشت که هم آمدنت را شاهدبود هم رفتنت را🕊 #شهید_صادق_عدالت_ا
عشق مهمان مقدسی است و قلب، میزبان مهربانی. که باشی، جان تازه میگیری از وجودش. گاهی دل با شنیدن روضه ای، ذکری هم چون ، یارقیه، یازهرا(س) می لرزد و ناگهان می بینی "عاشق اهل بیت" شده ای. صادق عاشق (س) بود. برای ازدواجش شرط کرد شریک زندگی اش حتما از باشد. با یک بانوی سیده ازدواج کرد. به قول همسرش در جلسات خواستگاری هم حرف از بود. به یاد از همسرش خواست تا در روز عقد برای شهادتش دعا کند پس از بله گفتن، و شهیدی هم اسم ، دل عروس خانم را به بازی گرفت و او برای نیمه گمشده اش که به تازگی پیدا کرده بود با اشک خواند با شهادت ، چهره آقای خانه، حسرت های دل اش را رسوا کرد و آنجا بود که همسرش فهمید خودخواهی است را فقط برای خودش بخواهد. برات کربلای نوکر ارباب در امضا شد. همسرش نامه اینوشت و به جدش قسم داد که پاره تنش به آرزویش برسد و از اهل کربلا خواست که همچون شهد شیرین شهادت نصیب رفیق زندگی‌اش شود. نامه را به او داد تا در حرم امانتی را به "صاحبش" بسپارد. صادق عاشق خدا بود و همسرش . می گویند دعای عاشق ها در حق هم می شود. راه شهادت برایش باز شد. در اسفند ماه عازم سوریه شد. همسرش لحظه وداع، در حضور وابستگی ها و دوست داشتن هایش، او را با قرآن بدرقه کرد. می دانست او رفتنی بود. ندایی در درونش می گفت: من با دو خویشتن دیدم که می رود ۵۷ روز برای دعا کرد. گریه کرد در ذهنش بارها مراسمی را تصور کرد که با حضور یار سفرکرده و خودش و خدا برگزار می شود. اما همین ۵۷ روز کافی بود برای کبوتر مدافع حرم بعضی آدم ها اهل زمین نیستند فقط می آیند تا تلنگری باشند برای آن ها که قلب هایشان، شده است. صادق عدالت اکبری هم اهل همین بود. مراسم ‌، استقبال همسرش با "لباس سفید" و بی قراری دوستانش، دلهای بسیاری را منقلب کرد حال یک سنگ قبر، لبخند زیبای شهید یک با دنیایی دلتنگی قصه عشق را برای ساکنان زمین روایت می کند.. ✍نویسنده: منتظر ❤️ @hemmat_hadi
‍ ‍ إنا ‌للّه و إنا ‌إليه ‌راجعون سردار حاج به یاران شهیدش پیوست. خبری کوتاه که آتش به جان همه انداخت، باورش سخت بود و شاید برای بچه های که هرکدام با حاجی خاطراتی داشتند سخت تر قرار بود قسمت آخر پخش شود که فرمانده، همه را با پروازش غافلگیر کرد. حالا بچه های فرمانده از گوشه و کنار آمده بودند تا برای با فرمانده خود وداع کنند. خیلی هایشان نمی توانستند حاجی را با آن هیبت نظامی در تابوت تصور کنند. غم نبودن حاج محمد روی دلشان سنگینی می‌کرد. در و دیوار شهر پر بود از بنر هایی با حاجی و دو کلمه که داغ دل همه را تازه میکرد: چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ساعت ۱۹ بود که همه در فرودگاه مهرآباد🛬 به انتظار نشسته بودند، به انتظار آمدن فرمانده. ولی برای هیچکس این استقبال خوشایند نبود حضور سلیمانی در خانه ناظری ها قوت قلبی بود برای اعضای خانواده و حرف هایش آبی بود بر آتش قلبشان. حاج قاسم می‌گفت و اطرافیان به گوش دل می سپرند: "حاج محمد ناظری سی ساله که ، ما سر سفره بزرگ شدیم، از سال ۵۸ که من نیروی آموزشی ایشان بودم تا به حال به یاد ندارم که تغییری کرده باشن تو این سالها همون روحیه پر کار و سخت کوشی و حفظ کردن." پنجشنبه سوم شعبان تولد پسر و روز بود که پیکرش تشییع شد و چه جمعیتی آمده بود تا او را به سمت خانه ابدی‌اش، بدرقه کند. شاید خانواده‌اش و عوامل مسابقه فرمانده منتظر بودند تا روز پاسدار را به این پاسدار همیشه در صحنه تبریک بگوینداما خبر نداشتند باید آن روز را هم تبریک بگویند. امروز، سه سال از آن روز گذشته و سومین سالگرد آسمانی شدن اوست. سه سال گذشته و اکنون چند ماهی ست که حاج قاسم سلیمانی هم به پیوسته است. به قول خودش سر سفره حاج محمد بزرگ شده است و کسی که سر سفره این مرد بزرگ شود بعید است راهی جز انتخاب کندشهادت رسم این مردان بی ادعاست. ✍نویسنده: ❤️ @hemmat_hadi
(س): ✨خدایا مرا در راهی خرج کن که مرا برای آن آفریدی . مهج‌الدعوات ۱:۱۳۹📗 کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi
تصویر دست نوشته شهیدی که رو سفیدی مادرش در برابر (سلام الله علیها) آرزویش بود. «خدایا هدایتم کن تا ازت دور نشم؛ خدایا یاریم کن همیشه یادت باشم، خدایا رهایم نکن که بدون تو هیچم، خدایم راضیم به و از تو یاری می‌جویم، خدایا نادانم خودت راهنماییم کن، خدایا طلب آمرزش دارم و با دین کامل از دنیا ببر و شهادت را نصیبم گردان، خدایا کاری کن که سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار» به گزارش پایگاه رسمی اطلاع رسانی / این‌ها، بخشی از دلنوشته یکی از تک تیراندازهای فاطمیون است. تک تیراندازی که روزی گفت: «میخواهم دفاع کنم از حرم خانم (سلام الله علیها) تا مادرم را پیش حضرت زهرا(سلام الله علیها) روسفید کنم؛ روح مادرم شاد شود.» او نمی‌دانست فاصله گفتن این حرف‌ها با زمان فرا رسیدن خواندن وصیت نامه‌اش تنها است. سلیم اقبالی، فاطمیون که خواست مادرش، نزد حضرت زهرا سلام الله علیها روسفید شود روز بعد از گفتن این مطالب، به فیض شهادت نائل آمد جالب اینجاست که این شهید ساله، در همان سن و سال مادر حقیقی‌اش به رسیده و از آن جالب‌تر اینکه، سلیم عزیزمثل مادرش، بی‌نشان به شهادت می‌رسد. از پیکر شهید اقبالی اثری در دست نیست و این ، روسفیدی مادرش است در برابر حضرت زهرا(سلام الله علیها) حتی اگر معتقد باشیم این بی‌خبری و در هجده سالگی به شهادت رسیدن، اتفاقی است، چه اتفاق قشنگی، باشد که این اتفاق برای ما هم رخ دهد کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi
🍃برایم است از آنان که ندیده ام سخن بگویم. از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند. 🍃صدای قدم هایش از کوچه پس کوچه های مرداد به گوش میرسد ۲۵ مرداد را به نام خودش مزین می کند. آمده تا اولین هدیه مردم باشد برای دفاع از حریم حرم 🍃صدای افتخار آفرینی دیگری در گوش خیابان های قم می پیچید. مهدی علیدوست، ارادت خاصی به داشت. شاید حکمت علیدوست بودنش هم همین است عطش عشق به خاندان نبوت او را تشنه نبرد کرد. نبرد با کسانی که به ساحت بی‌حرمتی کردند. 🍃سرانجام در روز سوم محرم سال ۹۴ دلتنگی ها به پایان رسید و صدای گلوله ایی ک بر پهلویت نشست از تو پرنده ایی ساخت تا در دل صدای بال زدنت را همه بشنوند تو برای همیشه به آغوش گرم آسمان برگشتی و حالا سالهاست که کوچه پس کوچه های همه بوی تورا می دهند. 🍃نمیدانم امروز را به تو تبریک میگویم یا علی اصغرت؟ شایدم هر دویتان پس سالگرد زمینی شدنتان مبارک. ✍نویسنده : 💐به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ مرداد ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۴.سوریه 📅تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای علی ابن جعفر قم ♥️ ♥️ @hemmat_hadi
🍃درست سی و یک سال پیش، در حیاط ، پلاک هشت غنچه ای از دیار تهران شکوفا میشود که بعدها میشود یکی از ستارگان اربعه حلب میشود یکی از عاشقان همان بانویی که حیات کربلا گره خورده وجودش است. همان بانویی که اگر نبود در کربلایش میماند 🍃مسعود عسگری متولد در خانواده ی دیده به جهان گشود. وی در دامان رشد یافت که هم اکنون نیز زینب وار راه پیشوایش، (س) را ادامه میدهد. 🍃به گمانم مسعود عسگری، محبوب آسمانیش، بر روی گستره ی هستی بود که آمدنش از برای بود که به تصویر برساندش. او چون غنچه ای شکفته شد تا برای ما که بازیچه‌ی ساعت روزگار شده ایم‌ معنی آزادگی را به تصویر برساند 🍃گفتم آزادگی! میگوند (ع) فردموده اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید...با افتخار قهرمان قصه ما، با تولدش هم دین را به همگان می آموزد و هم آزادگی را 🍃این را میشود از آهنگ و تعبیر کلمات آشنایان شهید متوجه شد، میشود از اسمی که بر صفحه روزگار به جای گذاشته متوجه شد... 🍃به گمانم ساعت سرخ نیز، عاشق زندگانیش بوده، سیره اش را دوست داشته که اینگونه آنرا در خود ماندگار نگه داشته... 🍃ای کاش مادر های زمانه فرزندانشان را بدین سان نمایند. فرزندانی که با تولدشان دنیایی را میسازد. ✍نویسنده : 🌺به‌ مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ شهریور ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ .حلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🖤 🖤 @hemmat_hadi
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵ 🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴( ۲۱ محرم ۱۴۳۷ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۱٢ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
🌼🕊 شهید ابراهیم هادی 💢 ابراهیم در زمانی که در میان اهل دنیا حضور داشت، به خواهران و بستگانش در مورد بسیار تذکر می داد. تمام نزدیکان او در رعایت حجاب دقت داشتند. 🦋 ابراهیم به خواهرش می‌گفت: یادگار (س) است. 🎇 ایمان یک زن وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند. اگر می خواهید الگویتان حضرت زهرا (س) باشد، کاری کنید که ایشان از شما راضی باشند... 📚 سلام بر‌ ابراهیم ‌2 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز جمعه بود پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭 کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد...😭😭😭 ❤️ التماس دعا هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه انانیکه رفتند تاما امروز درآرامش وامنیت زندگی کنیم وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
🔺می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم! ▫️مرتضی شادکام: سال ۱۳۷۲ مدتی بود در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم و آخر شب با دست‌خالی به مقر برمی‌گشتیم و حال حرف‌زدن با همدیگر را نداشتیم. یکی از بچه‌ها نوار روضه (س) را می‌گذاشت و عقده دل خالی می‌کردیم. 🔶️موقع روضه به حضرت زهرا عرض کردم: «یا زهرا! ما به عشق مفقودین اینجاییم، اگر ما را قابل می‌دانی عنایتی کن شهدا خودی نشان دهند و اگر قابل نمی‌دانی برگردیم تهران». فردا صبح وقتی مشغول کار شدیم، ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود، یک بار دیگر روضه حضرت زهرا (س) را خواندیم و با زمزمه نام حضرت مشغول کار شدیم. 🔷️روبروی پاسگاه ۲۷، بند انگشتی نظرم را جلب کرد. آرام‌آرام خاک‌های اطرافش را خالی کردیم، پیکر شهیدی پیدا شد، وقتی به بدن شهید رسیدیم، دیدیم شهیدی دیگر هم کنارش خوابیده و رویشان به سمت همدیگر بود و قمقمه‌شان آب هم داشت که به‌عنوان تبرک خوردیم. وقتی با صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم، دیدیم پشت پیراهن هر دو نوشته شده بود: «می روم تا انتقام سیلی زهرا رو بگیم 📙شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. بقیه از هم از عطش فراوان، توانی برایشان نمانده است. امید‌دادن‌های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.... او می‌گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد: مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای «مادر مادر» در کانال طنین انداز شده بود... کماندوهای عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه‌‌های باقی مانده کمیل و حنظله آنها همزمان با راهپیمایی ۲۲ بهمن در نقاط مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم بقیه رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد: ابراهیم شهید شد... 🌷